در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سحر بهروزیان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:58:38
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش خانه وا ده رو برای بار دوم هفته پیش دیدم و خیلی بیشتر از اجرای قبل برام لذت بخش و جذاب بود
اجرا تغییراتی در برخی صحنه ها داشت که به نظرم جالب بودن در اجرای اول در ابتدای نمایش ما صدای اعضای خانواده رو می شنویم و کسی رو نمی بینیم،مجبور به تصویر سازی و پذیرش هستیم در اجرای دوم پدربزرگ و مادر بزرگ روی نوار سفید دور صحنه راه می رن و مادر بزرگ در حال بافتن و اندازه گرفتن ژاکت برای پدربزرگ که البته بازم کاموایی در کار نیست!
این بار با دقت بیشتری اجرا رو دنبال کردم لباس ها،اکت ها، نگاهها، دیالوگها، یک پکیج تحسین برانگیز!
طراحی لباس به گونه ای بود که وقتی بازیگر پشت به تماشاگر قرار می گرفت تفاوت طراحی در نقش ها خودش رو نشون می داد مادر با پیشبند کدبانو و مطیع و مادربزرگ با کمربند رئیس و دستور دهنده!
لباس پسر بزرگ آبی، دختر صورتی و پسر وسط با تلفیقی از خصوصیات شخصیتی و ظاهری خواهر و برادر آبی کم رنگ با جوراب و کروات صورتی بود.گردنبند مروارید هم سلسله مراتب زنانگی رو درخانواده نشون می داد.
قد کت پدر از بقیه بلند بود با جیبهای بزرگتر برای نشون دادن تاثیرش بر حفظ بنیان خانواده و ستون اصلی که البته تمام انتخابها رو با نظر سنجی ... دیدن ادامه ›› پیش می برد!
بار اول پدر در نقش دیکتاتور برام پر رنگ بود اما بار دوم مادربزرگ بود که همه یز رو کنترل می کرد حتی پدربزرگ رو:
هیجان برای شما خوب نیست هیجان زده نشو!
تیک های کلامی که پدر در کلید واژه های طلایی اجرا داره، تکرار کلمه نه که بیشتر در جهت تایید استفاده می شه به جای رد کردن هوشمندانه انتخاب شدند.
قاب سفید برای نشون دادن واقعیت( وقتی روش ایستاد می توشه توهم رو دید) که این بار کمی پهن تر هم شده بود با روشن و خاموش شدنش تاثیر واقعیت رو کم و زیاد می کرد، پریدن از روش ،حرکت کردن در خارج از خط و در آخر سقوط کردن روی مرز توهم و واقعیت!
هدیه تولد که مخاطب می تونه ببینه یک اردک برای انداختن در همون استخری که وجود نداره!
بعد این جدال دیگه میز شام هم دفرمه می شه و بخشی اش حذف می شه دیگه مرز توهم هم بهم می ریزه تماشاگر باید پازل ذهنی اش مدام تغییر بده تا تصویر واضحی از انچه که بر صحنه می گذره بسازه!
و در نهایت تصویر پایانی پازل با یک توپ تنیس کامل می شه!
نمایش خانواده شما رو به یک سفرسفر می بره که با عجایب هنر هفتم بیشتر آشنا می شید بازی بازیگران عالی و بازی پسر بزرگ خانواده درخشان بود،منتظر کارهای بعدی جناب مساوات در سال جدید هستم!✨🤍🙏🏻
مرسی بابت توضیحات لباس👏👏😊
۱۸ اسفند ۱۴۰۳
Fateme Nematy
مرسی بابت توضیحات لباس👏👏😊
😘😘🙏🏻
۱۸ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تمام قهرمانان داستایوفسکی از خودشان درباره معنای زندگی می پرسند. این همان چیزی است که آنها را مدرن می سازد:آنها از مضحکه شدن هراسی ندارند.
آلبر کامو
اسطوره سیزیف
ما حیوان نیستیم!
نمایش بی حیوان نمایشی کمدی و پوچ‌گرایانه اثر ژان میشل ریب فرانسوی است. این اثر جایزه مولیر را برای بهترین کمدی در سال ۲۰۰۲ ... دیدن ادامه ›› دریافت کرده است، در این اثر، صحنه‌ها مبتنی بر تعاملات روزمره‌ای هستند که به شکل غیرمنتظره‌ای غیرمنطقی می‌شوند.
در این نمایش شخصیت‌های به‌ظاهر معمولی و همسان با لباسی که در هر دو جنسیت یکسان است ، در موقعیت‌های غیرمنطقی و سورئال گرفتار می‌شوند. این موقعیت‌ها رفتار ها و ارتباط انسانی رو به شکلی طنزآمیر نشون می دهد که نقطه اتصال همه اپیزودها پوجی و خستگی حاصل از تفکر و تحمل شرایط است!
ارتباط اپیزودها هوشمندانه بو، زوجی با اختلاف نظر، خانواده ای با نظرات مختلف، برادرانی خودشیفته و کمال گرا و مشتری فیلسوف و ارایشگر ساده و در نهایت جمعی از اجداد بزرگ ما!
روابط انسانی، روابط خانوادگی، روابط عاطقی، روابط والدین و فرزند فقط نشون دهنده تنهایی و عدم درک متقابل انسان نه درک متقابل!
با یک زبان مشترک ارتباط برقرار می شه اما حرف هم رو نمی فهمند!!
طغیان انسان در مقابل چارچوبهای خود ساخته، فرار از قاب ها و نقش های از قبل تعیین شده!
تفکر باعث شد انسان از حیوان جدا شود و همین تفکر انسان رو به انسان دیگری نزدیک کرد اما نهایت از " خودش" دورش کرد!
نمایش دکور ساده و کاربردی داشت: چارچوب تنهایی!
بازیهای همه بازیگران درخشان و بی نقص بود خوشحالم جناب تاراج رو دوباره در مقام بازیگر دیدم!
اجرای جذاب و یی نقصی بود لذت بردم با سپاس از همه عوامل♥️💫🙏🏻
بسیار از شما ممنونم اول برای اینکه به دیدن نمایش اومدید
و دوم برای اینکه اینقدر با جزئیات برای ما نوشتید
عمیقا خوشحالم که آنچه که میخواستم به شما انتقال پیدا کرد❤️
۲۹ بهمن ۱۴۰۳
لبخند بدیعی
بسیار از شما ممنونم اول برای اینکه به دیدن نمایش اومدید و دوم برای اینکه اینقدر با جزئیات برای ما نوشتید عمیقا خوشحالم که آنچه که میخواستم به شما انتقال پیدا کرد❤️
ممنونم از لطف شما سرکار خانم بدیعی عزیز موفق باشید🙏🏻♥️
۲۹ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش من i

-اولین جرعه از لیوان علم باعث می شود شما یک آتئیست شوید، اما در ته لیوان خدا منتظر شماست.
هایزنبرگ

-خدا واقعیتی عینی و بیرونی نیست بلکه ... دیدن ادامه ›› فرافکنی ریشه دارترین ایده ال های بشری!
فوئر باخ

ولتر می گوید:
مهم نیست که خدا هست.مهم این است که این فکر درخشان به ذهن موجود شریری به اسم انسان رسیده است!

"من" ضمیر شخصی منفصل برای اول شخص مفرد (متکلم وحده) است که در اینجا خدای صحنه است!
مخلوقش رو آقریده و داره از آفربنش خودش لذت می بره!
دیگه تنها نیست دیگه عکس اتاقش فقط سیب خدا نیست دیگه نیازی نیست تو آینه فقط خودش ببینه "آدم" دیگه ای مقابلش قرار گرفته برای انجام همه کارهای که نمی شه به تنهایی انجام داد" پارتنری" آفریده شده!
تصورش رو عینت بخشیده ولی ارضا کننده نیست "آدم" شروع به نافرمانی می کند، از سرخوشی به سمت ویرانی و تجزیه کامل می ره تا اینکه خودش به آخرش می رسه: به مرگ!
نمایش دیشب به نسبت شبهای اول تغییراتی داشت که از ردیف یک این بار برام جذاب تر بود ،تصاویر "من" های تنها در فاصله کادرهای مربع و دایره انگار مرز بین تخیل و واقعیت شخصیت داستان بودن، استفاده از حباب یه عنوان شفاف ترین و کم عمرترین ماده، دکور آینه و عکسها، استفاده از عود.
بازیهای هر دو هنرمند بسیار درخشان و در هماهنگی کامل بود و در نهایت کارگردانی درخشان تر!
منتظر کارهای بعدی گروه جذاب بالن هستم🩷🙏🏻💫
مهرنوش نوری
چه کیفی کردیم 💫
چقدر چسبید که با تو دیدم😍
۲۸ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

می‌خواهم سرگذشتِ قهرمانِ داستانم آلکسِی فیودروویچ کارامازُف را بنویسم اما درست در سرآغازِ کار، مانده‌ام حیران و بلاتکلیف. از یک طرف، آلکسِی فیودروویچ را قهرمانِ داستان می‌خوانم، ولی از طرفِ دیگر، خوب می‌دانم که او هر چه و هر که بوده، قهرمان نبوده؛ و به همین دلیل، می‌توانم همه جور سؤالِ حتمی و ناگزیر را پیش بینی کنم؛ مثلاً : مگر آلکسِی فیودروویچ چه قابلیتی دارد که دیگران ندارند؟ چرا او را قهرمانِ داستانت کرده ای؟ مگر چکار کرده؟ مگر آدمِ مشهوری بوده؟ اگر بوده، در چه زمینه‌یی شهرت داشته؟ منِ خواننده چرا باید وقتم را صرفِ خواندنِ سرگذشتِ او کنم؟

سؤالِ آخر سؤالِ بسیار مهمی است، ولی تنها جوابی که من دارم این است که شاید با خواندنِ رمان خودتان بتوانید جوابِ سؤال را پیدا کنید. حالا آمدیم خواندید و نتوانستید جوابِ سؤال را پیدا کنید _ آن وقت چه؟ آمدیم خواندید و دیدید آلکسِی فیودروویچ قابلیتِ درخورِ توجهی نداشته _ آن وقت چه؟ اینها را می‌گویم چون متأسفانه خودم هم همین احتمال را می‌دهم. به نظرِ خودِ من او شخصیتِ درخورِ توجهی است، ولی نمی‌دانم می‌توانم این را به خواننده هم بقبولانم یا نه.


فیودور داستایوسکی
با اجازه‌تون سوالتون رو پاسخ میدم. (حاوی اسپویل)
در این اثر نه فقط آلکسی، بلکه همۀ برادران حتی فئودور پدر قهرمانند.
آلکسی از این منظر که خود و اعتقاداتش رو در هم شکست و خدا رو در آنچه که هرگز ندیده بود، یافت.
ایوان و دیمیتری از این منظر میتونن قهرمان باشن که خود واقعیشون رو شناختن و با جرأت و جسارت اعتقادات خودشون رو که خلاف تفکر همگانی‌ست به زبان میارن، اعتقاد به عدم وجود خدا و شهوت‌ران ... دیدن ادامه ›› بودن.
پدر که در همون ابتدا قهرمان بودنش رو نشون میده، همون موقع که در محضر کشیش اعتراف میکنه که نه دروغگو، بلکه خود دروغه.
داستایفسکی اثری خلق کرده که میشه در مورد تک‌تک شخصیت‌هاش ساعت‌ها نشست و صحبت کرد🔥
۲۵ بهمن ۱۴۰۳
فاطمه حسین بیگ
با اجازه‌تون سوالتون رو پاسخ میدم. (حاوی اسپویل) در این اثر نه فقط آلکسی، بلکه همۀ برادران حتی فئودور پدر قهرمانند. آلکسی از این منظر که خود و اعتقاداتش رو در هم شکست و خدا رو در آنچه که هرگز ...
ممنونم از توضیحتون ،سوال نویسنده است، می خواسته آلیوشا پررنگ باشه اما بعد از چاپ کتاب ایوان و مجادله اش با شیطان و داستان مفتش اعظم پر رنگ می شه منم با شما موافقم که تک تک شخصیت ها قهرمان هستند و هر کدوم بخشی از شخصیت نویسنده رو به نمایش می زارن!
۲۶ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جناب عمروابادی عزیز میلادتون مبارک!
براتون بهترین ها رو آرزو دارم🩷💫🙏🏻
امیر مسعود، شاهین محمدی و بهاره مکرم این را خواندند
مهرنوش نوری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شروع پروژه اسفند ١٣٩٦
سحر بهروزیان
وای مهرنوش کاش هر هفته می دیدمشون! تک تک شون بدون دیالوگ هم جذابن :)
موافقم
هر پنج شنبه ردیف یک صندلى محمد و کنارش اینور یا اونور
۲۱ بهمن ۱۴۰۳
مهرنوش نوری
موافقم هر پنج شنبه ردیف یک صندلى محمد و کنارش اینور یا اونور
😂😂😂😂
👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻
۲۱ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
-پدر شما حالتون خوب نیست بخوابین!
-من در بهترین حالت ممکن هستم یعنی حالت اضطراب!
-آلیوشا من به ایمان نیاز دارم نه به علم و آگاهی!

نمایش ... دیدن ادامه ›› برادران کارامازوف برای بار دوم برام حس بعد از دیدن سیزیف داشت یه حال بد خوب!
دلم می خواست بعد از اجرا تو صندلی لابی ایرانشهر بشینم به یه نقطه زل بزنم تک تک صحنه ها رو مزه مزه کنم با هر کدومش یه لبخند پت و پهن بشینه روی صورتم و هیشکی بهم کاری نداشته باشه که البته همیشه حراست محترمانه به بیرون راهنمایی ام می کنه :)
بعد از شنیدن فایل صوتی برادران کارامازوف با صدای جذاب میکائیل شهرستانی قفل همه صحنه باز شد و با گذشت زمان در سیاه چاله ای که جناب خیل نژاد یا وسواس و زیبایی برامون به گردش واداشته بودن فرو می رفتم و دلم نمی خواست اجرا تموم بشه ، داشتم رمان رو تصویری با بهترین ورژنش می خوندم!
همه اکتها، دیالوگ ها طراحی لباس ها و صحنه ها فوق العاده بود!
-عکس توهم جسم است، چون شخص در عکس حضور دارد اما در حال حاضر دیگر نیست اما اشیا ابژه حاضرند چون در همان موقعیت حضور دارند، در این اجرا هر پلک زدن عکسی می شود در خاطر مخاطب بدون اشیا و فقط با حضور بازیگر و چقدر تک تک هنرمندان درخشان بودن از پدر تا بابا!
برادران کارامازوف تاریخ،فرهنگ، سنت،ایمان،علم، خانواده ،کلیسا،دین و دولت رو (در روسیه ) به سخره گرفته بود عین مقالات ایوان کسی نخونده بود ولی همه اظهار نظر می کردن در بابت مخالفت باهاش :)
جناب دیمیتری شما مست نیستید ولی تماشاگرتون رو مست می کنید و شرافتمند زندگی می کنید!
جناب ایوان شما قاتل نیستید شما یک کارامازوف به درخشانی پدرتون هستین!
جناب آلیوشا شما دچار شک شدید اما شر مطلق رو مهار کردید!
جناب خیل نژاد سپاسگزارم از همه زحماتتون همگی درخشان بودید💫🙏🏻♥️
پ ن١:چون حس بعد از سیزیف رو بعد از سالها دوباره تجربه کردم دارم به دیدن سومین بارش فکر می کنم :)
پ ن٢: کار تجربی برای بازیگر و کارگردان نیست تجربه برای تماشاگره، لذت این تجربه ناب رو از دست ندید!
سحر بهروزیان
ایوان :)
آخ آره..اصلاح شد🙏
۱۹ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش بی پدر i
گرگ :برای اینکه بز بشم باید چی کار کنم؟
بُز :باید اول بترسی...
ترسیدن برای یک بز مهمتر از هرچیزی!
نمایش بی پدر با نبود مادر شروع می شه، چند ... دیدن ادامه ›› دقیقه سکوت و تاریکی و بعد صدای مهیب در زدن و صداهای لرزان بچه ها که بین مواجه با واقعیت یا ترس در تلاطم هستن و در نهایت لای در باز می شه داخل اتاق ها دیده نمی شه با تغییر نور اتفاقات رو می شه حدس زد!
آقا گرگ خوش تیپ قصه وارد می شه تا شنگول منگول و حبه انگو رو از بی پدری نجات بده!
مادر بز ها با افتخار خبر ازدواج اش رو اعلام می کنه:
ازدواجی در جهت ایجاد صلح و کنترل و کاهش آسیب و خشونت و حفظ امنیت در تمام صحنه ها!
به خصوص امنیت روانی بچه ها که مادر معتقد باید همیشه بهش توجه بشه!حتی کرگک بچه پاک و معصوم گرگ!
دکور نیم طبقه ای از یک راهرو است که بیشتر اتقاق ها در پله ها و در مسیر صعود یا تنزل به خصایل اخلاقی می افته،بحران هویت و انتقال چرخه خشونت تیتر این اجرا بود، پدری که گرگ اما از بچه هاش مواظبت می کنه مادری که بز اما بچه هاش رو تنبیه می کنه!
پارادوکس های جالبی در اجرا کنار هم قرار می گیره تا جاییکه که این تعارضات به دلیل همون ترس ها نهادینه می شه و هویت رو تغییر می ده و از "دیگر خواری" به "خود خوری" می رسه!
علف سخت پیدا می شه اما خون همیشه در دسترس و هم خون نزدیک تر حالا که گرگک خواهر و برادر پیدا کرده چرا باید علف بخوره؟! چرا بزها نبایدگوشت بخورن؟
مادر برای حفط کانون خانواده بر ترس ها غلبه می کنه دیگه از پله ها نمی ترسه روی پله ها می خوابه می پره به عقب برمی گرده و در مقابل همسر گرگی اش داره مرتب لطیف تر و حساس تر می شه تا اونجاکه گوشت و خون حالش رو بهم می زنه و نمی تونه راحت این اختلاف طبقاتی رو طی کنه!
یعد از مدتی از تلاش برای هم نوع سازی که به بحران بیشتری انجامیده با خروج خون از زیر لامپ وسط راهرو این پیوند صلح قطع می شه و در ادامه یا وجود تلاش مادر برای جلوگیری از فروپاشی نىه در نهایت "قربانی" می شن!
ترس و شجاعت، واقعیت و خیال، در حال شیفت شدن در کارکترها هستن!
اجرا بیشتر بر فرم استوار و پرفورمنس ها از اجرای قبل بیشتر شده بود.
من اجرای ٩٦ رو بیشتر دوست داشتم فضای قشقایی دکور تیره رنگ با نور کم راهرو صحنه های وهم انگیزی رو ایجاد کرده بودن که به قول دوستی ویرانگری رو کاملاً می شد حس کرد ،حس هولناک به سمت فروپاشی رفتن!
بازیها خوب بود اما حرکات فرم می تونست منسجم تر و هماهنگ شده باشه، نوپردازی و موسیقی خوب بود فقط کاش از هاش اف استفاده نمی شد نویز میکروفون ها در طول اجرا ازار دهنده بود.
با سپاس از همه عوامل، بدرخشید🤍🙏🏻💫
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش من i
-دوربین عکاسی از همه چیز می تونه عکس بگیره و ثبتشون کنه غیر از خودش یا همین چشم ما که همه چیز رو می بینه غیر از خودش!

« من » دارای حالات متفاوتی است و این حالات متفاوت، با تغییر قابل توجهی در دیدگاهها و لحن صدا و کلمات و سایر جنبه های رفتار مشخص می شود. چنین به نظر می رسد که هر فرد، تعداد محدودی از این « حالات من » را داراست . « حالاتِ من » واقعیتهای روانی هستند و به خاطر قرار گرفتن در موقعیتهای مختلف به وجود نمی آیند؛ بلکه موقعیتهای گوناگون می توانند این حالات را درخواست کنند حالاتِ من را می توا ن به شرح زیر دسته بندی کرد:
کودک : حالاتی است که نمایانگر سالهای اولیۀ زندگی فرد و دوران کودکی فرد است. همۀ افراد خردسال و بزرگسال از لحاظ شخصیتی، در درون خودشان یک پسر بچه یا دختر بچۀ کوچکی دارند « کودک » یادآور خصوصیاتی مانند بازی، شیطنت، تخیل، لذت طلبی، دردگریزی، هیجانات، لجبازی، انتقام جویی، علاقه مندی، دمدمی مزاج بودن، کنجکاوی، عینیت گرایی (= درک مفاهیمی که قابل رویت هستند مثل اشیاء و جانداران)، جاندار پنداری (= زنده دانستن اشیاء بیجان) و تفکر جادویی (= مرتبط دانستن علت وقایع به علل غیر واقعی) است.
والد : حالاتی است که نمایانگر رفتار فرد به همان صورتی است که پدر و مادرش (یا جانشین آنها) رفتار می کردند . از لحاظ شخصیتی والد بعد از به وجود آمدن کودک در فرد رشد می کند . وجود والد برا ی زنده ماندن کودک ضروری است. برای همین است که خردسالانی که والد در آنها رشد نکرده است نمی توانند از خودشان ... دیدن ادامه ›› مراقبت کنند و به پدر و مادرشان وابسته هستند . والد یادآور خصوصیا تی مانن د مسئولی ت پذیری، قانونمندی ، تعصب، وجدان، حمایت، مراقبت و عادتها است.
بالغ : حالاتی است که نمایانگر رفتار پخته و منطقی فرد است و بلوغ فکری فرد را نشان می دهد . از لحاظ شخصیتی، بالغ بعد از به وجود آمدن والد در فرد رشد می کند. وجود بالغ برای ادامۀ حیات لازم است. برای همین امر است که انسانها برخلاف موجودات زندة دیگر توانستند با محیط خودشان سازگاری پیدا کنند و منقرض نشدند .
همچنین بالغ تنظیم اعمال والد و کودک ، و وساطت بی طرفانه بین آنها را به عهده دارد . والد یادآور خصوصیاتی مانند عبرت گرفتن، نوآوری، واقعگرایی، انتقاد، تصمیم گیری، محاسبه، پیش بینی کردن، استنبا ط و ذهنی گرایی (= درک مفاهیم غیر قابل رویت مثل نیرو، هوش یا تمدن) است.
با توضیحات فوق مشخص می شود که هر فرد در هر موقعیت معین از زندگی خودش، یکی از حالات من را ابراز می دارد و افراد می توانند به تناسب آمادگی شان از یک حالات من به یک حالت دیگر تغییر کنند.

هر فرد در زندگی خود از لحاظ رشد شخصیت، دارای حالت کودک است ، سپس دارای حالت والد می شود و در نهایت دارای حالت بالغ می شود. بنابر این، شخصی که به کمال رسیده باشد دارای هرسه « حالات من » است. به وجود آمدن « حالاتِ من » در طول زندگی فرد به وجود می آیند اما ارتباطی با سن تقویمی افراد ندارند. مثلاً افراد بزرگسالی وجود دارند که فقط دارای حالت کودک هستند و یا افراد خردسال ی وجود دارند که دارای حالت بالغ هستند.
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش من i
مــــــــــــن من!
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش تاری i
اختتامیه تاری:
تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و جایزه نقدی مهشید خدادی برای بازی در نمایش تاری
حقش بود خداییش🕊️🎭🕊️
تندیس بهترین بازیگر مرد هم از نظر من به فرزین محدث و بهروز پناهنده و بهترین بازیگرهای زن دیگع هم به پناه بقایی و فجر پلاس به مهتاب وجدانی و بی تا عزیز تعلق گرفت🎭🕊️🎭
مهم نظر منه🤗
۱۳ بهمن ۱۴۰۳
پویا فلاح
مگه خدادی درست نیست؟
چرا اصلاح شد🙏🏻
۱۳ بهمن ۱۴۰۳
که حقش هم بود.
۱۴ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
انقدر این فاجعه دردناک بود که من دیگه نمی تونم سوت بزنم!
ماهم تو استخر خانواده در حال شنا کردن بودیم به خواست پدر ( جناب مساوات) ،ما هم تنیس ... دیدن ادامه ›› بازی کردیم شام خوردیم و یه جاهای داد زدیم که هستیم ولی صدامون شنیده نشد!
خان وا ده الان یا خان وا ده ١٠ سال پیش؟
چون اجرای قبل دیدم کاملاً غیر ارادی مقایسه ای صورت می گرفت ،اجرای قبل برام جذاب تر بود بازیها فرم و دیالوگ گویی جذاب تری داشتن و البته تغییرات کادر دور صحنه و استخر که اضافه شده بود ،هرچند که اجرای دیشب هم درخشان بود!
واقعیت یا خیال،عینیت یا رویا از شروع اجرا آغاز می شه صدای اعضای خانواده حین انجام کارهای روزمره شنیده می شه ولی وجود ندارن مخاطب باید تصویر سازی کنه، بچه ها توی صحنه هستن عین عروسک خیمه شب بازی فقط برای تایید سرشون تکون می خوره طراحی لباس و گریم به زیبایی هویت جنسی رو گرفته،شلوار و کت دامن، کفش های همسان، تنها گردنبدهای مروارید که با رتبه خانوادگی کوچیک تر می شد وجه تمایز زن و مرد هست!
کاراکترها هویت فردی هم ندارن ، اسم ندارن و با نقش خطاب قرار می گیرن نقشی که پدر حلقه اتصالشون هست!!
اعضای خانواده ماسکی روی صورت دارن که سییل ( نماد مردانگی و قدرت) ازش بیرون زده!
آنیما و آنیمونس شخصیتها با صدا و حرکات بدن به زیبایی نمایش داده شد.
انتخاب بازیگرهای مرد هوشمندی در تصور "زن" روی صحنه بود!
تعویض صحنه ها با سوت همراه دارن کاری می کنن اما ما تغییری نمی بینیم باید صحنه رو تصور کنیم!
پدری وسواسی با تیک عصبی ،انتقامجو با ذهنی بسته و دیکتاتوری که از نسل قبلش و مادرش بیشتر،یاد گرفته که خانواده از هرچیزی مهم تره با روش خودش می خواد اعضای خانواده رو خوشحال کنه، سر میز شام، میزی که وجود نداره فقط پایه هاش رو نمایش می دن تا گشتالتی شامش رو تصور کنیم، سعی می کنه اختلافات رو عادلانه حل کنه و نادیده گرفتن از همین جا آغاز می شه!
پسر بزرگ تصمیم به بیان "واقعیت" می گیره حتی به بهایی حذف شدن!
دیگه نمی خواد زندگی اش رو تصور کنه می خواد هیچ رو ببینه و مهم از اون فریادش بزنه،هواپیمایی که وجود نداره، استخری که وجود نداره، کادوهای تولدی که وجود ندارن!
تنها کادوی خودش واقعی و توپ و راکت تنیس!
در صحنه شنا ما حتی صدای آب رو می شنویم ولی واقعی نیست خیال!
بحران حضور در وهم با پذیرش خواهر بغرنج تر می شه و ناخواسته به همه اعضای خانواده سرایت می کنه تا جاییکه دیگه هویت نقشها هم وجود نداره و در هم ادغام می شن تصور اینکه کی پدر بود کی مادر خیلی سخت می شه دیگه نمی شه متمایزشون کرد، همه یک تن می شن و خانه وا ده تبدیل می شه به خانواده!
بازیها،نور و موسیقی خیل خوب و هماهنگ بود ولی مادر بزرگ یه چیز دیگه بود من رو یاد بازی هوتن شکیبا در نمایش دایی وانیا انداختن در نقش دایه :)
با سپاس از همه عوامل به خصوص جناب مساوات، بدرخشید♥️💫🙏🏻
پ ن: در اجرای دور اول اسماعیل گرجی نقش پسر بزرگ رو بازی می کرد با اینکه اون موقع نمی شناختمش ولی بازی فوق العاده اش تو خاطرم موند!
نخواندم اما ببینم بعد میخوانم.
۱۳ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش من i
من من تو دنبال تصویری ثابت و قطعی از من بودی،نگاه کن همه چیزهای اطرافت در حال تغییرند،این کوچه،این بوی لعنتی،حتی این کتابها،....
تو من صدا کردی ... دیدن ادامه ›› که از تنهایی در بیایی که یکی باشه که باهات برقصه اما هیچ وقت ازم نپرسیدی که رقصیدن رو دوست دارم یا نه،پاشو برام توضیح بده عشق چیه؟ اوج عاطفه یا تموم شدن قوه عاقله، اما هیچ کدوم از اینا نیست.....
نمایش من آینه ای بود در مورد تمامی سرکوبها، ترسها، خلا ها و موانعی که در ناهشیار فرد رو کنترل می کنه ولی در اینجا "من" من بهشون آگاه شده و خودخواسته می واد باهاشون مواجه بشه!
آیا ایگوی ما توانایی این مواجه با اید و سوپرایگوش داره؟!
"من" ی که تنها است،منزوی، پارتنر و دوستی نداره، خرید نمی ره ،هایدگر و نیچه می خونه اما تا حالا به پایانش که مرگ فکر نکرده، در کشاکش علم و مذهب گیر کرده بین عشق و منطق در نوسان ،زندگی بسیار خط کشی شده ای داره تا شاید خودش رو از آسیب حفظ کنه اما دیگه حتی خواب راحتی هم نداره!
چهارچوبی که برای خودش ساخته سفید ولی برای رد کردن خط قرمزها باید از این چارچوب ها خارج بشه رقص به عنوان مواجه مثبت و کابوس ها به عنوان مواجه منفی در خارج اتاق اتفاق می افته!
من منش در ابتدا هویتی نداره حتی جنسی، مطیع سلطه پذیر و در تکامل سلطه گری اش عمل می کنه مثل نماد معروف یونگ یین و یانگ نماد زندگی ،در تضاد و تکامل و همسانی باهم(صحنه ای دایره ای کل اتاق رو گرفته بود) اما به تدریج شورشی علیه عادتها صورت می گیره هرچند که فشار ناهشیار انقدر زیاد که با کوچکترین تغییری گارد داره جای دکور اتاق یا حتی تایم خواب.
من من اش رو احضار کرده تا تنها نباشه اما از تنها بودن با خودش می ترسه از موسیقی گوش دادن ، از تلویزیون نگاه کردن، از کتاب خوندن از غذا خوردن با خودش می ترسه!
خوددرمانی رو شروع می کنه از تکنیک تداعی آزاد، بدون محرک نمی تونه صندلی خالی رو می زاره و خوش می شه محرکش!
تغییر دردناک و این درد یعنی بالا آوردن تمام چیزهای که بهمون آسیب زدن یعنی مواجه با نقطه ضعف های خودمون اینجاست که اگه زخم ها و سرکوب کردن ها به اندازه فیلی باشه و نه ماهی فرد نمی تونه تحمل کنه!
تعدادی از دوستان با پایان بندی مشکل داشتن ولی من کاملاً پایان اجرا رو مناسب دیدم، بازی ها خوب و مسلط، موسیقی عالی، طراحی لباس ،دکور و نوپردازی هماهنگ و فکر شده بود، متن می تونست قوی تر باشه و تکرار کمتری داشته باشه به نظرم بازیها جلوتر از متن بود،با سپاس از همه عوامل🤍🙏🏻💫!
پ ن: موسیقی پیانو اوایل اجرا
Step by Step از کریس اسنلینگ
https://songsara.net/52946/
وااای از این آهنگ 🩶
۰۹ بهمن ۱۴۰۳
بسیار عالی از منظر روانشناختی کار رو نقد کردی
۱۴ بهمن ۱۴۰۳
مهدي خادمي
بسیار عالی از منظر روانشناختی کار رو نقد کردی
ممنونم از لطف و توجه شما🙏🏻🌸
۱۴ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سحر بهروزیان (saharb)
درباره نمایش هدویگ i
دوستان نظرات جامعی در مورد اجرا داده اند من فقط خواستم یه نکته رو مجدد یادآوری کنم:
جناب رحیم نوروزی یک کلاس بازیگری هستید!
واقعاً حضورتون روی صحنه لذت بخش بود کاش بیشتر روی صحنه ها ببینمتون🙏🏻🤍💫
امشب سورپرایز اجرا برای من حضور جناب علی شمس بود ، هدویگ باعث شد بعد از سالها باهم آشتی کنیم :)
چه خوب؛ پس شانس من اون شبی که رفتم، اجراشون نگرفته بود
۰۲ بهمن ۱۴۰۳
سحر بهروزیان
راستش منم به خاطر کامنتها خیلی با تردید بلیت گرفتم ولی دیشب همه چی عالی بود.
کارگردانی که آقای برهانی مرند و بازیگری که آقای رحیم نوروزی باشن، شما بهیچوجه در خرید بلیط تردید نکنین :(
۰۶ بهمن ۱۴۰۳
یگانه
کارگردانی که آقای برهانی مرند و بازیگری که آقای رحیم نوروزی باشن، شما بهیچوجه در خرید بلیط تردید نکنین :(
متاسفانه این اواخر اسامی من به شدت ناامید کردن!
۰۷ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اتودی از نافرمانی بدن های شورشی!
وقتی بدن کارگردان در بدن بازیگرانش تکثیر می شه!

من اجرا رو شب اول دیدم و سه پرفورمنس عالی دیدم و البته بدون ... دیدن ادامه ›› ارتباط خاصی با هم ( اپیزودهای مختلف) بعد از خوندن نظرات دوستان و اشاره به پوستر نمایش که در پیچ جناب رسولی پست شده بود برداشتم دقیق تر و شفاف تر شد، اینکه در پوستر به عناصر سازنده بدن انسان اشاره شده نوع و مقدارش و ارزش مادی این عناصر سازنده حیات به "دلار"محاسبه شده برای من بازیها تداعی خروج این عناصر از بدن و رهایی از قالب تحمیل شده است اینکه اول اندامها نافرمانی کنن تا برسه به کوچکترین جز یعنی اتم ها!
هر کدوم از کاراکترها برای من نماد یک عنصر سازنده شدن، همه شون باهم صحنه رو زنده نگه می داشتن و هر کدوم ویژگی خودشون رو داشتن، از مدل مو و لباس تا رنگ جوراب و زبان!
زبان بدن اشتراک داشت اما هرکدوم مجزا از دیگری!
تمرین طولانی و سخت هنرمندان کاملاً مشخص بود منتظر کارهای بعدی این گروه خلاق هستم🤍💫🙏🏻
احساس می کنم مثل خاکستر یک نمایشنامه سوخته توی هوا معلقم!
و من در نمایش کارگردان با اولین جمله پدرام زمانی با سایه و صدای بی نهایت زیباشون تو ... دیدن ادامه ›› سالن نمایش معلق می شم!
آقای کارگردان جناب آگاه کرئون ها رو به خوبی نشانه گرفتید و قاتلین آنتیگون رو مقابل صحنه قرار دادید!
کرئون انقدر سیاهی دیده که سفید شده دیگه خاکستری هم نیست کم آورده می یاد به هم دردی کارگردان خسته ما می یاد!
نمایش کارگردان پرده ذهن مخاطب رو با خودش کنار می زنه، در این استیصال کارگردان نقش من مخاطب چقدره؟
کجا کی دردی به دردهاش اضافه کردم؟ کجا دلش رو شکستم؟ کجا تلاشش رو نادیده گرفتم؟!
-برای کی؟ برای کسایی که به وقتش نبودن، نیستن نمی خوان باشن؟!
نمایش کارگردان حرفهای بسیاری دارد از قبل از پیدایش تا بعد هجرت، از خون الوده به استرس مکیده شده جنین نقش اول ما تا ترس از کشتن شخصیت ها در ذهن!
از دست دادنها، رها شدن ها، نادیده گرفتن ها تا کی؟
-انقدر می خوام ازت دور بشم ببینم دلم برات تنگ می شه؟!
پابندهای زیادی هر جا بریم ما رو محدود به همون چمدون ذهنمون می کنه!
-یعنی امشب اتفاقی می افته؟!
اتفاقی بالاتر از این که یک زن میزانسن آخر رو می ده!
جناب آگاه ممنونم که شما هستید که ماندید و با همه سختی ها ادامه دادید!
جناب زمانی قدردان زحمت و انرژی تون روی صحنه هستم و منتظر کارهای درخشان آینده تون💫🙏🏻🤍
همیشه از یادداشت و تحلیلِ شما لذت برده و می‌برم ؛ امیدوارم تئاترِ ایران مخاطبِ فهیم و باهوشی مثلِ شما بیش از پیش به خودش ببینه.
قطعا حضورِ امثالِ شما در مسیرِ امیدِ کارگردان‌های تئاتر به ساختن و زیستن تاثیر زیادی داره. 🌱❤️
۲۹ دی ۱۴۰۳
محمدرضا آگاه
همیشه از یادداشت و تحلیلِ شما لذت برده و می‌برم ؛ امیدوارم تئاترِ ایران مخاطبِ فهیم و باهوشی مثلِ شما بیش از پیش به خودش ببینه. قطعا حضورِ امثالِ شما در مسیرِ امیدِ کارگردان‌های تئاتر به ساختن ...
لطف شماست بزرگوارید🙏🏻♥️
۲۹ دی ۱۴۰۳
حرف دل مارو زدین خانوم بهروزیان 👍👍
۰۳ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوب این رمان تمام شد!
تشنگان، تشنه زیبایی هستند!
نمایش تشنگان کالبد شکافی ذهن و روان یک کالبد شکاف قوه قضاییه است، سفر به درون عمیق ترین ترسناک ترین و سیاه ترین بخش ... دیدن ادامه ›› روان یک نویسنده چیره دست شاعر است، در این سفر شخصیتها، وقایع و روند حوادث ترتیب زمانی نداره و ما شاید در نقش یک تراپیست در حال شنیدن شروع شکل گیری یک تروما ( نروژ)هستیم!
نروژ اسمی بدون هویت جنسی و بدون سوگیری شنونده!
دکتر آرمین در پستشون اجرا رو از دیدگاه یونگ بررسی کردن که برام خیلی جذاب بود ( تضاد رنگ سفید و سیاه لباس دختر و پسر سمبل یین و یانگ بود) اما برای من دیدگاه ژاک لکان روانکاو فرانسوی در این اجرا پر رنگ بود.او روانکاوی را با سیاست، فلسفه، ادبیات، علم، مذهب و تقریباً تمام دیگر رشته‌های آموزشی درمی‌آمیزد.
لکان معتقد است انسان ناقص به دنیا می آید و در جستجوی بی پایان در پی خود است ،مواجه کودک با آینه اولین تصویر از خود رو نمایش می دهد.
مرحله ی آینه ای ممکن است بسیار تشویش آور باشد، چرا که چهره ی در آینه، لزوما همان گونه ای به نظر نمی رسد که فرد احساس می کند.
وقتی نروژ خودش رو در آینه می بینه ( آینه می تونه فرد دیگری هم باشه )موجود هولناک رو زیر پوستش می بینه، مواجه اش با آینه بخشی از هویت اش رو آشکار می کنه.
انقدر این مواجه حتی در ذهن هولناک که فرد تصمیم به نابودی خودش می گیره تا زاینده این جنین ترسناک
نباشه!
اشاره به جامعه مصرفی و نقش رسانه در کنترل افکار عمومی که منجر به خودویرانگری انسان می شه دور تسلسل رو به خوبی نشون داد!
بررسی جزئیات یک خودکشی در ١٥ سال قبل به بررسی زیباشناسی معکوسی می رسه که منجر به تدارک تدفین خود فرد در کلیسا می شه!
به نظرم بازیها از متن جلوتر بود و بازی جناب بابائی درخشان بود!
با سپاس از همه عوامل، بدرخشید🤍💫🙏🏻
سپاس از شما و وقتی که گذاشتید 🙏
۱۶ دی ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب ها باید تیاتر رو بسپاریم به سوسیالیست ها!

نمایش های جناب پرهام چه مونولوگ باشه چه درام چه ضد درام چه فلسفی چه رئال خلاقیتهای داره که اجرا ... دیدن ادامه ›› رو جذاب می کنه، نمایش شی تفی هم از این خلاقیتها بهره بوده بود، بازیهای درست و به اندازه بر روی صحنه ای به اندازه یک جعبه و دو بشکه که آمادگی بدنی بازیگرها رو می رسوند.
موارد عمیقی در پس دیالوگهای ساده از هستی شناسی، مذهب، سیاست و جامعه صنعتی عنوان می شد، استفاده از بشکه نفت و قشر معلق وابسته جامعه به درآمد نفتی و استفاده مناسب از موزیک زنده خلاقانه بود.
لذت بردم از اجرا بدرخشید🤍🙏🏻💫
خانم بهروزیان عزیز، سربلندم که پسندتان شد و بسیار مشعوف از این همه ذره‌پروری و مهری که به آثار من دارید.
۰۹ دی ۱۴۰۳
بابک پرهام
خانم بهروزیان عزیز، سربلندم که پسندتان شد و بسیار مشعوف از این همه ذره‌پروری و مهری که به آثار من دارید.
بزرگوارید🙏🏻🌸
۰۹ دی ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید