در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:28:04
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

 

مارتین مک دونا


مارتین مک دونا یک نمایشنامه نویس، فیلمنامه نویس و کارگردان ایرلندی-بریتانیایی است. او بیشتر برای فیلم‌های «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» (2017) و «بروژ» (2008) شناخته می‌شود.

مارتین مک دونا در ۲۶ مارس ۱۹۷۰ در کمبرول لندن به دنیا آمد. پدر و مادرش ایرلندی بودند و او را با فرهنگ ایرلندی بزرگ کردند. مک دونا در جوانی به تئاتر علاقه مند شد و شروع به نوشتن نمایشنامه کرد. اولین نمایشنامه او، «زیبایی ملکه لینان» در سال ۱۹۹۶ برنده جایزه تونی شد.

مک دونا علاوه بر نمایشنامه نویسی، به فیلمنامه نویسی و کارگردانی نیز پرداخته‌است. فیلم «شش تیرانداز» که اولین فیلم او بود، در سال ۲۰۰۴ ... دیدن ادامه ›› برنده جایزه اسکار بهترین فیلم کوتاه شد. از دیگر آثار او می‌توان به فیلم‌های «هفت روانی» (2012) و «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» اشاره کرد.

آثار مک دونا به دلیل طنز سیاه، خشونت و شخصیت‌های عجیب و غریبشان شناخته می‌شوند. او اغلب به موضوعات بحث‌برانگیز مانند فقر، نژادپرستی و مذهب می‌پردازد. نمایشنامه‌های مک دونا معمولاً در فضایی روستایی و خشن اتفاق می‌افتند و شخصیت‌های آن اغلب افرادی هستند که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کنند.

برخی از نمایشنامه‌های مهم

زیبایی ملکه لینان (۱۹۹۶)
جمجمه ای در کانمارا (۱۹۹۷)
یتیمان (۱۹۹۷)
غرب غمگین (۱۹۹۷)
مرد بالشی (۲۰۰۳)
یک گروه خشن (۲۰۱۰)
هنگمن (۲۰۱۵)

مارتین مک دونا برای آثار خود جوایز بسیاری کسب کرده‌است که از جمله آن‌ها می‌توان به جایزه اسکار، جایزه تونی، جایزه بفتا و جایزه لارنس اولیویه اشاره کرد

او در زندگی شخصی خود شخصیتی پیچیده و چند وجهی داشت

در جامعه:
گوشه‌گیر و منزوی: مک دونا اغلب از حضور در جمع‌های بزرگ و مصاحبه‌های مطبوعاتی اجتناب می‌کند. او ترجیح می‌دهد بیشتر وقت خود را به نوشتن و فکر کردن در خلوت خود بگذراند.
مغرور و خودرای: برخی از منتقدان و همکارانش، او را فردی مغرور و خودرای می‌دانند که به نظرات دیگران اهمیت چندانی نمی‌دهد. با این حال، او در عین حال، به شدت به کار خود و کیفیت آن اهمیت می‌دهد.
بی‌پروا و رک: مک دونا در بیان نظرات خود بسیار بی‌پروا و رک است و از انتقاد به مسائل مختلف، از جمله سیاست و مذهب، ابایی ندارد. این مسئله گاهی اوقات برای او مشکل‌ساز شده است.

در بین اطرافیان:
دوست صمیمی: با وجود گوشه‌گیر بودن، مک دونا با دوستان نزدیک خود بسیار صمیمی و وفادار است. او به گفته خودش، دوستان کمی دارد، اما آنها را بسیار دوست دارد و به آنها اعتماد می‌کند.
خانواده دوست: مک دونا به خانواده‌اش بسیار اهمیت می‌دهد و رابطه نزدیکی با آنها دارد. او از کودکی با برادرش، جان مک دونا، که او نیز نمایشنامه نویس و کارگردان است، رابطه بسیار خوبی داشته است.
همکار حرفه‌ای: مک دونا در محیط کار، فردی حرفه‌ای و جدی است. او به بازیگران و عوامل فیلم‌هایش احترام می‌گذارد و به آنها اعتماد می‌کند. با این حال، او در عین حال، نظرات خود را به صراحت بیان می‌کند و از آنها کوتاه نمی‌آید.
در مجموع، می‌توان گفت که مارتین مک دونا شخصیتی پیچیده و چند وجهی دارد. او در عین حال که گوشه‌گیر و منزوی است، می‌تواند با دوستان نزدیک خود بسیار صمیمی و وفادار باشد. او فردی مغرور و خودرای است، اما در عین حال به کار خود و کیفیت آن اهمیت زیادی می‌دهد. او بی‌پروا و رک است، اما در عین حال، به خانواده و دوستانش بسیار اهمیت می‌دهد. این ویژگی‌های شخصیتی، در آثار او نیز منعکس شده است و می‌توان آنها را در شخصیت‌های پیچیده و چند بعدی داستان‌هایش مشاهده کرد.




نمایشنامه غرب غمگین (غرب غم زده در این اجرا)

خلاصه:

نمایشنامه «غرب غمگین» (The Lonesome West) اثر مارتین مک دونا، داستان دو برادر به نام‌های والین و کولمن را روایت می‌کند که پس از مرگ پدرشان در خانه‌ای در روستایی در غرب ایرلند با یکدیگر زندگی می‌کنند. این دو برادر، که از کودکی با یکدیگر رابطه‌ی پرتنش و خصمانه‌ای داشته‌اند، اکنون پس از مرگ پدر، مجبور به تحمل یکدیگر در زیر یک سقف هستند و این مسئله منجر به تشدید اختلافات و درگیری‌های آن‌ها می‌شود.

والین مردی گوشه‌گیر و بدخلق است که به شدت به تمیزی و نظافت خانه اهمیت می‌دهد، در حالی که کولمن فردی بی‌خیال و بی‌مسئولیت است که هیچ توجهی به نظافت خانه ندارد. این تفاوت‌ها در شخصیت و سبک زندگی، زمینه‌ساز درگیری‌های دائمی بین آن‌ها می‌شود.

در طول نمایشنامه، شاهد کشمکش‌های مختلفی بین این دو برادر هستیم که گاه به خشونت فیزیکی نیز کشیده می‌شود. آن‌ها بر سر مسائل مختلفی مانند پول، غذا، تلویزیون و حتی نحوه استفاده از توالت با یکدیگر بحث و دعوا می‌کنند.

علاوه بر این، نمایشنامه به بررسی روابط پیچیده و تاریک بین افراد در یک جامعه‌ی روستایی کوچک می‌پردازد. شخصیت‌های داستان، افرادی هستند که درگیر مشکلات و ناکامی‌های مختلفی در زندگی خود هستند و ب

ه نوعی در غربت و تنهایی زندگی می‌کنند.

نمایشنامه «غرب غمگین» با یک پایان غیرمنتظره و تکان‌دهنده به پایان می‌رسد که نشان می‌دهد خشونت و نفرت چگونه می‌تواند زندگی افراد را نابود کند.

این نمایشنامه به دلیل دیالوگ‌های طنزآمیز و گزنده، شخصیت‌های پیچیده و چندبعدی، و موضوعات اجتماعی و فلسفی که به آن‌ها می‌پردازد، مورد تحسین منتقدان و مخاطبان قرار گرفته است.




نقد ها

نمایشنامه «غرب غمگین» اثر مارتین مک دونا، مانند سایر آثار او، با نقدهای مثبت و منفی متعددی از سوی منتقدان مواجه شده است. در زیر به برخی از این نقدها اشاره می‌کنیم:

نقدهای مثبت:
طنز سیاه و گزنده: بسیاری از منتقدان، طنز سیاه و گزنده مک دونا را در این نمایشنامه ستوده‌اند. آنها معتقدند که این طنز، در عین حال که خنده‌دار است، به خوبی تلخی‌ها و مشکلات زندگی در جامعه‌ای روستایی را به تصویر می‌کشد.
شخصیت‌های پیچیده و چندبعدی: شخصیت‌های این نمایشنامه، به ویژه دو برادر، والین و کولمن، شخصیت‌های پیچیده و چندبعدی هستند که نمی‌توان آنها را به سادگی قضاوت کرد. این پیچیدگی، باعث شده است که منتقدان، این شخصیت‌ها را باورپذیر و جذاب بدانند.
موضوعات اجتماعی و فلسفی: نمایشنامه «غرب غمگین» به موضوعات اجتماعی و فلسفی مهمی مانند فقر، تنهایی، خشونت و روابط انسانی می‌پردازد. منتقدان، پرداختن به این موضوعات را از نقاط قوت نمایشنامه دانسته‌اند.
دیالوگ‌های قوی: دیالوگ‌های این نمایشنامه، به گفته منتقدان، بسیار قوی و تاثیرگذار هستند و به خوبی شخصیت‌ها و روابط بین آنها را نشان می‌دهند.

نقدهای منفی:
خشونت بیش از حد: برخی از منتقدان، خشونت موجود در این نمایشنامه را بیش از حد و غیرضروری دانسته‌اند. آنها معتقدند که این خشونت، بیشتر برای جلب توجه مخاطب به کار رفته است و تاثیر چندانی در پیشبرد داستان ندارد.
شخصیت‌های غیرقابل همدردی: برخی دیگر از منتقدان، شخصیت‌های این نمایشنامه را غیرقابل همدردی دانسته‌اند. آنها معتقدند که این شخصیت‌ها، آنقدر بد و منفی هستند که نمی‌توان با آنها ارتباط برقرار کرد.
پایان غیرمنتظره و تلخ: پایان غیرمنتظره و تلخ این نمایشنامه، برای برخی از منتقدان، ناامیدکننده و غیرقابل قبول بوده است. آنها معتقدند که این پایان، بیش از حد تاریک و منفی است و هیچ امیدی را برای آینده نشان نمی‌دهد.
نمایشنامه «غرب غمگین» اثر مارتین مک دونا، نمایشنامه‌ای بحث‌برانگیز و چالش‌برانگیز است که با نقدهای متفاوت و گاه متضادی از سوی منتقدان مواجه شده است. با این حال، نمی‌توان انکار کرد که این نمایشنامه، به دلیل طنز سیاه، شخصیت‌های پیچیده و موضوعات مهمی که به آنها می‌پردازد، اثری قابل توجه و ماندگار در دنیای تئاتر است.


اجراهای نمایشنامه غرب غمگین


این اثر مارتین مک دونا، به دلیل پرداختن به موضوعات حساس و خشونت‌آمیز، همواره با واکنش‌های مختلفی از سوی مخاطبان و منتقدان روبرو بوده است. برخی از اجراهای این نمایشنامه با حواشی و جنجال‌هایی همراه بوده‌اند که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

اجرای سال ۲۰۰۴ در لندن: در یکی از اجراهای این نمایشنامه در لندن، تماشاگری به دلیل صحنه‌های خشونت‌آمیز و توهین‌آمیز، از سالن نمایش خارج شد و به شدت به عوامل اجرایی اعتراض کرد. این مسئله، بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های بریتانیا داشت و بحث‌های زیادی را در مورد حدود خشونت در تئاتر به راه انداخت.
اجرای سال ۲۰۱۰ در استرالیا: اجرای این نمایشنامه در استرالیا نیز با حواشی مشابهی همراه بود. برخی از تماشاگران، صحنه‌های خشونت‌آمیز و استفاده از الفاظ رکیک را بیش از حد و غیرضروری دانستند و خواستار توقف نمایش شدند.
اجرای سال ۲۰۱۵ در ایران: اجرای نمایش «غرب غمگین» در ایران نیز با مشکلاتی روبرو شد. به دلیل برخی از صحنه‌های غیراخلاقی، ابتدا مجوز اجرا به این نمایش داده نشد، اما در نهایت، پس از حذف برخی از صحنه‌ها و اصلاح دیالوگ‌ها، مجوز اجرا صادر شد. با این وجود، برخی از منتقدان، این اصلاحات را باعث کاهش کیفیت نمایش دانستند.
علاوه بر موارد ذکر شده، اجراهای دیگری از این نمایشنامه نیز در کشورهای مختلف با واکنش‌های متفاوتی از سوی مخاطبان و منتقدان روبرو شده‌اند. برخی از این اجراها با استقبال گسترده‌ای مواجه شده‌اند، در حالی که برخی دیگر با انتقادهای شدیدی روبرو شده‌اند.

به طور کلی، می‌توان گفت که نمایشنامه «غرب غمگین» به دلیل موضوعات حساس و خشونت‌آمیزی که به آنها می‌پردازد، همواره با واکنش‌های مختلفی از سوی مخاطبان و منتقدان روبرو بوده است. این مسئله، نشان می‌دهد که این نمایشنامه، اثری چالش‌برانگیز و بحث‌برانگیز است که می‌تواند مخاطبان را به فکر فرو ببرد و آنها را در مورد مسائل مختلف به چالش بکشاند.
امیرمسعود فدائی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بی شک ارزش دیدن داره..🎭💫👌💯
سلام خسته نباشید میگم به تمام عوامل و بازیگرای نمایش چرک نویس..
اگر بخوام مطلبی درباره نمایش بگم..باید بگم شخصیت نویسنده انقدر مسلط و آگاهانه با دیواره چهارم ارتباط برقرار کرد که لذت دیدن نمایش و چند برابر کرد..
البته که اپیزودهای در عین حال کمدی ولی درام و اجتماعی و بسیار مفهومی گرمای دیدن نمایش و بیشتر و بیشتر میکرد..
باید اشاره کنم با اینکه یسری از تماشاچیان محترم خوش مزگی یا تیکه پرونی کردن ولی بازم تسلط بالای نویسنده نسبت به بداهه گویی جو نمایش و زیباتر و دلنشین تر کرد..
خلاصه که امیدوارم موفق باشید..
لذت بردم..❤️
سپاس فراوان🫡🙏
۵۷ دقیقه پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کارگردانی عالی با دقت بالا بازی های خوب و نقش آفرینی عالی تیم به همراه درام داستانی تاثیر گذار . خسته نباشید به همگی آرزوی تداوم و موفقیت❤️
سعید قبادی و ایلیا یکتا این را دوست دارند
ممتون بابت نظرت عزیز🌹🙏
۱ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر اجرای خوبی بود.
برداشتی آزاد با درام‌پردازی دقیق.
راستش من نمایش‌نامه‌ی مده‌آ رو خونده بودم و یادم نمیاد که خیلی تحت‌تاثیر حسی اون تراژدی قرار گرفته باشم ولی اینجا بغضم‌ گرفت.
دیالوگ‌ها درخشان بود.
با تابوت‌ها و نورپردازی یه پرسپکتیوی توی صحنه ایجاد شده بود که خیلی دوستش داشتم، انگار بازیگرها وقتی اون مسافت رو طی می‌کردن از یه بعدی به بعد دیگه وارد می‌شدن
طراحی حرکت‌ها خوب بود و بازیگر نقش مده‌آ (نسیم عربانی) خیلی خوب‌تر. چه بیان و صدایی! بازیش پتانسیل اینو داشت که به راحتی از کنترل خارج بشه، اما کارگردان خیلی خوب هدایتش کرده بود، بازیِ به‌اندازه و چشم‌نواز.

پایان نمایش با اون دختر عروسک‌به‌دست عالی بود

ریتمش هم که دیگه نگم👌
مرتضا امینی‌پور این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برخی معتقدند که قبر حضرت حوا در شهر جده عربستان دفن شده است. به همین دلیل است که به آن شهر جده میگویند که به معنای مادر بزرگ می باشد.
Hadis Nazari (hana2023)
درباره فیلم کوتاه تیچر i
فیلم "تیچر" اثری است با رویکرد رئالیسم اجتماعی که به بازنمایی بحران‌های فردی و جمعی در بستر جامعه ایران معاصر می‌پردازد. این فیلم، با تمرکز بر آنتاگونیستی معلم (با بازی کوروش رجایی)، به بررسی مفاهیمی چون فقر فرهنگی، فساد سیستماتیک و نابرابری ساختاری می‌پردازد. فیلمنامه، علیرغم قوت‌های آشکار در خلق دیالوگ‌های ناتورالیستی و شخصیت‌پردازی چندوجهی، در برخی سکانس‌ها دچار افت ریتمیک (Rhythmic Decline) می‌شود و صحنه‌هایی وجود دارند که با تدوین (Editing) دقیق‌تر می‌توانستند از ایجاز (Brevity) و تأثیر دراماتیک بیشتری برخوردار باشند. پایان‌بندی فیلم، اگرچه با رویکردی امپرسیونیستی (Impressionistic) و باز طراحی شده، ممکن است برای بخشی از مخاطبان فاقد وضوح روایی (Narrative Clarity) کافی به نظر برسد.

از منظر کارگردانی، علی باقری توانسته است روایتی منسجم و جذاب از داستان ارائه دهد، هرچند در برخی لحظات، شتابزدگی در انتقال احساسات و ایده‌ها محسوس است. این موضوع، به ویژه در سکانس‌های کلیدی، از شدت تأثیرگذاری فیلم می‌کاهد. استفاده از نمادها (Symbolism) و نشانه‌های بصری (Visual Motifs) در خدمت روایت، می‌توانست به لایه‌های معنایی (Semantic Layers) اثر عمق بیشتری ببخشد، اما فیلم در این زمینه چندان پرمایه عمل نکرده است. بازی کوروش رجایی در نقش معلم، بی‌شک یکی از نقاط قوت فیلم محسوب می‌شود. او با تسلط بر میمیک صورت (Facial Mimicry) و زبان بدن (Body Language)، توانسته است پیچیدگی‌های روانی (Psychological Complexity) شخصیت خود را به شکلی باورپذیر به تصویر بکشد. با این حال، عملکرد برخی از بازیگران فرعی، به ویژه دانش‌آموزان، فاقد ظرافت لازم است و نگاه‌های آن‌ها به دوربین (Breaking the Fourth Wall)، از شکستن دیالکتیک فیلم و کاهش باورپذیری فضای داستانی حکایت دارد. همچنین، کاراکتر سیامک در برخی لحظات دچار افراط در بازی (Overacting) می‌شود و این موضوع از واقع‌گرایی (Realism) شخصیت او می‌کاهد.

از نظر تکنیک‌های فیلمبرداری (Cinematography)، ... دیدن ادامه ›› "تیچر" به طور کلی از استانداردهای قابل قبولی برخوردار است، اما در برخی صحنه‌ها، نورپردازی (Lighting) نامتعادل و ترکیب‌بندی‌ها (Composition) فاقد خلاقیت لازم به نظر می‌رسند. یکی از ضعف‌های اساسی فیلم، مسئله صدابرداری (Sound Design) است که به ویژه در سکانس‌های کلاس درس مشهود است. دیالوگ‌ها در این صحنه‌ها به وضوح شنیده نمی‌شوند و صداهای محیطی (Ambient Sound) بیش از حد برجسته هستند، که این موضوع به شدت از کیفیت تجربه تماشای فیلم می‌کاهد.

در بخش روایت (Narrative Structure)، فیلم با مکث‌های طولانی بین سکانس‌ها مواجه است و انتقال صحنه‌ها (Transition) به خوبی اجرا نشده است. پلان‌ها (Shots) به طور ناگهانی قطع می‌شوند و این موضوع باعث ایجاد گسست (Discontinuity) در جریان روایی فیلم می‌شود. برخی صحنه‌ها، مانند سکانس قیمت طلا، از نظر ساختاری و محتوایی یادآور فیلم "برادران لیلا" هستند و این تشابه ممکن است برای مخاطبان آشنا به سینمای ایران، حسی از تکرار (Repetition) ایجاد کند.

همچنین، برخی سکانس‌ها از نظر مدت‌زمانی بیش از حد طولانی هستند، مانند خواب سیامک و رضا، که می‌توانستند با تدوین دقیق‌تر، از ایجاز و تأثیر بیشتری برخوردار باشند. تکرار برخی صحنه‌ها، مانند سکانس‌های اتوبوس و دویدن، و پرداختن بیش از حد به جزئیات روزمره (Mundanity)، از ریتم فیلم کاسته و ممکن است باعث خستگی مخاطب شود.

با این حال، "تیچر" به عنوان یک فیلم اجتماعی، پیام‌های قدرتمندی را به مخاطب منتقل می‌کند. این فیلم نه تنها به بحران‌های فردی یک معلم می‌پردازد، بلکه مسائل ساختاری جامعه ایران، مانند فقر فرهنگی، فساد اداری و نابرابری اجتماعی، را نیز به تصویر می‌کشد. اگرچه ضعف‌های فنی مانند صدابرداری نامطلوب، بازی‌های اغراق‌آمیز و ریتم نامناسب وجود دارد، اما به دلیل داستان قوی و بازی درخشان کوروش رجایی، اثری تأثیرگذار و قابل تأمل است.

در مجموع، "تیچر" فیلمی است که با وجود برخی کاستی‌ها، توانسته داستانی مهم و اجتماعی را روایت کند و مخاطب را به تفکر وادارد. امید است در آثار آتی این تیم، شاهد بهبود جنبه‌های فنی و روایی باشیم.
کوروش رجایی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Hadis Nazari (hana2023)
درباره فیلم کوتاه تیچر i
طنز، خنده ،گریه و ...
برای بار دوم رفتم تئاتر اسکرین‌شات که نسبت به دفعه اول عالی تر و قوی تر بودن.
اجرا جالب و دیدنی بود و خسته کننده نبود.
بازیگران بی نقص بودن و به خصوص رپر های عزیز که علاوه بر رپر های خوب ، بازیگران خوبی هم بودن.
همگی خسته نباشید.
Hadis Nazari (hana2023)
درباره فیلم کوتاه تیچر i
تیچر به معنای واقعی کلمه ، داستان هریک از ما در مقاطع زمانی پرفشار زندگی بود ...همذات پنداری عجیبی که با کاراکتر معلمی کوروش رجایی کاربلد به درستی هم در حالات چهره و هم در اکت قابل مشاهده بود... عدم درک شدن از طرف اطرافیان ، زندگی اجباری به دلیل فقر نه صرفا مالی که فقر فرهنگی خانواده ، آرزوهای معمولی که به دست نیافتنی ترین چشم اندازهای یک جوان معمولی در این سرزمین تبدیل شده و از همه بدتر برای بقا، حاضر به فروش اصالت (النگوی مادر) و جنگ با فساد و رانت در محیط هرچند کوچک مدرسه میشه .... تیچر به تنهایی بار ۱۳۹۸-۱۴۰۲ رو حتی در دیالوگ های افزایش قیمت ها حمل می‌کرد ... شاید به ظاهر صدابرداری و فیلمبرداری لحظات کوتاهی نقد تخصصی داشته باشند اما تیچر به عنوان یک فیلم اجتماعی ، با پایان بندی کامل ، سرنوشت یک جوان ایرانی با زندگی معمولی که می‌توانست در جوامع دیگر به یکی از برترین های حوزه آموزش تبدیل شود را به عنوان سرنوشت آرزوهای برباد رفته ...به خوبی بیان کرد...تبریک به کوروش رجایی با نقش آفرینی فوق العاده ، تبریک به علی باقری و کارگردانی حرفه ای و تبریک به تک تک عوامل تیم تیچر که قطعا گرچه در پرده عیان نبودند ، در نهان ، هرچه هست از زحمات این عزیزان نیز هست ، به امید درخشش آثار این تیم جوان در سراسر جهان
کوروش رجایی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فقط یک شکیب شجره خوب داشت فیلم
امیرمسعود فدائی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اول/ مشعوفم که به تماشای کاری از محمد مساوات نشستم، پس از غیبتی محسوس.

دوم/ معمولا در مواجهه با آثار افرادی چون محمد مساوات بر سر یک سه راهی قرار می گیرم، این اثر را با تعاریف آکادمیک و جهانی قیاس کنم؟ با محمد مساوات؟ یا میانگین آثار داخلی و جریان فعلی؟ حداقل یک بار دیگر باید به تماشا بنشینم.

سوم/ ایکاش اگر الزام یا تمایلی برای اجرای بخشی از نمایش به صورت ریورس یا معکوس وجود دارد ظرافت و دقت به جزئیات در حد کافی رعایت شود تا شلختگی را نمایان نکند. اگر امکانات‌مان جوابگو نیست و بازیگران قادر به بازنمایی آن نیستند چه حسنی دارد؟

چهارم/ به فضل خدا، نکته سوم، سه راهی نکته دوم را به یک دوراهی تبدیل کرد. مساوات و جریان فعلی.

پنجم/ خدا قوت

نیلوفر ثانی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Hami.h (hami.h)
درباره فیلم صددام i
اگر برای وقت و خودتون ارزش قائل هستید اگر نمی‌خواهید جلوی دوستان عزیزتون ضایع شده و در پایان شمارو اونطوری که منو نگاه میکردن نگاه نکنن بشینین پای یک سریال ترکی !!!! و فیلم صدام رو نبینید ....
اگر رفتید دیدید پای خودتون .....
از ما گفتن ....
امیرمسعود فدائی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من این نمایش رو تا یه جایی خیلی دوست داشتم و همزمان با دیدنش همش ایده ها و دیالوگ ها رو تحسین میکردم و براش ما به ازاهایی پیدا میکردم که خیلی دلپذیر بود برام، اما یه دفعه شاید توی 15 دقیقه پایانی همه چیز از نظرم افت کرد منتظر پایان خیلی خیلی قوی تری بودم اما حس کردم فقط یه نقطه گذاشته شد و تمام.
شاید به قول یکی از دوستان شخصیت پردازی ها اونقدر قوی نبود که با اتفاقات پایانی هیچ جوره نتونستم کنار بیام.
خلاصه که یه پایان بد کل این تئاترو برای من برد زیر سوال...
الان یعنی دیگه اجرا نمی‌رید ؟ دیگه تمدید نمیشه ؟
خیلی خوشحالم که این شانسو داشتم که نمایش رو توی اجرایی که برای جشنواره فجر داشت ببینم...
همه چیز خیلی خوب و کاملا رضایت بخش بود.
نمایش خوبی بود ایده های جالبی داشت، اجرای پر زحمتی که واقعا نمیشه ایراد خاصی ازش گرفت.
اما متاسفانه این مدل کار اصلا سلیقه من نیست...خصوصا سبک طنزش؛ نوآوری ها برام جالب بود اما با توجه به فضای داستان شوخیا از خط میزد بیرون.
کاملا سلیقه ای امتیازم بهش 3 هست چون انتظار داشتم تئاتری ببینم که بگم خوب شد از دست ندادمش، اما اصلا این حسو برام ایجاد نکرد...بیشتر جنبه خوش گذرونی داشت.
البته که خیام رو خیلی دوست داشتم *_*
و از قضضضا یه نفر پشت ما و دو نفر کنارمون نشسته بودند که فکر میکردند دارند توی خونه شون فیلم میبینن! خنده های بلند هارش، اظهار نظر و ریاکشن دادنای مکرر، و حدسایی که بلند بلند راجع به ادامه ماجرا میزدن خیلی عجیب و آزاردهنده بود.
محمد علیایی (mhmdolya)
درباره نمایشنامه‌خوانی بیتل جوس i
چون اجرا خودم بود ۵ از ۵😂❤️
علیرضا جنیدی و الهام رضایی این را دوست دارند
کاش همه صداقت شما رو داشتن😄😄
۴ ساعت پیش
شما همه اجراهات یک کلاس بازیگریه، 20 از 5.
همواره بدرخشی 💛💛👌👌
۳ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مدت‌ها بود حتی از جلوی سالن تئاتر که رد می‌شدم روم رو اونور می‌کردم اما نام بیضایی را که دیدم آمدم.
چه خوب که هنوز چنین جوانانی هستند. دست تنهایی او را فهمیدم. اگر او هرجای دنیا بود بسیار حمایت میشد.
من این متن را حفظم و هم ‌زمان با او زمزمه می‌کردم اما خلاقیت و جسارت او هر دفعه من رو از رویای یک خوانش ساده بیرون می‌آورد و مجبورم میکرد اژدهاک او را ببینم نه آنکه دهه‌هاست در ذهنم نقش بسته بود.
اما قطعا علی جهانجونیا بهتر از من می‌داند چه کار خطیری را مرتکب شده و خود را جلوی تیربار تئاتر بی تئاتر این روزها پرت کرده.
امیدوارم روحیه‌ی تاب آوردن مقابل عقب ماندگی تصاعدی این روزها را داشته باشد. چون می‌دانم حمله‌های بسیاری به او خواهد شد و من میشناسم این جماعت را که اگر خود بیضایی همین اجرا رو روی صحنه میبرد حلوا حلواش میکردن اما اون هنوز آنقدر پیر نشده که لایق ستایش و استاد استاد گفتن باشد.
علی جهانجونیا اگر تاب بیاورد می‌تواند مسیر جدیدی بر تئاتر عقب‌مانده‌ی این روزهای ایران باز کند
امیر مسعود این را خواند
علی جهانجونیا این را دوست دارد
درود سپاس‌بی‌کران
همین شما خردمندان نمی‌ذارید ما بریم پی یه شغل آبرومند
۴ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام نمایش بسیار جالبی بود من و دخترم لذت بردیم
امیر مسعود این را خواند
علی جهانجونیا این را دوست دارد
با تعظیم از حمایت همیشگی شما از کارهایم بسیار سپاس‌گزارم و امید که روزی لایق این مهر باشم
۴ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید