در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مهدیه سلیمانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:24:15
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اولین باریه که میبینم کسی به AI کردیت میده. چه بامزه :))))
اجرای قبلی این کارگردان هم همین بود!
۳ ساعت پیش
مهدیه سلیمانی
هوش مصنوعی داره خیلی درخشان پاشو به همه عرصه‌ها باز میکنه و هنر هم از این قافله عقب نمیمونه طبیعتا. نمیدونم خوشحال باشم از اینکه حداقل این عزیزان برخلاف خیلی‌های دیگه استفاده از اونو کتمان نکردن ...
منم نمی‌دونم واقعاً!
حقیقتش برام نتیجه خیلی مهمه!
اجرای قبلی که نتیجه نداد!
ببینیم این اجرا چی میشه!
۲ ساعت پیش
امیرمسعود فدائی
منم نمی‌دونم واقعاً! حقیقتش برام نتیجه خیلی مهمه! اجرای قبلی که نتیجه نداد! ببینیم این اجرا چی میشه!
در واقع نتیجه ی عکس داد 😁😁
۲ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیوار یه جوری پر از نظرات خوب و مثبته که حس میکنم شاید من دارم تو دنیای موازی به تماشای تئاترای این روزا میرم.
توی اینستا که همه خوشبختن، توی لینکدین هم که همه توی درس و بیزینس خودشون عاقبت بخیر شدن، توی تیوالم که در اوج هنر قرن بیست و یک قرار داریم.
الهی شکرت
میثم هنزکی
جامعه ای که به تلقین خوشبختی تن میده یا سقوط کرده یا در راه سقوطه !
میثم عزیز
هر دوتاشم با هم ممکنه
عرفان ضرغامی
میثم عزیز هر دوتاشم با هم ممکنه
بله صحیح میفرمایید ، صرفا درباره نتیجه ی محتوم شرایط فعلی جامعه ی خودمون عرض کردم .
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مهدیه سلیمانی (mahdieh.soleimani)
درباره اکران و نقد فیلم وانیا i
سلام و وقت بخیر
ممنون که فیلم تئاترهای تئاتر ملی لندن رو تهیه و اکران عمومی میکنید.
سوالی داشتم و اون هم اینکه آیا این فیلم تئاتر زیرنویس فارسی یا انگلیسی هم داره؟
فیلم تاتر فلیبگ با زیرنویس فارسی پخش شد
سپهر
فیلم تاتر فلیبگ با زیرنویس فارسی پخش شد
ممنونم🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چهار بازی خوب، در یک نمایش معمولی.

داستان، کلیشه‌وار، با بیانی صریح و دراماتیک توصیفی بود از سرخوردگی‌های انسان در جستجوی آرزوهاش و گاهی رسیدن‌ها و امان از رسیدن‌ها…
چون فوتبالی نیستم قضاوت درباره ارجاعات فوتبالی نمایشنامه رو میسپارم به اهلش، اما حدس میزنم از حیث درد و دل‌های فوتبالی، شاید بتونه قولنج دل اهالی فوتبال رو بشکنه.
اما داستان به نظر من زیادی ساده و در سطح بود، مفهومی در دلش نداشت و همه اهدافش در دل مونولوگ‌های کاملا ساده و صریح خلاصه میشد. همین باعث میشد علیرغم همذات‌پنداری با کاراکتر‌ها، نشه در عمق و کنه قصه‌شون فرو رفت و در نهایت انگار مخاطب سریال‌های صدا و سیما هستی، شاید کمی آوانگارد‌تر.
بازی‌ها رو علیرغم اینکه چالش زیادی نداشتن و مبتنی بر مونولوگ بودن دوست داشتم و جز این هم از این چهار عزیز انتظاری نمیرفت، اما حیفه که با یک نمایشنامه اینچنینی نشه هنر این عزیزان اونطور که باید روی صحنه ... دیدن ادامه ›› شکوفا بشه.
صحنه بسیار ساده بود و نور هم در شب اول چیزی برای ارائه نداشت، صداهای بک گراند هم به نظر میرسید بیت باکسن و در لحظه تولید میشن که در نوع خودش جالب بود اما اون هم همچنان معمولی. البته که بعنوان شب اول اجرا همه این نقایص تا حد زیادی پذیرفته‌ست.
در نهایت برای همه عوامل این نمایش آرزوی موفقیت‌های بیشتر و بهتر دارم✨

