پنج مرد و یک زن، با استایلهای خاص در قوارههایی جور واجور در پی رسیدن به درخت آبی.
قلب نارنگی در فضایی کمدی فانتزی، به شیوهی جریان سیال ذهن، سرگذشتِ اعضای خانوادهای را روایت میکند که هر یک ماجرایی شنیدنی دارند. ماجراهایی ساده و عمیق که به سبکی هنرمندانه با تسلط و مهارت بازیگران به اجرا در میآید.
مادربزرگ، پدربزرگ، پدر و دو عمو، ریز و درشتِ زندگی را برای نوه تعریف میکنند تا شاید او در این دنیای آشفته، معنای زندگی را بیابد. آنها از رویدادها و خاطراتی میگویند که مسیر زندگیشان را دگرگون ساخته؛ خاطراتی که از اعماق ذهنشان فراخوانده و روی صحنه بازآفرینی میشود. خاطراتی از تعبیر نمادین گذر عشق با کفشهای قرمز. خاطراتی از گاو چندمنظورهای که جانی را در جهان معنا بخشید. خاطراتی از پذیرش بیچون و چرای تقدیر در هیبت یک پوست موز. خاطراتی از پایی طلایی و ترس از شکست. خاطراتی از توانگری و ثروت در ریشههایی که با عشق آبیاری شدهاند. خاطراتی از روز سرنوشتسازِ تولد.
در این نمایش، جریان افکار، احساسات و خاطرات شخصیتها، به شیوهای خلاقانه برای تماشاگر روایت میشود. روایتی که با اشاراتی گذرا به آثار تأملبرانگیز هنرمندانی چون خسرو شکیبایی، عباس کیارستمی و داریوش مهرجویی هم اشک راه میاندازد هم لبخند.
در«قلب نارنگی» همانند یک زندگی واقعی میتوان افکار، ایدهها و رشد درونی شخصیتها را در میان شرح اتفاقات داستان، حس کرد؛ داستانی که با درونمایهی پذیرش ناپایداریهای زندگی ،هر لحظه تو را با خود میکشد و وادار میکند تا به مفاهیمی همچون عشق و احترام، شکست و ناامیدی، طمع و خودخواهی و حسرت
... دیدن ادامه ››
و آرزو فکر کنی.
همچنان در پی یافتن معنای زندگی، غرق در خیالی دلانگیز، خاطرهی رقص شب عروسی پدر زیر نور صورتی، تو را پرت میکند به حسرت یا لذت سرخوشی و گرمای داشتن خانوادهای خوشبخت در کنارت.
پ.ن: درخت آبی نارنگی هم داشت!
✍🏻الهام خرمی