هر بار
که ترانه ای برایت سرودم
قومم بر من تاختند !
که چرا برای میهن
شعر نمی سُرایی؟!
و آیا زن
چیزی به جز وطن است ؟!
“ نزار قبانی “
در پروژه ی “ انسان “ ، زَن بودن سخت تر است و یقین هر که در این بزم مُقرَّب تر است جام بلا بیشترش میدهند ..
زن
... دیدن ادامه ››
زمین است ، می پروراند و می رویاند و می بالاند ، زن درخت است ، سایه می گستراند که بیاسایند و ریشه هاش قوام خاک است و عصاره ی وجودش شیرینی کام میوه اش است ، شُعله است زن و گرما بخش و روشنای تاریکِ دو روزه ی دنیا ..
همیشه فکر میکردم شاید هرکَس را باریتعالی بیشتر دوست میدارد زَن می آفریندش ..
زن بودن جنسیت نیست ، عُنصر است ، گوهر است ، فضیلت است ..
و در آرزوی روزی که بشر و در گام نخست جامعه ی بزرگ و محترم زنان به کُنه و عمق این مفهوم شگرف به دقیق ترین و اصیل ترین وجه ممکن پی ببرد و آن روز تولد بشری از نوعی دیگر خواهد بود عاری از هر کژی و بی مهری ..
“ امان “ در عین سادگی و بی پیرایگی و اختصار چنان با قدرت بیخ گوش و گونه ی مخاطب را مینوازد که به این زودیها چهره هایی و روایت هایی را که دیده و شنیده از یاد نبرد و فراموش نکند . بشریت طی هزاران سال فرهنگ فرسایی و آسمان ریسمان بهم بافتن های فلسفی و مدعای متوهم تمدن و اخلاق هنوز تا عروج به مقام رفیع انسانیت راهی طولانی در پیش دارد .
البته روایتی که “ امان “ تنها از گوشه ای و در چند پرده ی کوتاه از درد انسان به صحنه میبرد موضوعی جهانشمول و با ریشه ای سترگ در اعماق تاریخ است و محدود به جغرافیای گربه سان وطن نمیشود که شاید حتی علی رغم تمام تصویر رنگینی که امروز ارباب رسانه از زندگی زنان تحت سیطره ی قلمرو خودش به دنیا و به ما که از فرط دور افتادگی گاهی باورشان میداریم نشان میدهد چه بسا معنای زن بودن در آن طرفِ آب بسیار بیشتر نقض و دستخوش استحاله است .
اما آنچه امان میگوید درست میگوید و چه خوب تلخ میگوید .
یک تئاتر مینیاتوری و کامپکت که به لطف متن استخوان دار و بازیهای کاملا دقیق و دیدنی برای هر کارکتر بدون سر و صدای اضافه و بدون ادعا زهر کلام خودش را تا مغز استخوان مخاطب نفوذ میدهد ..
درباره ی “ امان “ گفتنی بسیار است که در این مقال نمیگنجد …