نگاهی نشانه-معناشناختی به منطق متنی بعد عاطفی در نمایش «سیمبلین (یک نمایش فنسی)»
سهراب احمدی، زبانشناس و پژوهشگر هنر و ادبیات
دشواری نوشتن
... دیدن ادامه ››
از هنرهای نمایشی به صورت کلی و تئاتر به صورت خاص از آن روست که گاه در هنرهای نمایشی چند زبان کلامی و غیر کلامی آمیخته شده و گاه تمرکز بر هر یک از زبانها مانعی بر یک تحلیل علمی و متکی بر متن خواهد بود. بر آخرین جملۀ نوشته شده تکیه میکنیم: متنمحور بودن و تحلیل درونمتنی بدون تکیه بر فرامتنها یا با تکیۀ حداقلی بر آنها از ویژگیهای نشانه-معناشناسی مکتب پاریس است که ساختارهای معنایی متن را دنبال کرده و تحلیل مینماید. پس در روش و یا رویکرد گفتهشده به دنبال معنا و تحلیل آن هستیم و نه فقط نشانههای متنی. در این معنا و طبق تعریف ارائه شده در پانوشت شماره 3 تئاتر نیز به مثابه یک متن در نظر گرفته میشود که سازوکارهای معنایی آن همچون متون دیگر از زبانهای کلامی و غیر کلامی مستلزم تحلیل و بررسی متکی بر همان متن است. اما همانگونه که نوشتیم تحلیل نشانه-معناشناختی مرتبط با تئاتر گاه دشوارتر از سایر هنرها و زبانهاست: چند زبان در تئاتر ملاقات و برخورد میکنند و گاه چند گفتهپرداز در حال تعامل و گفتگویند: نویسنده، کارگردان، بازیگر و غیره. بنابراین هنگامی که چند زبان آمیخته میشوند، بایستی برای هر یک روند تولید معنا را بررسی کرده و سپس از این آمیختگی و چندگونگی و چندگانگی زبانی به تحلیلی همه جانبه دست یازید. ( نمونۀ همین مورد در تئاتر سیمبلین قابل پیگیری است: زبان کلامی و غیر کلامی شامل نور، حرکت و غیره آمیخته شدهاند و هر یک از زبانهای گفتهشده مستلزم نوعی نشانهشناسی خاص هستند.)
در قسمتی از بند پیشین اشاره کردیم که معنا، روند تولید معنا و سطح معنایی نقطۀ ثقل نشانه-معناشناسی مکتب پاریس است. این نوع از نشانهشناسی از سطح نشانهای عبور میکند و به سطحی وارد شده و کنکاش مینماید که تنها محاط به نشانهها نیست. واحد گستردهتری به نام گفتمان در آن بررسی شده و چگونگی تولید معنا اساس تحلیل قرار میگیرد. همانگونه که گفتیم معنایابی و کشف ساختارهای معناساز در هنرهای نمایشی با دشواری روبروست اما نشانهشناسان در این زمینه نظریههایی ارائه کردهاند که گاه قابل پیادهسازی بر پیکره بوده و گاه نظریهای محملی برای سایر نظریههای نشانهشناختی هستند. ما تلاش خواهیم کرد در ادامه نگاهی کلی به آنچه در نگاه نشانه-معناشناسی مکتب پاریس نمایشی است بیندازیم و سپس از گذر این تکیهگاه نظری، نگاهی به نمایش سیمبلین خواهیم داشت که آمیختهای از چندین زبان و بیان نشانهای متفاوت است، تکیۀ ما در این بررسی یکی از ابعاد گفتمان یعنی بعد عاطفی آن است و به دلیل فقدان دادۀ کامل از متن نمایش، تکیۀ بیشتر بر زبان غیر کلامی نمایش است و در صورت لزوم زمانی به دادۀ کلامی رجوع خواهیم کرد که بازخوردی عاطفی در حافظۀ مخاطب-گفتهیاب برجای نهاده باشد.
آنچه که به نمایش درمیآید در وهلۀ نخست نوعی نشانه-معنایی کردن فضاست: معنا با تقسیم ابژهها در فضا، امکان گردش پرسوناژها، تحرک یا بی تحرکی ابژهها و صحنهآرایی در فضا تعریف میشود، بنابراین فضا به صورت کلی نه تنها در معنای مکان نمایش میتواند قلمداد شود بلکه تمام ابعاد ذهنی، عاطفی و عناصر صحنه را نیز طبق این تعریف دربرمیگیرد. همه چیز در مقابل مخاطب است. بر این اساس میتوان نوعی تقسیمبندی ارائه نمود: ( ماریا توره: 2011) تقسیمبندی اجراگر- اجرابین، یا اجراگر- مخاطب خود در ارتباط با نشانه-معنایی شدن فضا نیز هست: اگر بر اساس جفت اجراگر-اجرابین تقسیمبندی داشته باشیم بایستی از تعدادی کنشگر صحبت کرد که یکی اجرا میکند و دیگری کنش نظارت را بر عهده دارد و اگر بر اساس جفت اجراگر-مخاطب تقسیمبندی خود را پیش ببریم با کنشگزار به جای کنشگر مواجه هستیم. کنشگر در بیان نشانهمعناشناختی ذاتی کاربردی داشته و در صحنهای گزارهای تعریف میشود و گاه غیر قابل مضمونی شدن و فیگوراتیویزاسیون است. ( فونتنی، 2021:20) در حالی که کنشگزاران فیگورهایی هستند که چهره داشته، ویژگی خاص دارند و از موقعیتی به موقعیت دیگر میروند، بنابراین فضای نمایش هم در ارتباط با کنشگر/ کنشگزار بوده و هم در ارتباط با نظام تقسیم ابژهها و معنایی شدن فضاست. در نمایش سیمبلین شاهد هستیم که نمایش با عبور از کنشگری صرف، مخاطب و عوامل صحنه را به نوعی کنشگزاری، تبدیل صورت به چهره، تن به هویت، من به خود میکشاند و بدین ترتیب درسی اساسی در نهایت برای مخاطب بر جای میماند: جستجوی معنا مصورف در نشانههای ظاهری نیست. اما این جستجوی بیوقفۀ معنا چگونه رخ میدهد؟ در تقسیمبندی گفتهشده در بند قبل از اجراگر-مخاطب، با نوعی مشارکت جدی، بدنمند و در عین حال تاثیرگذار از سوی مخاطب مواجه هستیم، عواطفش تحریک شده، بعد عاطفی گفتمان پررنگتر شده و موقعیت کنشی و روایی در حال ساخت ساختارهای عاطفی جدید بر اساس نحو و پیشرفت تئاتر است: معنا نه تنها از طریق کنش و شناخت و تقسیم آن برای مخاطب حاصل میشود، بلکه تکانههای عاطفی؛ ابعاد عاطفی گفتمان را برای مخاطب فعال تسریع کرده و او را به اندیشه در باب بسیاری از مفاهیم اخلاقی دعوت میکند این دعوت از طریق چهره، تنش تنانه و مسیرهایی چند لایه و عاطفی رخ میدهد که در ادامه تلاش میکنیم به این نوع از عاطفه در نمایش سیمبلین بپردازیم.
اما بعد عاطفی چیست؟
ژَک فونتنی نشانه-معناشناس فرانسوی برای متن منطقی را توضیح میدهد که شامل کنش، احساس و شناخت است این سه، ابعاد اصلی گفتمان را میسازند و در فرآیند کاربرد زبان ساخته میشوند. گفتنی است نشانه-معناشناسی مکتب پاریس ساختارهای متنی را به سطحی و عمیق تقسیم میکند که سطح تجسمی متن سطح رویی بوده و برای ما عمل تصویرسازی را انجام میدهد ولی سطوح دیگر که نام بردیم هر یک به قسمتی از متن میپردازند: بعد کنشی به سطح روایی، نحو روایت و غیره پرداخته، بعد عاطفی به طرحوارۀ روایی متن پرداخته و بعد شناختی فشاره و گسترۀ متن را بررسی میکند. ما در این نوشتار، تنها بر بعد عاطفی متن در نمایش سیمبلین خواهیم پرداخت و تلاش میکنیم این بعد را در ساختارهای متنی نشان دهیم. برای حصول به این معنا طرحوارۀ عاطفی نمایش را در چند مرحله توضیح خواهیم داد.
بُعد عاطفی در گفتمان
بعد عاطفی در گفتمان از نظمی پیروی میکند که بر اساس آن نوعی فشاره موجب تحریک تن حسی-ادراکی میشود. گفتنی است بعد عاطفی مانند سایر ابعاد گفتمانی در متن قابل تحلیل بوده و صور فرهنگی نیز در القای معنای عاطفه نقش اساسی دارند. در بعد عاطفی مراحلی که از پی میآیند رخ میدهد که تلاش خواهیم کرد هر یک را با نمونهای از نمایش سیمبیلن توضیح دهیم:
بیداری عاطفی: مرحلهای است که در آن کنشگر و احساساتش بیدار شده و به لحاظ تنانه دچار هیجان عاطفی میشود. ریتم کُند و تبدیل آن به ریتم تند، تبدیل شدت عواطف به گسترۀ عواطف و غیره در این مرحلۀ عاطفی رخ میدهد. در نمایش شاهد هستیم که مرحلۀ بیداری عاطفی در صحنۀ آغاز میشود، این صحنه، نمایش و صحنۀ زندان با ریتمی تند به نمایش شکسپیر پیوسته و از صحنۀ زندان خارج میشود. تنش برای مخاطب ایجاد شده و گره در ادراکاتش افکنده میشود، تمایز بین دو نمایش یکی با زبان ادبی و دیگری با زبانی روزمره از جمله عوامل این تنش هستند. تن را اگر در همین مرحله به دو دسته تقسیم کنیم خواهیم دید که گاه بین « خود» و « من» که مرکز ارجاعات هستند تعارضی در حال شکلگیری است. مخاطب فعال نوعی استیل تنشی را کشف میکند که گویی در آن هیچ تنی چه پادشاه باشد و چه ملکه و چه یک زندانی ساده در سکون به سر نمیبرد. در این مرحله نخستین تکانههای عاطفی و جهتگیریها رخ میدهند. مخاطب که در سطح نا-سوژهگی قرار داشته و توانایی قضاوت ندارد، آرامآرام به صحنۀ قضاوت وارد شده و میتواند بر شخصیتپردازی ویژۀ خود کنار کارگردان بپردازد. بیدار شدن و خوابیدن زندانیان نیز نمایهای از این نوع برخورد عاطفی هستند و متن را به سوی نوعی تحلیل عاطفی-عقلانی سوق میدهند. پس از این بیداری عاطفی در مخاطب، مرحلۀ بعدی تقسیم عاطفی است، که در آن کارگردان و کنشگران صحنه در پی افشای بعضی تکانههای عاطفی با مخاطب هستند.
تقسیم عاطفی: در این مرحله گونه و نوع عاطفه دقیقاً مشخص میشود: ادراک یک هیجان ساده به پایان رسیده و اکنون کنشگر توانایی ترسیم سناریوی ترس، آرزو، عشق و غرور را دارد. تصویر عاطفی در این مرحله شکل گرفته و پیش میرود و لذت و رنج به شکل میگیرند. کنشگران صحنه به کنشگزارانی مبدل میشوند که صحنههای ظاهری را مفاهیمی نمادین و مستلزم قضاوت تبدیل میکنند. در این مرحله از نمایش نوعی تنش بین لذت تنانه و رنج رخ میدهد: زندانیان همانگونه که میتوانند اغتنام فرصت کرده و نوعی اوفوری را از طریق موسیقی به تن خود وارد کنند به همان نسبت دچار تردید و رنج گستردهاند، رنج و نمایش کمیک کنار هم قرار میگیرند و دو تاریخ و دو ادراک برای مخاطب میآمیزند. ادراک دو زمان، ادراک دو زبان، ادراک دو نوع صحنهپردازی، ادراک دو نوع گریم در یک صحنه به هم آمیخته شده و مخاطب و کنشگران صحنه در تقسیم عاطفه و ادراک قرار میگیرند. از سوی دیگر در نمایش شکسپیر که با زبانی کلاسیک نشان داده میشود، تنش و تعارضی بین لذت بدنی و ژوئیسانس، بین شرافت و رذالت وجود دارد که همخوابگی و دفاع از شرافت را با گذر از لذت به نوعی مرگ-لذت میرساند و قرینگی مرگ و لذت را اثبات مینماید. در این قسمت از نمایش استفادۀ هنرمندانه از نور که بیشتر با فشردگی سطح نور همراه است موجب القای عواطف گفتهشده به مخاطب است.
ادامه مطلب در کامنت