… و زئوس
خدای پیکره ساز
خدای آفریننده
با برادرِ مهترِ خویش «هادس»
نیرنگ کرد
و او را به جهان زیرین فرستاد
جهانِ مردگان
جهان تاریکی
جهان خاموشی…
درست در آن سوی رود مردگان
همانجا که ماهیها
در میان امواج ارواح مردگان
غرقه میشوند…
از آن روز زئوس
خدای
... دیدن ادامه ››
آفریننده
خدای پیکرهساز
خدای خدایان شد
خدای جهان زبرین
خدای جهان نور
و آوا
و بر فراز کوه المپ نشست
و ساخت
و آفرید
و دمید
و رقم زد
هر آنچه که خواست
(حتی مایا را که همسرش بود)
هر چند
پیکرههایش نخواستند
و پیکرههایش
پیکرههایش…
همه حرامزاده
همه محصول شهوتی یک تنه
شهوت آفریدن...
اما…
زئوس هوشمند
جز پیکرههای آگاهانهاش
چیزی دیگر نیز آفرید…
چیزی ناخودآگاه
او
نفرت را آفرید
از همان دم که هادس را به زیر افکند
و نفرت
انگارهٔ تمام پیکرههای زئوس شد
زئوس هر چه کوشید
نتوانست آن را باز بیافریند
انگاره نزد زئوس نبود
نزد هادس بود
هادس
ارواح تمام پیکرههای زئوس را میمکید
و نفرت را میپرورد
و روزی نفرت آنچنان بزرگ شد
که جهان زئوس را تیره کرد
که زئوس را هم در بر گرفت
و زئوس همچون حرامزادههای خویش
آرزوی مرگ کرد
آنک هادس برخاست
و انتقام کشید
و با زن زئوس بر فراز کوه المپ
قهوه نوشید
و روح زئوس را مکید
و جهان
خاموش شد…
آری… سرنوشت نیرومندتر از زئوس بود.