امیرحسین هاشمی رو اولین بار همین یکسال پیش دیدم و به خاطر دوستهای مشترکمون باهم خیلی زود دوست شدیم، اما تمام بازیهاش رو در فیلم و سریال دیده بودم و به نظرم در سریال “زخم کاری” به شدت دقیق و حساب شده بازی کرده بود میگم دقیق و حساب شده چون الان که دارم باهاش کار میکنم میفهمم چه بازیگر دقیقیه.
قبل از امیر حسین یکی از دوستای خیلی عزیزم نقش آنتوان رو بازی میکرد و به خاطر اینکه تایم تمرین رو نتونستیم هماهنگ کنیم نشد باهم کار کنیم. من داشتم به بازیگر برای آنتوان فکر میکردم و به نظرم آنتوان دو لبه داره همونقدر که میتونه لجدرار و تلخ باشه همونقدرم میتونه گوگولی و دوست داشتنی باشه برای همین به همه ی بازیگرای سمپات و دوستداشتنی که میشناختم فکر کردم و اولین صورتی که اومد توی ذهنم امیرحسین بود. نمیدونستم امیرحسین تئاتر کار میکنه یانه بهش زنگ زدم گفتم امیرحسین تئاتر کار میکنی؟ گفت چراکه نه؟ گفتم پس نمایشنامه رو میفرستم بخون بعد باهم حرف بزنیم.
قسمت عجیبش از جایی شروع میشه که تماس بعدی ای که قرار بود راجع به متن باهم حرف بزنیم فهمیدم چندبار متن رو خونده و چنان تحلیلی از متن و کاراکتر داشت که من رو شگفتزده کرد که برای همه تعریفش کردم، تو این چندسال یه همچین بازیگری که انقدر دقیق متنی رو بخونه ندیده بودم واقعیتش.
بعد به همون اندازه ی تماسمون ، سر تمرین دقیق و منضبط بود و با اخلاق و چنان کاراکتری از آنتوان ساخت که من هیچوقت فکر نمیکردم آنتوان دوسنتی که نوشتم بشه اینی که امیرحسین ساخت.
خوشحالم آنتوان دوسنت رو امیرحسین ساخت.