فیلم "آسمان زرد کم عمق" را اصلا نپسندیدم . این فیلم علی رغم وجود تفکر در پس خود و تلاش برای خلاقیت تصویری از نظر من اصلا موفق به رسیدن به مرحله "بیانگری" نشده است و در پایان نه تنها حس خوب برای تماشاگر نمیگذارد ، بلکه وی را در تشخیص "مساله" خود نیز مردد باقی میگذارد .
سعی میکنم در اینجا نکاتی پیرامون فیلم اشاره کنم :
1- فیلم ، نوعی فیلم روانکاوانه با جنبه های لکانی است که در جای جای اش ، المانهای تئوری ژک لکان دیده میشود .
فیلم با نمایش "ساحت خیالی" زن فیلم شروع میکند : وضعیتی روانی که حاصل عدم امکان تمییز جهان پیرامون از جسم وی بوده (رد شدن از دیوار ) و جهان ادامه کالبد سوژه محسوب میشود . تصور وی از "خود" تصوری گسسته ، تکه تکه و نامنسجم است که وضعیت فیزیکی خانه متروکه بازتاب خارجی این وضع روانی محسوب میشود . سوژه توانایی "زبان" و تکلم ندارد (نمیتواند واقعه تصادف را توصیف کند) و زندگی وی مترادف با ایماژهای خیالی و خام از جهان است (خوابیدن در وان ، حرف زدن با مشاوری که نمیبینیم اش و تخیل سرسزمین سبزی که نمی یابیم اش) .
این نقطه ، همچون مراحل رشد کودک ، نقطه صفر روانی زن و نقطه صفر بیانگری فیلم محسوب میشود و این اوج "زیبایی فسادپذیر" است که ظاهرا قرار است
... دیدن ادامه ››
کلید فهم تصاویر مبهم فیلم باشد ...
2- فصل دوم فیلم مترادف با "مرحله آینه ای" است : از ویژگی های این مرحله عبور از گسستگی وجود و رسیدن به تصوری کل نگر و یکپارچه از وجود خود است . این مرحله که طبق نظریه لکان در حدود 6-18 ماهگی کودک اتفاق می افتد برای زن فیلم در 17 ماهگی وقوع اتفاقات فیلم فرامیرسد . کودک در این مرحله ، به تمایز فیزیکی خود و مادر پی میبرد و میفهمد که مادر موجودی دیگر است . زن فیلم نیز در روند رشد روانی خود ، همسرش را از دست میدهد (زندانی شدن همسر) تا با تمام وجود "حس فقدان همسر زندان رفته اش" را ادراک میکند . در اینجا وی بر خانه (به مثابه نمادی از ذهن خود) مسلط میشود و بدلخواه چیدمان وسایل را انجام میدهد .
این فقدان ناشی از درکی است که زن از محدودیت های خودش و توانمندی هایش دارد.
3- مرحله بعدی "ساحت نمادین" است که در آن زبان شکل میگیرد : زن به حرف می آید و از گذشته حرف میزند. ماجرا را به یاد می آورد و در برابر اتهامات همسرش (آن دیگری-کوچک) ابراز نظر میکند . وی بر احساس تهی بودن غلبه میکند اما به بهای سنگین اعتراف به نادانی و ناتوانی . در اینجا "قانون" به مثابه حضور مقتدر بیرونی (آن دیگری-بزرگ) وارد میشود و اقتدار خود را بر وی تحمیل میکند .
وی با پذیرش این الزام قانونی - اجتماعی ، "اختگی" نمادین خود را میپذیرد و در جامعه ادغام میشود .
4- آخرین مرحله که انتزاعی ترین آنها نیز هست "حیث واقع" است : ذهن پریشان ناشی از عدم قبول توسط نظام ایدئولوژی های جامعه .
حرف فیلم در اینجا شکل میگیر : "بازنمایی نمادین تعارض حل نشدنی ساحت نمادین و ساحت خیالی".
همه اینها که گفتم ارزشمند است ، اما وقت تماشاگران و انتظار آنان برای دیدن تصاویری مناسب با ریتم صحیح ، قاب بندی درست ، کلام نافذ و خالی از تکرار (دقیقا بر خلاف آنچه صابر ابر برای چندمین بار ارائه میدهد!) ، صراحت و شفافیت ایده فیلم بدور از شعارزدگی و رفت و برگشت های بی معنی و سرگیجه آور ، همه و همه از تمام این ایده های فلسفی پراهمیت تر است ...
این خستگی و بیراهه فرمی فیلم ، نتیجه محتوایی فیلمی است که "مساله" اش با مساله تماشاگران و جامعه سال 92 ایرانی ناهمخوان است ...