آهای لندهور کجایی؟ داری چیکار می کنی؟
نمایش لندهور با قلم درخشان کهبد تاراج که مشخص بود تک تک کلمات با چه وسواسی انتخاب شده بودن، با بازی
... دیدن ادامه ››
عالی بازیگران با گوش نوازی به تماشاگر منتقل می شه. نمایش در مورد تقابل سنت و مدرنیته، گذشته و آینده، خلاقیت و سرکوب است، پسری که بعد از مرگ پدر (حضرت) انقدر اسیر بایدها و نبایدها شده و از مسیر آرزوش جا مونده که احساس آزادی نمی کنه، نه میتونه رهایی اش رو جشن بگیره نه می تونه برای پدر مرحومش درست و حسابی عزاداری کنه !
در شروع نمایش یک توالت فرنگی به عنوان نماد مدرنیته در صحنه حضور داره که در اقدامی پارادوکسی نشون دهنده عصاره پوچ پدر هست ، قبری آینه مانند که پسر خودش رو درش می بینه و تکرار زندگی مردگان!
همونطور که بخشی از فرهنگ جامعه ایرانی از دوران قاجار تا کنون تغییر زیادی نداشته و در سیکل باطلی تکرارا می شه.
پدری سنتی که به خاطر عقاید و باورهاش مانع رشد اطرافیان شده تا قدرتش رو حفظ کنه و هرگونه تغییر رو سرکوب میکنه، چقدر حضرت و حضرت ها با کمربند و شلاق خواستن مانع هر تغییری بشن اما الان زن بر سر قبر مرد سیگار می کشه!
دو صندلی در صحنه مقابل تماشاگر قرار داره این بار بازیگرها دارن ری اکشن ما رو می بینن، ما چقدر در زندگی واقعی بدون تپق و با جسارت بازی می کنیم؟
نور روی سر به زیبایی حس تعلیق در فضای تاریک و وهم آلود و گم شدن رو القا می کند و وقتی روی صندلی قرار گرفت برا ی من تداعی گر اپارات سینما بود پیشرفت سریع در هنر جهانی!
در انتهای صحنه دیواری شیشه ای وجود داره که مثل یک ویترین نقشهای صامتی رو نشون می ده مثل دوربینهای قدیمی شهر فرنگ!
و در انتها نوشتن تکه ای از نمایشنامه بهرام بیضایی بر روی سنگ قبر، کسانیکه جلوتر از زمان خود هستن بر روی مزار سنت گرایان خط می اندازند!
طراحی لباس بدون توجه به جنسیت باعث همذات پنداری تماشاگر می شد، اتنخاب موسیقی ها عالی بود و بازی بازیگران قوی ،مسلط و درخشان.
لذت بردم از هنرنمایی تون، بدرخشید.♥️💫🙏🏻