در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال وحید منتظری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:33:24
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
و اما مجید فرهنگ، مجید فرهنگ پایه‌گذار این اجرا و یه جورایی بانی این اجراست.
مجید رو من از سال ۹۴ میشناسم و از اول به عنوان یک کارگردان فیلم کوتاه که کلی هم جایزه گرفته و درجه یکه میشناختم.
و همیشه هم دوست داشتیم باهم کار کنیم تا اینکه سال ۹۷ فیلم «لاری» رو باهم کار کردیم اون نوشت و کارگردانی کرد منم بازی کردم.
به شدت تجربه خوبی بود برای من چون مجید حرفه‌ای و کاربلده، سال بعدش فیلمنامه «نحسی»رو نوشت و قرار بود پارسا امیری‌زاد بسازه که کرونا شد و دوسال بعدش ساخت که اونم به نظرم فیلم خوبی شد.
تا اینکه یه روز توی تیرماه ۱۴۰۱ من سر اجرای «بوکسور»بودم که مجید گفت وحید ( همون سال ۹۸ یه ایده نمایشنامه داشت که اسمش ویتنام بود که قصه‌ی یه سرباز تو جنگ ویتنام بود که پاش گیر میکنه رو مین و آدم‌های دیگه رو هم درگیر میکنه) ویتنام رو میخوام کار کنم.
منم‌گفتم هستم داداش( من با یه سری آدم‌ها بدون اینکه بدونم چی هست چی نیست هستم چون کار کردن با اونا برام همیشه جذابه که یکیشون مجیده) گفت خب حالا که هستی خودت هم کارگردانیش کن هم بازیش کن گفتم مجید من‌ تو کارای خودم بازی نمیکنم. گفت کارگردانی میکنی؟ گفتم ایده جذابه ولی مال من نیست بذار ... دیدن ادامه ›› بهش فکر کنم.
قرار شد من فکر کنم و بعد گپ بزنیم.
بعدش که حالا جزئی تر میگم رسیدیم به این نمایشنامه و من به مجید گفتم تو بیا بازی کن گفت من تئاتر بازی نکردم گفتم فیلم که بازی کردی همونه سخت نیست( همون نیست و هیچ ربطی هم به هم ندارن بازیگری تئاتر و سینما، اما دوست داشتم بازی کنه و باید گولش میزدم) گفت خب کدوم رو گفتم تو سران هرکدوم رو میخوای بازی کن اونم گفت بوفالو رو فکر میکنم میتونم بازی کنم گفتم خیلی هم خوب.
مجید کم کم بوفالویی ساخت که نه من، نظر همه‌ی گروهه که بهترین بوفالویی هست که میشه ساخت.
پویا نوروزی رو از همون سال ۹۱ یا ۹۲ که با امیر سر نمایش «روز پزشک » بودیم آشنا شدم اون‌موقع به عنوان آهنگساز بود من به شخصه از همون ترک اولی که برای کار زد طرفدار آهنگسازیش شدم و به نظرم یه اعجوبه‌اس در موسیقی.
گذشت و سر چندین کار باهم بودیم تا اینکه سر نمایش «سرهنگ» نوشته و کارگردانی امیرنوروزی با هم هم‌بازی شدیم و اونجا بود که فهمیدم اصلا این پسر کلا استعداده و در بازیگری هم خیلی بامزه‌ و مسلطه.
سر نمایش «هرآنچه که دوست داری از دست خواهی داد » قرار بود هم ساز بزنه و‌هم بازی کنه که نشد متاسفانه و‌ من‌ همیشه دوست داشتم‌ که این اتفاق بیافته تا اینکه وقتی نمایشنامه «حرفه‌ای» رو مینوشتم پیتراشمایکل رو برای پویا نوشتم و اون هم قبول کرد که بازی کنه و الان خوش‌حالم که بالاخره پویا تو حرفه ای هم بازی میکنه هم ساز میزنه.
سعید برجعلی قدیمی‌ترین‌ فرد این گروه با منه، من و سعید ۱۵ سال پیش توی قم همکلاس بودیم توی هنرستان و‌ باهم تئاتر میخوندیم و تئاتر کار میکردیم. اولین نمایش‌ها و اتودهامون باهم بود. تا اینکه من دانشجو شدم و اومدم دانشگاه تهران و دیگه فرصت نشد همچنان بتونم به کارم توی قم ادامه بدم.
اما سعید همچنان ادامه داد به کارش و هم بازی میکرد و هم کارگردانی، ولی توی قم بیشتر فعالیت میکرد و باعث شد باهم دیگه کار نکنیم.
تا اینکه پارسال گفت دیگه فقط می‌خواد تهران بمونه و این رفت و آمد مداوم و چندساله‌ی قم به تهران رو نداشته باشه و این خیلی خیلی خبر خوبی بود برای من چون یه بازیگر خوب، یه رفیق خوب دیگه به انتخاب‌هام اضافه شد و بعد از دو سه ماه که قرار شد “حرفه‌ای” رو کار کنم تو نگارش متن که بودم بهش گفتم یه نقش دارم برات مینویسم.
سعید هم جز بازیگرایی هستش که نقش‌های زیادی رو میشه بهش داد و اونم خیلی خوب از پسش بربیاد. اما من مایکل رو بهش دادم چون براش متفاوت بود و شبیهش رو تا حالا بازی نکرده بود. الان هم همونجوری که حدس میزدم مایکل دیدنی ای رو ساخته چون تنها کسیه که به معنای واقعی میشناسم بازیش رو و میدونم چه بازیگر خوب و باهوشیه.
آران شالودگی رو هم اولین بار دو سال پیش دیدم. نمایش “بی‌نوایان” اینجوری بود که من قصه رو داشتم اما نقش هارو براساس بازیگران نوشتم و آران هم قرار بود توی بی‌نوایان بازی کنه.
یه چند جلسه براساس اون چیزی که توی ذهنم بود اتود زدیم و اونجا متوجه صداقت آران و پشتکارش در بازیگری شدم.
سر تمرین‌های بی‌نوایان نکته‌ای که بهش میگفتم یا درجا تغییر میداد یا میرفت انقدر تمرین میکرد تا برسه به اون چیزی که من میخواستم.
نمایش بی‌نوایان یه کار دلی و دوست‌داشتنی بود که من رو با چندتا بازیگر درجه یک آشنا کرد که با چندتا کار بیشتر و تجربه‌ی بیشتر همه‌شون میتونن بازیگرای درجه یکی بشن.
بی‌نوایان قرار بود آذر پارسال اجرا بره اما به خاطر مرگ مهسا امینی و اعتراضات ، من و گروه تصمیم گرفتیم اجرا نریم.
تو این فاصله که اجرا کنسل شد یه مدت آران رو ندیدم و خودش هم تصمیم گرفته بود که یه مدت کار نکنه( تصمیم اشتباهیه اما طبیعی بود برای کسی که تازه اول راهه). وقتی قرار شد دوباره بی‌نوایان رو اجرا بریم برگشت به گروه و با انرژی ... دیدن ادامه ›› ادامه داد.
ماهم تمرین “حرفه‌ای“ رو شروع کرده بودیم و اواسط تمرین بودیم که به آران گفتم بیاد برای نقش دنی بویل چون نقش کوتاهی بود گذاشته بودم دیر تر بازیگرش اضافه بشه.
وقتی فکر کردم که به کی بگم برای نقش دنی بویل آران اومد تو ذهنم چون یه خونی داره بازیش که وقتی رو صحنه‌اس باعث میشه مخاطب بهش نگاه کنه و نقش دنی بویل هم نیاز به یه همچین بازیگر از خودگذشته و صادقی داشت.
خوش‌حالم که آران هم توی حرفه‌ای هست و تصمیم گرفته به راهش ادامه بده.
امیر هدایت‌نژاد رو اولین بار دوسال پیش سر تمرین نمایش «بوکسور» دیدم، اونجا امیر دستیار شهاب بود. سر تمرین که بودیم فهمیدم بازیگره و بیشتر میخواد بازی کنه، یه حرف ثابت همیشه به کسایی که میخوان بازی کنن میزنم اونم اینه که اگر میخوای بازیگری کنی دیگه هیچ کاری جز بازیگری نکن برای این حرف هم کلی دلیل دارم که الان حوصله‌اش رو ندارم توضیح بدم.
گذشت تا یه مدت بعدش گفت اجرا دارم، نمایش «کوری» رو توی تماشاخانه سپند اجرا داشت. من و شهاب رفتیم اجراش رو دیدیم و شگفت زده شدیم با اینکه سن کمی داشت و‌ هنوز هم داره بازیگر پخته، با اعتماد به نفس و مسلطی بود. و از همه مهمتر که برای من نکته‌ی جذابیه شخصیت خودش با شخصیت بازیگریش متفاوته یعنی وقتی که روی صحنه‌اس یه آدم متفاوتیه با خودش.
وقتی نمایشنامه حرفه‌ای رو‌ نوشتم گفتم حتما باید یه نقش به امیر بدم چون امیر باید بازی کنه و تجربه کنه.
اینجا هم هرچی‌ ازش تعریف کنم فکر میکنید الکی‌ میگم باید خودتون ببینید چه رایان گیگزی ساخته.
بنفشه ریاضی رو اولین بار توی جشنواره تئاتر باران که مخصوص بچه‌های دانشگاه تهران بود دیدم، اونجا تو بخش نمایشنامه‌خوانی یه نمایشنامه از چرمشیر رو کارگردانی و بازی کرده بود و فکر میکنم تو اون بخش همه‌ی جایزه‌ها رو هم گرفتن. ( البته که جایزه‌های اون جشنواره معنوی بود چون مادیش یه بوس کوچولو هم نبود)
هرچند معنویش هم جیز خاصی نبود. 😁
گذشت تا نمایشنامه “هرآنچه که دوست داری از دست خواهی داد” رو نوشتم و شخصیت پروانه خیلی توی نمایشنامه کم بود وقتی بهش دادم بخونه گفتم نقش رو توی نمایشنامه نبین من یه نقشه‌ای برای پروانه دارم که باید بریم توی تمرین، اساسا هربازیگری ورژن اولیه متن‌های من رو بخونه با یک نمایشنامه فاجعه طرفه حالا بعدش هم نمیشه هملت شکسپیر ولی چون برای اجرا مینویسم و میدونم میخوام چیکار کنم ورژن اولیه همیشه نقشه‌ی راهه فقط. خوشبختانه به من اعتماد کرد و رفتیم توی تمرین و بهترین صحنه اون نمایش رو به نظر خودم براش نوشتم (صحنه‌ی کلاس درس) یه منولوگ در باب جبر و اختیار و نه به خاطر متنش به خاطر بازی بنفشه شد صحنه مورد علاقه‌ام و هرشبی که میدیدم خودم از بازی بنفشه به وجد میومدم.
متاسفانه نمایش هرآنچه کلا بیست‌تا اجرا رفت و بارها قرار بود دوباره اجرا بریم و نشد.
تا اینکه نمایشنامه “حرفه‌ای” رو نوشتم، کاراکتر آکسفورد رو یک بازیگر مرد بازی میکرد ولی تقریبا دو ماه پیش تایم‌های تمرینمون هماهنگ نشد و دیگه نشد در خدمت اون دوستم باشیم و من بلافاصله به بنفشه فکر کردم، (نقش آکسفورد، یالتا، بوفالو، لانژو و اِسو رو هم مرد میتونه بازی کنه هم زن). بهش زنگ زدم ... دیدن ادامه ›› و متن رو فرستادم و خوند و اوکی بود.
اینبار هم مثل هرآنچه یک منولوگ داره که بی‌نظیر اجراش میکنه و اینبار هم توی یکی از صحنه‌های مورد علاقه‌ام حضور داره و اینبار هم نقش رو به بهترین شکل ممکن ساخته.
خوش‌حالم یه کاراکتر دیگه از متن‌هامو بنفشه بازی میکنه و اینبار نوبت به کاراکتر آکسفورد رسیده.
مهران میری رو اولین بار زمانی که دانشجو بودیم توی دانشگاه تهران دیدم و اوایل هم فکر میکردم هم‌دانشکده‌ای هستیم.
اولین اجرایی که ازش دیدم نمایشی بود به اسم «ترسیم پنج‌ضلعی» (مطمئن نیستم اسم رو درست گفته باشم) نوشته و کارگردانی احمد سلگی بازیش هنوز توی ذهنمه نقش یه پسر مریض بود که من واقعا فکر کرده بودم کلا مریض احواله خودش. 😁
نمایش بعدی تی که ازش دیدم نمایش «هویت پروانه‌‌های مرده» بود که اونجا هم دیدنی بود.
گذشت تا باهم دوست صمیمی شدیم و متوجه شدم چقدر مهران بامزه‌اس که تو کارهای که من ازش دیده بودم این وجه کمیکش رو نداشت و با خودم گفتم باید مهران یه کمدی بازی کنه.
یه فیلم کوتاه ازش دیدم که سعید زارعی ساخته بود و تو اون ، مهران خیلی خوب و متفاوت بود و دیگه مطمئن شدم مهران به شدت بازیگر خوبیه کافیه جاهای مختلف بذاریش و اونم شکل همون نقش رو میگیره.
«حرفه‌ای » رو که نوشتم متن رو دادم بهش گفتم مهران به جز جاستین که برای امیر نوروزی نوشتم ، انتخاب کن، هرنقشی که دوست داری و فکر میکنی که مال توئه رو بردار.
مهران هم مارسل دسایی یا فرمانده رو انتخاب کرد. توی دورخونی انقدر نقش رو مال خود کرد که من توی بازنویس متن انگار مهران کنارم نشسته بود و خودش دیالوگ‌هاش رو میگفت.
روزی که مارسل دسایی رو مینوشتم هیچوقت فکر نمیکردم انقدر کاراکتر جذاب و شیرینی بشه.
خوش‌حالم که مهران یه همچین مارسلی ساخته.
سینا خوانساری عتیق ( قبلا هم گفتم رو عتیقش خیلی حساسه برای همین من دیگه بهش میگم عتیق)
عتیق رو اولین بار سال ۹۷ سر فیلم کوتاه «لاری»نوشته و کارگردانی مجید فرهنگ دیدم، اونجا باهم بازی نداشتیم اما باهم آشنا شدیم.
گذشت تا فیلم نحسی که نوشته مجید فرهنگ بود و کارگردانی پارسا امیری‌زاد دوباره باهم بودیم و بازهم سکانس مشترکی نداشتیم اما توی تمرینش میدیدیم همو و دیگه دوست شدیم باهم.
عتیق می‌خواست نمایش کروکدیل رو اجرا بره توی مولوی و از من خواست که یه کارایی براش انجام بدم و منم انجام دادم و بیشتر باهم رفیق شدیم.
وقتی حرفه‌ای رو نوشتم برای کاراکتر یالتا به عتیق فکر میکردم و یه چند جلسه هم یالتا رو خوند اما بعد تصمیم گرفتم عتیق، پتروشیف رو بازی کنه و بهتر هم شد. چون هم عتیق یه پتروشیف خوب ساخته هم نصیر یالتای دیدنی ساخته.
عتیق بازیگریه که باید بهش فرصت بدی تا خودش رو پیدا کنه اما وقتی پیدا میکنه دیگه پیدا میکنه و همه‌ی جزئیاتش رو کم‌کم اضافه میکنه و الان یه پتروشیفی ساخته که پراز جزئیات جذاب و بانمکه.
خوش‌حالم که عتیق ، پتروشیف رو بازی میکنه.
سهیل ساعی رو اولین بار سال ۱۴۰۰ سر تمرین نمایش سوم‌ماه‌می (همون دادا) دیدم قبلا اسمش رو زیاد شنیده بودم و خودش هم کارگردانه اما متاسفانه ازش کار ندیده بودم.
اونایی که نمایش سوم ماه می رو دیدن اکثریت با من هم‌عقیده‌ان که سهیل خیلی خوب و بامزه و اندازه بود توی اجرا.
منم طی تمرین اون کار شیفته اخلاق و‌انرژی و انگیزه تموم نشدنیش شدم و با خودم گفتم حتما باید با سهیل کار کنم.
وقتی نمایشنامه حرفه‌ای رو می‌نوشتم برای دوتا از کارکترها به سهیل فکر میکردم و حتی بهش حق انتخاب دادم که هرکدوم رو می‌خواد انتخاب کنه و خودش لانژو رو انتخاب کرد. تمرین که شروع شد از اونجا که فهمیده بودم سهیل بازیگر خلاقیه از شروع تمرین تا همین اواخر کاراکتر لانژو رو چندین شکل مختلف اتود زدیم تا رسیدیم به همین لانژویی که به زودی روی صحنه خواهید دید. من که به شدت این لانژو رو دوست دارم و خوش‌حالم که سهیل داره بازیش می‌کنه.
سهیل ساعی تو اولین و مهمترین و یکی از بهترین نمایش‌هایی که من دیدم بازی می‌کرد و چقدر هم درخشان بازی می‌کرد... یادش به خیر خاطرات هنرپیشهٔ نقش دوم در سنگلج...
۱۳ تیر ۱۴۰۲
پویا فلاح
آخ آخ سوم ماه می امیدوارم شرایط جور بشه دوباره برید اجرا
ما هم امیدواریم 🤲🏻
۱۳ تیر ۱۴۰۲
امیرمسعود فدائی
سهیل ساعی تو اولین و مهمترین و یکی از بهترین نمایش‌هایی که من دیدم بازی می‌کرد و چقدر هم درخشان بازی می‌کرد... یادش به خیر خاطرات هنرپیشهٔ نقش دوم در سنگلج...
چقدر باهاتون موافقم
دلم برای دیدن کارای افشین زمانی و سهیل ساعی تنگ شده
۱۶ تیر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امیرحسین هاشمی رو اولین بار همین یک‌سال پیش دیدم و به خاطر دوست‌های مشترکمون باهم خیلی زود دوست شدیم، اما تمام بازی‌هاش رو در فیلم و سریال دیده بودم و به نظرم در سریال “زخم کاری” به شدت دقیق و حساب شده بازی کرده بود میگم دقیق و حساب شده چون الان که دارم باهاش کار میکنم میفهمم چه بازیگر دقیقیه.
قبل از امیر حسین یکی از دوستای خیلی عزیزم نقش آنتوان رو بازی میکرد و به خاطر اینکه تایم تمرین رو نتونستیم هماهنگ کنیم نشد باهم کار کنیم. من داشتم به بازیگر برای آنتوان فکر میکردم و به نظرم آنتوان دو لبه داره همونقدر که میتونه لج‌درار و تلخ باشه همونقدرم میتونه گوگولی و دوست داشتنی باشه برای همین به همه ی بازیگرای سمپات و دوست‌داشتنی که میشناختم فکر کردم و اولین صورتی که اومد توی ذهنم امیرحسین بود. نمی‌دونستم امیرحسین تئاتر کار میکنه یانه بهش زنگ زدم گفتم امیرحسین تئاتر کار میکنی؟ گفت چراکه نه؟ گفتم پس نمایشنامه رو میفرستم‌ بخون بعد باهم حرف بزنیم.
قسمت عجیبش از جایی شروع میشه که تماس بعدی ای که قرار بود راجع به متن باهم حرف بزنیم فهمیدم چندبار متن رو خونده و چنان تحلیلی از متن و کاراکتر داشت که من رو شگفت‌‌زده کرد که برای همه تعریفش کردم، تو این چندسال یه همچین بازیگری که انقدر دقیق متنی رو بخونه ندیده بودم واقعیتش.
بعد به همون اندازه ی تماس‌مون ، سر تمرین دقیق و منضبط بود و با اخلاق و چنان کاراکتری از آنتوان ساخت که من هیچوقت فکر نمیکردم آنتوان دوسنتی که نوشتم بشه اینی که امیرحسین ساخت.
خوش‌حالم آنتوان دوسنت رو امیرحسین ساخت.
با فاطیما بهارمست اولین بار که باهم کار کردیم سال ۹۴ رپرتوار منولوگ کارگاه‌های خانم نغمه ثمینی بود. اینجوری بود که دانشجوهای هردوره کارگاه نمایشنامه نویسی خانم ثمینی تو دانشکده هنرهای زیبا باید یه منولوگ مینوشتن و خودشون هم کارگردانی میکردن‌و بعد خانم ثمینی کمک میکرد که اجرا برن. من و فاطیما تو یکی از این منودرام‌ها بازی میکردیم.
وقتی کارگردان به من گفت فاطیما بازی کنه من تصوری از بازیش نداشتم و واقعیتش فکر هم نمیکردم که بازیگر خوبی باشه اما اولین جلسه تمرین انقدر خوب و مسلط بود که از منی که در جریان نوشتن متنش هم بودم جلوتر بود. اونجا اولین بار بود که فهمیدم چه بازیگر خوبیه.
بعد باهم سر پایان‌نامه دوست مشترکمون هم‌بازی شدیم یه نمایش عروسکی بود به اسم «پسر کله صدفی» که جفتمون صدای عروسک میگفتیم. اونم تجربه جالبی بود.
تا اینکه شهاب مهربان یه کاری میخواست شروع کنه به اسم «در» که قرار بود تو سالن ارغنون سابق اجرا بره. ما نزدیک به چهارماه بکوب تمرین کردیم و اجرا رفتیم و من خودم‌خیلی اون اجرا رو دوست داشتم.
بعد باهم سر چندین نمایش برای جشنواره دانشگاهی کار کردیم که یه‌سریشون اجرا رفت یه سریشون نه. یکی از اون کارها «تلورانس» پویا سعیدی بود که اونجا برای همه‌مون تجربه جالبی بود چون کار کمدی ای داشت که من دوسش داشتم اما توی اجرا شکل نگرفت ولی من باز هم همون شکل نگرفته‌اش رو هم دوست داشتم. ما سر خیلی اجراها باهم پارتنر بودیم که خیلی طولانیه ، یعنی بخوام بشمرم قطعا حوصله‌تون سر میره. از اونجا که سه تا کار بازیگر من بوده میرم سر اصل مطلب اونجا ... دیدن ادامه ›› که اولین بار برای من بازی کرد یعنی نمایش «راندوو». نمایشنامه راندوو در ورژن اولیه یک نمایش تک‌ صحنه‌ای دونفره بود که من برای اجرای عموم نوشتم که قرار بود فاطیما و یکی دیگه از دوستامون بازی کنه. اون دوستمون بنا به دلایلی نتونست بازی کنه و من تصمیم گرفتم تو جشنواره دانشجویی شرکت کنم و بعد اجرا برم. نمایش رو برای جشنواره دانشجویی آماده کردم فاطیما و آبان حسین‌آبادی بازی میکردن که توی بازبینی دوم رد شد. بعد رفتم برای اجرا عمومش توی سالن مولوی و فیلم کار رو دادم به مدیریت سالن مولوی از کار خوشش اومد و بهم اجرا داد. توی این کار فاطیما به شدت از نقشی که بازی می‌کرد دور بود اما انقدر تلاش کرد که در نهایت به چیزی رسیدیم که هم خودش راضی بود هم من. و این اولین تجربه همکاری ما به عنوان بازیگر و کارگردان بود.
بعد توی اجرای نمایش راندوو بودیم که فاطیما بهم نقاسی‌های ادواردهاپر رو نشون داد و گفت ببین چقدر هرکدوم از اینا قصه داره و بعد من شروع کردم برای هرنقاشی هاپر قصه نوشتم و بعد یه ایده‌ داشتم که با این ادغام شد و نمیدونم چی شد که شد نمایشنامه “هرآنچه دوست داری از دست خواهی داد” . تجربه دوم‌مون بود که فاطیما برای من بازی میکرد و چقدر شیرین بود چون دیگه قلق‌های من و سلیقه ی من رو فهمیده بود برعکس راندوو که خیلی منو اذیت کرد توی هرآنچه من شاید کلا ۱۰ تا نکته بهش نگفتم و واقعا هم درخشان بود توی اون کار.
واما “حرفه‌ای” وقتی با مجید فرهنگ داشتیم راجع به قصه و طرح حرفه‌ای حرف میزدیم که اول اسمش ویتنام بود که بعدا میگم چی شد که شد حرفه‌ای من یک نمایش کاملا مردانه میدیدم اما هرچی رفتیم جلوتر دیدم دنیای مردانه به تنهایی جذابیت دیدن نداره و توی جامعه‌ی ما نشون دادن دنیای مردانه هم آسون‌ترین کاره که من انتخابم معمولا کار آسون نیست پس تصمیم گرفتم “الیزابت تیلور” رو به قصه اضافه کنم شخصیت الیزابت تو متن بود اما مرد بود و من تصمیم گرفتم زن باشه.
وقتی متن رو نوشتم اولین نفری که متن رو خوند فاطیما بود و بهش گفتم میخوام الیزابت و تو بازی کنی . تو ورژن‌های اولیه‌ی متن‌ الیزابت نقش بلاتکلیفی بود و بعد با کمک خودش تونستیم این الیزابت تیلور رو بسازیم.
فاطیما ، شجاع‌ترین بازیگریه که میتونم تصور کنم چون همیشه برای هر نقشی آماده‌است و از هیچ چالشی نمیترسه.
خوش‌حالم بازهم بهم اعتماد کرد و الیزابت تیلور رو ساخت و بازی کرد.
نصیر ساکی رو اولین بار سال ۹۶ سر تمرین نمایش «در» سری دومش دیدم.
اونجا باهم پارتنر بودیم و خیلی خوش گذشت مخصوصا موقع اجرا وقتی پشت صحنه بودیم.( قابل گفتن‌ نیست فقط میتونم بگم خیلی میخندیدیم)
اون اجرا کلا نشد اونی که باید بشه به نظرم ولی با بازیگرای جدیدی کار کردم که یکیشون نصیر بود.
بعدش دیگه باهم نشد کار کنیم تا وقتی «حرفه‌ای» رو نوشتم با مجید فرهنگ که راجع به نقش ها صحبت می‌کردیم به نصیر رسیدیم اما نصیر سر فیلمبرداری بود توی شهرستان و دیگه بهش نگفتم. تا اینکه سینا خوانساری عتیق (رو عتیقش خیلی حساسه) که در شروع تمرین نقش یالتا رو بازی میکرد نقشش رو عوض کردم و شد پتروشیف که بعدا راجع بهش حرف میزنیم و تقش یالتا شد یکی از چالش‌های من چون کلی بازیکر اومد و رفت تا فیلمبرداری نصیر تموم شد و تا متوجه شدم فیلمبرداریش تموم شده بلافاصله بهش زنگ زدم و متن رو براش فرستادم. خوند و حرف زدیم و اومد سر تمرین.
یه بار یه عزیزی بهم گفته بود نقش روزی که داره نوشته میشه بازیگرش معلوم شده از قبل و امکان داره هزارتا اتفاق بیافته اما در نهایت نقش میرسه به همون بازیگری که باید برسه.
نصیر جالبترین ویژگیش برای من اینه که هیچوقت راضی نمیشه و همیشه در حال بهتر شدنه و در حال رشده و با کارگردان هم تعامل خوبی داره و از منی که کارگردان کم حرفی هستم خیلی حرف میکشه چون بازیگری هستش که با کارگردان تعاملش زیاده.
خوش‌حالم بهترین یالتا رو ساخته نصیر ساکی
علیرضا زارع‌پرست رو اولین بار سال ۹۷ تو نمایش “حریق” دیدم، جدا از اینکه اون نمایش رو خیلی دوست داشتم اما علیرضا توی اون نمایش برای من جای دیگه‌ای بود و همه‌ی طول نمایش که اغراقه اما هروقت روی صحنه بود انتخاب من برای دیدن یک بازیگر ( باتوجه به پربازیگر بودنش و بازیگرای خیلی خوبی هم داشت) علیرضا بود. انقدر که در لحظه بود و در لحظه هم بانمک و دیدنی بود.
گذشت تا اینکه سال ۹۹ شهاب مهربان یک نمایشنامه خیلی خوب نوشته بود ( اجرا نرفت و کاش اجرا بره) من و علیرضا همبازی شدیم و تازه فهمیدم چه بازیگر ترسناکیه برای پارتنرش چون خیلی‌ مسلط و خیلی خیلی بانمکه ( برای من واقعا ترسناکه) میگم ترسناک چون نزدیک به ۱۰ جلسه‌ای که تمرین کردیم من حتی یک دقیقه نتونستم جلوی خنده‌ام رو بگیرم و متمرکز باشم و فقط محو بازی علیرضا میشدم و همونجا گفتم من که دیگه نمیتونم جلوی علیرضا بازی کنم اما به شدت دوست دارم که برام بازی کنه.
وقتی داشتم نمایشنامه “حرفه‌ای” رو مینوشتم از اول به علیرضا فکر میکردم و واقعیتش فقط برای بروس لی بهش فکر نمیکردم علیرضا تقریبا کاندید چهارتا نقش بود برای من و گفتم با توجه به هر ترکیب علیرضا رو میذارم جای اون نقش اما خوش‌حالم که آخر بروس لی شد چون بهترین بروس لی هست که میشد ساخته بشه.
تمرین شروع شد و هرلحظه بقیه بازیگران متوجه میشدن وقتی میگم علیرضا ترسناکه یعنی چی. من بهش بارها گفتم هر متنی که مینویسم قطعا یکیش علیرضاست چون به شدت بازیگر جذابیه برای هر کارگردانی.
خوش‌حالم که علیرضا بروس‌لیه.
کیوان ساکت‌اف رو هم از قضا اولین بار سال ۹۱ دیدم اما نه به عنوان همکار به عنوان مخاطب.
سال ۹۱ یه اجرایی از متن علیرضا نادری تو سالن مولوی اجرا میرفت که کارگردانش اشکان خیل‌نژاد بود ، “پچ پچه‌های پشت خط نبرد”.
یه نمایش خیلی خوب با بازی های خیلی خوب که کیوان توش بازی میکرد و خوب هم بازی می‌کرد.
سال بعدش تو سالن سمندریان دانشکده ی هنرهای زیبا ، سعیدزارعی یه کاری کارگردانی کرده بود به اسم “بیدینجیلی”که کیوان توش بازی میکرد و بانمک و اندازه بود اونجا.
گذشت تا سال ۹۶ نمایش “و چند داستان دیگر” نوشته و کارگردانی پیام لاریان که کیوان اینجا بازی متفاوت و باز هم خوبی داشت و شد جز بازیگرانی که وقتی دارم متن مینویسم بهش فکر کنم اما هیچوقت نقشی که بهش بگم و ننوشتم.
تا شد نمایشنامه “حرفه‌ای” خب اگه بگم از اول آندری شوچنکو رو برای کیوان نوشتم دروغ گفتم چون توی دور اول تمرین که پارسال بود یه دوست عزیز دیگه بازی میکرد اما به خاطر اینکه نتونستیم تایم تمرین رو هماهنگ کنیم نشد باهم کار کنیم و اولین نفری که اومد توی ذهنم برای نقش آندری شوچنکو ... دیدن ادامه ›› کیوان بود.
کیوان یه تلخیِ شیرینی داره که از قضا آندری هم بارزترین ویژگیش همینه. بلافاصله بهش زنگ زدم و متن رو فرستادم و خوند و قرار شد باهم کار کنیم. اما بزرگترین ویژگی کیوان به عنوان بازیگر که برای منم خیلی شیرین و جذابه همراه بودنشه، یعنی امکان نداره کیوان یک جلسه تمرین پیشنهاد جدیدی یا نکته و انتقادی به نقشش یا به متن و یا کار نداشته باشه و این برای منم خیلی جذابه( شاید خودش فکر کنه رو مخه) اما برای من به شدت لذت بخشه چون به من نشون میده چقدر به کار فکر میکنه و انگیزه داره. الان تنها آندری شوچنکویی که میتونم تصور کنم فقط و فقط کیوان ساکت‌افه.
خوش‌حالم با کیوان کار میکنم و خوش‌حالم آندری رو بازی میکنه.
امیر نوروزی رو اولین بار سال ۹۱ سر تمرین “روز پزشک” که فرزام نوشته بود و کارگردانی کرده بود دیدم. اونجا برای اولین بار با هم پارتنر بودیم و برای اولین بار فهمیدم پارتنر خوب داشتن چه نعمتیه.
بعدش شد نمایش “b5_6”که خودش نوشته بود و باز باهم پارتنر بودیم و فرزام رنجبر کارگردان بود. امیر واقعا هم نویسنده‌ی خوبیه کسایی که اون اجرا رو دیدن اکثرا باهام موافقند. بعدش شد جشنواره دانشجویی و باز باهم پارتنر بودیم تو نمایش چند عکس از یک جنگ نوشته و کارگردانی ایمان عزیزی. سال بعدش خودش یه کار شروع کرد که متنش رو هم خودش نوشته بود به اسم “سرهنگ” برای جشنواره دانشجویی و باید بگم که کارگردان خوبی هم هست البته اگر حوصله داشته باشه. بعدش شد نمایش “تایم‌لپس”که باز خودش نویسنده بود و من و خودش و امین اسفندیار بازی می‌کردیم.
و آخرین کارمون هم “سوم ماه می” یا همون “دادا” که کار سعید حسنلو بود.
اما متاسفانه هربار به دلایل مختلفی نشد که برام بازی کنه تا اینکه مجید فرهنگ یه خطی این‌ نمایش رو بهم گفت و بعد گفت بیا خودت بازی کن و کارگردانی کن. اولش گفتم مجید باید یکم فکر کنم اما بعدش دیدم این یه خطی رو می‌تونم تبدیل به یه نمایشی بکنم که خودم دوستش داشته باشم و بعدش که حالا بعدا میگم چی شد که این نمایشنامه شد. اولین چیزی که مطمئن بودم ازش اینه که جاستین بومانت رو هیچکس جز امیر نمیتونه بازی کنه و من هم برای هیچکس جز خودش ننوشتم. متن که تموم شد سومین نفری که متن رو خوند امیر بود. ( بعدا میگم اولی و دومی کیا بودن) متن رو دوست داشت و مثل همیشه پیشنهادات جالبی داشت. تا اینکه یکدفعه شد اتفاقات تلخ پارسال و مرگ مهسا و اون حال بدی که همه‌مون داشتیم. و امیر بی حوصله تر از همیشه گفت من نمیام. گفتم باشه بهت حق میدم هرچند خودم فعلا انتخابم ... دیدن ادامه ›› کار کردنه( که بعدا میگم چرا انتخابم کار کردنه) (البته شایدم نگم چون طولانیه) به چندین نفر فکر کردم واقعیتش به دو نفر هم گفتم اما با اونا هم به نتیجه نرسیدیم تا اینکه دیدم نه ، جاستین بومانت رو من برای امیر نوشتم و باید امیر هم بازی کنه. ( این نظر منه میتونه نظر شما این نباشه اما در واقع جاستین بومانت کاراکتری هست تو فیلمی به همین اسم “حرفه‌ای” که “ژان‌پل بلموندو” بازی میکنه و به نظرم امیر شبیه این بازیگر بازی میکنه و از قضا جفتشون بازیگرای مورد علاقه‌ام هم هستن)
خلاصه بهش زنگ زدم سر یه سینمایی بود جنوب کشور . گفتم امیر فقط خودت باید بازی کنی گفت من سر کارم گفتم دیگه حرفی باهات ندارم باید خودت بازی کنی و ازش خداحافظی کردم و خندید و تلفن رو قطع کردیم.
ما تمرین رو شروع کردیم تا امیر برسه امیر اومد و جاستین بومانت کم کم شکل گرفت همون جاستین بومانتی که من اولین بار دیدمشو نوشتمش.
خوش‌حالم که جاستین بومانت رو امیر بازی میکنه.
آقا حالا بعدا میگم ها رو بی زحمت بعدا بگید. جالبن به نظرم.
۰۸ تیر ۱۴۰۲
وحید منتظری
حتما سعی دارم یه تجربه جدید داشته باشم اونم اینه که روند شکل گیری کار رو اینجا تعریف کنم شاید جالب باشه.
👌👌
۰۹ تیر ۱۴۰۲
وحید منتظری
حتما سعی دارم یه تجربه جدید داشته باشم اونم اینه که روند شکل گیری کار رو اینجا تعریف کنم شاید جالب باشه.
درود . عالی
۰۹ تیر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گروه همیاری (support) : پیش‌فروش روزهای جدید این نمایش چندروزی میشه که باز شده است.