در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امید مولانا درباره نمایش رگتیچ: قبل از هرچیزی خسته نباشید میگم خدمت عزیزان پر تلاش و با استعداد گروه خ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:50:03
قبل از هرچیزی خسته نباشید میگم خدمت عزیزان پر تلاش و با استعداد گروه خوبتون، لذت بردم از دیدن نمایش و کاش شرایط برام فراهم میشد و میتونستم دوباره به دیدن اجراتون بشینم، لذت بردم دلنشین و زیبا بود
اما اگه بخوام به عنوان یک مخاطب ساده یکم با جزئیات بیشتر درمورد نمایش نظر بدم چند نکته‌ای هست که دلم میخواد بهشون اشاره کنم که بلکه بتونم کمکی کرده باشم برای داشتن اجراهای بهتر
در مرحله اول میخوام در مورد نمایشنامه حرف بزنم که بنظر من خط داستان جذابی داشت و من رو خیلی ضعیف یاد نوشته های شکسپیر انداخت که دو داستان در آخرای نمایشنامه به هم دیگر پیوند میخورند. با کاراکتری روبرو میشویم که در کودکی مادرش اونو رها کرده و در این مورد فروید میگه کودکانی که در کودکی توسط مادرشان رها میشوند بیشتر پتانسیل این را دارند که به شریک عاطفیشان خیانت کنند و این چه با خواست نویسنده و یا چه بصورت اتفاقی توی این کاراکتر دیده میشد که همین به نظر من میتونه یک رگه ناتورالیسمی توی فضای کار ایجاد بکنه(تاثیر محیط و وراثت) که در ادامه وقتی متوجه میشویم کاراکتر روانشناس از بدو تولد و کودکی نمیتونه با جنس مخالف ارتباط بگیره، که این به قطر این رگه اضافه میکنه، و من ناخودآگاه وقتی باهمچین فضایی روبه‌رو میشم منتظر یک شخصیت پردازی قوی توی همه کاراکترا هستم که تقریبا برای کاراکتر هایی که روی صحنه بودن این اتفاق رقم خورده بود ولی این نکته در مورد مادری که تاثیر مستقیم و عمیق و زیادی توی داستان داره صدق نمیکنه و ما توی طول نمایش اگرچه تشنه آشنایی هستیم ولی به خوبی رخ نمیده، و در مورد دیگر شخصیت های خارج از صحنه نمایش هم همینطور.
نکته بعدی در مورد دیالوگ ها هستند، وقتی با همچین داستانی روبه‌رو میشویم باید نهایت دقت رو توی دیالوگ نویسی داشته باشیم چون یک خط باریک خطرناک ... دیدن ادامه ›› برامون ایجاد میشه و هر لحظه ممکنه ازش رد بشیم و وارد یک فضای کلیشه‌ای بشیم که اگه بخوام مثال بزنم
و خودمونی تر بگم شبیه به کلیپ های اینستایی که به نظر من این تئاتر باید یک نیرویی داشته باشه که اون رو از همچین فضایی دور بکنه که خوشبختانه خیلی جاها به لب مرز میرسید ولی اون مرز رو رد نمیکرد، حالا این نیرو از نظر من وقتی تامین میشه که خط داستان نمایشناممون کاراکتر رو وادار به دیالوگ گفتن نکنه و اون دیالوگ از درون اون شخصیت فوران بکنه جوری که وقتی به زبون میاره شعله‌های
آتشینش رو ببینیم نه اینکه داستان اون رو به زور مجبور به گفتن این دیالوگ ها بکنه که بنظر من یکم باید روش بیشتر کار بشه
و اما نکته آخر در مورد نمایشنامه، پایان کارتونه 1-گره‌ای که تکلیفش برای نویسنده هم مشخص نیست که میخواد بسته بمونه و یا بازش کنه برای مخاطب خودش و آخر کار یک گره نیمه باز به من داد که من رو داشت اذیت میکرد چون اگه قرار بود این روند توی اون نسل ابزورد وار ادامه پیدا کنه باید این رو قشنگتر به من نشون میداد و یا نه اگه قرار بود قطع بشه بازهم باید به من مخاطب «حداقل» سرنخی میداد. 2-مشخص نشدن سرنوشت هیچ یک از شخصیت های نمایش و پایانی کاملا باز که باتوجه به فضایی که توی ذهن من در طول 60 دقیقه نمایش ایجاد شده بود به نظر من اصلا همخوانی نداشت و یجورایی یه ضدحالی به من زد که خیلی برام جالب نبود
بخوام در مورد کارگردانی و میزانسن های اثر بگم بنظر من تا حدودی موفق بود ولی توی اول نمایش که هیچ ارتباط قویی بین کاراکتر مرد و روانشناس شکل نگرفته بود کمپوزیسیون خوب رعایت نشده بود و به نظر من بهتر بود فاصله اون دو بازیگر از هم حتی بیشتر هم باشه و در طول نمایش که هرچه به آخرای کار نزدیک تر میشیم ناخودآگاه این کم شدن فاصله رو احساس کنیم و نیرویی که بین اونها داره رد و بدل میشه بیشتر و بیشتر لمس میشه اینجوری، چون از اول نمایش براش برنامه ریزی شده بوده.
وقتایی که با توپ ها بازی میشد شلوغیی توی نمایش دیده میشد که احساس میشد ناشی از تمرین کمه، منظورم اینه حتی اگه شما قراره اون شلوغی رو به من القا بکنید بهتره اون نظم خاص رو که توی یک تئاتر تمرین شده و حرفه‌ای میبینم و کامل ناخودآگاهه رو احساس بکنیم که میشد بیشتر روش کار کرد و نتیجه بهتری گرفت
و اما در مورد بازی بازیگر ها، متن به شدت به شدت و به شدت نیازمند بازیهای درونی خیلی قوییه که لازمه بازیگر کاملا توی فضای نمایش غرق بشه وگرنه خیلی تو چشم میزنه، دخترای کار و بازیگر جوانی کاراکتر اصلیمون از نظر من بازی قابل قبولی رو ارائه دادن فقط کاش در بعضی از مواقع که عصبانی شدن اوناهارو قرار بود ببینیم یکم درونی تر بازی میکردن (بازی خوب صرفا داد زدن نیست) و ممکنه شما موقع عصبانیت خیلی تن صدای پایینی داشته باشی ولی اون احساس رو طوری منتقل بکنی که حتی مخاطب هم مو به تنش سیخ بشه که این قطعا بستگی به موقعیت داره و فقط چند جای جزئی تو چشم بود
در مورد بازی کاراکتر اصلی نمایش بگم، حقیقتا خیلی بیشتر باید تمرکز میشد رو بازیش و درونی تر شدنش، بعضی وقتا من کاملا احساس میکردم که توی فضای نمایش نیست و میشه گفت داره چیزایی که توی طول تمرینات کار کرده بود رو به نمایش میذاره و اون لحظه رو زندگی نمیکنه که ممکنه منشا این اتفاق از جایی باشه که بازیگر توی طول تمرینات خیلی خیلی غرق بازیش شده و یجورایی روحش ارضا شده، و در اول نمایش من سردرگمی خیلی زیادی رو دیدم که پیشنهاد میکنم همونطور که داره ادعا میکنه وجود اون روانشناسه اونجا ضروری نیست و اهمیتی نداره این رو هم توی بازیش نشون بده که یه قسمتیش برمیگرده به میزانسن و کارگردانی، شما وقتی حضور یه شخص برات توی یه مکانی مهم نیست معمولا میری سراغ کارای مهمی که داری نه اینکه الکی دور تا دور صحنه رو قدم بزنی مثلا میتونست مشغول درست کردن چراغ مطالعه‌ای باشه که خراب شده ویا چراغش رو عوض کنه و عملا یک کار مفید انجام بده
در خصوص بازی اون روانشناسه که در واقع روانشناس نبود و همین یجورایی نقطه ضعف میبخشید به بازیش یعنی بجای اینکه نقش یک آدم دیگه رو که داره نقش یک روانشناس رو بازی میکنه، بازی کنه، نقش یک روانشناس رو بازی میکرد که این نکته خیلی ریزه اما میتونست بازیش رو چند برابر بهتر کنه، من ردیف آخر نشسته بودم و بعضی از جاها صداشو نمیشنیدم و در نهایت وقتی نوبت میرسید به گفتن دیالوگ های ایشون یکم ریتم کار رو پایین میاورد و بعضی از جاها با ریتم و ضربآهنگ کار هماهنگ نبود
(این دو عزیزی که در موردشون بیشتر حرف زدم خیلی خوب بازی کردن و هدف من از گفتن این جزئیات فقط این بود که چون رو صحنه از اول تا پایان نمایش اونهارو میبینیم طبیعتا خیلی ریزبینانه تر قراره برخورد کنیم باهاشون)
طراحی صحنه کار به نظر من خیلی زیبا کاربردی و قشنگ بود که میشه گفت کاملا در خدمت نمایش بود، مخصوصا به سمت ناتورالیسمی رفتنش و نماد هایی که دیده میشدن و ای کاش پیدا کردن مفهومشون رو به خود مخاطب میسپردید
طراحی نور هم خیلی ظریف و زیبا کار شده بود که به نظرمن خییلییی قشنگ و حرفه‌ای بود
و امااا موسیقی که ای کاش ای کاش و بازهم ای کاش بیشتر توی انتخاب موسیقی ها دقت میشد کلی موسیقی وجود دارن که انگار برای همین نمایش ساخته شدن ولی متاسفانه موسیقی های انتخابی بیشتر مواقع اصلا در خدمت کار نبود و همون اوایل کار آهنگی که پخش شد یجورایی اصلا برام جالب نبود ای کاش تجدید نظری بکنید در مورد موسیقی های کار
ممنون که تا اینجا وقت گذاشتید و نظرم رو خوندید با وجود این نکات ذکر شده خیلی لذت بردم از نمایشتون و فقط به عنوان یک مخاطب ساده نظرات خودم رو بیان کردم که بلکه بتونم یه کمک کوچیکی بهتون کرده باشم، آرزوی موفقیت دارم براتون و نمایشتون نمایش موفق و دلنشینیه بازهم خسته نباشید میگم

غزاله یراقی این را خواند
مازیار کریمی این را دوست دارد
ممنونم که وقت گذاشتید و نظرات خودتون رو دادید
دمتون گرم ❤️
استفاده کردم
۰۹ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید