در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال stanco | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:03:58
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش پس از i
+ یچیزی بگم خانوم دکتر. بنظرم آینه‌ها با هم فرق دارن. آخه من هر چی به آینه‌ام نگاه میکنم، خودمو نشون نمیده. نمیبینم خودمو. جاش یه هیولای وحشتناک ... دیدن ادامه ›› میبینم. (ببخشید ک این دیالوگ دقیق‌تر یادم نمونده)
برای من موضوع اصلی جالب بود و پیچش داستان رفته رفته بیشتر شد. پدر انبوهی از مشکلات روانی (بخصوص موضوع شکاکی) رو به زندگی نشان تحمیل کرده بود که با رفتنش اونها تشدید شدند تا جایی که نشان مرز بین واقعیت و رویا رو گم کرده بود.
به نظر من حتی بخشی از خاطراتی که نمیخواست کنار بگذاره اصلا وجود خارجی نداشتند. به طور مثال صحنه هایی که آرزو رو میدید و با اون میرقصید شاید در ذهن نشان گذشته بودند و اونچه که واقعیت داشت، فقط اون قضیه بین آرزو و رییس شرکت بود. محتمل نیست که آرزو بعد از اخراج نشان و اون تلفن عجیب و غریبش، رابطه دیگه ای با اون داشته باشه.
- چرا تا دیروقت شرکت نگهت داشته بود؟ چیکارت داشت؟
+مگه اصا اون منو نگه داشته بود؟

طراحی نورها و صحنه‌ها رو خیلی دوست داشتم و از بازی دوستان هم لذت بردم.
تشکر میکنم از همه کسانی ک برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
- چرا نمیری ازین شهر؟
+ کجا برم؟
اوناییم که رفتن مارو تنها گذاشتن.
براشون مهم نبود چه بلایی سر ما میاد.

(البته اون قسمت خودتون یه جمله مفهومی پیدا کنید به خودتون بگید ماندگارترین بود)
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
کاش هنوزم به حرف پدربزرگ اسکات میشد گوش داد و رفت بالاتر دوباره خونه ساخت و گذروند.
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد یه زمستون سراسر امتحان، نمایش دلچسبی بود. راستش با انتظار خیلی پایینی اومدم اما تا انتها کار برام جذاب و خنده دار بود.
البته که ایراداتی هم بود ولی نمیخوام بشون اشاره کنم. همین ک ساعتی به خنده و دیدار دوستان گذشت برای من کافیه.
تشکر میکنم از خانوم سوزان بابت پیشنهادشون و همچنین تمام کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
پ.ن: فقط دفعه بعدی لطفا اسمتون تو تیوال رو هم بگید. الان کامنتا رو داشتم میدیدم کلی از دوستانی که فالو کردمشون دیشب بودن و من نشناختمشون.
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
شمارو و چنتا از دوستان قدیمی‌تر رو شناختم. بقیه رو سعادت نداشتم.
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش کشتی نوح i
تجربه بدی نبود ولی انگار یک چیزی کم داشت.
بازیها برای من دلنشین و جذاب بودن. و برخلاف نظر سایر دوستانی که خوندم، مشکل من با یکدست نبودن بازیها نبود. مشکل من با متن کار بود. به نظرم پیچیدگی لازم رو نداشت و خیلی طول کشید تا اولین گره داستان رو شاهد باشیم. و ادامه‌ی نمایش هم بعد اون گره خیلی سرسری تموم شد. دلم میخواست بدونم چه اتفاقی افتاد که خواهر بزرگتر راضی شد. چیشد که انقدر سریع بیخیال شد. کاش اون قسمت پر و بال بیشتری داشت.
و البته نقصی که در دو شخصیت خواهر کوچکتر و عروس خانواده به نظرم می‌اومد رو بخاطر بازیشون نمیدونستم. شخصیت پردازی و روایت درستی برای این دو شخصیت در نظر گرفته نشده بود که اضافه به نظر میومدن.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن
شاد و آزاد باشید
درخشان.
چه در متن که به زیبایی دیدیم این نامی که مانده حرف میان مردم بوده نه حرف زنان اون واقعه. همانطور که تهمینه فریاد میزد حقیقت این ماجرا نزد من است. روایت های مختلفی که رفته رفته مخاطب رو بیشتر درگیر میکردند تا در آخر با حقیقت ماجرا روبرو شوند.
و چه در اجرا. از بازی‌ها و فراز و فرودهای دائمشون (به شخصه رستم رو از بقیه بیشتر دوست داشتم) تا نور و گریم و لباس خلاقانه و دقیق شخصیتها (مثل صورت خشمگین رستم و دوچهره زن جنگجو) .
و اون چیزی که این نمایش رو برای من ماندگار کرد، اجرای گروه موسیقی و آواز روح‌نواز خانوم شمس بود. دست مریزاد واقعا لذت بردم.
تشکر میکنم از تمام کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن
«که مردان مردن میدانند و زنان زندگی» آزاد باشید.
خوشحالم که دوست داشتین
۱۲ دی ۱۴۰۲
کسرا ریاحی وفا
جناب دکتر عسکری عزیز، سپاس از شما و حمایت‌های بی‌دریغ‌تان
خواهش میکنم.انجام وظیفه میکنم
۱۲ دی ۱۴۰۲
نوید عسکری فراهانی
خواهش میکنم.انجام وظیفه میکنم
مهربانی شماست.
۱۲ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نظرم مرگ هم مثل آمپول زدن میمونه. سه بار میگی میو، میو، میو و تموم میشه.
خاور رو من نمیبخشم و ایمان رو قانون.
ولی مسئله ای که هست اینه که نمیشه یکطرفه به قاضی رفت. این چیزی که ما دیدیم فقط یک سمت هر ماجرا بود. کاش شخصیت های دیگه بعد از رخ دادن هر قتل بیشتر تو اون داستان نقش داشتن و فقط به نبودن یکسالشون بسنده نمیشد. البته که ارتباط روایت ها و شخصیت ها با هم جالب بود.
سوای بحث قضاوت، دیشب به این فکر میکردم که چقدر زندگی ها میتونن روی هم تاثیر بذارن. چقدر راحت میتونن خراب بشن. چقدر راحت میتونن تموم بشن. و چقدر زنده‌ها بیشتر از اون چیزی که فکر میکنند عاجزند. بعضی وقتها فقط فرصت میکنن بشینن، سه بار بگن میو و منتظر بشن تا این کابوس تموم بشه.
البته هزاربارم بگی میو میو نیمساعت تاخیر بازم اذیت کنندس.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
واقعاً برای آمپول باید می گفتیم میو؟! :)
۱۰ دی ۱۴۰۲
سحر بهروزیان
واقعاً برای آمپول باید می گفتیم میو؟! :)
مثل اینکه یه دکتر جوون بیست سال پیش به بچه‌ای که مریضش بود اینو گفت.
جفتشون روحشونم خبر نداشت یه روزی دوباره بهش میرسن
۱۰ دی ۱۴۰۲
stanco
مثل اینکه یه دکتر جوون بیست سال پیش به بچه‌ای که مریضش بود اینو گفت. جفتشون روحشونم خبر نداشت یه روزی دوباره بهش میرسن
😂😂👌🏻
۱۰ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش توافق نامه i
دنیای شلوغ و به‌هم‌ریخته‌ایه. هزاران مکتب، خط فکری، قانون های نوشته و ارزش های نانوشته دورمون رو گرفتن.
از داخل هر خونه تا سیاست های خارج.
همه این گروه‌ها و اندیشه‌ها هم به زعم خودشون حق دارند و دنبال احقاق اون هستند.
اما میدونید چیه، این حرف ها در آخر همگی توافقی‌اند برای جمع شدن افراد اون گروه دور هم. شاید خیلی از اعضای اون گروه با عقیده‌ای که ازش دفاع میکنن حتی کامل هم آشنا نباشن. یا آشنا باشن ولی بهش عمل نکنن.
خلاصه کسی دنبال پیدا کردن راه سعادت و راهنمایی بشر به اون نیست. همه فقط میخوان گروه خودشون بزرگتر باشه.
همه دنبال منفعت خودشونن.
این چیزی بود که به ذهن من بعد از دیدن این نمایش ... دیدن ادامه ›› خطور کرد.
و قطعا تجربه بسیار لذت بخشی بود.
اگه دنبال نقد جامع و خوبی ازین نمایش هستید، نظر جناب کیانی و خانم ثانی رو پیشنهاد میکنم.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
اسم منو آوردی استانکو جون، برات لایک زدم...
👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍......
.........
............................................👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍
۰۸ دی ۱۴۰۲
H.M.kiani2
اسم منو آوردی استانکو جون، برات لایک زدم... 👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍...... ......... ............................................👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍
پس اینم گلی که صحبتشو کردیم 🌹
۰۸ دی ۱۴۰۲
stanco
پس اینم گلی که صحبتشو کردیم 🌹
👏👏👏🙏🙏🙏
۰۸ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش آن کلات i
ایده اولیه داستان جالب بود ولی میشد بهتر در ادامه بهش پرداخت. شاید بهتر بود میدیدیم که شمعون در کلات یا زلفا با مغول ها در اون چهل روز دقیقا چیکار کردند و به جای تعریف، اجرا میشد. در واقع میانه متن به اندازه‌ی ابتدا (تا عروسی زلفا) و انتهای اون (از مرگ زلفا به بعد) کشش کافی رو نداشت و میتونست بهتر باشه. بازی‌ها (مخصوصا نقش زلفا و شمعون)، دکور، طراحی لباس و نور هم مطلوب بودند.
کاش که تاخیر قبل از نمایش، رورانس بعد از نمایش، صدای دوربین عکاس عزیز و صدای مهمانان عزیزتر ردیف اول همه و همه کمتر بودن.
خداروشکر سالن داخل دبیرستان سعدی و کنار میدان نقش جهان و کاخ عالی قاپو بود. نیمساعت تاخیر رو خیلی راحت میشه اونجا گذروند.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن
شاد و آزاد باشید
stanco (stanco)
درباره نمایش پایمردان دیو i
خیر. خیلی راه داشت تا تبدیل شدن به تئاتری حرفه‌ای.
متن انسجام و کشش کافی نداشت و نتونسته بود ایده‌های مختلفشو بهم متصل روایت کنه. بازی‌ها هم ضعف داشتن و اصلا یکدست نبودن. دکوری که نبود و اون چیزیم که بود عیب و ایراد کم نداشت. ادامه نمیدم ایراداتو چون حالا حالاها باید نوشت و توضیح داد. در کل به عنوان یک کار دانشجویی هم خیلی جا برای کار داشت. تنها صحنه‌ای هم که برام جالب بود صحنه‌ای بود که دو برادر داخل خمره شراب بودن و با روزبان ها صحبت میکردن.
و این خیلی عجیب بود که اواسط نمایش یکی از مهمانها رو به روی صحنه دعوت کردین و بعد کلی خوش و بش باز ادامه دادید. کاش نمایش رو همونجا تموم میکردید حداقل.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
stanco (stanco)
درباره نمایش دوباره بازی i
خونه ای که دیگه خونه نیست.
هر شب باز چشممونو رو همه چی میبندیم و فرداش میبینم چند نفر دیگه هم نیستن. بدون هیچ صحبت یا دفاعی.
کاش آسیاب بچرخه. کاش نوبت ما هم بشه.
خوب و بد این نمایش رو قبلا همه گفتن. من ازون لحظه هایی میگم که خودم به وجد اومدم.
درمورد متن، روایت درهم‌تنیده لحظه‌های مختلف و کلیدی زندگی کیوان که اونو به این نقطه رسونده بود.
درمورد بازی، ترس، تردید و عصبانیت همیشگی کیوان رو باهاش به خوبی ارتباط گرفتم.
شاید اگه فقط وقایع اصلی رو برای کسی تعریف کنی کیوان رو مقصر اصلی بدونه. ولی وقتی کیوان رو یکساعت از نزدیک میبینیش و بهش گوش‌ میدی، قضیه فرق میکنه.
مگه حد سرقت دوتا دونه دایناسور چنتا ضربه‌اس؟
درمورد نور و صحنه، نور دم‌دم صبح و صدای اذانی که پخش میشد زمینه رو به نحو احسنت برای شروع ... دیدن ادامه ›› پایان‌بندی آماده کرد.
تشکر میکنم از همه‌ی کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
پ‌ن: امان ازین مترو تئاترشهر. از یک نمایش جدا گذشته دیگه. سیرکیه برای خودش. پر از دلقک.
stanco (stanco)
درباره نمایش صد درصد مرده i
یه مثل قدیمیه درباره اهمیت دروازه‌بانا تو فوتبال که میگه دروازه‌بان خوب بازی باخته رو مساوی میکنه و بازی مساوی رو میبره براتون.
به نظرم درمورد تئاتر، این جمله رو میشه درمورد متن و نمایشنامه گفت. و این نمایش اصلی‌ترین نقطه قوتش همین متنه.
آیا واقعا ما اختیار داریم؟ یا قابل پیشبینی و قابل کنترلیم؟ احتمالا جفتش.
قدرت تصمیم‌گیری همیشه هست. ولی شرایط و اتفاقا هم همیشه یجوری پیش میرن که انتخابا رو محدود میکنن. انگار که این اختیار بیشتر شبیه اجباره.
مایک خیلی از جاهای زندگیش یا حتی اون شب اخر میتونست کار دیگه‌ای بکنه. چرا نکرد؟ چرا ما تو زندگی خودمون کار دیگه‌ای نکردیم؟ از دور به نظر میاد هممون کلی انتخاب داشتیم. ولی تو اون لحظه، بعید میدونم.
نکته دیگه‌ای که فکرمو درگیر کرده اینه که شاید الیزابت خودشم میخواست مجازات کنه. همونطور که مایک براش توضیح داد اگه اون اتفاق قرار بود مقصری داشته باشه تنها مقصرش مایک نبود، خودشم بود.
الیزابت به مایک میگفت تو زندگیتو تباه کردی، اما زندگی خودشم تباه شده میدونست. بعد ازون اتفاق، احتمالا مدت زیادی رو فقط صرف پیدا کردن و ... دیدن ادامه ›› نقشه کشیدن برای مایک کرده بود. این هم نوعی از تباهیه. بعد اون تصادف فقط بدنش فلج نشده بود، همه زندگیش فلج شده بود. انتقام گرفتن و مجازات کردن مایک فرصت زندگی دوباره به الیزابت نمیداد. فرصتی بود برای تموم کردنش. ولی به روشی که میخواست.
فرصتی برای رهایی از تباهی.
البته که اینها فقط نظر شخصی من درباره‌ی محتوای این اثره.
بازی هر دو نفر رو دوست داشتم ولی چند جایی بود که میتونست بهتر باشن. مثلا بعضی از فراز و فرودهای صدای مایک یا صحنه خفه‌شدن الیزابت.
کاش سطح نور و صدا هم به اندازه‌ی متن و بازیها بالا بود و چیز بیشتری برای ارائه داشت.
تشکر میکنم از همه کسایی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
پ‌ن: اینقدر جذب نمایش شده بودم که بعد اجرا فهمیدم گویا اونجا چندباری پشه هم منو نیش زده بوده.
نوید عسکری فراهانی
دکتر جان عالی نوشتی
لطف دارید آقای دکتر خیلی ممنون. مرسی از پیشنهاد خوب شما
۰۸ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هر چی که باید گفته میشد درمورد این نمایش رو دوستان بهتر و جامعتر گفتن. خلاصه چیزی که این نمایش برای من داشت موسیقی و بازی های عالی بود. درمورد متن، اگه فقط کمدی کار رو اولویت قرار بدیم راضی کننده بود اما به محتوا که میرسیم، شاید فقط صحنه های خدمتکار نکته‌ای برای ارائه داشت. مخصوصا مونولوگ اواسط نمایش.
سوای نمایش، دیدار دوستان تیوالی کافی بود که شب خاطره‌انگیزی برای من باشه. جای بقیه کسایی هم که اسمشون رو همیشه پایین پست‌ها میبینیم اما نبودن، خالی.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
بح بح..
اقا عکس دار شدنت مبارک
چراغ اول رو تو روشن کردی! 💗🍀
۲۰ آبان ۱۴۰۲
میثم محمدی
بح بح.. اقا عکس دار شدنت مبارک چراغ اول رو تو روشن کردی! 💗🍀
قربان شما
بیشتر خواستم دیگه شبهه‌ای در بحث خانوم یا آقا بودن بنده پیش نیاد😂
۲۰ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش استرالیا i
«به نظرم مردم استرالیا بی‌انگیزه‌ترین آدمای دنیان. آخه انگیزه‌ همه اینه که برن استرالیا»
درمورد داستان میتونم بگم تحت تاثیر قرار گرفتم. انسان ... دیدن ادامه ›› نگون‌بخت و فرار تموم‌نشدنی‌اش در/از زندگی. یکی با بال چیده، یکی با گلوی بریده و یکی هم با صدای خاموش شده.
همه آخرش غرق میشن/میشیم.
بازیها سطح مطلوبی داشتن. ایده‌های اجرایی و نورپردازی‌ها هم همینطور. البته که هر دو جای پیشرفت دارن.
چیزی که درمورد این کار خیلی دوست داشتم موسیقی زنده‌ای بود که در صحنه های مختلف نمایش رو به زیبایی همراهی میکرد.
چیزی هم که دوست نداشتم، رورانس آخر کار بود. اون حسی که از نمایش داشتم و درگیرش شده بودم رو مقداری خراب کرد.
«من عاشق جنگم. چون منو یاد خونه میندازه»
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید

موسیقی زنده👌
۱۰ آبان ۱۴۰۲
بسیار ممنونیم از حضورتون ❤️
۱۰ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش اتاق i
«الان دیگه میتونم تو رو ببینم. برگرد»
پوچی بیرون به رنگ سفید و حس درون به رنگ قرمز.
همه به خانوم هاد میگن که حتما تو این اتاق آرامش داری. این ... دیدن ادامه ›› بهترین اتاقه. چیزی که خودشم اون رو دائما تکرار میکنه. اما ته دلش، دقیقا همونجایی که نور قرمز صورتش رو پوشونده، میدونه این‌ها همش ساختگیه. پوچه.
خانوم هاد در واقع اون کسیه که کور شده و به گمون من، رفته رفته در روند نمایش به اونچه که باید باشه برمیگرده. شاید مثل اون دوتا میله سفید که اینقدر از هم فاصله گرفتن که در پایان نمایش یکیشون کنار در خروجی قرار گرفته بود.
از نقاط قوت این نمایش صحنه‌سازی های بینظیر همراه با آهنگ‌هایی بود که سایرین همخوانی میکردند. اون صحنه شطرنج عالی بود.
درمورد بازی‌ها، همگی سطح خوبی داشتن اما اون چیزی که این نمایش رو در ذهن من موندگار میکنه بازی خانوم امیدی‌پور بود. اینطور بگم که بقیه بازیگرا سعی میکردن در ارائه نمایش موفق باشن اما ایشون دقیقا خود نمایش بودن. حرکات، صدا، چهره و دیالوگها همگی همون چیزی بودن که این شخصیت لازم داشت.
البته چند باری ناهماهنگی چه در صدا و نور و چه در بازی گروهی دیده میشد که احتمال میدم در شب‌های آینده بهتر بشه.
امیدوارم که این نمایش در ادامه با استقبال بهتری روبرو شه.
تشکر میکنم از همه کسایی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آژاد باشید
گروه آژاد (azhad)
سرکار خانم از تحلیل و نظر زیبا و دلگرم کننده شما بسیار سپاسگزاریم
خوشحالیم که با این دقت نمایش اتاق را به تماشا نشستید و با ظرافت تمام و موشکافانه نمایش ما را تحلیل کردید
آژاد باشید🌻
۰۴ آبان ۱۴۰۲
گروه آژاد (azhad)
stanco
خواهش میکنم. امیدوارم که در نمایش های بعدیتون هم همینقدر موفق باشید. ضمنا بنده سرکار خانم نیستم. پسرِ یک سرکار خانمِ عزیز و مهربونم.
از اشتباه پیش آمده عذرخواهم بزرگوار🙏🏽🌻
سپاس بیکران از شما
۰۴ آبان ۱۴۰۲
stanco
خواهش میکنم. امیدوارم که در نمایش های بعدیتون هم همینقدر موفق باشید. ضمنا بنده سرکار خانم نیستم. پسرِ یک سرکار خانمِ عزیز و مهربونم.
پسرِ یک سرکار خانمِ عزیز و مهربونم.😍
۰۴ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش زخم i
«فردا که بیاد همه چی درست میشه، ولی خیلی وقته که فردا نرسیده»
همه اهالی در این نمایش ازین تکرار تموم‌نشدنی خستن. منتظر فردان. ولی این روزها نیست که تکرار میشه، رفتارای اوناست که عوض نمیشه.
تماشاچیا هم در این نمایش از دیدن این همه تکرار کلافه میشن. و احتمالا منتظر تموم شدنشن. ولی شاید اونا هم تنها کاری که همیشه کردن فقط تماشا کردن بوده.
روزها تکرار نمیشن، ما تکرارشون میکنیم.
تا ی حدی دوست داشتم نمایش رو، با اینکه بعضی قسمت‌ها هنوز برام مبهمه و جای فکر کردن دوباره داره.
تشکر میکنم از همه کسایی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
پ‌ن: بهتر ازین نمایش، سعادت همراهی با دکتر فراهانی، آقای فدایی و آقای عبدالرحیم بود.
ممنونیم که حضور داشتید و به تماشای نمایش نشستید و تشکر بایت نظرتون🙏🏻
۲۷ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هر چیزی که بخوام درباره این نمایش بگم قبلتر هم گفته شده. چند دقیقست که دارم مینویسم و باز پاک میکنم. فکر میکنم که هر چقدر نمایشی رو بیشتر دوست داشته باشم، کمتر میتونم درموردش حرف بزنم. بیشتر دلم میخواد درموردش فکر بکنم.
انسان/اسب،پنجاه/پنجاه در سه دنیای نمایش اجباری در اردوگاه، فضای خود اردوگاه و زمان حاضر دو بازمانده یک تصویر یکسان کلی رو از چندین زاویه نشون میده. در هر سه لایه‌ی نمایش، مشکل خیلی گسترده‌تر از اینه که بشه همه تقصیرها رو گردن فقط یک نفر با برچسب «زورگوی اصلی» انداخت. بقول کارگردان اردوگاه، بالاخره اون هم انسانه. رعیت‌ها چرا اندازه رعیتیشون فکر میکنند. بازمانده‌ها چرا هنوز هم این خلا رو در درون حس میکنند. شاید واقعا همینه که هست.
فرم و بقیه اجزای نمایش چه در طراحی، چه در اجرا و چه در ارائه‌ی محتوا موفق و چشم‌نواز بودن.
کاش میتونستم باز بخندم، ولی هر روز بهم بیشتر ثابت میشه که «امید، بزرگترین جنون انسان است»
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدن
شاد و آزاد باشید
چقدر خوب تحلیل کردی.
متفاوت از نظراتی بود ک قبلن خوندم
۲۴ مهر ۱۴۰۲
خوشحالم که شاهکار امسال را از دست ندادین
۲۴ مهر ۱۴۰۲
بسیار نظر کامل و جامعی بود و به عنوان کسی که نمایش های دیگری هم در طی یک سال اخیر دیدم ، می‌تونم بگم بهترین نمایشی بود که دیدم و نکات مثبت بسیار زیادی از جمله هماهنگی گروه اجرایی، به موقع بودن جلوه های صدا و تصویر، تناسب دیالوگ ها و از همه مهم‌تر انرژی بی نهایتی که تک تک بازیگران برای اجرا می‌گذاشتند، به چشم میومد.
۲۵ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بی‌نظیر در داستان، بازی‌ها و جزئیات مختلف. چیزی که بیشتر از همه درمورد این فیلم دوست داشتم مواجهه دقیق با زشتیهای نیویورک و مطبوعات اون زمان و البته دیالوگهای تماما فکر شده‌ای بود که همگی در ذهن بیننده تا مدتها باقی میمونند.
«دست راست من ۳۰ سال است که دست چپ من را ندیده است»
پ‌ن: آقای فدایی دست شما و بادبزنتون هم درد نکنه. لذت فیلم دوچندان شد برام.
😅😅😅
خب چرا خودت رو نشون نمیدی برادر؟!
۲۰ مهر ۱۴۰۲
نوید عسکری فراهانی
دوشنبه بیایید نمایش زخم را ببینیم . هم فدایی جان تشریف دارند و هم مهندس عبدالرحیم. و شما هم که باشید خیلی عالی میشه
بلیط رو برای خودم و دوستم گرفتم. دوشنبه ساعت ۷ میبینیمتون.
۲۲ مهر ۱۴۰۲
stanco
بلیط رو برای خودم و دوستم گرفتم. دوشنبه ساعت ۷ میبینیمتون.
عالی
۲۲ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره اکران و نقد فیلم روز بر می‌آید (فیلم و گپ) i
+ دیدی آخر کارت به کجا کشید؟
- خودت چی؟
(تجربه دلچسبی بود)
بالاخره ...
اینقد سریع بلیت گرفتم الان تازه دیدم زمان اجرا یکشنبه دو هفته بعده نه هفته بعد.
بلیت رو نمی‌خواهید؟
۱۲ مهر ۱۴۰۲
stanco
منظورم این نبود خانم زارعی. قطعا بعد این همه انتظار میخوامش.
یک‌شنبه خودم هم بلیت گرفتم منتها صندلی خوبی نیست. از صبح منتظر بودم ۱۲ بشه بلیت تهیه کنم متاسفانه راس ساعت کاری پیش اومد و نتونستم ردیف دلخواه رو بگیرم! فکر کردم شاید تاریخش رو مقدور نیست براتون که برید واسه همین جسارت کردم پرسیدم🙏
۱۲ مهر ۱۴۰۲
بزرگوارید. امیدوارم که نمایش اونقدر خوب باشه که جای صندلیتون هم براتون به چشم نیاد.
۱۲ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
stanco (stanco)
درباره نمایش خانه روشنی i
این همه شخصیت و این همه دیالوگ مرتب و هماهنگ کنار هم قطعا زحمت و تمرین زیادی داشته و باید بهش آفرین گفت. اما موضوع تا حد زیادی تکراری بود و مطلب جدیدی در این زمینه به مخاطب ارائه نمیکرد. البته که چند ایده جذاب در متن نمایش بود (مثل پایان و افشای راز آخر) ولی باز هم روند نمایش گاها خسته‌کننده میشد.
برای من این نمایش به نحوی نسخه ضعیف‌ «سفید» بود. دقت کمتر در تمامی اجزا نسبت به اون نمایش.
خوب، ولی نه به اندازه تمجید های پایین این کامنت.
پ‌ن: نیمساعتی هم تاخیر داشت اجرا ولی خب شب آخر بود و مهمونها از تماشاچیای عادی بیشتر بودن. عیبی نداره.
از شما ممنونیم که به تماشا آمدید و سپاسگذاریم نظرتان را به اشتراک گذاشتید. انشالله در نمایش های بعدی تلاش بیشتری می کنیم که نظرتان بیشتر جلب شود.
در پناه حق
۰۶ مهر ۱۴۰۲
نماینده اثر  
از شما ممنونیم که به تماشا آمدید و سپاسگذاریم نظرتان را به اشتراک گذاشتید. انشالله در نمایش های بعدی تلاش بیشتری می کنیم که نظرتان بیشتر جلب شود. در پناه حق
تشکر میکنم از شما و همه کسایی که برای این نمایش زحمت کشیدن.
شاد و آزاد باشید
۰۷ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید