پرده اول منو یاد زندگی در تیاتر انداخت. وقتی صیاد برهانی رو به تماشاچی در قاب خالی آینه در حال گریم خودش بود. اینجا بازیگر پشت به تماشاچی و آینه رو به تماشاچی بود. و طبیعی بود که نمایش از زاویه دید متفاوتی نسبت به زندگی در تیاتر دیده بشه. اون از نگاه بازیگر و این از نگاه یه کارگردان. اون نوشته ی ممت این به قلم گلچین اما…
.
اگه نمایش رو ندیدید، مابقی رو نخونید.
اگه از نمایش لذت بردید هم، مابقی رو نخونید.
.
.
.
نمایش ایده ی جالبی داره، برگرفته از نگاه دیوید ممت اما ضعیف در نویسندگی. متن و دیالوگ های ضعیف کار رو عمیقا تحت تاثیر گذاشته.
وقتی
... دیدن ادامه ››
برهمنی زندگی نامه ی جیمز جویس رو اجرا کرد، نمایشش رو دوست نداشتم. چون نصفش که کف صحنه بود رو از ردیف سوم، ندیدم و دیگه اینکه به نظرم نمایش محترمی نبود. اما از اونجا که تواناییش رو در کارگردانی دیده بودم، مفصل در موردش نوشتم. اینبار هم این کار رو می کنم، چون هنوز باور دارم زندگی در تیاتر یه اتفاق نبوده.
در آلنده نازنین، ناتوانی نویسنده در ارایه ابزار مناسب و قوی به کارگردان باعث میشه چنته ی کارگردان خیلی زود تهی بشه و تو همون ۲۰ دقیقه ی اول پناه ببره به آخرین حربه! و ۸۰ دقیقه بعد رو با همون فرمون جلو ببره. به جز چند دقیقه. حربه صداهای بلند! استفاده از اصوات بلند برای بیان انواع و اقسام شرایط بغرنج. کوبیدن روی وسایل، فریاد، جیغ و در اخر هم که کار به بلندگوی دستی کشید!
یک ابزار برای تمام شرایط!
سوتفاهم-فریاد...
عصبانیت-فریاد…
قهر-فریاد…
تحکم-فریاد…
ضعف-فریاد…
رنج-فریاد…
و الخ.
اگر متن قوت و بنیه ی مناسب رو می داشت و دیالوگ های قوی در اختیار بازیگر و کارگردان قرار میداد، این سر و صداها می تونست به حداقل برسه اما با حداکثر تاثیرگذاری. میشه با یه جمله ی قوی و عمیق هزار برابر یه فریاد رو بیان کرد که آلنده ی نازنین ازش محروم بود.
وقتی بازیگر نصف بیشتر انرژییش رو صرف زمختی صداش میکنه، دیگه چیزی برای اکت و ظرافت هاش باقی نمیمونه و نتیجه میشه این صحنه های در هم و بر هم.
در نهایت از اونجاییکه ضعف نویسندگی به جز گاها در اثار سورئال در همه ی نوشته هامون مشهوده، پیشنهاد می کنم برهمنی نازنین از نوشته های خوب غیروطنی استفاده کنه تا بعد از گذشت چند سال، نمایشش و دیالوگ هاش همچنان در خاطر تماشاچی حک شده باشه:
این مزخرف ترین حالت نشستن روی کشتیه
جان به در خواهیم برد
منتقدین حروم زاده
شاید عین دیالوگ نباشه اما به جرات میگم چهره و حالت بازیگر و کلیت صحنه ی این جملات به خوبی به خاطرمه و ده ها مورد دیگه. و میدونم خیلی های دیگه هم به خاطرشونه.
اما همین الان، که یه ربع از دیدن آلنده گذشته، حتی یه جمله ش هم یادم نمیاد!