این اجرا چیزی نبود مگر معرکهی عمار تفتی برای ستایش شخص خودش. همه را، گروه نوازندگان و رقصندگان و تماشاچیان و پشت صحنه، جمع کرده بود از خودش بگوید و اعلام کند روحیست سالم و بیآلایش.
هرچند تمام چیزی که من دیدم پوششی برای نقصها و لکههای شخصیت خودش بود.
تعارف که نداریم؛ عمار تفتی پس از بیست سال پی برده که رفتارش با دوستدختر جوانیاش وحشتناک بوده و حالا، انگار همین کافی نباشد، اشتباهاتش را تبدیل به خطاهایی کرده که لازمهی "تعالی" انسان هستند. چون آقا در بیست سالگی عزت نفسی نداشتند و یاری نابالغ بودهاند هرشب جمعی نه چندان کم باید به شنیدن توجیهات او بنشینند. پای سعدی بیچاره و رقص سماع را هم کشیده است وسط که بگوید:« توروخدا میشه من و دوست داشته باشین؟ ببیند من چقدر آدم فرهیختهای هستم؟ با اشعار سعدی دارم اجرا میرم از گرههای روانی و ریشههای کودکی میگم. باور کنید خیلی آدم فاخری هستم.»
گفتند در حال حاضر با وجود این که قبلاً میرفتند، پیش روانشناسی نمیروند. پیشنهاد بنده این است که بروند. حقیقت تلخ است اما شاید از زبان یک متخصص بپذیرند که چقدر خودشیفته هستند.
بیشتر از آقای تفتی، ناامیدم از کسانی که اجرای او را به تماشا نشستند و معرکهی او را تحسین کردند. صد البته که موسیقی سرزمینمان، اشعار سعدی و سماع بانوان رقصنده نغز و زیباست و چه بسا حالخوب کن. اما _شاید فقط من یکی باشم_ جملات قصار، سطحی، تنصعی و انگیزشی آقای تفتی چنان بودند که هر قطعهی
... دیدن ادامه ››
موسیقی فقط فرصتی بود برای این که به گوشهایم و به مغزم بابت اراجیفی که شنیدم استراحت بدهم.
دلیل نمیشود چون میتوانیم سعدی بخوانیم و آن را _تا حدودی_ بفهمیم و چون از علم روانشناسی چهار جمله و پنج مفهوم بلدیم اجرایی تالیف کنیم بر مبنای خودشناسی. متخصصان خودشناسی و هنرمندان فیلسوف هم چنین نمیکنند!
متأسف و بسیار رنجورم از این طرز فکر و هرکس که ذرهای آن را تایید میکند.
امیدوارم آقای تفتی از بهار عذرخواهی کند، به روانشناسی خبره مراجعه و ادامه این اجرا را _ حداقل به این طریقت_ متوقف کند.