در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد صفرپور | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:38:47
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
علی اکبر علیزاد:
دوستان عزیز تیوال ! من بی اندازه از واکنش های أولیه شما در کارم استفاده کردم! خانم ثانی، جناب ابرشیر و بهرنگ! و بقیه دوستان! به طور قطع این واکنش های أولیه خالی از هر گونه ادعا و در فضایی نوشته شد که برایم محترم است! و واقعا در تفسیرهای بعدی من اثر گذار بود!

من در مورد منتقد نوشتم و نه مخاطب! و از نظر من منتقد کسی نیست که فقط در تیوال بنویسد! آیا واقعا کسی که می گوید من منتقدم لااقل نباید برای اثبات حرفش به متنی یا دست کم به نقدهای خودش استناد کند؟ و فکر نمی کنم کسی که صرفا نظر شخصی اش را در کامنتی می گوید ادعای نقد داشته باشد!
اگر داشته باشد پس باید نقدهایش را هر جای دیگری هم بشود پیدا کرد؟ آیا می شود؟
بعنوان هنرمند شما باید بپذیرید که نمی توان همه را راضی نگاه داشت! من نمی دانم کجای این حرفم ضد مخاطب است! من واقعا از اینکه کسی ناراضی از سالن خارج بشود متاسفم ولی در خود تیوال و در آن واحد شما کلی إظهار نظر مخالف در مورد یک کار ... دیدن ادامه ›› می بینید!
و ایده هوفمانشتال افراطی است این را قبول دارم اما این واکنشی است در مقابل جملات بی سروتهی که در مورد درام از صد سال پیش زده میشود! شاید ما به نوعی جهت گیری افراطی از این حیث احتیاج داریم تا نهایتا فرق نقد یا حتی ریویو و إظهار نظر شخصی را مشخص کند! ما این روزها بیشتر از هرچیز به توصیف پدیداری آثار احتیاج داریم نه بیشتر!

و مؤکدا می گویم بی هویتی سالن های تاتر که در دهه هشتاد أوج گرفت قطعا تاثیر مستقیم در واکنش های مخاطبین دارد!

باز هم آن دسته از دوستانم که در مورد این متن و اجرا بحثی فنی دقیق داشتند تشکر می کنم!
امیدوارم کمی از سوتفاهماتی که پیش آمد کم کند! و معذرت از اینکه به طور غیر مستقیم نظر من را می خوانید!
پاینده باشید

یک یادداشت در مورد نقد تاتر

علی اکبر علیزاد

مدت ها پیش جمله ای را در دفترم یادداشت کرده بودم که در مورد منتقدین تاتر بود و قرار بود در مجموعه یادداشتهای تاتری ام چاپ شود:

منتقدین: کسانی که معلوم نیست به چه علت فکر می کنند از شما بیشتر می دانند!

سوزان کول در کتابش با عنوان: Directors in Rehearsal: A Hidden ... دیدن ادامه ›› World از سوتفاهماتی می نویسد که تقریبا در همه منتقدین به دلیل عدم ارتباطشان با نحوه تمرین و کار کارگردان ها وجود دارد! منتقدین فقط نشسته اند و از بالآی مسندی که معلوم نیست چه کسی یا چه چیزی به آن ها اعطا کرده در مورد اجرا بد یا خوب می نویسند! نمونه جالبتر و بسیار امروزی تر این توحش نقادانه دقیقا همان چیزی است که در صحنه معروف فیلم بردمن می بینیم: قهرمان فیلم، یک کارگردان تاتر، توسط یک منتقد معروف تهدید می شود که زندگی کاری اش را ویران خواهد کرد! فیلم این نکته را نشان می دهد که منتقد چگونه می تواند سلایق بد شخصی، دشمنی ها، حسادت ها، و حتی توهمات ذهنی اش را در نوشته ای که حتی یک ساعت برایش وقت نگذاشته، به اثر تحمیل کند! گویی کار باید همان چیزی می بود که آنها فکر می کردند باید باشد!
من به ندرت بیاد دارم در طول این چندین سال کار بجز ناله ها و درخواست های متوهمانه چیزی از منتقدین تاتری خوانده باشم! فورمول آن ها مشخص است: اگر درس خوانده تاتر باشند تمام توهمات و خوانده هایشان در مورد فوکو، نشانه شناسی، لاکان، روانشناسی و یک دوجین خزعبلات دیگر را در قالب نقد کار به شما نشان می دهند، آن هم برای اینکه إثبات کنند خودشان چقدر آگاه و عالم هستند! چیزهایی که عملا هیچ ارتباطی با کار پیدا نمی کند! اگر أهل تاتر نباشند و مثلا مترجم زبان، مهندس فیزیک یا معمار و یا چیزهایی از این قبیل باشند نوشته هاشان از حد کامنت های فیسبوکی فراتر نمیرود: کار را دوس داشتم، کار را دوس نداشتم، بازیها عالی بود، بازیها افتضاح بود، کارگردان دراماتورژی مناسبی نداشت، کار کسل کننده بود، یا میزانس ها عالی بود و غیره و غیره و یک عالمه کلی بافی هایی که هیچ سر وتهی ندارند! سپس در نهایت شما متوجه خواهید شد که خلاق بوده اید چون کارتان خیلی دراماتورژی مناسبی ( واژه ای بدرد نخور که این روزها هر کسی بفراخور حال و سوادش هر طور بخواهد آن را معنی می کند) داشته، یا خلاق نبوده اید چون مثلا متن اتان هیچ تغییری نکرده! (آدم فکر می کند در اینصورت بخشی مهمی از بدنه تاریخ تاتر معاصر در برادوی، نشنال تیتر و تاترهای دیگر در آلمان و اروپا و نویسندگانی نظیر پینتر، مروژک، شپارد، برشت، و .... که در کل با کوچکترین تغییر متن شان مخالف بوده اند، در نهایت آشغالی بیش نیستند!) و در این میان اگر کار نویسنده را هم خوانده باشند دیگر کارتان تمام است: دقیقا در همینجاست که بادی گاردهای بکت و ممت و شکسپیر و لورکا سرو کله اشان پیدا میشود تا با کلی نقل قول از فلان کارگردان و اجرایی که در یوتیوب دیده اند به همه ثابت کنند چقد کار شما بعنوان کارگردان اشتباه بوده و چقدر آن ها کار بلد هستند! و واقعیت این است که برای من تعریف آن ها از کار همانقدر مشمئز کننده است که نقد منفی اشان!
ما در عصر آزادی إظهار نظر و عقیده به سر می بریم، عصر من آزادم هر چیزی که از فکرم می گذارد را بگویم! و از قضا کارکرد فضاهای مجازی ای که در آن ها نقش کامنت از همه چیز بیشتر است، دقیقا حذف هرگونه آزادی بیان به بهای اظهارنظرهای فاشیستی برای نابود کردن یک شخص، کارگردان یا کار اوست! نگاهی به فضای امروز ما بیاندازید، نگاهی به کامنت ها و نقدهایی که می شود! آیا این آزادی بیان است یا توحش؟
شکی نیست که هرکس می تواند در مورد هر کاری بگویید دوست داشتم یا دوست نداشتم! بعنوان یک هنرمند وظیفه اول شما این است که بپذیرید به هیچ وجه کار شما راضی نگه داشتن همه نیست! و اینکه راضی نگه داشتن تماشاگر به هر قیمت از نظر من حرفی کاملا بی معنی است! این روسپی گری است. این کار تاجران است نه هنرمندان! ما در مقابل کسانی که از کارمان راضی نبوده اند چکار می توانیم بکنیم! الا اینکه امیدوار باشیم آن ها باردیگر در تاتری دیگر راضی و خوشحال به خانه شان برگردند!
در زمانه ما و در صفحات مجازی بخصوص، کار نقد تبدیل به نوعی ابزار توحش و بیان خشم نیز شده است! ( برای نمونه به بعضی سایت های نقد تاتر رجوع کنید که در آنها کامنت های سلیقه ای بعنوان نقد تاتر بخواد خوانندگان داده می شود) این فضای نفرت، خودشیفتگی، نظرات خشمگینانه به قدری در بعضی صفحات تاتری ما بیداد می کند که آدم با خواندنشان حالش بد می شود! و سپس در مقابل این پاسخ را می شنوید: من نظر شخصی ام را گفتم؛ هر کسی آزاد است نظرش را بگوید؛ و چه و چه و چه! و واقعیت این است که چنین پاسخ هایی از همه چیز مشمئز کننده تر است! چون دقیقا معنی اش دیکتاتوری آزادی إظهار نظرهای تو خالی است! و جالب اینجاست که این ژست " من نظرم را گفتم تو هم نظرت را بگو" فقط برای پنهان کردن اصل ماجرا و این قضیه دردناک است که ما عملا حرفی برای گفتن نداریم و فقط از سر ناچاری و اجبار (اجبار به کامنت گذاشتن) حرف می زنیم!
کار منتقد و هر هر کامنت نویسی فوران خشم اش ، یا سواد، یا توهمات ذهنی اش در قالب نقد نیست! منتقد در وهله اول إنسان است و با یک إنسان سرو کار دارد، کار او این است که در وهله اول، و پیش از آنکه دست به قلم ببرد، در مورد توهمات، و سلایق شخصی اش، عمیقا فکر کند! و اول برای دیدن و لذت بردن از یک کار در تاتر بنشید! بعنوان یک آدم و نه یک منتقد! این همان تعلیق ارادی ناباوری است که منتقدین ما بیش از هرچیزی بدان احتیاج دارند!
نکته آخر اینکه، من شک ندارم که سلایق اکثر تماشاگران تاتر به دلیل عدم هویت سالن های ما بالکل تغییر کرده است! بنابراین منتقدین و کامنت نویس ها هم تحت تاثیر همین ذایقه بد می نویسند!
من شک ندارم که تعداد منتقدینی که می توانند در اینجا در مورد تحلیل کنش، بازیگری، میزانسن، لباس و غیره حرف تخصصی بزنند از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کند! پس بهتر است آن ها سلایق بدشان در مورد این چیزها را به کسی تحمیل نکنند! بازیگری مقوله خوش آمدن یا بد آمدن نیست! صحبت در مورد بازیگری فقط از عهده کسی بر میاید که لااقل بتواند در مقام نظریه و عمل حرفی برای گفتن داشته باشد! بازیگری ربطی به حس ما در مورد درست یا غلط بودن عمل بازیگر ندارد (این روزها به قدری حرکات و رفتار بازیگران دروغین و اغراق آمیزاست که اگر در کاری این اغراق وجود نداشته باشد منتقد کفرش در میاید! )

و سرانجام آدم می تواند رؤیای روزگاری را داشته باشد که حق إظهار نظر در مورد تاتر برای اکثر آدمها ممنوع باشد. آنچنانکه صد سال پیش آرزوی نویسنده مشهور آلمانی ، هوگو هوفمانشتال بود: چه می شد اگر مردم لااقل از حرف زدن مفت در مورد درام دست بر می داشتند!
بجای نوشتن ونمایش سلایق سطح پایین در صفحات مجازی بهتر است در ابتدا کمی بعنوان یک إنسان با إنسان دیگر همدلی نشان دهیم! نقد دقیقا از جایی شروع می شود که نفرت، توحش، و حسادت و خشم تمام می شود!
مهدی خان احمدی (khanahmadi)
شما رو هم باید دوست داشت.
۲۸ تیر ۱۳۹۴
چوبکاری میکنی ذوق زده ی عزیز ..محبت دارید دوست من ...ازشما یادگرفتم همیشه که پیشرو در خیلی از موراد هستی
۰۶ مرداد ۱۳۹۴
نیلوفر جان حقیقت اینه که من تنها به عشق دوستانی چون شما در تیوال فعالیت میکنم.
۰۷ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

یک یادداشت در مورد نقد تاتر

علی اکبر علیزاد

مدت ها پیش جمله ای را در دفترم یادداشت کرده بودم که در مورد منتقدین تاتر بود و قرار بود در مجموعه یادداشتهای تاتری ام چاپ شود:

منتقدین: کسانی که معلوم نیست به چه علت فکر می کنند از شما بیشتر می دانند!

سوزان کول در کتابش با عنوان: Directors in Rehearsal: A Hidden ... دیدن ادامه ›› World از سوتفاهماتی می نویسد که تقریبا در همه منتقدین به دلیل عدم ارتباطشان با نحوه تمرین و کار کارگردان ها وجود دارد! منتقدین فقط نشسته اند و از بالآی مسندی که معلوم نیست چه کسی یا چه چیزی به آن ها اعطا کرده در مورد اجرا بد یا خوب می نویسند! نمونه جالبتر و بسیار امروزی تر این توحش نقادانه دقیقا همان چیزی است که در صحنه معروف فیلم بردمن می بینیم: قهرمان فیلم، یک کارگردان تاتر، توسط یک منتقد معروف تهدید می شود که زندگی کاری اش را ویران خواهد کرد! فیلم این نکته را نشان می دهد که منتقد چگونه می تواند سلایق بد شخصی، دشمنی ها، حسادت ها، و حتی توهمات ذهنی اش را در نوشته ای که حتی یک ساعت برایش وقت نگذاشته، به اثر تحمیل کند! گویی کار باید همان چیزی می بود که آنها فکر می کردند باید باشد!
من به ندرت بیاد دارم در طول این چندین سال کار بجز ناله ها و درخواست های متوهمانه چیزی از منتقدین تاتری خوانده باشم! فورمول آن ها مشخص است: اگر درس خوانده تاتر باشند تمام توهمات و خوانده هایشان در مورد فوکو، نشانه شناسی، لاکان، روانشناسی و یک دوجین خزعبلات دیگر را در قالب نقد کار به شما نشان می دهند، آن هم برای اینکه إثبات کنند خودشان چقدر آگاه و عالم هستند! چیزهایی که عملا هیچ ارتباطی با کار پیدا نمی کند! اگر أهل تاتر نباشند و مثلا مترجم زبان، مهندس فیزیک یا معمار و یا چیزهایی از این قبیل باشند نوشته هاشان از حد کامنت های فیسبوکی فراتر نمیرود: کار را دوس داشتم، کار را دوس نداشتم، بازیها عالی بود، بازیها افتضاح بود، کارگردان دراماتورژی مناسبی نداشت، کار کسل کننده بود، یا میزانس ها عالی بود و غیره و غیره و یک عالمه کلی بافی هایی که هیچ سر وتهی ندارند! سپس در نهایت شما متوجه خواهید شد که خلاق بوده اید چون کارتان خیلی دراماتورژی مناسبی ( واژه ای بدرد نخور که این روزها هر کسی بفراخور حال و سوادش هر طور بخواهد آن را معنی می کند) داشته، یا خلاق نبوده اید چون مثلا متن اتان هیچ تغییری نکرده! (آدم فکر می کند در اینصورت بخشی مهمی از بدنه تاریخ تاتر معاصر در برادوی، نشنال تیتر و تاترهای دیگر در آلمان و اروپا و نویسندگانی نظیر پینتر، مروژک، شپارد، برشت، و .... که در کل با کوچکترین تغییر متن شان مخالف بوده اند، در نهایت آشغالی بیش نیستند!) و در این میان اگر کار نویسنده را هم خوانده باشند دیگر کارتان تمام است: دقیقا در همینجاست که بادی گاردهای بکت و ممت و شکسپیر و لورکا سرو کله اشان پیدا میشود تا با کلی نقل قول از فلان کارگردان و اجرایی که در یوتیوب دیده اند به همه ثابت کنند چقد کار شما بعنوان کارگردان اشتباه بوده و چقدر آن ها کار بلد هستند! و واقعیت این است که برای من تعریف آن ها از کار همانقدر مشمئز کننده است که نقد منفی اشان!
ما در عصر آزادی إظهار نظر و عقیده به سر می بریم، عصر من آزادم هر چیزی که از فکرم می گذارد را بگویم! و از قضا کارکرد فضاهای مجازی ای که در آن ها نقش کامنت از همه چیز بیشتر است، دقیقا حذف هرگونه آزادی بیان به بهای اظهارنظرهای فاشیستی برای نابود کردن یک شخص، کارگردان یا کار اوست! نگاهی به فضای امروز ما بیاندازید، نگاهی به کامنت ها و نقدهایی که می شود! آیا این آزادی بیان است یا توحش؟
شکی نیست که هرکس می تواند در مورد هر کاری بگویید دوست داشتم یا دوست نداشتم! بعنوان یک هنرمند وظیفه اول شما این است که بپذیرید به هیچ وجه کار شما راضی نگه داشتن همه نیست! و اینکه راضی نگه داشتن تماشاگر به هر قیمت از نظر من حرفی کاملا بی معنی است! این روسپی گری است. این کار تاجران است نه هنرمندان! ما در مقابل کسانی که از کارمان راضی نبوده اند چکار می توانیم بکنیم! الا اینکه امیدوار باشیم آن ها باردیگر در تاتری دیگر راضی و خوشحال به خانه شان برگردند!
در زمانه ما و در صفحات مجازی بخصوص، کار نقد تبدیل به نوعی ابزار توحش و بیان خشم نیز شده است! ( برای نمونه به بعضی سایت های نقد تاتر رجوع کنید که در آنها کامنت های سلیقه ای بعنوان نقد تاتر بخواد خوانندگان داده می شود) این فضای نفرت، خودشیفتگی، نظرات خشمگینانه به قدری در بعضی صفحات تاتری ما بیداد می کند که آدم با خواندنشان حالش بد می شود! و سپس در مقابل این پاسخ را می شنوید: من نظر شخصی ام را گفتم؛ هر کسی آزاد است نظرش را بگوید؛ و چه و چه و چه! و واقعیت این است که چنین پاسخ هایی از همه چیز مشمئز کننده تر است! چون دقیقا معنی اش دیکتاتوری آزادی إظهار نظرهای تو خالی است! و جالب اینجاست که این ژست " من نظرم را گفتم تو هم نظرت را بگو" فقط برای پنهان کردن اصل ماجرا و این قضیه دردناک است که ما عملا حرفی برای گفتن نداریم و فقط از سر ناچاری و اجبار (اجبار به کامنت گذاشتن) حرف می زنیم!
کار منتقد و هر هر کامنت نویسی فوران خشم اش ، یا سواد، یا توهمات ذهنی اش در قالب نقد نیست! منتقد در وهله اول إنسان است و با یک إنسان سرو کار دارد، کار او این است که در وهله اول، و پیش از آنکه دست به قلم ببرد، در مورد توهمات، و سلایق شخصی اش، عمیقا فکر کند! و اول برای دیدن و لذت بردن از یک کار در تاتر بنشید! بعنوان یک آدم و نه یک منتقد! این همان تعلیق ارادی ناباوری است که منتقدین ما بیش از هرچیزی بدان احتیاج دارند!
نکته آخر اینکه، من شک ندارم که سلایق اکثر تماشاگران تاتر به دلیل عدم هویت سالن های ما بالکل تغییر کرده است! بنابراین منتقدین و کامنت نویس ها هم تحت تاثیر همین ذایقه بد می نویسند!
من شک ندارم که تعداد منتقدینی که می توانند در اینجا در مورد تحلیل کنش، بازیگری، میزانسن، لباس و غیره حرف تخصصی بزنند از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کند! پس بهتر است آن ها سلایق بدشان در مورد این چیزها را به کسی تحمیل نکنند! بازیگری مقوله خوش آمدن یا بد آمدن نیست! صحبت در مورد بازیگری فقط از عهده کسی بر میاید که لااقل بتواند در مقام نظریه و عمل حرفی برای گفتن داشته باشد! بازیگری ربطی به حس ما در مورد درست یا غلط بودن عمل بازیگر ندارد (این روزها به قدری حرکات و رفتار بازیگران دروغین و اغراق آمیزاست که اگر در کاری این اغراق وجود نداشته باشد منتقد کفرش در میاید! )

و سرانجام آدم می تواند رؤیای روزگاری را داشته باشد که حق إظهار نظر در مورد تاتر برای اکثر آدمها ممنوع باشد. آنچنانکه صد سال پیش آرزوی نویسنده مشهور آلمانی ، هوگو هوفمانشتال بود: چه می شد اگر مردم لااقل از حرف زدن مفت در مورد درام دست بر می داشتند!
بجای نوشتن ونمایش سلایق سطح پایین در صفحات مجازی بهتر است در ابتدا کمی بعنوان یک إنسان با إنسان دیگر همدلی نشان دهیم! نقد دقیقا از جایی شروع می شود که نفرت، توحش، و حسادت و خشم تمام می شود!
دوستان عزیز،اولئانا شنبه هم اجرا میشود.
نمایش اولئانا، در تاریخ شنبه 13 تیر ماه ساعت 21 در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه میرود.

›› تا ۲ پاسخ


برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید