من یه دانشجو بودم ، الان یک کارگرم و پدرم هم یک معلم بود.
اونجایی که توضیح میدادید که چطور شبیه یک معلم باشیم... با جمله به جمله اش یاد پدرم در ذهنم تازه میشد و...
لباسشون کهنه و نخنماس اما کثیف نه... زیاد کتاب میخونن پس پشتشون خمیده س... خجالتین...
اونجایی که اعتراضات ساختگی دانشجو نما ها رو بخوبی نشون دادید خاطرات دانشگاه برام زنده شد وقتی که سال 88 اتوبوس اتویوس آدم (دانشجو!) از خارج از دانشگاه آوردند و جلوی ما پیاده کردند تا صدای اعتراض ما رو با عربده های اونها خاموش کنند...
با اختلاف زیاد یکی از پرمحتواترین ، جسورانه ترین و بهترین نمایشی هایی بود که تا بحال دیدم
ای کاش باز هم این نمایش تکرار بشه چون دوست دارم این نمایش رو بارها ببینم.
همگی خسته نباشید و خدا قوت