زمستون نزدیکه... سرمای روسیه کشنده اس....
نمایش با بازی های فوق العاده و یه نمایش نامه عالی و دراماتوژی حرفه ای جای حرفی باقی نمی ذاره... همه چی عالی بوود..
نمایشی که قدم به قدم اوج می گیره و با یه پایان عالی تموم میشه.....
بازم ایراد من به تماشاچی هاست.....
به جون های دهه هفتاد و هشتاد که نمی تونم بفهممشون.... به شوخی های جلف و حرمت شکنی های وحشتناک....
بعد نمایش فقط داشتم به این فکر می کردم که یه مقاله در باب حدود آزادی بنویسم....
داستان تماشاگرهای امروز، چند تا جوون هستند که ته سالن نشستند و مزه پراکنی می کنن..... همه محدودیت ها و فشارهایی که روشونه و عمری که در شرایط ایران دارن حروم می کنن رو می فهمم.... اما تو اون سالن حداقل ۵۰ نفر دیگه هم هستند و شماها با شوخی ها و مزه پراکنی هاتون حق اون ها رو هم ضایع می کنید.... تا وقتی خودمون از حق دیگران رو رعایت نکنیم هیچ کسی به کمک ما نمیاد...
کاش یکی به بچه های ما به جای این همه خزعبلات تو مدارس یه کم درس اخلاق می داد....