در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سجاد آل داود
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:01:13
 

تاریخ من طولانی ست، اما دستانم کوتاه بود و دهانم دور، نه آنقدر توانی که عرق از جبین پاک کنم و نه آنچنان که خشمم دلیری کند.

 ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۶
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سجاد آل داود (sajjadad76)
درباره نمایش خونه i
امروز به تماشای خونه در خانه هنر دیوار نشستم و نظرم را اینجا ذکر می‌کنم.
قبل از اعلام نظرم در مورد نمایش شایسته می‌دانم نظرم در مورد مدیریت ماقبل آماتور نظم این اجرا بیان کنم. در حین این اجرا چیزی بین 10 تا 20 بار در سالن باز شد و روشنایی روز وارد سالن شد که این موضوع در اجرایی که در وضع معمولی خودش درام و کششی ندارد چیزی شبیه به فاجعه بود.
به نظرم اگر قرار است مهمانان این دست از اجراها اهمیتی به اجرای دوستانشان بدهند حداقل می‌توانند زودتر به سالن برسند آن هم در یک روز تعطیل پایتخت که احتمالا مدیریت کردن این موضوع نباید کار سختی باشد.
این سو مدیریت قطعا ترکیبی از سو مدیریت سالن و گروه اجرایی است و البته در نهایت دود آن در چشم همان دو گروه می‌رود. به نظرم کارگردان و گروه اجرایی‌ای که عقیده دارد به آنان بی‌مهری یا بی‌احترامی شده است بهتر است حداقل خودش جلوی بی‌احترامی به بستر هنری‌ای که نمایندگی می‌کند را ندهد. به نظرم اگر خودتان به هنر خودتان احترام نمی‌گذارید و ارائه اثر هنری‌تان بیشتر شبیه چیزی مثل یک دورهمی دوستانه است که صرفا اسم دوستان‌تان را در لیست مخاطبانش تیک بزنید و بعد لطف آن‌ها را جبران کنید، یا به کار هنری نپردازید یا خیلی صریح بخواهم بگویم اگر کسی به شما بی‌احترامی و بی‌مهری کرد غر نزنید.
این توصیه اخلاقی برای آینده ... دیدن ادامه ›› هنری شما.
اما در مورد نمایش به نظرم ضعیف‌ترین نمایش زمستان 1403 برای من بود. به نظرم اینکه اشتباهات فاحش در کارگردانی یا نویسندگی را پشت اینکه "ممنونم که بی‌تجربگی‌های مارا تماشا کردید" پنهان کنیم اصلا رویکرد درستی نیست و به گروه اجرایی جوان این نمایش توصیه می‌کنم از این رویکرد فرار رو به جلو فاصله بگیرید. البته بد هم نیست، حداقل می‌دانیم این اطمینان در ذهن خود سازندگان اثر نیز وجود داشته است که اثری پر از مشکل را ساخته‌اند.
همانطور که به داوود مهرداد دوست عزیزم و از بازیگران این کار نظرم را حضورا عرض کردم، به نظرم در کارگردان این اثر من استعداد خوبی در اجرای پرفورمنس‌ها می‌بینم و به نظرم به استفاده از مفاهیم فرمالیستی در کارهایش علاقه دارد اما آن چه امروز دیدم یک استفاده بی‌رویه از فرم به عنوان پوشش یا مرحمی بر ضعف سایر بازی‌ها بود و حتی در جاهایی این استفاده از فرم خیلی بی‌ربط، بی دلیل و زیاد بود.
متن ابدا هیچ حرف حتی ذره‌ای جدید برای گفتن نداشت بلکه انگار پاره پاره‌ای بود از تمام متن‌هایی که قبلا در مورد نقش طمع، ترس، پول و گول خوردن خوانده بودیم. نمایشنامه‌ای که اجرایش را دیدم به نظرم بسیار بی‌انسجام بود و این رفت و برگشت بیش از حد به صحنه یکی از دلایلی بود که اینطور فکر می‌کنم و اصولا باعث نمی‌شد حتی اندک درامی هم در ذهن من شکل بگیرد و به همین دلیل به آنچه دیدم عنوان درام را نمی‌دهم.
به نظرم در بخش انتخاب بازیگران اصلا خوب عمل نشده بود، پدیده بازیگر-کارگردان این کار نمونه بارز آن بود که چرا بازیگر-کارگردان امری به نظر من تقبیح شده است و باید تا حد امکان از آن جلوگیری کرد چرا که باعث می‌شود همین موضوع ساده که بیان و نحوه بازی بازیگر انتخاب شده برای نقش شهریار تقریبا هیچ سنخیتی با خود شخصیت ندارد از دست او در برود و بیشتر شبیه یک شخصیت کاریکاتوری گردد. در مورد بازی سایر بازیگران نیز این پدیده که کارگردان به نوعی اجازه نداده است بازیگران نقش را مال خود کنند و حرف حرف خودش بوده است به وضوح دیده می‌شد. (این را بگذارید به حساب اندک تجربه من از حضور در تمرینات تئاتر و دیدن نتایج رویکرد‌های مختلف تمرینی.)
راستی یک درس اخلاقی که در چنین مکالماتی معمولا تکرارش می‌کنم. این که جوان هستید و تئاتر کار می‌کند و یا تئاتر می‌سازید بسیار مایه مباهات ما مخاطبان تئاتر است. با کمال میل حاضریم با عینک فقط مخاطب در تمرینات شما حاضر شویم و با شما تعامل کنیم اما وقتی به عنوان یک اجرای تجاری که برایش بلیط می‌فروشید در اجرایتان حاضر می‌شویم با فاکتورهای مشخصی کار را خواهیم سنجید و برای من شخصا جوان بودن گروه، بی‌بضاعت بودن گروه و "بی‌مهری‌ها" به آن گروه برای آن‌ها ایجاد حقی نمی‌کند چرا که حداقل به یاد دارم از گروه‌هایی بسیار بی‌بضاعت‌تر و جوان‌تر کار‌های بسیار خوبی دیده‌ام.
کیانوش فرامرزی نژاد (kianoosh.f.n)
با سلام و درود خدمت شما دوست عزیز
ممنونم که وقت گذاشتین و‌برای ما نوشتین و‌این برای ما خیلی با ارزش هستش ،ما همانطور که به تشویق ها و نکات مثبت واکنش نشون میدم و به خود میبالیم به نکات منفی هم توجه میکنیم و‌این نکته سنجی شما دوست عزیز باعث کمک به ما میشه که در مراحل بعدی بهتر عمل کنیم و‌انتقاد شما رو‌میپذیریم و‌از شما سپاسگزارم که نوشتین و‌ممنون که به تماشای ما نشستین 🥰
۷ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به قول مرتضی کوهی، "سو استفاده از امکان کامنت نویسی در سایت‌های فروش بلیط"
واقعا بعد از دیدن "بی‌پدر" احساس می‌کنم ماموریت تئاتر دیدنم در سال 1403 به پایان رسیده است.
فعلا نمی‌خواهم چیز دیگه‌ای ذهنم رو لمس کنه.
البته کارامازوف رو احتمالا خواهم دید.
احتمالاً نه حتماً قطعاً صد در صد!
سجاد آل داود (sajjadad76)
سحر بهروزیان
احتمالاً نه حتماً قطعاً صد در صد!
به لطف سحر بهروزیان که قرار است مطمئن شود بلیطش گیرم می‌آید بله. 😂🙏
سجاد آل داود
به لطف سحر بهروزیان که قرار است مطمئن شود بلیطش گیرم می‌آید بله. 😂🙏
😇🙏🏻
شما کارامازوف دیدین برای شادی روح من یک تیاتر بیامرزی بفرستین!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باز تو از زندان آزاد شدی زیباکلام؟
هانیه مدرس، امیرمسعود فدائی، امیر مسعود و سپهر این را خواندند
مریم علیپور این را دوست دارد
مهرناز خلیلی (mehrnazkhalili)
😂😂😂
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

مرتضی جان، سلام.

شما به عنوان یک کارگردان جوان، طبیعتاً حق دارید از اثر خود دفاع کنید و دغدغه دیده شدن آن را داشته باشید، اما مشکل از آنجا آغاز می‌شود که هرگونه نقد را تخریب و هر نظر مخالفی را توطئه می‌بینید. اگر شما واقعاً معتقدید که «دست‌های پنهان» در حال ضربه زدن به تئاتر هستند، پس یا باید شفاف بگویید که این افراد چه کسانی‌اند و چه منفعتی در کارشان دارند، یا اینکه بپذیرید که چنین حرف‌هایی بدون سند، چیزی جز یک توهم توطئه نیست. برای من توضیح دهید دقیقا چه مسیری از تعارض منافع در "صنوف دیگر" باعث تخریب کار شما می‌شود؟

فرموده‌اید، " نقدنویسی پارامترها و اصولی دارد. ما منتقدان حرفه‌ای داریم که در نشریات قلم می‌زنند اما کامنت‌نویسان سایت‌های فروش بلیت که دانش نقدنویسی ندارند."، راستش عبارت بهتری به ذهنم نمی‌رسد به جز اینکه پس خیلی بی‌جا می‌کنید در پایان هر اجرا با لبخندی احتمالا فیک بر صورت، ... دیدن ادامه ›› از مخاطبان می‌خواهید نظراتشان را در تیوال بنویسند. اگر واقعاً به این فضا اعتقاد دارید، پس چرا وقتی نظرات مطابق میل شما نیست، از «دست‌های پشت پرده» و «ضربه‌های وحشتناک» صحبت می‌کنید؟ نمی‌شود هم از مخاطب درخواست کرد که نظر بدهد، و هم وقتی نقدی وجود دارد، اعتبار آن را زیر سؤال برد. اگر نظرات مثبت را ارزشمند می‌دانید، پس نظرات منفی هم باید به همان اندازه محترم شمرده شوند. لیاقت بعضی هنرمندان در این فضا همان منتقدان دعوت شده خودشان است که حداقل چندباری کنار خود من در سالن خوابشان برده است و یا در راهرو و حتی در حین اجرا اصرار دارند مکررا یکدیگر را دکتر خطاب کنند. راستش چون شما احترام مخاطب را حفظ نکردید من نیز خیلی رک به شما و در تقلیلی در جواب تقلیل ساده‌لوحانه شما می‌گویم که ما به شما پول می‌دهیم که برای ما اجرا کنید، ممکن است به هر دلیلی عزیزی تصمیم بگیرد به شما امتیاز یک بدهد. اینجوری احترام منطقی‌تری گذاشته شده است.
اساسا یکبار از غار خودشیفتگی خود خارج شوید و به این فکر کنید که انقدر مهم هستید که کسی بخواهد شما را تخریب کند؟

من به عنوان نماینده غیررسمی تعدادی از "تیوالی‌"ها که تقریبا هرروز با هم تبادل نظر می‌کنیم به شما می‌گویم که شما انقدر مهم نیستید. باور کنید. همانطور که در همان محفل از بازیگری شما در لوپ انتقاد کردم، آن را به شدت در یخ‌زده ستودم و همچنین سه بار به تماشای پس از در سالی که گذشت نشستم اما همچنان اگر چیزی ببینم که مشکلی در آن باشد بیان می‌کنم.

مخاطب تئاتر چیزی به شما بدهکار نیست. نه به‌خاطر جوان بودنتان و نه به‌خاطر اینکه برای نمایش زحمت کشیده‌اید. زحمت کشیدن، توجیهی برای مصون ماندن از نقد نیست. در ضمن، تئاتر برای مخاطب است، نه برای منتقد. حتی اگر برخی نقدها ناآگاهانه یا سطحی باشند، باز هم در نهایت این مخاطب است که تصمیم می‌گیرد چه اثری را ببیند و چه نظری داشته باشد. منتقدان رسمی که به جشنواره‌ها دعوت می‌شوند، نه تنها معیار مطلق کیفیت نیستند، بلکه گاهی نسبت به مخاطب عام، فاصله بیشتری از تئاتر دارند. به همین دلیل، در بسیاری از موارد، متوسط نظرات مخاطبان حتی از نظرات این منتقدان دقیق‌تر است.

نقد در تئاتر امری طبیعی است. اینکه برخی تماشاگران از نمایش شما خوششان نیاید و نظرات منفی بنویسند، نشان از یک جریان مخرب پنهانی نیست؛ بلکه بخشی از ذات هر اثر هنری است. شما که ادعای تئاتر اندیشه‌ورزانه دارید، چطور نمی‌توانید انتقاد را تحمل کنید؟ آیا «اندیشیدن» فقط برای مخاطبانی است که نمایش را تحسین کنند، و اگر کسی نقدی داشت، دیگر در حلقه «اهالی تئاتر» نیست و از «صنوف دیگر» آمده است؟ این تفکر نه‌تنها نخ‌نما، بلکه به‌شدت ضد آزادی بیان است. شما خودتان می‌گویید که برخی نظرات مغرضانه‌اند، اما مگر در دنیای تئاتر، سینما یا حتی ادبیات، هیچ نقد غیرمنصفانه‌ای وجود ندارد؟ آیا هر هنرمندی که نقدی بر اثرش نوشته شود باید از مسئولان بخواهد پیگیری کنند؟

و اما عبارت «سوءاستفاده از کامنت‌نویسی».
این جمله شما نشان می‌دهد که "احتمالا" از اساس به امکان نقد مردمی اعتقادی ندارید و اتفاقا پیرو همان سیستمی هستید که در محافل خصوصی‌تان "احتمالا" شدید‌ترین نقد‌ها را به آن وارد می‌آورید. یکبار در تیوال نوشته بودم که اصولا فضای نقد و امتیاز دهی در تیوال وقتی به ابتذال کشیده می‌شود که لشگر کامنت‌های مثبت به سمت نمایش سرازیر می‌شود چرا که برای برخی هر چیزی یک بازی قومی و قبیله‌ای است و اگر در تاریکی شب، لحظاتی قبل از خواب با خود صادق باشید متوجه می‌شوید که خیلی از "اهالی تئاتر" در یک تزویر آشکار برای خیلی نمایش‌هایشان از این روش استفاده می‌کنند.
اگر فضای اظهارنظر را فقط برای افراد خاصی مشروع بدانیم، دیگر چیزی از آزادی بیان باقی نمی‌ماند. آیا دغدغه‌های شما درباره آزادی، فقط محدود به جاهایی است که خودتان از آن سود می‌برید؟

در نهایت، باید گفت که مبارزه "هزینه" دارد. از شما می‌خواهم "بی‌هزینه" مبارزه نکنید و برای ما ژست چه‌گوارا نگیرید، یا یکبار دست‌های پشت‌پرده را پیدا کنید و معرفی کنید تا ما نیز از کوبیدن آن‌ها حمایت کنیم یا باید حقیقتاً به اصول آزاداندیشی پایبند باشید، دست از گلایه بردارید و بپذیرید که مخاطب تئاتر مستقل از شما فکر می‌کند و نظر می‌دهد. اما نمی‌توان هم ژست یک هنرمند آزادی‌خواه را گرفت و هم با کوچک‌ترین نقدی، مخالفان را به «دست‌های پشت پرده» و «توطئه» متهم کرد. به قول ابوطالب این حرف‌ها، حرف دهن بخشی از بدنه تئاتر که عمدتا پشت حرف‌های زیبا پنهان می‌شود، نیست.

ارادتمند،


گل گفتی سجاد. واو به واو درست گفتی. کاش که گوشی بشنود...
مشکل چیه؟
برای اولین بار که من می بینم تمام کامنتها زیر یک نمایشی مثبت، امتیاز ۴/۴ که خیلی عجیبه به نظرم درج شده. نه نقد تندی، نه کامنت منفی. همه چیز عالی. الان اظهار نظر ایشون دقیقا چه معنی می ده؟
سجاد آل داود (sajjadad76)
لنا گودرزی
مشکل چیه؟ برای اولین بار که من می بینم تمام کامنتها زیر یک نمایشی مثبت، امتیاز ۴/۴ که خیلی عجیبه به نظرم درج شده. نه نقد تندی، نه کامنت منفی. همه چیز عالی. الان اظهار نظر ایشون دقیقا چه معنی می ده؟
کامنت‌های نمایش پس از در این سری دارای بررسی پیش از انتشار هستند خانم گودرزی.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر این اثر من رو تکون داد واقعا. مدت‌ها بود با سینمای فارسی قهر بودم و قهر هم خواهم ماند اما خوشحالم که این کار رو دیدم.
به نظرم این کلیشه وصل کردن همه‌چیز به یک شمشیرزن ژاپنی که جدیدا "مد" شده است دیگر دارد از "مد" خارج می‌شود.
و این کار حتی قوام کافی برای وصل شدن به صحنه‌های آغازین یا پایانی را نداشت.
بازی‌های قابل قبولی از آقای شیشه‌بران و خانم عطایی دیدم اما در سایر بخش‌های نمایش نه موضوع پرکششی دیدم و نه بازی خوبی.
به طور خاص بازی آقای محمدی‌فیروز به نظرم خورند واژه‌ی "ضعیف" بود.
و در مورد بازی خانم شجاعی هم واژه‌ی "تمرین کم" به ذهنم می‌رسد.
تصور می‌کنم نقد صادقانه به این اثر کمک می‌کند.
سجاد آل داود (sajjadad76)
درباره نمایش بی پدر i
بی‌پدر: روانگردانی برای بقا، ضد بقا.

افتخار دیدن بی‌پدر از محمد مساوات را داشتم و آنچه بر صحنه دیدم، چیزی فراتر از یک نمایش بود. بی‌پدر کابوس‌نامه ... دیدن ادامه ›› بود. کابوس‌نامه‌ای که در نگاه نخست، لایه‌لایه و پر از پیچیدگی به نظر می‌رسد، اما در حقیقت تله‌ای است که هر یک از ما، خواسته یا ناخواسته، در آن گرفتار شده‌ایم یا خواهیم شد. برای من، که این تله را یک‌بار در زندگی‌ام لمس کرده بودم، نمایش درخشش بیشتری داشت. سوار شدن تجربه‌ی شخصی بر این متن سهمگین، خود نشانه‌ی نبوغ نمایشنامه‌نویس است، نقطه‌ای که گویی در اعماق ناخودآگاه جمعی رخنه کرده است. بی‌پدر داستان یک پیوند نامیمون برای بقاست، بقایی که در حقیقت چیزی جز سقوطی ناگزیر نیست. روان‌گردانی که نه به آگاهی می‌انجامد، نه به آزادی، بلکه تنها به تلاشی بیهوده برای یافتن هویت از دست رفته خودمان.

بی‌پدر از قصه‌ی شنگول و منگول و حبه انگور آغاز می‌شود اما در چرخه‌ای سرگیجه‌آور، به گردابی هولناک می‌رسد. مساوات در این نمایش، جهان شکننده‌ی هویت را می‌شکافد، جایی که خود بودن، امری مسلم و ثابت نیست، بلکه چیزی است که به آسانی فرو می‌پاشد، تحت فشار، تحت ترس، یا در خانه‌ای که دیوارهایش در حال فروریختن است.

در بی‌پدر، بزها خوب می‌دانند که چگونه به گرگ تبدیل شوند، سرکوب‌شدگان یاد می‌گیرند که سرکوب کنند. میزها جا‌به‌جا می‌شوند، اما آنچه از دست می‌رود، هویت اولیه‌ای است که شاید تا ابد بازیافتنی نباشد. آن‌ها در ابتدا برای همزیستی به یکدیگر نزدیک می‌شوند، اما این نزدیکی نه ‌تنها آن‌ها را شبیه به یکدیگر نمی‌کند، بلکه آغازگر فسادی است که تا مغز استخوان‌شان نفوذ می‌کند. بزها از گرگ می‌خواهند که غرایزش را فراموش کند، اما خود آرام‌آرام به درندگان تبدیل می‌شوند.

در بی‌پدر، تغییر، مسیری یک‌طرفه نیست. ابتدا، گرگ‌ها تهدیدند، سپس، بزها دندان نشان می‌دهند، در این میان، مرز میان قربانی و شکارچی، میان غریزه و اخلاق، میان انسان و هیولا، محو می‌شود. هویت‌ها درون خود پیچ می‌خورند تا جایی که دیگر نه بز بودن معنا دارد، نه گرگ بودن، آنچه باقی می‌ماند، لاشه‌ای فاسد است که برای ادامه‌ی حیات، چیزی جز خود را برای بلعیدن ندارد.

در این جهان در حال اضمحلال شخصیت‌ها هویت‌شان را گم می‌کنند، در یکدیگر حل می‌شوند و چیزی ناواضح و دوگانه می‌شوند. پدر گرگ، بز می‌شود، اما نه کاملا. مادر بز، گرگ می‌شود، اما هنوز چیزی از بز بودن در او باقی‌ست. بچه‌ها درهم‌شکسته‌اند، یکی در چرخه‌ی خودخواری سقوط می‌کند، دیگری در ورطه‌ی گم‌گشتگی. در پایان، مرزهای میان خود و دیگری از بین رفته است، آن‌ها حتی نمی‌دانند چه کسانی را می‌خورند.

بی‌پدر یک تئاتر روان‌گردان است، نمایشی که خودش نیز مانند شخصیت‌هایش به ورطه‌ی سقوط کشیده می‌شود. تکرار دیوانه‌وار جملات، منطق شکسته‌ی گفتگوها، چرخه‌های بی‌پایان سرگردانی، درست مانند تأثیر ال اس دی، ساختار را از هم می‌پاشاند. مثل تجربه‌های روانگردان شدید، شخصیت‌ها حس می‌کنند که بدنشان دیگر به آن‌ها تعلق ندارد، در این نمایش، آن‌ها حتی دیگر خود را به یاد نمی‌آورند، تنها باقیمانده‌ی وجودشان را می‌جوند.

این سقوط، تدریجی اما بی‌بازگشت است. هویت‌ها از هم می‌پاشند، مرزها فرو می‌ریزند، و آنچه باقی می‌ماند، یک خلأ است، یک ویرانی که نه راهی به گذشته دارد، نه آینده‌ای برای آن متصور است. بی‌پدر یک فریاد است، فریادی که در نهایت، در گلوی خودش خفه می‌شود.

پنج ستاره‌ی درخشان.
ممنونم محمد مساوات.

(در باب هتک مالکیت معنوی اثر)

نمی‌دانم دیدگاهی که ذیل دیوار‌نوشته عزیزی نوشتم به دلیل پاک شدن احتمالی آن دیوارنوشته دوام خواهد آورد یا نه اما اینجا هم منتشرش می‌کنم که نظرم در مورد مسئله مالکیت معنوی اثر را اینجا نیز داشته باشیم چرا که فکر می‌کنم می‌تواند به بهبود فرهنگ این موضوع کمک کند.

دیدگاه به این شرح است:

توجه داشته باشید که شما به صرف خرید بلیط یک نمایش اجازه ندارید صاحب هیچ بخشی از آن اثر بشوید و وقتی به طور مشخص از شما خواسته شده است که فیلم‌برداری از نمایش نکنید، به هر هدف و نیتی، این کار هتک مالکیت معنوی‌ای هست که صاحب‌ اثر دارد.
برای شما مثال ساده‌ای میزنم، وقتی شما اکانتی مثل نتفلیکس ... دیدن ادامه ›› تهیه می‌کنید، صاحب آن فیلم نمی‌شوید (حتی یک دقیقه‌اش) و صرفا این امکان را دارید که با پرداخت این هزینه در زمانی مشخص این اثر را تماشا کنید و حق تکثیر آن را ندارید. اما می‌توانید با قیمتی خیلی بالاتر از کل اکانت نتفلیکس یک نسخه از یک فیلم را خریداری کنید و صاحب آن نسخه باشید که البته حتی در آن نوع مالکیت هم حق تکثیری برای شما وجود ندارد.
اما جهت تنویر بهتر موضوع توجه شما را به 18 U.S. Code § 2319B از مجموعه قوانین ایالات متحده آمریکا جلب می‌کنم که در آن به صورت مشخص به این نگرانی پرداخته شده است. (با جستجوی عنوان این قانون، متن کامل‌تر آن قابل مطالعه است.)

--
شرح قانون:

(الف) تعریف جرم:
هر شخصی که بدون مجوز صاحب حق نشر (کپی‌رایت)، عمداً از یک دستگاه ضبط صوتی-تصویری برای ضبط، انتقال یا کپی‌برداری از یک فیلم سینمایی یا هر اثر صوتی-تصویری دیگر که تحت عنوان 17 محافظت شده است، یا هر بخش از آن، در یک مرکز نمایش فیلم استفاده کند یا تلاش به انجام این کار داشته باشد:

برای اولین تخلف: ممکن است به حداکثر ۳ سال حبس، پرداخت جریمه، یا هر دو محکوم شود.
در صورت تکرار تخلف: ممکن است به حداکثر ۶ سال حبس، پرداخت جریمه، یا هر دو محکوم شود.
داشتن یک دستگاه ضبط صوتی-تصویری در یک مرکز نمایش فیلم می‌تواند به‌عنوان مدرک در هر دادرسی برای تعیین وقوع جرم در نظر گرفته شود، اما به‌تنهایی برای اثبات جرم کافی نیست.

(ب) ضبط و نابودی اموال؛ جبران خسارت:
توقیف، نابودی و جبران خسارت مرتبط با این بخش تابع مقررات ماده 2323 خواهد بود، به همان میزان که در آن ماده مشخص شده است، علاوه بر سایر روش‌های جبران خسارت مشابهی که در قوانین موجود است.

(ج) فعالیت‌های مجاز:
این بخش مانع از انجام تحقیقات، اقدامات حفاظتی یا اطلاعاتی قانونی توسط یک افسر، نماینده یا کارمند دولت ایالات متحده، ایالت‌ها یا نهادهای سیاسی زیرمجموعه ایالت‌ها، یا افرادی که تحت قرارداد با این نهادها فعالیت می‌کنند، نخواهد شد.

(د) مصونیت حقوقی سالن‌های نمایش:
در صورت وجود دلیل منطقی، مالک یا اجاره‌دار یک مرکز نمایش فیلم که در آن یک اثر صوتی-تصویری در حال نمایش است، یا نماینده مجاز یا کارمند آن، یا صاحب امتیاز نمایش فیلم یا اثر صوتی-تصویری، یا نماینده یا کارمند وی:

حق دارند فردی را که مشکوک به نقض این قانون است، به‌صورت منطقی و برای مدت زمان معقولی برای بازجویی یا احضار یک مأمور اجرای قانون، نگه دارند.
از هرگونه مسئولیت مدنی یا کیفری ناشی از این اقدام بازداشت، معاف خواهند بود.

یک نمایشی رو دیدیم که محتواش عمیقا از جامعه خودش عقب بود اما مخاطبانش به دلایل احساسی عمیقا هایپش کردند. حدس شما؟
کاری نداره که...
الان به ابن گروه مستر هکر میگیم، GPS و لوکیشن شما رو هک کنن، ردیابی کنن، ببینن،در دو شب گذشته در کدوم سالن های نمایش بودید..
سجاد آل داود
آفرین.
خودمم اخه کمی تا قسمتی جزو همون دسته بودم ک گفتین(۲از۵ بود برام). راسش بیشتر برای من تکراری بود تا عقب افتاده. عقب بودن یعنی این چیزا دیگ حل شده تو جامعه ما. من موافق نیسم. تکراری یعنی هر دفعه هر کسی میخواد چیزی درمورد این موضوع بگه دست میذاره رو همین چنتا سوژه. اینو موافقم.
سجاد آل داود (sajjadad76)
stanco
خودمم اخه کمی تا قسمتی جزو همون دسته بودم ک گفتین(۲از۵ بود برام). راسش بیشتر برای من تکراری بود تا عقب افتاده. عقب بودن یعنی این چیزا دیگ حل شده تو جامعه ما. من موافق نیسم. تکراری یعنی هر دفعه ...
از این نظر میگم از جامعه ما عقب بود که ما می‌دونیم این‌ها مشکل هستند و به قول آگوستو بوآل:
جایگاه تئاتر نشان دادن مسیر درست نیست، بلکه تنها ارائه ابزارهایی است که از طریق آن بتوان تمامی مسیرهای ممکن را بررسی کرد.
در امان به جز تکرار مسئله که از بیان آن جامعه گذر کرده است چیزی ندیدم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
(نوشتاری در باب ابتذال پست مدرن)

همیشه بر این باور بودم که با وجود علاقه بسیار زیاد خودم به هنر نمایشی پست‌مدرن، این هنر در صورت عدم رعایت شرایطی می‌تواند از مرز بین هنر ارزشمند و هنر مبتذل عبور کرده و به امری آزاردهنده تبدیل شود. مترصد فرصتی بودم تا در مورد نمایش‌های پست مدرن که از مرز باریک بین پست مدرن و ابتذال می‌گذرند و ویژگی‌های عمومی آن‌ها که تا به اینجا دیده‌ام نوشتاری خرد ایجاد کنم که بالاخره فرصت این کار فراهم شد. به نظر من هنر نمایشی پست‌مدرن آزادی زیادی برای فرا رفتن از قواعد دارد که این پتانسیل بزرگ شانسی بزرگ برای این هنر نمایشی جهت خلق تجربیاتی نو و البته تحریک اندیشه‌ورزی است. حال، اگر این پتانسیل بزرگ درست مدیریت نشود به راحتی می‌تواند آن اثر را تبدیل به اثری سطحی و مبتذل تبدیل نماید. در این نوشته سعی کردم چند مورد از مصادیق این موضوع را از دیدگاه خودم مستند کنم.

۱. شکستن ساختارها بدون توجیه ... دیدن ادامه ›› محتوایی
شکستن قواعد و سنت‌های تئاتری، یکی از ابزارهای اصلی هنر پست‌مدرن است. اما زمانی که این شکستن ساختارها فاقد توجیه محتوایی باشد، به‌جای ایجاد عمق، تنها به اغتشاش و هرج‌ومرج بی‌معنی خواهد رسید. مصداق‌های این موضوع شامل و نه محدود به استفاده از ژانرهای متضاد در یک نمایش، بدون انسجام یا هدفی مشخص، تغییر ناگهانی نقش‌ها و هویت‌های کاراکترها بدون هیچ زمینه‌سازی، صرفاً برای شگفت‌زده‌کردن مخاطب و کاربرد افراطی از تکنیک‌هایی مانند قطع و وصل روایت بدون افزودن لایه‌ای به درک مخاطب می‌باشند.

۲. استفاده‌ی سطحی از ابزارهای پست‌مدرن
هنر پست‌مدرن از ابزارهایی شامل و نه محدود به فاصله‌گذاری، شکستن دیوار چهارم، یا روایت غیرخطی برای تحریک فکری مخاطب خود استفاده می‌کند. اما وقتی این ابزارها صرفاً به‌عنوان تکنیک‌های تزئینی و بدون معنا به‌کار گرفته شوند، به نظر من به ابتذال نتیجه میشوند. مصداق‌های این موضوع شامل و نه محدود به شکستن دیوار چهارم برای خنداندن مخاطب، بدون ایجاد هیچ چالش ذهنی یا احساسی، استفاده از آینه‌ها در طراحی صحنه، بدون آنکه مفهومی جدید به اجرا اضافه کنند و دعوت از مخاطب به مشارکت، اما بدون فراهم‌آوردن بستر جدی برای تأثیرگذاری آن‌ها بر روند اجرا می‌باشند که به بحث تعامل در بخش بعدی ریزتر خواهم پرداخت.

۳. تقلیل تعامل به مشارکت سطحی
یکی از رسالت‌های هنر تعاملی در پست‌مدرنیسم، درگیر کردن مخاطب در تجربه‌ای واقعی و معنادار است. اما اگر تعامل به کنشی سطحی و بی‌چالش بدل شود، نمایش تنها در حد یک بازی نمایشی باقی می‌ماند. مصداق‌های این موضوع شامل و نه محدود به دعوت مخاطبان به ایفای نقش در صحنه، اما در قالب حرکاتی پیش‌پاافتاده و کم‌اثر، استفاده از نظرات مخاطبان صرفاً برای تعیین نحوه پایان اجرا، بدون آنکه در جریان کار تأثیری واقعی بگذارند و ارائه‌ فرصت بازنویسی یا تغییر روایت، اما بدون داشتن روایت یا ساختار مشخصی که مخاطب بتواند بر آن اثر بگذارد می‌باشند.

۴. فقدان دغدغه‌ی اجتماعی یا فردی عمیق
هنر نمایشی پست‌مدرن، به‌رغم ظاهر گسسته‌اش، به نظر من نیازمند ریشه‌داشتن در دغدغه‌های اصیل است. بی‌توجهی به این دغدغه‌ها باعث می‌شود اجرا به اثری بی‌هویت و بدون عمق تبدیل شود. مصداق‌های این موضوع از نظر من شامل و نه محدود به پرداختن به موضوعات کلیشه‌ای مانند رنج هنرمندان، بدون ارائه‌ی زاویه‌دید تازه، استفاده از ابزارهای فرمالیستی برای پرداخت به موضوعاتی بی‌ارتباط با مسائل اجتماعی یا فردی و بی‌توجهی به چالش‌های واقعی زندگی مخاطبان، و ارائه‌ی موضوعاتی بی‌ربط به دغدغه‌های روزمره می‌باشند.

۵. بهره‌گیری صرف از شوک و جنجال
هنر پست‌مدرن بعضا از شوک به‌عنوان ابزاری برای بیداری ذهن استفاده می‌کند. اما زمانی که شوک صرف به هدف نمایش بدل شود، اثر به ابتذال کشیده می‌شود. مصداق‌های این موضوع شامل و نه محدود به استفاده از صحنه‌های خشونت‌آمیز یا برهنگی، بدون هیچ ارتباط معناداری با روایت یا پیام اجرا، بیان جملات یا حرکات توهین‌آمیز، صرفاً برای تحریک مخاطب و جلب توجه و نمایش احساسات افراطی (مانند خشم یا غم)، بدون ایجاد بستر مناسب برای همدلی مخاطب می‌باشند.

۶. تأکید بیش از حد بر خودآگاهی اثر
هنر پست‌مدرن گاه با خودآگاهی در مورد "نمایشی‌بودن" خود، و یا به عبارت تاکید افراطی بر مصنوع بودن فضا (به خیال خودش برای ایجاد یک فضای برشتی) مخاطب را به چالش می‌کشد. اما اگر این خودآگاهی به محور اصلی اثر بدل شود، اجرا به تجربه‌ای خسته‌کننده و خودشیفته تبدیل می‌شود. مصداق‌های این موضوع شامل و نه محدود به یادآوری مکرر به مخاطب که "این فقط یک نمایش است"، بدون افزودن چیزی به تجربه‌ی کلی، تلاش برای نمایش فرایند ساخت اجرا، بدون اینکه این فرایند به کشف حقیقتی تازه منجر شود و استفاده از دیالوگ‌های مستقیم درباره‌ی محدودیت‌های تئاتر، بدون خلق ارتباطی مؤثر با مخاطب می‌باشند.

شما هم اضافه کنید!
والا من چیزی برای اضافه کردن ندارم ولی تا الآن اکثر پست‌مدرن مانندهایی که دیدم و هیچی ازشون سر نیاوردم همین ادا اطوارها رو داشتن دیگه! سؤالی که برام پیش میاد اینه که مگه پست‌مدرن وطنی چیزی غیر از اینها است؟
و اینکه یکی جملهٔ جالبی می‌گفت: این دوره‌ها هر کدومش گذار و طی طریق خودش رو می‌خواد، نمیشه جا انداختشون! ما هنوز به مرحلهٔ مدرنیسم تو هیچ‌کدوم از ابعاد زندگیمون نرسیدیم! اگه کسی ادعای پست‌مدرن داره شاید بشه به دیدهٔ مزاح بهش نگاه کرد:))
سجاد آل داود (sajjadad76)
هما م
خیلی کامل بود.ممنون. سوال دارم.. آیا یکی از ویژگی های پست مدرن و افتراق اون با مدرن، برگشت وجه داستان گویی اون هست یا نه؟؟ در ادبیات که تقریبا مطمئن هستم جواب بله هست.. تو تئاتر نمیدونم..
متشکرم از نظرتون.
مطمئن نیستم منظور شما از برگشت وجه داستان‌گویی رو درست متوجه شده باشم.
ممکنه کمی شفافش کنید؟
سجاد آل داود (sajjadad76)
امیرمسعود فدائی
والا من چیزی برای اضافه کردن ندارم ولی تا الآن اکثر پست‌مدرن مانندهایی که دیدم و هیچی ازشون سر نیاوردم همین ادا اطوارها رو داشتن دیگه! سؤالی که برام پیش میاد اینه که مگه پست‌مدرن وطنی چیزی غیر ...
آره امیرمسعود جان، به نظرم 90% هنرمند سازنده اون آثار به اون پختگی و سیر درست نرسیده.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
[متن حاوی اسپویل نمایش است]

ما در برابر ضعف‌هایمان همیشه پابرهنه هستیم!

روز پنج‌شنبه موفق شدم به تماشای نمایش بعد از افتادن بنشینم و چنان ... دیدن ادامه ›› تجربه‌ی غنی‌ای داشتم که تصمیم گرفتم حداقل یکبار دیگر فردا تکرارش کنم.
اولین مواجه من با این نمایش این بود که بعد از مدت‌ها نمایشی توانست خنده‌ای از عمق وجودم از من بگیرد. خنده‌ای که در پس طنزی هوشمندانه براساس تناقضات شخصیت‌ها یا موقعیت‌هایی که به شکل هوشمندانه‌ای طراحی شده ‌بودند به وجود می‌آمد. واقعا بعد از مدت‌ها خیلی خیلی خندیدم و از کیفیت این خنده‌ها لذت بردم. اما نمایش بعد از افتادن شاید اتفاقا رسالتش خندان مخاطب نبود بلکه لایه‌های عمیق‌تری داشت که رسیدن به آن را قبلا در نقدم بر ریچارد سوم در خانه هنرمندان با واژه من‌در‌آوردی "کاتارسیس فکاهی" توصیف کردم.
نمایش بعد از افتادن را می‌توان با تقریب خوبی و با نگاه به عناصر آن یک نمایش ابزورد دانست، نمایشی که از یک مونولوگ سوال برانگیز و "کاتالیستی" در صحنه‌ای مینیمال آغاز می‌گردد و با ورود بی‌معنی‌تر و درخواست حتی بی‌معنی‌تر خانواده برای ماندن پیک شاکله اصلی ابزورد بودن خود را شکل می‌دهد. اعضای خانواده که اسمی جز نقش‌شان در ساختار خانواده ندارند، شاید در آغاز واکنش‌های شدیدی به این موضوع نشان دهند اما به طرز طنزی با این موضوع کنار می‌آیند و حتی نوعی وابستگی به پیک پیدا می‌کنند.
نمایش بعد از افتادن، در خنداندن مخاطبش در عین حمل پیامش از ضرب نمی‌افتد و در موقعیت‌های متفاوت از صحنه غذا خوردن اعضای خانواده، تا صحنه‌ای که اعضای خانواده از اشتباهاتشان می‌گویند به نظر من به شدت نقطه‌زن عمل می‌کند و این طنز را با کیفیت قابل‌‌قبولی باز‌ تولید می‌کند. به نظر من کیفیت طنز این نمایش اصلا افت نمی‌کند بلکه زاویه نگاه خود را عوض می‌کند و مجددا به مخاطب تلنگر می‌زند. طنز این‌کار از تعداد زیادی موقعیت‌ تشکیل شده است که به نوعی از تضاد شخصیت‌های نمایش با یکدیگر ایجاد می‌گردد. به نظرم طنز نمایش بعد از افتادن به یک دلیل ساده طنزی محترم است و آن این است که فراتر از شوخی‌هایش، فراتر از تغییر صدای کاراکتر با گیر کردن غذا در گلویش و فراتر از تکرار جملاتش به انتقاد از شخصیت‌هایش و نمایش تضاد‌های رفتاری و شخصیتی آن‌ها می‌پردازد.
و اما در لحظه‌ای که خانواده برای چالش هفتگی خود گرد هم می‌آیند به نظرم نقطه عطف نمایش رقم می‌خورد، جایی که می‌بینیم مرد پیک با اینکه ظاهرا به داخل این خانه راه داده شده است به عنوان شخصی که احتمالا به خاطر شغلش یا پوشش جزو گروه خاصی تلقی نمی‌گردد مورد بی‌توجهی و طرد قرار می‌گیرد. به نوعی این آغاز همان فرآیند شیمیایی است که در آغاز نوشته، شروع آن را با یک مونولوگ کاتالیستی توصیف کردم. مرد پیک آماده است تا شروع یک واکنش شیمیایی باشد که شاید به سرانجام نرسد اما حداقل شروع خواهد شد و آن این واکنش شیمیایی است که اعضای خانواده در دنیای نمایش بعد از افتادن بعد از به راحتی قضاوت کردن، طرد کردن و .. در مورد فردی که متعلق به گروه یا دسته خودشان نیست، حالا با این موقعیت مواجه می‌شوند که او می‌خواهد از آن‌ها عکس بگیرد و آن‌ها را ببیند. به عقیده من این بزرگترین تناقض شخصیتی این خانواده است، همانطور که در گذشته از مرد پیک درخواست کردند که در مورد دعوای آن‌ها قضاوت کند، تناقض بزرگ آن‌ها این است که آن‌ها نمی‌خواهند دیده شوند برای آنچه که هستند، اما در عین حال در تلاش‌اند تا تصویری که از خودشان ارائه می‌دهند، بدون مواجهه با واقعیت‌های درونی‌شان، تایید شود. این تضاد در حقیقت هسته‌ دراماتیک اصلی نمایش است که به عمق ترس‌ها و ناراحتی‌های انسانی آن‌ها اشاره می‌کند.
شاید درخواست برای قرار گرفتن در یک عکس خانوادگی، نیز می‌تواند یک نوع محافظه‌کاری باشد. آن‌ها می‌خواهند در یک قاب ثبت شوند، اما باز هم نه قابی که نشان دهنده حقایق داخل خانه و روابط‌شان است، بلکه برای یک تصویر فریبکارانه که در آن همه چیز مرتب و خوشایند به نظر برسد (نوعی Cheerleader Effect). تا این عکس نه به عنوان یک نمایش حقیقت، بلکه به عنوان ابزاری برای حفظ ظاهر و پنهان کردن نقص‌ها استفاده شود. در واقع، این تمایل به "دیده شدن" از زاویه‌ای است که هنوز هم در آن، خود و دیگران را فریب می‌دهند.
در نهایت، صحنه‌ای که اعضای خانواده از دوربین فرار می‌کنند و دلهره‌ای که به مرور در آن تزریق می‌گردد، شاید بیش از هر چیزی یادآور این باشد که انسان‌ها چقدر از مواجهه با واقعیت‌های خود هراس دارند. وقتی که پیک سعی می‌کند از آن‌ها عکس بگیرد، همه به نوعی از حقیقتی که دوربین می‌تواند آشکار کند می‌گریزند. فراری که در اصل به دلیل ترس از دیدن خود و نقاط ضعف‌ خود است. این طنز نه تنها موقعیت‌های ساده، بلکه یکی از ترس‌های عمیق انسانی را هم به نمایش می‌گذارد.
مینیمالیسم صحنه نمایش به طرز جالبی به این احساسات کمک می‌کند. فضای ساده صحنه، تمام توجه مخاطب را به شخصیت‌ها و دیالوگ‌ها جلب می‌کند. شخصیت‌ها در فضایی ساده و بدون زرق و برق حضور دارند، بنابراین هر حرکت، هر کلام و حتی هر سکوت آن‌ها وزن بیشتری پیدا می‌کند. در این فضا، خود شخصیت‌ها و روابط‌شان با هم هستند که بیشتر از هر چیزی مهم است، نه دکور یا فضای پیچیده‌ای که اطرافشان را شکل می‌دهد.
نکته جالب دیگری که در این نمایش وجود دارد، پابرهنه بودن تمامی شخصیت‌هاست که این ویژگی در کنار اشاره به بی‌پناهی آن‌ها، در واقع نوعی عریانی شخصیت‌ها و رفتارهایشان را به تصویر می‌کشد. به‌طور خاص، در لحظاتی که نمایش به اوج تنش‌ها و درگیری‌هایش می‌رسد، این حس بی‌پناهی و آسیب‌پذیری به شدت ملموس است. این انتخاب دکور و لباس به نوعی بیانگر این است که شخصیت‌ها هرگونه دفاع خود را از دست می‌دهند و در برابر حقیقت‌هایی که در معرض آن قرار می‌گیرند، عریان خواهند شد.
در مجموع، بعد از افتادن نمایشی است که از ترکیب طنز، تئاتر ابزورد مینیمالیستی و نقد اجتماعی به شکل ماهرانه‌ای بهره می‌برد. این نمایش، هم در لحظات خنده‌دار خود و هم در مواقع جدی، ما را وادار می‌کند به سوالاتی فکر کنیم که شاید در دنیای روزمره از آن‌ها غافل بوده‌ایم. این طنزهای ظریف و تأثیرگذار نه تنها باعث لذت مخاطب است، بلکه او را به تفکر در مورد رفتارهای اجتماعی، فردی و حتی خودش وا می‌دارد.
این نمایش برای من یک 5 ستاره درخشان است، هم در بازیگری و هم در نمایش‌نامه نویسی. (5+)
این کامنتتون رو گذاشته بودم بعد تماشا بخونم، و چقدررر درست نوشتید. اصلا کاش زیر کامنت خودمم رفرنس بزنم: منم همینی که ایشون میگن :)))
مهدیه سلیمانی
این کامنتتون رو گذاشته بودم بعد تماشا بخونم، و چقدررر درست نوشتید. اصلا کاش زیر کامنت خودمم رفرنس بزنم: منم همینی که ایشون میگن :)))
خوشحالم اگر اینطور بوده 😅 کپی حتی بدون ذکر منبع نیز آزاد است. 😂
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مشکلی در این نمایش ندیدم. واقعا با اینکه خیلی ابزوردباز نیستم تجربه‌ی خوبی بود. 5 ستاره.
[تکرار مکررات]-شماره دوم (شماره اول 8 مرداد ماه 1403)

نمره هر نمایش از وقتی به ابتذال کشیده می‌شود که دوستان کارگردان یا بازیگران به تماشای کار می‌نشینند. اصولا نقد صادقانه در مخیله برخی تعریف نشده است و همه چیز برایشان یک بازی گروهی و قبلیه ای هست. باعث تاسفه واقعا.
تماشای بونکر دوم، البته بدون آن که بونکر اول را دیده باشم و از وجود یا عدم وجود هرگونه ارتباط بین این دو نمایش آگاه باشم تجربه‌ای بود که من را بسیار به یاد تجربه‌ام از اثر تک‌سلولی‌ها از جلال تهرانی انداخت. نمایشی که اسما با کارگردانی او ندیدم اما امروز متوجه شدم که در دهه 80 خودش نیز این نمایش را کارگردانی کرده است. آن نمایش هرچند به موضوع ساده‌تری پرداخت اما باز هم توانست همانقدر سخت‌گذر باشد.
وقتی به جهان کارگردانی جلال تهرانی نگاه می‌کنم چند نکته هست که با نگاه به گذشته او و البته خوانده‌های گذشته می‌توانم به آن استناد کنم. به نظرم خیلی اشکالات کلاسیک که در کیس کارگردان-نمایش‌نامه‌نویس می‌تواند برای یک نمایش ایجاد شود در بونکر دوم برای من قابل مشاهده است که این نکات را به ترتیب عرض می‌کنم.
به نظر من در این نمایش جلال تهرانی بیش از آن‌چه باید روی متن خود تمرکز کرده است و این موضوع ریسک‌های زیادی از جمله خطر عدم از بیرون دیدن این نمایش را به همراه آورده است. به نظرم در این مسیر جلال تهرانی نتوانسته تمرکز موثری روی جنبه‌های دیگر تئاتر خود داشته باشد و در زمینه جنبه‌های بصری، ترکیبات بصری، سرعت و حرکت بازیگران او از نمایش‌نامه خود بسیار عقب‌تر ایستاده است. به نظرم یکی از نقش‌های اساسی کارگردان در این نمایش نادیده گرفته شده است و آن‌ هم نقش او در دخالت در مسیر متن، به چالش کشیدن و سر و شکل دوباره داده به آن برای اجرای روی “صحنه” یا به اصطلاح همان نمایش‌پردازی یا دراماتورژی است. کارگردان-نمایش‌نامه‌نویس‌ها به نظرم با این ریسک مواجه هستند که آنقدر با متن خود احساس نزدیکی کنند که این نزدیکی فرصت تجربه کردن خیلی از تنش‌های دراماتیک را از مخاطب بگیرد. به نظر من ساده‌اش این است که کارگردان-نمایش‌نامه‌نویس‌ها مرعوب متن خود می‌شوند و سعی می‌کنند حتی مخاطب را نیز مرعوب متن خود کنند. به نظرم بونکر دوم، اجرایی است که بیش از حد ادبی شده است و در پناه متن خود قرار گرفته است. این به معنی نیست که من اهمیت کمی برای متن و یا ارزش‌های ... دیدن ادامه ›› آن قائل باشم اما اگر در تئاتر این را فراموش کنیم که تئاتر بیش از فقط یک نمایش‌نامه خوب(اگر خوب باشد)است مشکل خواهیم داشت. البته نمایش‌نامه نیز به قول گروتوفسکی از آخرین چیز‌هایی بوده است که در تکامل هنر تئاتر به آن اضافه شده است. به قول گروتوفسکی در کتاب به سوی یک تئاتر ضعیف، هر چیزی از جمله لباس، طراحی صحنه، موسیقی، نور و حتی نمایش‌نامه را می‌توان از یک نمایش حذف کرد اما تنها چیز‌هایی که نمی‌توان حذف کرد بازیگر و مخاطب است. پس نمایش‌نامه را نیز می‌توان حذف کرد و نمایش همان میزان خوب خواهد اگر حتی کلمات دقیقا مشخص و دیکته نشده باشد.
تجربه من با بونکر دوم می‌گوید که ارتباط موثری بین من و بازیگران این نمایش به عنوان حداقل‌های یک نمایش خوب شکل نگرفت و روند نمایش به قول عزیزی به شدت برایم کم‌جان و دیریاب بود (ترکیبات به جایی در فارسی بودند) و دلیل آن را هم دقیقا گم شدن درام‌نویس در فضای درام‌نویسی و ادبی کردن بیش از حد کار می‌دانم که مظهر نهایی و درخشان آن نحوه پایان‌بندی این کار است.
این موضوع نهایتا منتهی به ایده‌های غیرمتصل در عناصر ظاهری، بازی‌های کم‌کشش و تمرکزی مرگبار روی متن و ادبیات می‌شود.
واقعا هر میزان که فکر می‌کنم بازی‌هایی نیز روی صحنه ندیدم که از تمایشان لذت ببرم، بازی‌ها همگی با همان واژه کم‌جان هماهنگ بودند.
این حرفی که میزنم از روی تمسخر نیست بلکه حقیقت این است که در جایی که زن داشت برای دختر قصه می‌گفت تا بخوابد من واقعا در حال به خواب رفتن بودم و آن بخش از نمایش برایم لذت‌بخش ترین بود چرا که نزدیک‌ترین تجربه به خواب در یک نمایش را در آن قسمت تجربه کردم.
به نظرم در پایان به جا خواهد بود اگر من هم یک ترکیب کلمه جدید در مورد این اجرا اضافه کنم. بونکر دوم یک نمایش بیش از حد ادبی شده است.
بخشی از متن اصلی را اینجا قرار می‌دهم:

Thus the number of definitions of theatre is practically unlimited. To escape from this vicious circle one must without doubt eliminate, not add. That is, one must ask oneself what is indispensable to theatre. Let's see.
Can the theatre exist without costumes and sets? Yes, ... دیدن ادامه ›› it can.
Can it exist without music to accompany the plot? Yes.
Can it exist without lighting effects? Of course.
And without a text? Yes; the history of the theatre confirms this.
In the evolution of the theatrical art the text was one of the last
elements to be added. If we place some people on a stage with a
scenario they themselves have put together and let them improvise their parts as in the Commedia dell'Arte, the performance will be equally good even if the words are not articulated but simply muttered.
But can the theatre exist without actors? I know of no example of this. One could mention the puppet-show. Even here, however, an actor is to be found behind the scenes, although of another kind.
Can the theatre exist without an audience? At least one spectator is needed to make it a performance. So we are left with the actor and the spectator. We can thus define the theatre as "what takes place between spectator and actor". All the other things are supplementary - perhaps necessary, but nevertheless supplementary.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باز ما یک نمایشی دیدیم که به وضوح با مشکلات کارگردانی مواجه بود و سینه‌چاکان پاسخ دادند که اگر اجرایی می‌خواهید که فلان این اجرا را نبینید، اگر اجرایی می‌خواهید که بیسار این اجرا را نبینید، شما کی هستید؟ متوجه نیستم چرا کلا وارد آمدن ضعف به درام‌نویس مورد علاقه‌تان برایتان تعریف نشده است.
روند فروش بلیط جالب بود :)) ممنون.
نرسید ؟
سجاد آل داود
نه.
آقا نطلبیده...
سجاد آل داود (sajjadad76)
هما م
آقا نطلبیده...
لایق نبودیم دیگه.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام، در امتیازها تون دیدم که به نمایش یخ زده امتیاز یک داده اید، می خواستم اگر امکانش هست به اختصار مشکلی که در کار دیدید را بنویسید، من با اینکه امتیازش کم بود، دوست داشتم اگر شد برم، امتیاز شما مرددم کرده.
سپهر، گروه تبلیغات میزانسن، راحله توکلی و stanco این را خواندند
سجاد آل داود این را دوست دارد
سلام وقت بخیر،
تیوال به هیچ نحوی به من اطلاع نداده بود که این دیوار نوشته را روی دیوار بنده نوشته بودید.
از تاخیر در پاسخگویی عذر‌خواهی می‌کنم.
امتیاز اولیه من به این نمایش 2 امتیاز بود.
این دو امتیاز را به دلیل بازی قدرتمند مرتضی کوهی (که واقعا تنها چیزی بود که باعث شد ناراضی از سالن خارج نشوم و انتخاب بسیار درستی ... دیدن ادامه ›› برای آن نقش بود) و بعد از او ریحانه سلامت دادم و بقیه اجرا به نظرم شدیدا از مشکل ریتم رنج می‌برد. تایم نمایش در شبی که به تماشایش نشستم در صفحه تیوال 90 دقیقه اعلام شده بود. تقریبا از نیمه دوم به نظرم با صحنه‌های اضافه مواجه بودیم و خیلی از اتفاقات به نظر من در خدمت پیش‌برد روایت نبودند. بنابراین به نظرم این نمایش حتی در همان تایم 90 دقیقه‌ای اعلام شده نیز بیش از حد طولانی بود. بماند که در شبی که به تماشای آن نشستیم نمایش 110 دقیقه طول کشید و مخاطبانی که نزدیک من بودند از جایی به بعد با هربار خاموش شدن چراغ‌ها برای تعویض صحنه انتظار پایان نمایش را داشتند. این یعنی مشکل جدی در ریتم.
اما سوال اینجاست که چرا امتیاز من به یک تغییر کرد؟ موضوع احترام به مخاطب از سمت کارگردان محترم کار است که هرگز به عنوان مخاطب بی‌احترامی‌ای به او روا نداشته‌ام و صرفا از اثر او به دلایلی راضی نبوده‌ام. بعد از چند اجرای اول، خطاب به مخاطبان تیوالی، در استوری اینستاگرام خود اعلام کردند اگر به دنبال نمایش‌های میان‌مایه 60 دقیقه‌ای هستند به تماشای نمایش ‌یخ‌زده نیایند و این باعث شد که نیاز ببینم در حد یک رای خودم اثر بی‌احترامی سازنده اثر به مخاطبی که ارزش قائل شده است و کار او را تماشا کرده است را در نمره این نمایش لحاظ کنم.
به نظرم در مدیوم هنر نمایشی، چنین رویکردی پذیرفته نیست و افرادی که توانایی پذیرش نظرات مخالف را نداشته باشند بیش از یک حد مشخص رشد نخواهند کرد چرا که عمیقا دلبسته به خود هستند.
رویکرد ایشان را به عنوان مثال با محمد برهمنی مقایسه می‌کنم که پس از موفقیت نمایش تاری روزی در کاخ هنر دو ساعتی را برای من و چند نفر از دوستان تیوال وقت گذاشت تا خیلی خاضعانه به اندک نقد‌هایی که به آن اجرا داشتیم گوش دهد. به همین دلیل نیز این کارگردان مولف بزرگ شده است. کارگردانان بزرگ اتفاقا می‌دانند از هر کسی می‌توانند یاد بگیرند اما کارگردانان کوچک اینطور نیستند. قضیه منحنی دانینگ-کروگر است که احتمالا با آن آشنا باشید.
بنابراین برای امتیاز با در نظر گرفتن مسائل فنی می‌توانید به امتیاز دو رجوع کنید که صرفا با توجه به اتفاقات داخل سالن است اما توصیه من به شما این است که اگر شما نیز مانند من به آثار میان‌مایه 60 دقیقه‌ای علاقه‌مند هستید به سراغ این کار نروید.
سجاد آل داود
سلام وقت بخیر، تیوال به هیچ نحوی به من اطلاع نداده بود که این دیوار نوشته را روی دیوار بنده نوشته بودید. از تاخیر در پاسخگویی عذر‌خواهی می‌کنم. امتیاز اولیه من به این نمایش 2 امتیاز بود. ...
ممنون که وقت گذاشتید و پاسخ دادید. 🌸
نسترن ربانی
ممنون که وقت گذاشتید و پاسخ دادید. 🌸
خواهش می‌کنم. 🙌🏻
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کامنت پسر‌خاله عزیزم که امروز به تیوال پیوسته‌ است را دوست می‌دارم، من باهوشم.
و چه شخصی مناسب تر از ایشان :))) AJAB
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

09910794550