(هستی بین دو نیستی چیزی بیشتر از یک وهم نیست)
زندگی آرزوی به دست نیامده ها و حسرت از دست رفته هاست. شایان فیروزی با اجرای خاص و جالب و جذاب تلاش میکنه بگه رهاشو از این زندگی با آرزوها و حسرتها زندگی نکن شاید همه اینها توهمی بیش نباشه
زمان در حال گذره و و این گذشت زمان ، مکان رو از تو میگیره و این جایگاهی که داری مطمئن باش پایدار نیست پس وقت رو غنیمت بدون و کار درست رو انجام بده قبل از اینکه دیگری جاتو بگیره
نمایش با یک سوال ساده از تک تک تماشاگرا شروع میشه ، از گذشت انفاق ایثار ( زیاد توضیح نمیدم تا ماجرا لو نره) میتونی قبول کنی و وارد بازی بشی و در راه مانده ای رو یاری کنی و یا خیلی راحت نه بگی از کنارش رد بشی در هر دو حالت توسط بازیگرا تکریم و هدایت میشی
بازی های روان و یکدست بخصوص بازی خانم زهره رمضانی فوق العادست . حس جدی و متفاوتی که از لحظه شروع تا پایان همراهش هست بخصوص لرزش فوق العاده دستها وقتی در هیبت آدم فضایی اگر اشتباه نکنم ظاهر میشه و چهره مظطربش وقتی ی دور دوچرخه سواری میکنه و صداش پر قدرتش هنگام دیالوگش ستودنیه
موقعی که بازیگران زمین رو با نفرت و خستگی پاک میکردن یاد رفتگران زحمتکش شهرداری در ایام محرم افتادم . بعد از پاک کردن زمین بازیگری که من
... دیدن ادامه ››
رو مخاطب قرار داد به زیبایی حس نفرت و تنفر رو بیان میکرد ( متاسفانه اسمشونو نمیدونم)، با لبخند جوابش رو دادم تا کمی از این خستگی بیگاری که بر چهرش نشسته بود کم بشه و دستمال رو به سطلش برگردوندم ولی باز هم ناراحت صحنه رو ترک کرد
تلنگری زیبا که زندگی ارزش این همه حرص و طمع و... رو نداره
سپاس شایان فیروزی و گروه همراهش بخصوص بازیگری که خیس عرق از پایین پله ها قبل از شروع نمایش لرزید تا خارج شدن آخرین تماشاگر
یادی شد از عباس نعلبندیان امیدوارم روزی نمایش(ناگهان هذا حبیبالله مات فی حبالله هذا قتیلالله مات بسیفالله) به روی صحنه ببینم با اینکه چندین بار در ذهنم تماشا کرده ام