در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پونه ٢٥ | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:26:41
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تو فقط در مورد خودت میتونی مطمئن باشی که هستی.

نمایش میخواست خیلی حرفهای خوبی بزنه، ولی موفق نشده بود.
على صبورى که گفته به هیچ عنوان بازى نمیکنه

و اینکه کلا شهرزاد فازت چیه؟
کارى به اجراى این نمایش در این شرایط ندارم،اونهایى که میرن این نمایشو ببینند چه دل خجسته اى دارند.
موافقم پونه خانم ، امیدوارم دوستان طرفدار آزادی بیان نیان بگن چرا به اونایی که میرن نمایش میبینن توهین میکنید🤦🏻‍♀️
۱۰ مهر ۱۴۰۱
سارا صدرایی
اتفاقا در این شرایط پر از رنج و تکرار، دیدن یک کمدی سیاه که بجای خنده،شما را با اشک به بیرون روانه میکند،مرهمی است بر زخم این روزها
از ۷ ساعت پیش به این نتیجه رسیدین؟
۲۲ مهر ۱۴۰۱
ملانقطی تیوال
از ۷ ساعت پیش به این نتیجه رسیدین؟
مسلما نتیجه و نظر رو بعد از دیدن کار، بیان میکنند.نه؟
۲۴ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اینکه پردیس شهرزاد عزیز،۵ تا نمایش کمدی در حال اجرا داره،چقدر کمدیه.
شرمنده اما دیگه این شهرزاد عزیز نیست،ناعزیزه!!!!!!!!!!!!!!
۰۹ مهر ۱۴۰۱
بدبین نباشید شاید داره مقدمات جشن پیروزی رو میچینه.
۰۹ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حالا واقعا واجبه اجرای این نمایش؟؟
نمیدونم چرا اون خنده سیما تیرانداز رو میبینم،دلم میخواد یکیو خفه کنم.
ای کاش قضاوتهای شما اینقدر بی رحمانه نبود،این گروه، نمایش رو نزدیک به یکماه به خاطر رنج و غم عمیقشون،به تعویق انداختند اما نسبت به قراردادهایی که پیش از این بسته شده باید متعهد میبودند.فکر نمیکنید عدم تعهد و عدم مسئولیت، با آزادی و شعارهامون در تناقضه؟
۲۲ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امشب بلیت رئالیسم مصنوعی رو داشتم.نرفتم.نتونستم.
غمگین تر از اونم که بتونم کاری کنم.حتی دیدن تئاتر که لذت بخش ترینه برام.
بغض دارم.
این نمایش رو بایدحتماً دید.
۲۸ شهریور ۱۴۰۱
پونه ٢٥
متاسفانه ندیدم نمایشو
فرصت هست پونه جان برای دیدن.
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
درود بر شرف و وجدان بیدار شما
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متاسفانه دیشب به خاطر بغل دستیهای با سطح فرهنگ پایینی که داشتم،نشد که عیشم کامل بشه.
بغل دستی سمت راست،موبایل چک میکرد،تذکر دادم،گفت خب حالااااا.مدام انگشت های دستش رو میشکوند،وول میخورد،اواخر نمایش حوصله خودش و دو تا همراه دیگه ش سر رفته بود،هی غر میزدن،بعد با یک لحن تمسخرآمیز گفت:هیس،این حساسه،داره نت برمیداره،ناراحت میشه.گفتم خانم شما مدام تمرکز منو بهم میزنید،شروع کرد به هیس کردن طولانی.
بخش آخر نمایش رو به خاطر ایشون از دست دادم.
خانم سمت چپی،براشون حریم تعریف نشده بود،مدام روی من بودند،بند کیفشون روی پای من،خودشون کاملا در تماس بدنی.
دوستشون ۵ دقیقه یک بار موبایل با نور زیاد چک میکردن،اواسط نمایش اشاره کردم،اصلا نفهمید.نمایش که تمام شد گفت چی میگی تو؟؟ گفتم خانم عزیز نور موبایلتون اذیت میکنه.گفت وااا به تو چیکار داره؟؟اگه پشت سریها بگن یه چیزی..چه ربطی به تو داره.گفتم من معذرت میخوام که اذیت شدم.
با صدای بلند و لحنی که میدونید چه مدل لحنیه فرمودند:همه واسه ما مجری قانون ... دیدن ادامه ›› شدن.والا
نمایشتون رو اینگونه تماشا کردم،با تنش،با تمرکزی که مدام بهم میخورد،با حال بدی که چندین ساعت همراهم بود،دلم میخواست کلاغ از روی سن بیاد پایین،این موجودات رو با خودش ببره اون بالا،قربانی کنه تا درس عبرتی بشه برای دیگران.

از کی و چرا تبدیل شدیم به چنین انسانهایی؟؟مسلما از نگاه آنها من مشکل دار بودم.من که انتظار دارم آداب حداقلی رعایت شود.
کاش احترام به حریم دیگران،رعایت آداب هر مکان به ما آموخته میشد.ندانستن این مسائل غوغا میکند و کسانی که اهمیت این درک و آداب برایشان بالاست،بسیار بسیار بسیار آسیب میبیند.

ممنون از نمایشتان،از تلاشتان،از دکور فوق العاده،طراحی نور و لباس و گریم،بازیها،هماهنگی عالیتان،از کلاغ خوش صدا و سزار دوست داشتنی.
ممنون از کارگردانی چنین نمایش سختی.

ولی برای من نشد که آن چنان که باید لذت ببرم.امید که دیگر شاهد چنین تماشاگرنماهایی نباشیم.
متاسفم بابت این تجربه بسیار بسیار تلخ ، من هم چند روز پیش در نمایش پایین گذر سقاخانه همچین فضایی رو تحمل کردم و هنوز از خاطرم نمیره :) متاسفانه وقتی هم تذکر میدیم انسان های بد و حق به جانبی به نظر میایم :)
امیدوارم از تماشای نمایش های بعدی لذت ببرید 💐
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
سعید قدرتی
جناب شریفی من اونجا نبودم و هر چی که اونجا گذشته طبیعتا به من ربطی نداره فقط در مورد این که گفتین اون اقا توی تئاتر شناخته شده هستن بهیچ وجه معیار نیست چه زیاد بوده کسانی که حتی کارگاه بازیگری ...
جناب منظورم این نبود که چون شناخته شدن رفتار اشتباه ازشون بعیده
خانوم پونه فرمودند که من همراه اون خانوم بودم ،
بنده عرض کردم اون اقا شناخته شده است و من نبودم !
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
پونه ٢٥
شما که پشت بودید،پس دخالت نکنید. اجازه بدید خود آقای روزنامه نگار سرشناس صحبت کنن. تازه من دوتا لگد هم زدم،فکر کنم چون پشت بودید ندیدید.
ازتون بعید نبود !!!
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

اگر این قدرت را داشتیم که به گذشته بازگردیم و مسیر زندگیمان را تغییر دهیم،چه میکردیم؟چه کارهایى را انجام میدادیم و چه کارهایى را نه؟چه کسانى ... دیدن ادامه ›› رو حذف میکردیم و یا رفتار متفاوتى نسبت به آنها داشتیم؟؟کدام تصمیم هایمان را تغییر میدادیم؟آیا باز هم همین مسیر رفته را مى پیمودیم؟آیا با دانستن آینده، توانایى ساختن زندگى بهترى براى خودمان و حتى دیگران داشتیم؟

نمایش *بیوگرافى:یک بازى *نگاهى به این قضیه دارد.مردى میخواهد گذشته خود را جورى دیگر رقم بزند.
پروفسور کورمن با کمک یک کارگردان به گذشته خود برمیگردد و وقایع مختلف در طول زندگیش را بررسى دوباره میکند.حتى آنهایى که در ذهنش کمرنگ شده اند.
داستان بیشتر حول محور زندگى مشترک مرد داستان(هانس کورمن)و همسرش(آنتوآنت)مى گذرد،چگونگى آشناییشان تا رسیدن به طلاق و سپس قتل.
کورمن به همراهی کارگردان بارها و بارها این وقایع را از زاویه ها و جوانب مختلف بررسى میکند. گریزهاى کوچکى هم به سالهاى مختلف زندگى او و مهمترین اتفاقها زده میشود.ولى تاکید داستان،کورمن و کارگردان بر روى هفت سال زندگى مشترک او و آنتوانت هست.
کورمن دوست دارد که این برهه از زندگیش را تغییر دهد و یا حتى حذف کند،شاید اگر آن شب کذایى بعد از مهمانى ،آنتوانت ساعت دو نصف شب خانه را ترک کرده بود،هیچ کدام از اتفاقهاى بعدى نمیفتاد،نه ازدواجى،نه بحثى،نه (آیگونى)،نه دعوایى،نه چکى ،نه طلاقى و نه قتلى.
پروفسور کورمن در بازگشت به گذشته ،به واکاوى درونى خود نیز میپردازد،کارهاى اشتباهش را تصحیح میکند،مشروب نمیخورد،بحث نمیکند،سیلى نمیزند،سعى میکند زنش را بیشتر و بهتر درک کند،به طلاق فکر نمیکند و مسلما به قتل نیز.
کورمن معتقد است که در آن لحظه آن *جمله *را زده است.((من رفتم)).کورمن طاقت ترک شدن از سوی همسرش را نداشته و به خاطر ترس از تنها ماندن و ترک شدن شلیک کرده است.
کورمن هفت سال بعد از قتل همسرش به سرطان مبتلا میشود.او محکوم به مرگ است.

با مرور چندباره زندگی کورمن،منزوی بودن و ترس از تنها ماندن او برایمان و شاید برای خود او نیز مشخص میشود.
*گرچه متن در این مورد میتوانست بهتر و بیشتر پرداخته شود.*
کورمن در پردازش مجدد زندگی گذشته اش،باز هم شخصیت مرددی دارد،باز هم مطمئن نیست که آیا میخواهد آنتوآنت را کامل حذف کند و یا نه.در مرورهای اول آنتوانت را حذف میکند ولی باز هم او را به زندگی خود برمیگرداند،این بار با ملاحظه بیشتر،بدون تنش و با شناخت بهتری نسبت به او.
کورمن حتى با وجود توانایى در تغییر گذشته خود و با وجود علم بر آینده،باز هم نمیتواند مهره هاى زندگیش را به درستى بچیند.وقتى ناتوان باشى و منفعل،وقتى درست بر خواسته ها و نیازهایت واقف نباشى، حتى با علم به عاقبت خود،نمیتوانى قدمهاى درست و محکم بردارى.تو محکومى به تقدیر.به مرگ.
براى هانس کورمن داشتن این توانایى نگرش مجدد به گذشته و بازنویسى دوباره آن،چه سودى داشت؟هیچ،باز زندگى کسل کننده اى دیگر با تغییراتى اندک و مرگ.

کاملا برعکس کورمن شخصیت شوخ و شنگ آنتوانت قرار دارد.زنى آگاه به خواسته ها و علایقش،که در گذر زمان در کنار شخصیت یکنواخت شوهرش،کم کم خموده و بى روح میشود.
در یکى از برگشتها به گذشته،آنتوآنت دلواپس کورمن است،دلواپس بیمارى او و اینکه یادش بماند مرتب قرصهایش را بخورد.آنتوآنت میگوید که نه ماه پیوسته از او پرستارى کرده است.
از همین مکالمه کوتاه نگرانى و علاقه او به همسرش را میفهمیم،هم چنان که از لحنش خستگیش را.تغییر لحن لوس و شادش به لحنى غمگین و خسته.

کارگردان یک بار و نه بیشتر از آنتوآنت سوال میکند:آیا باز هم آن شب بعد از مهمانی در خانه هانس کورمن خواهی ماند؟
جواب آنتوآنت بدون مکث است ،کوتاه و مصمم:خیر


*********************************************
متن به موضوعی میپردازد که دغدغه بسیاری از ما در زندگی است.کدام یک از ما به این مساله فکر نکرده که اگر به عقب برگردد*با داشتن همین تجربه و دانش* مسیر زندگی خود را چگونه پیش میگیرد؟
نمایش در واکاوى شخصیتها به این نکته میرسد که شاید به راحتى هم نمیتوان گذشته را تغییر داد تا وقتى خود و درونت را تغییر ندهى.
نمایش بیشترین ضربه را هم از متن میخورد،هانس کورمن برایمان به درستی شناسانده نمیشود،بیشتر با آنتوآنت همراه میشویم تا با او.دغدغه هایش،علایقش،افکارش برایمان ساخته نمیشود.درست است که هانس کورمن شخصیت منفعلی دارد ،مردد است و کلا قادر به تصمیم‌گیری نیست ولی اینها به دلیل پرداخت نادرست باعث شده که کورمن ،زندگیش ، تصمیماتش و تقدیرش برایمان آنقدر اهمیت پیدا نکند.
شاید به همین علت هم بازی رضا مولایی الکن میماند،درست برعکس بازی الیکا عبدالرزاقی و شخصیت آنتوآنت.شخصیتى که به خوبى معرفى و بازى میشود.
احمد ساعتچیان شخصیتی را بازی میکند که کنش خاصی ندارد.مانند همیشه خوب است.

اما دو بازیگر دیگر :فرنوش مروارى و على جدیدى
آنها کاملا برگ برنده نمایش بودند.نمایش را بدون آنها در نظر بگیرید.بازی درست و به اندازه این دو نفر تاش *رنگی نهایی بود بر روی بوم این نمایش.

نمایش برای من ۳/۵ بود که در تیوال ۴ دادم.

خسته نباشید به کل گروه و به امید نمایشهای آینده شما.

*تاش=رد یا اثرى که هر وسیله اثرگذار مانند قلم مو بر سطوح میگذارد.ضربه هاى پیاپى قلم مو بر روى سطح نقاشى و یا تابلو.اثر رنگ بر روى کاغذ با وسیله اى مانند قلم مو.
************************************************
*صندلیهای این سالن برای کودکان زیر ۱۰ سال طراحی شده،لطفا از ورود افراد بالای ۱۰ سال جلوگیری کنید.
دست خانم کناری تمام مدت در پهلوی من بود.به قدرى خودم رو فشرده بودم که بعد از نمایش بدن درد داشتم.

**همان طور که قبل از نمایش از تماشاگرها میخواهید که مواردی را رعایت کنند،شما هم موظف هستید مانع هر چیزی شوید که باعث برهم خوردن تمرکز ما میشود،نمونه بارز و بزرگش وجود عکاس،،تکان دادن مداوم دست،صدای شاتر،نور صفحه و چک کردن مداوم عکسها بر روی اعصاب و تمرکز مخاطب شما تاثیر بد و منفی دارد.
*** به خاطر اعتراض من یکی از عکاسهای عزیز کلا سالن را ترک کردند.
به امید روزى بدون عکاس در سالنهاى نمایش
سپاس از لطف و مهر شما
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
hami
دیشب من بین دو تا خانم جوان افتادم😃 هر سه تمام تلاش را می کردیم خودمون رو‌ جمع کنیم مزاحم کناری نباشیم.من که سرویس شدم انقدر دست به سینه بودم. از خوبی نزدیکی صندلیها اینه وقتی یکی خودش رو باد ...
😂😂😂👍👍👍
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پونه ٢٥ (poonehsaleh)
درباره نمایش تااون i
چرا همیشه بهترین صندلیهای این سالن غیر قابل خریده؟؟ردیف یک معمولا برای مهمان هستش،،ولی این سالن سه ردیف گاهی چهار ردیف(بهترین صندلیها)رو برای مهمان در نظر میگیره .گوشه های این ردیفها هم سهم ما از این سالنه.
در کل صندلی هاش افتضاح به تمام معنی است.
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
hami
من هرجا در فضای مجازی برسم اعلام می کنم که تحریم کرده ام به این دلیل بارز👍🏻
چه بحثهایی اینجا خوابیده بود من از این کار اسم بردم :)))
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
الهام قنبری
چه بحثهایی اینجا خوابیده بود من از این کار اسم بردم :)))
بله دیدم دیشب نظرتون رو و خوشحالم که دوست داشتید، اولا که هر کسی آزاده در دیدن یا ندیدن نمایشی، برای اون گروه دهها نفر زحمت کشیدند و نمی شود بی ادبی فردی که طراح صحنه هست و زبان درازی دارد رو پای باقی عوامل نوشت اما می شود انتظار داشت سایر عوامل و عوامل اصلی بیان توضیح منطقی بدند یا حداقل دلجویی و عذرخواهی کنند که متاسفانه برای این نمایش صادق نبوده. خیلیها رفتند نمایش عاشقانه رو دیدند و حال کردند ، بازیگران زن توش بازی کردند ولی ما عده ای از طرفداران حقوق زنان و حقوق بشر حتی تحریمش کردیم به خاطر اتهامات وارده در جنبش می تو به جناب کوشکی!! من روی برخی مسائل و حقوق عمومی حساسم و‌کنشگر اما به هیچ عنوان نظرم رو‌ تحمیل نمیکنم و هیچ چیزی رو مطلق سیاه یا سفید نمیبینم، نوش جونتون نمایش🤍✨👌🏻
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پونه ٢٥ (poonehsaleh)
درباره نمایش آخرین عاشق i


((عبور از جوانى))براى خیلى از مردم چالش برانگیز،دردناک و ناامیدکننده است.
بحران میانسالى،پدیده اى طبیعى در زندگى هر انسان است که به عنوان ... دیدن ادامه ›› پلى براى عبور از دوران جوانى به میانسالى در نظر گرفته میشود.
در این دوره فرد به بازنگرى کلى از تمام سالهاى زندگى خود میپردازد و ممکن است طى این فرایند دچار حالاتى مانند افسردگى و بى قرارى گردد.
بحران میانسالى عمدتا بین سنین ٣٥ تا ٥٥ سال براى اکثر افراد اتفاق مى افتد و هر دو جنس زن و مرد را درگیر میکند.

یائسگى مردانه که به آن آندروپوز هم میگویند با تغییرات هورمونى،فیزیولوژیک و شیمیایى آغاز میشود و این تغییرات بر تمامى جنبه هاى زندگى تاثیر میگذارد.
مردان در این دوره شروع به افزایش وزن میکنند،توده عضلانى شان کاهش میابد،احساس افسردگى و اضطراب میکنند،دچار مشکلات خواب میشوند،احساس ضعف میکنند و از همه مهمتر دچار ناتوانى جنسى میشوند.
صرف نظر از میزان موفقیت آنان در زندگى،اغلب احساس یک *بازنده* را دارند.احساس میکنند در تمامى جنبه هاى زندگى شکست خورده اند.امور جنسى و توان فیزیکى در حال افت،هسته مرکزى مردانگى شان را تضعیف میکند.
حتى برخى از مردان احساس میکنند که باید شغل خود را رها کنند،برخى احساس میکنند باید به سوى جزیره رویاها بروند تا در آنجا همیشه جوان بمانند،نسبت به ظاهر خود حساس میشوند و احساس پوچى میکنند.
فرد در این حالت ممکن است نسبت به زندگى،شغل و یا شریک زندگى خود احساس ملال کند.در بعضى موارد آنها تمایل به ترک رابطه دارند و ممکن است *رابطه هاى موازى* را تجربه کنند و یا حتى بخواهند طلاق بگیرند.
آنها به دنبال *فرد تازه اى*براى دریافت احترام،محبت ،توجه و تایید هستند و آنچه در رابطه دارند را ناکافى،ملال آور ،ناامید کننده و اشتباه میدانند.
احساس میکنند که گیر افتاده اند و بسیار وسوسه میشوند کارى کنند که زندگیشان تغییر اساسى داشته باشد.
مدام دستاوردها،اهداف و رویاهایشان را با آنچه در گذشته آرزویش را داشتند و مرحله فعلى زندگیشان مقایسه میکنند.احساس میکنند سن شان بالا رفته،زمان گذشته است و هنوز آن طورى که میخواسته اند براى رویاها و آرزوهایشان کارى نکرده اند.به همین علت دچار ترس و تعارضهایى در رفتار میشوند.
*********************************************
آخرین عاشق برگرفته از متنى از نیل سایمون به همین مساله تعارض ها و بحران میانسالى میپردازد.
بارنى کشمن مردى ست ٤٥ ساله،زندگى زناشویى آرامى دارد،شاغل است و کلا هیجان خاصى در هیچ یک از مراحل زندگیش نداشته،اوج عاشقیش در جوانى ١٥ دقیقه طول کشیده آن هم به کسى بزرگتر از خودش.
حال احتمالا به دلایلى که در بالا گفته شد،احساس میکند باید هیجان تازه اى را تجربه کند.زنى را به خانه مادرش دعوت میکند،بارنى دست پاچه ست و نگران،در کشکمش با خودش و وجدانش،مدام در حال پشیمان شدن.مضطرب از لو رفتن.
زن مى آید،بارنى اعتماد به نفس ندارد،مبادى آداب است،کفشش را درآورده و روى روزنامه گذاشته،معذب از اینکه زن با کفش وارد خانه میشود،،تنها چیزى که از ارتباط هاى این چنینى میداند خوردن شربت است،و مدام به زن شربت تعارف میکند، ولى زن سیگار میخواهد.او از ارتباط با زنها هیچ نمیداند.
بارنى به دلیل شغلش دستهایش بوى ماهى و صدف میدهند و او مرتب خوشبو کننده به خود و دستهایش میزند،ولى زن بدون تعارف و بى پرده این مساله را بیان میکند که چقدر دستاتو بو میکنی؟؟
بارنى از زن معاشرت و توجه میخواهد،ولى زن شغلش چیز دیگرى ست و حوصله ش از بى دست و پایى و کارى نکردن بارنى سر آمده،خشن است و با پرخاش و نامهربانى سادگى بارنى را به سخره میگیرد.تمام مدت سیگار میخواهد و عصبى از نداشتن سیگار است.بارنى از خودش و احساساتش میگوید،زن میگوید:وسطاش اشکم دراومد ولى ترسیدم گلهاى قالى مامانت خیس بشه.بارنى را سرزنش میکند که بیشتر به فکر پف کوسن مادرشه تا خودش.از او میخواهد که وقت را از دست ندهد،ولی خواسته بارنی چیز دیگریست.بارنی مصاحبت میخواهد و توجه.زن عصبی از سادگی و بی دست وپایی بارنی خانه را ترک میکند.دغدغه ذهنی بارنی بیشتر جابه جایی وسایل مادر و لو رفتنش بود تا برقراری ارتباط.

زن دوم،بوبى،زنى وراج و متوهم که آرزوى دیده شدن و معروف بودن دارد.از لحظه ورود حرف میزند و حرف میزند.بارنى قبل از امدن بوبى،در جاهاى مختلف خانه سیگار میگذارد.فکر میکند زنها با بودن سیگار خوشحال میشوند.ولى بوبى سیگار نمیکشد.پیپ میکشد.بارنى مدام از بوبى میپرسد که آیا جذاب است؟؟بوبى بى توجه به بارنى فقط داستانهاى خودش را میگوید.از ارتباطش با مردان دیگر،از اینکه مدام تعقیب میشود و سگش را با هم دستى پلیس دزدیده اند.بارنى از اینکه بوبی اصلا او را نمیبیند و آن توجهی که دوست دارد به او شود را نمیکند،کلافه شده و دوست دارد که زودتر بوبى برود.بوبى میگوید که تا بارنى پیپ نکشد خانه را ترک نمیکند.بارنى پیپ میکشد و نشئه میشود.چیزی را تجربه میکند عجیب و دور از خود.

زن سوم،جنت،همسر دوست صمیمى.بارنى اعتماد به نفس پیدا کرده،دست پاچه نیست،راحت دروغ میگوید.با کفش وارد خانه میشود.تصمیمش را گرفته که این بار کارى کند.کاملا تغییر رفتارى در او نمایان است،حتى در لباس پوشیدنش.زبان بدنش متفاوت شده است.مسلط و بدون ترس.
جنت با حالتى ترسان و لرزان،انگار که بغض دارد وارد میشود.کیفش را به خودش چنان میفشارد که انگار با جدا شدن کیف ،میمیرد.پشیمان و نادم.
بارنى ولى بدون عذاب وجدان،دوست دارد سریع برود سر اصل مطلب.
جنت افسرده است و قرص میخورد،مرتب از شوهرش مى گوید و میپرسد.٨ ماه است هیچ ارتباطى با او نداشته.از بارنى میخواهد که اگر چیزى میداند به او بگوید.آیا پاى زن دیگرى در میان است؟؟
بارنى از تغییر رفتارى جنت نسبت به شب گذشته در تعجب است،جنت شب قبل در آشپزخانه خانه اش او را به خود فشرده با دستهاى مایونزى!!و حالا حتى کیفش را از خودش جدا نمیکند،و مدام از شوهرش و تینا زن بارنى و دوست صمیمیش حرف میزند.از صداقت و سادگى تینا.
چنت به بارنی یاداوری میکند که تینا نجیب نیست چون اگه نجیب بود الان من و تو اینجا نبودیم.
جنت میگوید ((اون موقع که بى تمدن بودیم،لااقل بدون اینکه چیزى بدونیم از دنیا مى رفتیم.))
جنت مدام شکوه میکند و حرفهای ناراحت کننده میزند،خودش و بارنی را سرزنش میکند.بارنی کلافه شده و حوصله شنیدن این حرفها را ندارد.حالا او دوست دارد که سریعتر برود سراغ اصل مطلب.حتی دیگر برایش مهم نیست که جنت دوست صمیمی زنش هست.
جنت ولی در فضای نالیدن و شکایت کردن هست و خانه را با همان حالت عجز ترک میکند،بعد از ترک او بارنی به تینا زنگ میزند و از او میخواهد که با هم شام بخورند،شاید آخرین باری که با هم شام خورده اند،سالها پیش باشد.بارنی تینا را میخواهد.
******************************************
نادر دلشاه برای ما یک بارنی دوست داشتنی میسازد،کاملا با او همراه میشویم،و حتی با وجود لغزش،دوستش داریم.
اپیزود اول کاملا به اندازه،با بازی خوب خانم محزون.
اپیزود دوم،طولانی.از میانه های این بخش همراهی با شخصیتها کم میشود.به شخصه دوست داشتم زودتر بوبی از خانه برود.
اپیزود سوم،جنس بازی جنت و شخصیتی که او برایمان میساخت را دوست نداشتم.غلو بسیار زیادی در او شده بود.حالت بیمارگونه و حتی کمی دیوانگی در جنت بود که باورپذیر نبود.درست است که باید جنت شب گذشته با جنتی که به قرار پنهانی با شوهر.دوستش آمده بود،فرق میکرد ولی اغراق بیش از حد باعث شده بود که با او همراه نشویم و باورش نکنیم.
آن میزان اضطراب،ناخن جویدن،خمیدگی بدن،هذیان گفتن و در هپروت بودن برای جنت بیش از حد بود و اجازه هم ذات پنداری به ما نمیداد.
این قسمت هم میتوانست کوتاهتر باشد.

دکور و موسیقی را دوست داشتم.نور متوسط.
(انتخاب کاغذ دیواری زرشکی طلایی عالی بود)
شوخیها خوب بود،به اندازه و درست.شوخی شریفی نیا را اصلا دوست نداشتم.در سطح متن و این نمایش نبود.
نقطه قوت نمایش بارنی بود.بارنی دوست داشتنی و باورپذیر.
ای کاش زمان نمایش کوتاهتر بود.

خسته نباشید به تمام گروه.به امید نمایشهای بعدی.
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
بله،شما به خوبى از پس نقش براومدید،،این موضوع رو جا انداختم در نوشته ام،،نظر من به کوتاه شدن بخش بوبى بود به طور کل،اثرى رو که باید شخصیت بوبى بر مخاطب میگذاشت در مدت کمتر تاثیرگذارتر بود و طولانى بودن این بخش باعث خستگى میشد.
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
پونه عزیز سپاس از اینکه به تماشای آخرین عاشق نشستید🌹🌹🌹
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
اتفاقا خانم اسدی من خیلی دوست داشتم بازی شما رو. کلا نمایش فوق العاده بود دوست داشتم طولانی تر بود برای من خیلی زود گذشت از بس که دوست داشتم نمایش رو
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پونه ٢٥ (poonehsaleh)
درباره نمایش بوکسور i

در داستانهایی که در بدو شروع ،اطلاعات پراکنده و مهم به مخاطب داده میشود،به دلیل اینکه هنوز چنگک ذهن به داستان وصل نشده،بسیار خطر عدم ارتباط ... دیدن ادامه ›› کامل وجود دارد.
در ادبیات به واسطه اینکه خواننده امکان بازگشت مجدد به قسمتهای مختلف و مرور دوباره آنها را دارد،میتواند این امر را جبران کند.ولی در سینما و تئاتر به دلیل عدم بازگشت به قسمتهای ابتدایی و فهم بهتر اطلاعات داده شده،ممکن هست که بسیاری از نکات به صورت گنگ و مبهم برای مخاطب باقی بماند.به خصوص اگر نویسنده نتوانسته باشد به درستی اطلاعات را در متن بگنجاند.
بوکسور برای من چنین بود،با شروع نمایش،قبل از اینکه بتوان مناسبات و ارتباطات را فهمید،کلی اطلاعات و حرف های مهم بین شخصیتها رد و بدل میشد که به دلیل آگاه نبودن از کلیت قضیه و اصل داستان و ندانستن اسم شخصیتها،در ذهن به درستی و کامل نمیماند.
به همین دلیل در جایی که احتیاج به دانستن و مرور اطلاعات ابتدایی داستان بود،و هم چنین به دلیل اینکه این اطلاعات دوباره برای بیننده گفته نمیشد،،مخاطب در مواجهه با چرایی کنش شخصیتها دچار مشکل میشد.

البته که متن نتوانسته بود هیچ کدام از شخصیتها را نیز به درستی معرفی کند و دلیل رفتارهایشان آن‌چنان مشخص نبود.ابی به عنوان پدر،اعظم به عنوان مادر نه برای ما درست ساخته شدند و نه به درستی علت رفتارهایشان نسبت به هم و نسبت به فرزندانشان را میفهمیم.فرهاد که مهمترین و تاثیرگذارترین شخصیت نمایش بود ولی هیچگونه تاثیری بر مخاطب حتی با مرگ دراماتیکش نمیگذاشت.(فرزندان مادر خود را ندیده بودند،مادر نیز فرزند خودش را نمیشناخت؟)
دلیل فاصله ایجاد شده بین فرزندان و پدر و مادرشان و هم چنین بین خود فرزندان مخصوصا فرهاد و فرى چه بود؟؟محسن بود و نبودش در نمایش اهمیت خاصى نداشت.این میزان بى اهمیتى ابى براى فرزندانش (در این حد که مرگ پدر نیز برایشان مهم نبود)دلایل بیشتر و موجه ترى لازم داشت که براى بیننده باورپذیر باشد.

به طور کلى سیاسی بودن شخصیتها،معتاد بودنشان،ترک کردنشان،هوس باز بودنشان،دروغ گو بودنشان،پنهان کار بودنشان و و و چه تاثیری بر روند داستان و یا بر بیننده داشت؟؟
چه استفاده ای از این موارد برای شناخت بیشتر و همذات پنداری مخاطب شده بود؟؟
ما باید در همهمه و دعواهای شخصیتها،اطلاعاتی را که به صورت درست هم داده نمیشد،جمع میکردیم تا موضوع را بفهمیم و گره داستان برایمان باز شود.به همین دلیل بسیاری پایان داستان برایشان گنگ بوده است.
در قسمتهایی هم سعی شده بود که بیننده دچار تعلیق شود و حدسهای غلط بزند که باز هم آن چنان موفق نبود.به عنوان مثال بردن ذهن تماشاچی به سمت محسن که او با ماشین به ابی زده است،چون چند بار به این اشاره شد که ماشین فری را برداشته است.از این مثالها زیاد میتوان زد.

بازیها قابل قبول بود و مشخص بود که بازیگرها انرژى زیادى براى نقش هایشان گذاشته بودند.خانم فاطیما بهارمست به خوبی از پس نقش/تیپ برآمده بود.به خوبی به ظرافتهای زنی از این قشر و فرهنگ پرداخته شده بود.حرکات صورت و بدن کاملا در راستای نقش بود.پر از ریزه کاریهایى که به خوبى اجرا شده بود.
هم‌چنین آقای میثم نوروزی و جواد پولادى.

دکور بسیار جاى کار بیشترى داشت ،به نظر میامد که دکور بسیار سرسرى و بدون ایده درست چیده شده.هم چنین نور.

در کل خسته نباشید میگویم به کل گروه که مشخص بود زحمت بسیارى براى این نمایش کشیده اند.به امید نمایشهاى بیشتر و بهتر.
درود فراوان ، فکر کنم مادر پسر رو میشناخت هااا، برای انتقام از پدر اونجوری بهش نزدیک شده بود
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
Dusk world World
به هر حال هرکس نظری داره . شما حتی کامنت من رو یه جور دیگه خوندید و اشتباه برداشت کردید 😅 دیگه در مورد اجرا که …… مگه هرکی سه بار اثری رو ببینه به معنای نامفهموم بودنشه به خاطر لذت بردن ...
شما مثل اسمتون واقعا خاصید!همه مثل شما نیستند.
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
امیرمسعود فدائی
خیلی دلم می‌خواد بگم بچه بیا پائین سرمون درد گرفت ولی خب یه چیزایی مانع میشه😊😊
کسی میتونه بیاد پایین که از تاریخ عضویتش پونزده ساعت گذشته باشه
فعلا نمیتونن
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به قول تین ایج هاى الان
(این چه سمى بود من دیدم الان؟؟؟؟؟؟)

هر چیزى بنویسم نمیتونه این افتضاح از هر جهت که در سالن مرحوم سمندریان دیدم رو شرح بده.
حیف ١٣٠ تومن،حیف وقت.

همون بوگیر توالت پاندا کاملا برازنده ست براى این چیزى که یک ساعت به سختى تحمل کردم.
پونه ٢٥ (poonehsaleh)
درباره نمایش گردن i
با توجه به تعطیلی فردا به خاطر آلودگی،آیا اجراهای تالار مولوی کنسله؟؟
احتمال زیاد پونه جان.. سری قبل هم چون سالن مولوی در بخش دولتی و دانشگاهی هست، بهمین دلیل اجراهاش لغو شد.
۱۳ تیر ۱۴۰۱
فعلا که همچنان بلیت فروشی برای امروز بازه، رو این حساب بعید به نظر میاد لغو شده باشه
۱۳ تیر ۱۴۰۱
همیاری اعلام کردن لغو نشده
۱۳ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه شبى،
چه خواننده اى،
چه صدایى،
.
.
.چه صدایى،
.
چه صدایى.
چقدر خوب که تاکسیدرمی از ۱۸ خرداد توی سالن شهرزاد اجرا میره!!
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
یک جمله ای بود که خب اگه مینوشتم پاک میشد،این جوری نوشتم.راجع به شهرزاد نمیشه خیلی صریح نظر داد.
۰۹ خرداد ۱۴۰۱
پونه ٢٥
پس باید بیشتر فکر کنیم یه اسم بامسما براش پیدا کنیم?
بیا و «اسمشو نبر» رو بپذیر! از «لرد ولدمورت» که بهتره?
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
[ دوست عزیز و تماشاگر ارجمند نمایش تاکسیدرمی ]
به پشتوانه ی حمایت های بی دریغ و خالصانه ی شما توانستیم فصل نخست اجراهای خود را با سربلندی در مرکز تئاتر مولوی به پایان برسانیم و این الطاف مهربانانه ی شما بود که ما را بر آن داشت تا فصل تازه ی اجراهای خود را (از 16 خردادماه) در پردیس تئاتر شهرزاد آغاز نماییم.
...
لینک پیوست شده به این پیام، هدیه ی کوچکی است از طرف گروه نمایش تاکسیدرمی. پاینده باشید.
https://drive.google.com/file/d/1k1nBkIBrbAuY2A0jjSn_31NxHSgS0vhk/view?usp=sharing
...
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پونه ٢٥ (poonehsaleh)
درباره نمایش بک تو بلک i
کلی از نوشته ها پاک شده،،،راجع به عصا و تا ۱۵۰۰ و اینا
جدی می‌گید پونه جان؟!؟ در این حد؟!؟
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
سعید قدرتی
عصا چیه؟
یک پستی درمورد درخواست تمدید نمایش بک تو بلک روی دیوارش بود، دوستان نوشتن که تا الانم ۵ ماه تمدید شده و...
منم یه همچین چیزی نوشتم (شاید دقیق دقیق نباشه):

سال‌ها بعد در چنین روزی، «بک تو بلک» تمدید شد.
فقط به اون سیگار و چارپایه، یه عصا هم اضافه شده?‍♀️
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
تانیا
جدی می‌گید پونه جان؟!؟ در این حد؟!؟
به آقاى افشاریان نمیاد اهل مزاح نباشه
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پونه ٢٥ (poonehsaleh)
درباره نمایش بودن i
چه خوبه که از فردامون خبر نداریم،وگرنه هیچ وقت چشمامون رو باز نمیکردیم.
پونه ٢٥ (poonehsaleh)
درباره نمایش بودن i

براى دیدن این نمایش بهتر هست که در موارد زیر کمى اطلاع داشته باشید تا بهتر ارتباط برقرار کنید.

١-ادرینا لکوورور (Adriana Lecouvreur)
***************
ادریانا لکوورور بازیگر سرشناس و پرآوازه فرانسوى در قرن هجدهم بوده که زندگى پر زرق و برق و مرگ ناگهانى اش الهام بخش داستانهاى بسیارى شده است.
یکى از مهمترین اقتباسها از زندگیش اپرایى زیبا بوده اثر فرانچسکو چیلیا آهنگساز ایتالیایى قرن نوزده

ادریانا دل از بسیارى ربوده و عاشق و خاطرخواه فراوان داشته اما او دل در گرو مائوریزیو(موریس)کنتى در ایالت ساکسن آلمان داشت.
مائوریزیو ... دیدن ادامه ›› به شدت دلباخته ادریاناى زیبا بود و براى دیدارش مرتب به تاتر میرفت تا در پشت صحنه و اتاق گریم او را ملاقات کند.
مائوریزیو تازه از رابطه قبلیش با دوشز بوئیلون رها شده و همچنان سعى داشت تا خود را از معشوق سابقش خلاص کند،مائوریزیو او را از خود میراند اما دوشز همچنان عاشق او بود و مرتب به دیدارش میرفت یا برایش نامه مینوشت.
ادریانا نیز مشکوک به رابطه مائوریزیو و دوشز بود،از آن سو دوشز نیز مطلع میشود که رقیبش ادریاناست پس حسادت و کینه اش به اوج رسیده و نقشه انتقامى سخت میکشد.
صندوقچه اى به دست ادریانا میرسد که حاوى گلهاى بنفشه ست که قبلا خود به مائوریزیو داده بود.
ادریانا به شدت شوکه میشود،تصور میکند که مائوریزیو و دوشز همچنان در رابطه هستند.غمگین و دلشکسته صندوقچه را باز میکند و گلهاى بنفشه را میبوید.اما گلها مسموم است و ادریانا به حال مرگ مى افتد.مائوریزیو براى کمک میشتابد اما دیر شده و ادریانا در آغوشش از دنیا میرود.
(در روایتى دیگر ادریانا بهبود مى یابد اما پس از گذشت یک ماه دچار خونریزى داخلى شده و در آغوش مائوریزیو میمیرد)
بعد از مرگ ادریانا از نامه هایى که او به عاشق خود نوشته بود مشخص میشود که تا چه حد این عشق سوزان بوده است.

ازیریس
********
در ابتدا ایزد طبیعت و روح گیاهان بود و سپس ایزد جهان زیرزمینى و زندگى پس از مرگ گشت.
او فرمانرواى ((جهان زیرین))بود در اساطیر مصر باستان

ازیریس فرزند گب((زمین)) و نوت((آسمان))بود.با خواهرش ایزیس ازدواج کرد و صاحب هوروس شد.
برادرش ست((شب)) او را کشت تا بر تخت شهریارى تکیه زند.
بر اساس رایج ترین روایت ،ست، ازیریس را درون صندوقى تابوت مانند به دریاى نیل مى افکند.صندوقچه با جریان آب به دریاى مدیترانه راه مى یابد و در بیبلوس در فنیقیه به خشکى میرسد.زمانى که ایزیس محل جسد را کشف میکند،ست جسد را به چهارده قسمت تقسیم کرده و در سراسر مصر مى پراکند.
ایزیس سرانجام همه اجزاى بدن شوهرش را مى یابد و آنها را گرد هم میاورد.(به جز شرمگاهش که ماهیان آن را خورده بودند)
در نهایت ازیریس زنده میشود ولى اجازه ندارد که بر روى جهان زندگان بماند.او براى همیشه به جهان زیرزمین فرستاده میشود و مقامش را به عنوان خداوندگار جهان پس از مرگ به دست میاورد.
ارواح قبل از اینکه بتوانند در جهان دیگر زندگى کنند،باید از برابر ازیریس میگذشتند و تنها او بود که میتوانست جاودانگى ببخشد.
پس از ان هوروس پسرش انتقام پدر را گرفت.ازیریس قدرتهاى زمینى خود را به پسرش انتقال داد و خود در جهان مردگان انزوا گزید.

سیزیف
*******
قهرمانى در اساطیر یونان
او پایه گذار و پادشاه حکومت افیرا و مروج بازیهاى ایسمى(Isthmian Games) بود.بازیهایى که از لحاظ اهمیت در رده بازیهاى المپیک قرار داشتند و هر دو سال یک بار برگزار میشدند.
سیزیف عاشق کشتار بود زیرا او را به عنوان یک رهبر مقتدر ابقا میکرد.
سیزیف به علت خودبزرگ بینى و حیله گرى و همچنین به دلیل فریب دادن مسئول مرگ و انداختن زنجیرى که براى بستن خود او بود،به گرد مسئول مرگ ،به مجازاتى بى حاصل و بى پایان محکوم شد که در آن مى بایست سنگ بزرگى را با زحمت در دامنه کوهى تا نزدیک قله بغلتاند وقبل از رسیدن به پایان مسیر،شاهد باز غلتیدن آن به اول مسیر باشد و این چرخه تا ابد برایش ادامه داشت.
مجازاتى که سیزیف گرفتار آن شد،نماد کار پوچ و بى معناست.این پوچى به خاطر تکرار ابدى یک کار مشخص نیست بلکه به علت بى نتیجه بودن این فعالیت است.
به همین دلیل انجام وظایفى که در عین دشوارى،بى معنى و تمام ناشدنى هستند را ((سیزیف وار))خطاب میکنند.

هملت
*******
و آشناترین براى همگان
هملت شاهزاده دانمارک در قرن پانزدهم با شنیدن خبر مرگ پدرش به کاخ پادشاهى مى آید و متوجه میشود که کلادیوس(عمویش)به تخت نشسته و با مادرش ملکه گرترود ازدواج کرده است.
هملت شبى پدرش را در خواب میبیند.روح پدر به او میگوید که کلادیوس او را از طریق چکاندن زهر در گوشش به وقت خواب کشته است و درخواست انتقام میکند.
هملت در پى انتقام پدرش برمى آید و….
در پایان هملت که خود با شمشیرى زهرآلود مجروح گشته،عمویش را نیز با همان شمشیر زهرآلود از پاى در میاورد.
******************************************
این قسمت برداشت و نگاه من به این نمایش است و امکان دارد باعث افشاء بعضی قسمتها شود.

نمایش (( بودن)) کلاژی ست از شخصیتها ،فضاها و موقعیتهای مختلف در ادوار گوناگون.
((بودن)) نمایشی ست از دغدغه ها و مسائل بشر از گذشته تا حال،از اساطیر تا وزنه بردار و گزارشگر امروز،از هنرپیشه قدیمی تا رپ خوان معاصر.
((بودن))از معضلات میگوید ،از صدای خفه شده زنان تا پوچی‌ حیات
از تکرار ابدی فعالیت های بشر از گذشته تا حال
از میل به زیستن با وجود بی معنا دانستن زندگی

در مکتب اگزیستانسیالیسم گفته میشود که زندگی بی معناست،مگر اینکه انسان خود به آن معنا ببخشد.یعنی انسان خود انتخاب میکند که به زندگیش ماهیت دهد یا خیر.و این متفاوت از نیهیلیسم(پوچ گرایی)ست.چون نیهیلیسم معتقد به بی معنا بودن زندگی ست ولی اگزیستانسیالیسم معتقد به این هست که انسان خود باید هدف و معنای زندگیش را بسازد.

نمایش میان این دو در نوسان است،گاهی همچون سیزیف زندگی پوچ و بی معنا و تکراری ست و گاهی همچون ازیریس مایل به زیستن حتی در جهان زیرین.

بشر محکوم به زیستن است و گاه محکوم به نقش بازی کردن.ممکن است با اغراق بسیار باشد و شاید رئالیستی و باور پذیر.
برای همین بود که ازیریس نمایش از دنیاى صحنه به دنیاى تماشاچى ها میاید تا بازیگرها را شناسایى کند و اجازه ورودشان را به بهشت ندهد.بازیگرها را روانه جهنم کند و غیر بازیگرها را روانه بهشت.بازیگرى دیگر تمام سعى خود را میکرد تا او را دوباره به دنیاى صحنه بازگرداند.

در این دنیا ممکن هست همچون هملت دچار جنون شویم و سرشار از حس انتقام.و این حس در نهایت موجب از بین رفتن خودمان شود.(شکسپیر در بیشتر نمایشنامه هایش نشان میدهد که عمل شتاب زده،خونبار است و مخرب)

ممکن هست همچون ازیریس قطعه قطعه شویم و ناکامل،ولى همچنان در آرزوی زیستن،در آرزوی زنده شدن که بهار شود.

و یا همچون وزنه برداری که عمری سعی در بالا بردن وزنه دارد و اما سوال گزارشگر این است که اگر روزی وزنه برداری وزنه نزنه،باز هم وزنه برداره؟؟؟ و خواهش از همکارشان که وله ای پخش کند چون جوابی برای این سوال نداشتند.

و چه تفاوتى ست که زن باشى یا مرد(در صحنه اى مدام جاى زن و مرد عوض میشد)،در فرانسه باشى یا فنیقیه،در یونان باشى یا دانمارک و یا در ایران،در گذشته باشى یا حال،اسطوره باشى یا ورزشکار،زمستان باشی یا بهار و.. و .. و…باید زیست کنی و انتخاب.بین پوچی و معنا.

در ابتدای نمایش زن بازیگر با صدایی خفه میگوید که بگذار بغلتد،بگذار بغلتد

و در نهایت
((بودن یا نبودن)) ((To be or not to be))

البته بهتر است بگوییم:
((To act or not to act))

نمایش((بودن))را می گزیند.
پس
((To be)) ((to act)) ((to roll))
*************************************************
نمایش دغدغه مند است و پر از حرف و نکته ولى گاهى الکن میماند و سر در گم.
متن به دلیل دربرگرفتن موضوعها و فضاهاى مختلف دچار آشفتگی در بیان میشود و مخاطب را نیز سردرگم میکند.به خصوص اگر اطلاع زیادى از شخصیتها نداشته باشد.در این صورت ارتباط برقرار کردن با نمایش سخت میشود.
به نظرم بد نیست در صفحه تیوالتان اطلاعاتى در مورد شخصیتها بدهید تا مخاطبتان آگاهانه به تماشاى کار بنشیند.( من بعد از نمایش مطالعه بیشترى کردم که اینکار باید قبل از دیدن نمایش انجام میشد)
بعضى از صحنه ها درست به هم چفت نمیشدند.استفاده از طنز بسیار هوشمندانه بود گرچه بعضى از آنها را دوست نداشتم.
بازیهاى خانم ها را بسیار بهتر از آقایان دیدم.
دکور ،لباس و نور در خدمت نمایش بود و قابل قبول.
بروشور گرد کاملا در راستاى نمایش بود.دایره بهترین نماد بود براى نشان دادن یکنواختى و دور خود پیمودن(گاهى باطل) .تکرار و تکرار.
به طور کل طرفدار نمایشهایى هستم که مخاطب را وادار به جستجو و مطالعه و تفکر میکنند.
ممنون از تلاش شما.


لذت بردم از نوشته تون
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
سحر لیلی ئیون
پونه جان به نظرم یادداشتت خیلی بهتر از تیاتر بود چون فاصله ایده تا اجرا قلم تا خیلی نیاز به کار داره و این نمایش برای من فاقد این قضیه بود چیز مهمی میخواست بگه که متاسفانه درنیومده بود
پس چرا لایک نکردید نوشته مو؟؟???
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
پونه ٢٥
پس چرا لایک نکردید نوشته مو؟؟???
حباسم نبوده ??
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان آیا چخوف خوانی زیر نظر نماینده فدراسیون روسیه هم مشابه پزشک نازنین هست با متنهای متفاوت؟؟
من برای جمعه برای چخوف خوانی بلیت دارم و چون پزشک نازنین مورد پسندم نبود،در صورت تشابه،بلیتهایم را به کسان دیگری بدهم.
ممنون
امیر مسعود، Reza1991s و سید حسام حجازیان این را خواندند
شالیزار و Helen Dsht این را دوست دارند
سلام بلیط چخوف خوانی ٢٣ فروردین ردیف٢ صندلی ١٣
دایرکت پیام بدید
shila_pv74
۲۲ فروردین ۱۴۰۱
اپیزودهاش نه به خوبی اون دوتا که گفتید هست نه به بدیه بقیه. طنز بهتری داره ولی جنس طنز و عمق نمایشنامه تقریبا همونه. برای من پزشک ۲ و چخوف ۳ ستاره بود.
۲۲ فروردین ۱۴۰۱
Reza1991s
اپیزودهاش نه به خوبی اون دوتا که گفتید هست نه به بدیه بقیه. طنز بهتری داره ولی جنس طنز و عمق نمایشنامه تقریبا همونه. برای من پزشک ۲ و چخوف ۳ ستاره بود.
ممنون ازتون،پس بلیتها رو میدم به کسانی که مایلند ببینند
۲۲ فروردین ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمیدانم با توقع خیلی بالایی به دیدن این کار رفتم یا اینکه واقعا کار آن قدرها که گفته شده در کامنتها قوی نبود،،در هر صورت مورد پسند من واقع نشد.
به نظرم کار برای گروه سنی نوجوان و جوان بود،نمایشی که متاسفانه درسطح میماند با مقادیری شوخی و استفاده از تکیه کلامهای اینستاگرامی برای ایرانیزه کردن داستانک های روسی.
دو اپیزود رو دوست داشتم(اپیزود دختری از ادسا و دخترک و صاحب کارش)دو سه تا رو به سختی تحمل کردم مانند اپیزود مرد کارمند با پای نقرس دار ،بازی و دیالوگهای زن کارگر برایم به شدت آزاردهنده بود،به خصوص که نفرات ردیف پشت چنان ریسه ای میرفتند و چنان صداهای ناهنجاری از خودشان ایجاد میکردند که مجبور شدم با هر سختی ای که بود جایم را عوض کرده به منتهی علیه سالن بروم تا اصواتشان را نشنوم.
(خندیدن هم باید طوری باشد که موجب آزار بقیه نشود)
نمایش میتوانست کمی کوتاهتر باشد،بعضی از اپیزودها قابلیت داشتند که کوتاه تر و منسجم ... دیدن ادامه ›› تر باشند.

نکته مثبت نمایش بازیگران جوان آن بود که سرشار بودند از عشق،انگیزه و هیجان.استعدادهایی که برایشان آرزوی پیشرفت هرچه بیشتر در این عرصه را دارم.روز به روز بیشتر و بهتر بدرخشید.

پونه جان راستش چخوف خوانی هم متنِ قوی و برجسته‌ای برای من نداشت و فقط بازی‌های رو به بالایی از تلاش‌های جناب خطیبی به ثمر نشسته بود که قابل تحسین بود ... حس می‌کنم پزشکِ نازنین هم همینطور بوده !
۲۲ فروردین ۱۴۰۱
مهرنوش مومنی
پونه جان راستش چخوف خوانی هم متنِ قوی و برجسته‌ای برای من نداشت و فقط بازی‌های رو به بالایی از تلاش‌های جناب خطیبی به ثمر نشسته بود که قابل تحسین بود ... حس می‌کنم پزشکِ نازنین هم همینطور بوده !
پزشک نازنین به نظر من ضعیف تر از چخوفه
۲۲ فروردین ۱۴۰۱
سعید قدرتی
پزشک نازنین به نظر من ضعیف تر از چخوفه
من فقط چخوف رو دیدم و قطعا شماها بهتر می‌تونید قضاوت داشته باشید ??
۲۲ فروردین ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید