به نظر می رسد گروه نمایشی پس از تجربه هایی چون « اوبو » ، « اژدهاک » و « نمایش در ایران » قصد دارد دریافت های پیشین خود را در « ژنرال مجهول » به کار بندد تا از این طریق بتواند به یک نظامندی دست یابد.
انتخاب چنین متنی با ویژگی های خاصی چون تکگویی های بسیار طولانی و بکارگیری واژگانی دیرهضم، ذهن مخاطب را درگیر یافت ما به ازاهای آن واژگان می کند و مبتلا به چالشی سخت می شود. کارگردان برای رهایی از این معضل در مقام دراماتورژ انرژی بسیاری به کار می بندد تا اثر را از این وضعیت خارج کند که به گمان نگارنده تا آنجا که مقدور بوده از عهده ی کار برآمده است.
در این اجرا تمامی اعضای گروه خود را در خدمت یک اندیشه قرار داده اند. برای نمونه می توان به بازی بازیگران رجوع کرد، بازی کردن در این مدل اجرایی نیازمند توانایی ذهنی و تمرکز بالایی است. چرا که هرگز از وضعیت بعدی خود مطلع نیستی و هیچوقت نمی دانی لحظه ی بعد چه خواهد شد. اینگونه بازی کردن، که شخصیت نمایش در ذهن و وجود بازیگر معلق است و هر آن امکان خروج از ذهن و وجود را دارد کاری پر از ریسک بوده و اینگونه است که بازیگران نیز در این کشف و شهود مشارکتی درخور دارند.
و در پایان لازم است به این نکته نیز اشاره کرد که کارگردان در این جهان نامتعارفی که ساخته، بر همه ی امور نیز تسلط دارد و لحظه لحظه ی اجرا را در کنترل خود درآورده تا جایی که یادآور معین البکا تعزیه می شود.