نظر خیلی شخصی: همونقدر که با تماشای یک خواننده در قامت بازیگر روی صحنه دچار شرم نیابتی میشم، وقتی بازیگری روی صحنه ناشیانه آواز سر میده یا رپ میکنه هم تو ذهنم میگم حالا چه کاریه؟!
(این وسط عده قلیلی استثنا هم داریم که در یک حوزه تخصص داشتن و در حوزه دیگه هم تمرین کردن و حالا در هر دو متبحرن، اما خب عرض کردم؛ قلیل!)
خاطره اسدی در ایفای چیزی که ازش خواسته شده بود کم نگذاشت و از طرفی این صحنه هدفمند و در جهت نشون دادن علاقه این کاراکتر به رپ بود، اما حداقل نظر بنده اینه که با یه هد زدن و همخونی با دو سه‌تا جمله هم کار در میومد، دیگه بیشترش میشه اضافه کاری و همون جریان شرم نیابتی که عرض کردم.
البته که فدای سرتون، توی اسنپ “سفارشی” رو پلی کردم، یاس که ورس اولو خوند، کل امروزمو شست و برد.
ممنون که درباره‌اش نوشتید. من از رپ کردن روی صحنهٔ تئاتر به شدت بدم میاد و خوشحالم که متوجه شدم این اتفاق در این اجرا میفته.
امیرمسعود فدائی
ممنون که درباره‌اش نوشتید. من از رپ کردن روی صحنهٔ تئاتر به شدت بدم میاد و خوشحالم که متوجه شدم این اتفاق در این اجرا میفته.
یه توضیح اضافه هم بدم از این نظر که صدای خواننده پلی میشد و خاطره اسدی بخش کوچکی از موزیک رو با خواننده همخوانی میکرد، مثل زمان‌هایی که با خودمون تنها میشیم و با آهنگ محبوبمون هم‌خونی میکنیم. نه خیلی طولانی بود و نه حقیقتا خیلی بد.
اما خب همونطور که عرض کردم، دیدن اینجور صحنه‌ها سلیقه بنده هم نیست!
امیرمسعود فدائی
ممنون که درباره‌اش نوشتید. من از رپ کردن روی صحنهٔ تئاتر به شدت بدم میاد و خوشحالم که متوجه شدم این اتفاق در این اجرا میفته.
رپ که چی بگم فاجعه ای برای خودش بود
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایده و داستان رو‌ دوست داشتم؛ اینکه دست روی هزارتا موضوع و دغدغه گذاشته بود رو هم. اما نثر و نوشتارش رو نه. چرا؟ چون “کلمه بازی” بود. ترکیب مسلسل وار کلمات بعضا بی‌ربط، جمله بندی‌های گل درشت و از این شاخه به اون شاخه پریدن، ردیف کردن هزار جمله قصار و بعضا گنگ پشت هم و تلاش برای بیرون کشیدن مفهوم از پس تک تکشون.
مطالعه و تامل در جملات این چنینی وقتی در قالب کتاب به نگارش در میان، بسیار شیرین و لذت بخشه. اما حالا فرض کن یه کتاب ۱۰۰ صفحه‌ای رو به دستت بدن که پشت هم جملات قصار این فیلسوف و اون سیاست‌مدار رو بی هیچ مقدمه و حرف پیش و پسی پشت هم ردیف کرده و به تو دو ساعت وقت میدن تا تمومش کنی. آیا ازش لذت میبری؟ نه. آیا به تک تکشون فکر میکنی؟ بعید میدونم. آیا تمومش میکنی؟ شاید.
بله، حقیقت اینه که از پس هر کلمه به تنهایی هم میشه هزار مفهوم بیرون کشید، چه برسه به سیل واژگان در کنار هم! اما دلیل نمیشه که هی بچینیم و بچینیم و بعد فکر کنیم چه مفاهیمی رو میشه از توش بیرون کشید. کلمات راهگشای ما برای بیانن، معلولن؛ نه علت! شاید واسه همینه که درباره خیلی از المانهای این نمایش بحث در کامنت‌ها بسیاره؛ اینکه چرا بونکر؟ چرا خش خش؟ چرا صحنه چرخان؟ از پی این ابهامات میشه هزار برداشت گوناگون کرد و همگی هم معلق بین درستی و نادرستی، و این در کمال تناقض هم حسن و هم عیب گنگ نویسیه.
از این حیث به نظر میرسید خیلی‌هامون از تماشای این موعظه طولانی و مبهم خسته و کلافه شدیم؛ اینو از دیالوگ‌هایی که بعد اجرا تو محوطه بیرونی لبخند میشنیدم و از افرادی که وسط اجرا سالن رو ترک کردن برداشت کردم. البته اینکه مدت نمایش حدود ۳۰ دقیقه بیشتر از تایم اعلام شده بود هم بی‌تاثیر نبود.
بازی ... دیدن ادامه ›› خانم رسول زاده رو به مراتب بیشتر از آقای آذرنگ دوست داشتم. علم روانشناسی میگه لحن یه تراپیست خوب باید خالی از عواطف و قضاوت درباره مراجعش باشه، صورتش هم. اما ما که اینجا یه تراپیست تماما بد رو شاهد بودیم، ما که انتقال متقابلشون رو شاهد بودیم، قضاوت‌گری و خروج از چهارچوب‌های روانکاوانه رو شاهد بودیم، حالا چی میشد این تراپیست ناشی لحنش از این مونوتون یکنواخت خارج میشد و کمی احساس، در کلام و صورتش هم دیده میشد؟
(البته اینم توی پرانتز بگم که اکت بدنشون حرف نداشت.)
صحنه و نور به خوبی در خدمت اجرا بودن، اما متوجه علت وجود ویلچر در صحنه نشدم، اگر هم نمادین بود برای من آنچنان ملموس نبود. از طرفی صحنه بین سنت و مدرنیته گیر افتاده بود و من مدتها بود اون صندلی فلزی‌های عتیقه رو جایی جز سریال‌های دهه شصت ندیده بودم و حالا نظاره‌گر اونها در یک فضای آخر الزمانی بودم. لباسها ساده و تا حدی متناسب بود و بد نبود گریم هم به تکمیل این فرایند بپردازه. (مثلا برای اراذل نشون دادن دختر میشد جای زخمی روی صورتش تعبیه کرد یا کمی از زیبایی و ظرافت ذاتی چهره سارا رسول زاده نازنین کاست.)

و اما بگم از تماشاگران که دیشب عجیب بد و بی‌انصاف بودند. دیشب عده‌ زیادی میهمان ردیف‌های جلو رو اشغال کرده بودند و چشمم به یک کودک و یک نوجوان هم برخورد کرد. از بد روزگار، به نظر میرسه لبخند سالن اکوستیک و بشدت استانداردیه و شما میتونی صدای ویبره گوشی افراد رو حتی از ردیف‌های روبروت هم بشنوی. ۳ بار گوشی در اقصی نقاط سالن زنگ خورد، هزارتا نوتیف برای دختر کناریم اومد که در کمال تعجب پاشو به لبه پشتی صندلی مقابلش قلاب کرده بود و از همه رو اعصاب‌تر خنده تماشاگرا به عجیب‌ترین و نامربوط‌ترین دیالوگهای ممکن!
موز: خنده حضار!
ننه سگ: خنده حضار!
ایشالا که همیشه خنده‌رو باشید، والا ما که چیز خنده‌داری ندیدیم!
در ارتباط با ویلچر به نظرم این شیوه درمان بود که وقتی دکتر از خودش و زندگیش حرف میزد بلند میشد و راه میرفت و تعریف میکرد ولی وقتی میخواست راجع به دختر و مراجعش نظر بده و زندگی اون رو بررسی کنه مجددا روی ویلچر مینشست تا خودش رو هم سطح اون نشون بده که نگاه یک درمانگر و بیمار به اون دختر منتقل نکنه و حس یک همراه و کسی که قصد کمک کردن رو داره انتقال بده.
در ارتباط با سنتی و مدرنیته هم که گفتین دقیقا قصد همین بود که شخصیت مجهول و عجیب این دوره از زمان رو نشون بده که بشریت داره به سمتی میره که هم باورهایی سنتی در خود داره و هم میخواد مدرن باشه حداقل که در جامعه ایران به نظرم این کاملا صدق میکنه.
شاهین محمدی
دیشب هم همین موضوع بود و دوستان خیلی میخندیدن! در صورتیکه فضای کلی کار انقدر غم انگیز هست که خنده ای حتی با خنده دار ترین کلمات به لب نمیاد. یاد آخرین کنسرت فرهاد افتادم...!
من اصلا میگم اگه تماشاگر توقع داره نمایش کمدی ببینه یا اصلا دوست داره بخنده چرا ژانر کمدی رو برای تماشا انتخاب نمیکنه اگه جلوی خنده رو نمیتونیم بگیریم و کنترلش کنیم بهتره این نوع از تئاتر رو انتخاب نکنیم چون همین دوستان در آخر میگن تئاترش کسل کننده بود و هیچی متوجه نشدیم و فلان در صورتی که نمایش اشتباهی رو انتخاب کردن که مطابق سلیقه و جهان فکریشون نیست.
فرنیا شمسعلی زاده
من اصلا میگم اگه تماشاگر توقع داره نمایش کمدی ببینه یا اصلا دوست داره بخنده چرا ژانر کمدی رو برای تماشا انتخاب نمیکنه اگه جلوی خنده رو نمیتونیم بگیریم و کنترلش کنیم بهتره این نوع از تئاتر رو ...
از اون جالب تر برای من عده زیادی بودن که با بچه کوچیک اومده بودن تماشای این کار با اون حجم از کلمات غلیظ :)
اخیر نمایش فردا رو دیدم اونجا هم وضع همین بود. اون بچه ها بعد از دیدن این کارها چه تروماهایی که بگذرونن…!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ازتون راهنمایی میخوام
با این وضعیت کامنت‌های فیک و سوگیری‌های عامدانه و سلایق عجیب غریب بعضی کاربران، شما با چه متر و معیاری یه نمایشو برای تماشا انتخاب میکنید؟ چه فاکتوری از دید شما بهترین مقیاس برای پیش‌بینی ارزش نمایش پیش از تماشای اونه؟
(با فرض اینکه بودجه شما، اجازه گشت و گذار و انتخاب بی‌پروا‌ی هر نمایشی رو بهتون نمیده)
من شخصا" نظرات کسانی رو دنبال می کنم که به طور فعال (تقریبا" به صورت مستمر) تائتر می بینند و کامنت می زارند..مثل خودت عزیزم..از طرفی هم نکات مثبت و هم نکات منفی کار رو قید می کنند...شخصا" نظرات افراد هنری به اون صورت برای من معیار انتخاب نیست..چون بیشتر تعریف و تمجید هست.. یا افرادی که تو پروفایلشون فقط چند تا کارثبت کردند یا اصلا ثبت نکردند.و حتی امتیاز نمایش مشخص نیست..والبته این رو هم در نظر بگیر که سلیقه افراد هم باهم فرق داره وارتباط ما با نمایش یا حالا کامنت تیوالی ها به نظرم به سن، شخصیت و تجربیات ما تو زندگی هم ارتباط داره..عزیزی🌸
مهدیه سلیمانی
من در یکی دو ماه اخیر شاید یک اجرا دیدم که زیرش کامنت فیکی وجود نداشته و به حدی بی اعتماد شدم که پروفایل بدون عکس و آیدی رندوم ببینم دیگه به اون نظر اعتنای چندانی نمیکنم، چه بسا که بعضیشون افراد ...
دیدبان کامنت‌های فیک را حمایت کنید تا برایتان کاربران فیک را تحلیل کنیم.

https://www.tiwall.com/wall/post/361305

https://www.tiwall.com/wall/post/353931

https://www.tiwall.com/wall/post/352871

چند نمونه‌اش خدمت شما :))
من کامنت های آقایان امیر مسعود فدایی ،امیر مسعود
آرمین را حتما یه نگاهی میندازم سابقه نمایشی عوامل کار و کارهای قبلی و نمراتشون را در تیوال چک میکنم
وای بازم بادوم تلخ پیدا میشه که کامم را تلخ کنه گاهی فکر میکنم چند ساعت تو ترافیک وقت هزینه بشینم تو خونه بیشتر و بهتر لذت میبرم ولی خب علاقه شخصی ناسالم باز هم ویلاننم می‌کنه تو سالن های تئاتر ها
۱۲ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام و درود
۱. پوسترتون رو در عین سادگیش خیلی دوست دارم.
۲. امکانش هست شرح مختصری از نمایشتون رو درج کنید تا مخاطب بهتر بتونه درباره تماشای اثرتون تصمیم گیری کنه؟
عرفان خالقی (erfankhaleghi)
سپاسگذارم ،
به لینک خبر نمایش مراجعه کنید ، بعضی توضیحات هست،
ولی ممنونم ازتون و لحاظ میکنیم حتما
شکر که نظرتون اینه
۲ روز پیش، سه‌شنبه
زهرا میری
سلام . من امشب نمایش و دیدم . خسته نباشید . نمایش و دوست داشتم اپیزود های مربوط به قاچاقچی ها رو دوست داشتم . اپیزود خانم و آقای رییس جمهور و دوست داشتم. در کل خسته نباشید .
سپاس گذارم از لطفتون ، ممنون که به تماشای ما نشستید
۲ روز پیش، سه‌شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد کیف کردن با پوستر‌های نمایش “با خشم به گذشته نگاه کن” کنجکاو شدم تا ببینم چه کسی پشت این تایپوگرافی‌های خوشگل و ترتمیزه که متوجه شدم باقی آثارتون هم به همین اندازه خلاقانه و قابل ستایشه. استفاده هوشمندانه‌تون از رنگ‌ها در کنار طراحی نسبتا مینیمالیستی آثارتون بسیار چشم نوازه و دستمریزاد داره حقیقتا✨
اغراق در فقر و مصیبت اگه درست پردازش بشه، اگه هوشمندانه ساختاربندی بشه و با کمی حقیقت و عناصر متضاد مثل شادی‌های هرچند کوچک درآمیخته بشه، اگه با بازی قوی و باورپذیر بازیگرا و به کارگیری درست از عناصر صحنه و موسیقی همراه باشه، میشه “میلیونر زاغه نشین”، میشه “مرثیه‌ای برای یک رویا”، میشه “ابد و یک روز”، میشه “برادران لیلا”.
ولی اگه داستان خطی و پیش بینی پذیر باشه و به سمت کلیشه‌وار شدن جهت گیری کنه، اگه کلام بازیگر گاه و بیگاه مونوتون‌وار و بازیش تصنعی بشه، اگه این وسط نه موسیقی و نه صحنه به کمک بازیگر و ماجراهاش نیاد، میشه “ناسور”.
در این میان باید بگم استفاده از یه سری نماد‌ها و المان‌ها در صحنه و لباس (مثل جوراب و دستبند قرمز و موزاییک‌های کف صحنه) رو دوست داشتم، بعضی دیالوگها هم توی ذهن و قلبم جرقه‌هایی زد اما آیا کافی بود؟ خیر.
در کل دغدغه‌مندی شما عزیزان بسیار شریف و قابل احترامه، امیدوارم آثار درخشان‌تری رو به زودی از این گروه شاهد باشیم.

پی نوشت: توی این ژانر تئاتری ندیدم بنابراین مثالهای سینمایی آوردم، ازم پذیرا باشید.
پی نوشت دو: این سر و صداهایی که به نظر میرسید در خارج ... دیدن ادامه ›› سالن برقراره، عضوی از اجرا و به لحاظ نمایش نازک بودن دیوار بین خونه کاراکتر‌ها و خونه‌های دیگه بود یا واقعا دیوارای تالار مولوی همینقدر کاغذی و غیر استاندارده؟
دوستانی که تا به امروز در این سالن به تماشای نمایش نشستن میشه راهنمایی کنن کدوم ردیف‌ها دید و شنود بهتری از نمایش دارن؟
با درود
ردیف های جلو بهتر هست چون شیب سالن کم هست ردیفهای عقب دید خوبی ندارند صدا هم در ردیفهای اخر سخت شنیده میشود
علی ابراهیم
هرچه جلوتر بهتر
ممنونم🙌
سلام دوست عزیز
سالن کرهال باغ کتاب بازسازی شده و از استیج (صحنه‌ی سن‌دار) تبدیل به بلک باکس (صحنه ی مسطح) شده و فاصله‌ی صحنه از ردیف آخر بسیار کم است.
در ثانی، این‌ نمایش با هاش.اف (میکروفون) اجرا می‌شود.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خبر کوتاه بود و جانکاه!
چت جی پی تی عزیز در آخرین آپدیت خودش(فعلا پولی) یاد گرفته متون رو با لحن‌ها و کاربرد‌های مختلف بنویسه یا ترجمه کنه. (ادبی، رسمی، طنز و…)
و طبق تستی که برخی مراجع از این بزرگوار گرفتن حقیقتا در این عرصه خیلی هم موفق عمل کرده!
مبارک برخی مترجمان و اقتباس کنندگان :))))
از کجا میاد اینهمه استعداد؟!
اینکه تو این سن هم کارگردان خوبی باشه، هم یک نویسنده‌ خلاق، هم بازی قابل قبولی ارائه بدی، هم صداپیشگی و عروسک گردانی و کاراکترسازی هر کدوم رو خوب بلد باشی، هم یه صحنه کوچیک کاربردی با همه المانهای مد نظرت بسازی، هم اون وسط از چهارتا شکل هندسی هزارجور احساس بیرون بکشی واقعا دستمریزاد داره.
این حتی خیلی بامزه‌تر میشه اگه بصورت سریال‌وار همه نمایش‌های کلاسیک رو در بر بگیره و بشه چراغ راه کوچیکی برای آشنایی با نمایشنامه‌های کلاسیک و مفاخر نمایشنامه نویسی در جهان!
در ضمن، بروشور، پوستر، تیزر‌ها و مارکتینگتون هم جای هیچ صحبتی باقی نمیذاره، شسته رفته و فکرشده.
در کل حظ بردم از این اجرا و منتظر کارهای جدیدتر از این تیم درجه یک هستم.
مدتیه یه سوال بزرگ توی ذهنمه.
تذکر محترمانه من باب تصحیح املای نادرست کلمات در شبکه‌های اجتماعی کار مفیدیه یا نه؟ آیا میتونه اثرگذار باشه یا با بی‌توجهی ازش گذر میشه؟ و چطور میشه اثرگذاریش رو بهبود داد؟
به نظرم باید انجام داد حتی اگر روی یک نفر اثر بگذارد
متاسفانه زبان مان با هجوم کلمات جدید (بخصوص غلط)خارجی و همزمان تغییر نوشتاری اش دارد از بین می رود
طرف اسم بچه اش را گپرژنگ میگذارد که حتما پارسی باشد بعد یک جمله میگه که نصفش کلمات انگلیسیه
مهدیه سلیمانی
بحث جایگزینی کلمات و استفاده از کلمات اصیل‌تر خودش یک معضل جداست متاسفانه. اما در وهله اول، امروز از همه نسل‌ها شاهد ضعف، حتی در حد املای بعضی کلمات پیش پا افتاده هستیم؛ به حدی که گاهی آدم خودش ...
به نظرم حکم کلی ندارد و بسته به شرایط می شود تصمیم گرفت
مهدیه سلیمانی
متاسفانه محتوا‌ها و رسانه‌هایی که این روزها بیشترین دنبال کننده رو دارن، خودشون عامل اصلی این کج سلیقگی‌های املایی هستن؛ اعم از بلاگر‌ها، سلبریتی‌ها و یوتوبرهایی که همه دنبال کنندگان بالایی دارن ...
هر کس متناسب به ویژگی‌هاش رسانه‌هایی رو دنبال می‌کنه. هر کس باید آگاه باشه که رسانه‌ها هم ممکنه اشتباه کنن. اشتباهات املایی جز کوچک‌ترین اشتباهاتی هستن که ممکنه اتفاق بیوفته.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اولین چیزی که به محض نشستن روی صندلیم به ذهنم رسید این بود که چقدر موضوع صندلی‌ها بیخودی گنده شده! من درست وسط ردیف سوم، باکس f بودم و به جرئت میتونم بگم جز ردیف اول بقیه ردیف‌ها بدون چالش خاصی میتونن به تماشای اثر بشینن. مشکل اصلی من در تماشا، جنب و جوش همه هنرمندان روی صحنه بود. توی اکثر صحنه‌ها ما با تعدد بازیگرانی مواجهیم که هر کدوم به نحوی بامزه در نقششون غرقن و تو نمیدونی چشمت رو به روی کدوم یکی بچرخونی تا اکت اون یکی رو از دست ندی، علی الخصوص مدام استرس داشتم مبادا چیزی از حرکات بانمک خانم نقوی رو از دست بدم و مطمئن میشدم بعد هر ۳۰ ثانیه نیم نگاهی هم به ایشون کرده باشم :))
بازی‌ها یک به یک درخشان بود، اما گل‌های سر سبد صحنه خانم نقوی و آقای سیاحی بودند که هر دو در شخصیت‌پردازی و از آن خود کردن کاراکترشون بسیار استادانه عمل کردند. ستاره و خسرو پسیانی علیرغم اینکه وجهه طنزی در کاراکترشون نداشتن به خوبی بهشون شکل داده بودن اما راستش من از خسرو پسیانی توقع داشتم همونطور که در اکت چهره بسیار قویه در اکت بدنی هم کمی خلاقانه‌تر عمل کنه و از همین تریبون هم اعلام میکنم ستاره جان, خیلی زیبا در نقشت گنجیدی؛ کاشکی یکم از دلبری‌های مرجانو به دخترک توی ریش آبی هم میدادی :)
از آقای “لنگ جهان” هم تقاضا داریم لنگ بزنن بیزحمت :))

صحنه متشکل از یک لنج دو تکه و دو طبقه‌ست و حدودا با همه متعلقاتش(بادبانها و..) ۴ متر ارتفاع داره. طراحی این صحنه چندمنظوره بسیار خلاقانه ... دیدن ادامه ›› بود، نور پردازی بسیار عالی باعث میشد توی بعضی صحنه‌ها ناخودآگاه توجهم به سایه‌های روی دیوار معطوف شه و مخصوصا استفاده از نور در فانوسها و داخل صندوق‌ها بسیار هوشمندانه بود. المانها و ریزه کاری‌های به کار رفته در طراحی لباس رو دوست داشتم، مخصوصا صدف‌ها رو که حتی تا روی کفش مهدی حسینی نیا هم کشیده میشد. واقعا بچه‌های صحنه و لباس و نورتون گل کاشتن!
موسیقی هم البته خوب بود، ولی جای بهتر شدن هم داشت؛ اگه یه کوچولو به حال و هوای موسیقی جنوب نزدیک‌تر میشد که دیگه بی نظیر میشد. ولی افکت‌های دریا و جزیره عالی بودن، مخصوصا اون صدای پرنده‌های استوایی بین بازی بی‌نظیر کاظم سیاحی! اگه به بعضی المانهای محو در صحنه، مثل ریختن شیر یا سایر خوراکی‌ها در ظرف‌ها، یا موجوداتی که بنگو باهاشون دیالوگ میگرفت(که هنوز مطمئن نیستم حاصل توهماتش بوده یا واقعی😅) افکت صوتی میدادید هم خیلی بامزه میشد. نکته کوچک بعدی هم اینکه توی بعضی قسمت‌ها کمی ولوم بالا بود و باعث میشد صدای بازیگر‌ها نامفهوم شنیده بشن.

در مورد نمایشنامه یادداشت مجملی در هفته‌های قبل روی صفحه همین نمایش تهیه کردم که لینکشو در انتهای متنم باهاتون به اشتراک میذارم. نمایشنامه به پیرنگ داستان اصلی وفادار بود و در این میان از نامها، القاب، المانها و رسوم ملاحان جنوبی در بخش‌هایی از متن گنجونده شده بود که حقیقتا مایه مباهات و بسیار شیرین بود به زعم من. نثر نمایشنامه همچنان ساده اما قوی‌تر از ریش آبی بود؛ جملاتی داشت که به قوت اثر اضافه میکرد و البته همچنان جای کمی بهتر شدن هم داشت اما باقی عناصری که پیش‌تر عرض کردم به نحوی جبران مافات میکرد.

در کل تجربه این اجرا شبیه تجربه نمایش یک کارتون روی صحنه تئاتره، اکت‌ها و فرم‌های فانتزی، صحنه رنگارنگ و داستان ماجراجویانه همگی سعی در این دارن که در جسم بزرگسالمون یکبار دیگه بچه بشیم و همراه شخصیت‌ها ماجراجویی کنیم.

لذت بردم و دستمریزاد میگم به همتون که درخشانید

پی نوشت: هر کجای نمایش که صحبت از ساحت پدر دریانورد ماجو میشد، احساس میکردم که اون جمله غیر مستقیم و در وصف آتیلا پسیانی عزیز نوشته شده. در تک تک جملات ادای دین بچه‌ها به پدر رو شاهد بودیم و مطمئنم که وقتی بعد هر اجرا به صف روبروی ما و با لبخند می‌ایستید و تعظیم میکنید، پدر هم در میان همه ما تماشاگرانتون می‌ایسته و جانانه به افتخارتون کف میزنه.
روحش شاد🤍

یادداشتم در خصوص داستان اورجینال اثر: https://www.tiwall.com/wall/post/365666
ردیف های یک و دو باید بلیط فروشی انجام نمیشد براشون
موضوع بزرگی از نظر شما نیست چون ردیف سوم بودید و راضی بودید ولی کسی که ردیف یک و دو میگیره و اجرارو نمیتونه درست ببینه قطعا براش موضوع مهم و گنده ای هست
پول داده چرا باید اذیت بشه؟
این موضوع مهمی نیست ... دیدن ادامه ›› از نظر شما؟
اینکه در ارامش کامل اجرا دیده بشه موضوع مهمی نیست از نظر شما؟
اینکه بعد اجرا با گردن درد سالن رو ترک کنند موضوع مهمی نیست؟
نه نیست چون خودتون ردیف یک و دو نبودید
پویا رزمگاه
حقیقتا کاملا درست میفرمایید خودم هم در ادامه صحبت به همین نتیجه رسیدم و تصمیم گرفتم ادامه ندم به این بحث بی فایده بااین افراد البته که اقتضای سن و سالشون هم هست کمی بگذره پخته تر رفتار میکنند ...
🙏🙏🙏🙏🌺🌺🌺🌺
فرنیا شمسعلی زاده
جناب در توضیحات نمایش در این صفحه هم گفته شده که ردیف ۴ به بالا برای تماشای نمایش مناسبه ولی خب اینکه توجهی به این موضوع توسط خریداران نمیشه سایت یا عوامل گروه مقصرن و باید پاسخگو باشن مجددا؟
نگفته کلا گردن ردیف یک کج می شه از بدی زاویه دید گفته دید ردیف ۴ بهتره. فرق بهتر رو با گردن درد باید دید لطفا متوجه بشید. خدا رو شکر هر چیزی کم داریم کاسه داغ تر از آش در تیوال زیاد داریم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علیرغم همه حواشی پیرامون این نمایش، نظرات هم درباره تماشای این نمایش از هر ردیفی خیلی ضد و نقیضه. یکی میگه ۲ به بعد، یه عده‌ای میگن ۳ به بعد، خود عوامل میگن ۴ به بعد، بعضی هم عقیده دارن ۵ به بعد، و من بعد سه بار کنسلی این نمایش و هزار بار عوض کردن جایگاه و بلیتم همچنان این سوال برام مطرحه که با این اوصاف و این دکور ظاهرا مرتفع چرا سالن سمندریان؟ و اصلا بالفرض که چاره‌ای جز این سالن، این نوع چیدمان صندلی و این دکور صحنه نبوده، اگر اینقدر نشستن توی ردیفهای پایین برای همه بینندگان چالشیه، چرا بلیتش رو میفروشید و این همه نظر منفی رو به جون میخرید؟
این نمایش از خیلی جهات برای من عزیزه، هم از حیث نوستالژیک بودن نمایشنامه و هم هنرمندان قدری که روی صحنه میبرنش. خیلی قدردان و خوشحال میشم که عوامل محترم پاسخگوی این حواشی و دغدغه‌های تماشاگرانش باشن🙏
من به تماای این تاتر رفتم ردیف چهارم بودم اما ردیف ها فرقی در دیدن یا ندیدن نمایش خللی ایجاد نمی کرد بحث همراه شدن و لذت بردن از نمایش است هر کسی به نوعی می بیند... یکی برای خنده یکی برای گریه و دیگری درس عبرت و....
من ردیف ۳ نشسته بودم و مشکلی نداشتم اما بعد از اینکه نمایش تمام شد از چند نفر که جلوتر نشسته بودند شنیدم می‌گفتن گردنمون درد گرفت و بالارو خوب نمی‌دیدیم. برای من هم سواله که چرا حق تماشاگر رعایت نشده.
solaris
من به تماای این تاتر رفتم ردیف چهارم بودم اما ردیف ها فرقی در دیدن یا ندیدن نمایش خللی ایجاد نمی کرد بحث همراه شدن و لذت بردن از نمایش است هر کسی به نوعی می بیند... یکی برای خنده یکی برای گریه ...
ردیف ها فرقی در دیدن یا ندیدن نمایش نداشتن؟
ردیف های یک و دو همه ناراضی بودن گردن درد داشتن بعد شما میگید فرقی نداشت؟ردیف یک قسمت هایی از اجرا که طبقه بالای لنج هست رو نمیبینند رسما چه اصراری به دادن نظر اشتباه دارید وقتی نمیتونید درست راهنمایی کنید؟
خود عوامل تو صفحه تیوال نوشتن ردیف چهار به بعد دید بهتری داره
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
“فردا” مفاهیم زیادی رو در خودش گنجونده بود، دوست داشتنی بود و روی هم رفته اثری قابل دفاع.
بازی ایمان صیاد برهانی رفته رفته بهتر میشد، در دقیقه‌های اول نتونستم با ترس کاراکترش همراه بشم و برام زیادی ابزورد و تصنعی جلوه میکرد، اما رفته رفته کاراکتر رو خوب شکل داد و در میانه اجرا نهایت هنرمندی و پتانسیل‌هاش رو به خوبی شاهد بودیم. سعید زارعی هم حقیقتا باورپذیر و معقول کاراکتر برادر بزرگتر رو شکل داده بود و از همون ابتدا مجذوبت میکرد. در کل میشه گفت بازی‌های شسته رفته‌‌ای رو روی صحنه شاهد بودیم که بعضی جاها زیادی گل درشت میشد و در مابقی موارد کاملا در کار میگنجید و خوش مینشست.
با اینکه کاملا احتمال میدادم داستان در یک لوپ اتفاق بیفته اما توقع پایان بندی بهتری داشتم، صرفا توقعم این بود که پایان بندی یک حادثه غیرمنتظره یا پیام غایی خودش رو توی صورتم بکوبه؛ اما از اواسط ماجرا تقریبا میشد چنین پایان بندی‌ای رو حدس زد. در حقیقت علیرغم بعضی باگ‌ها، سیر تکاملی نمایشنامه رو بسیار پسندیدم؛ هر چند که در میانه‌ش اوج گرفتیم و در نیم ساعت پایانی افول کوچکی رو درش شاهد بودیم.
صحنه و موسیقی و عزیزان اتاق کنترل هم بسیار شارپ و بی نقص عمل کردند و همگی به درستی در خدمت اجرا بودند.
در نهایت، “فردا” رو اثر قابل تامل و شریفی میدونم و برای هنرمندان خوش آتیه‌ش آرزوی موفقیت‌های بیشتر و بزرگتر رو دارم.
!POV: Doosesh nadashtm

رئالیسم این کار برای من بسیار سورئال جلوه میکرد چرا که مایندست غالب نسل من بسیار دور از این نمایشنامه و دغدغه‌هاشه.
زبان نسل زد فارسی نیست، فینگلیشه! نسل من خوب بلده فیلم انگلیسی ببینه، موزیک انگلیسی گوش بده، به انگلیسی درس بخونه، کار کنه، حرف بزنه، بخنده و بخندونه و حتی به انگلیسی زندگی کنه!
کلاسهای زبان در نسل ما شبیه کلاس کنکوره؛ جدی، خشن و مبتنی بر مهارت‌هایی که کمتر ارتباطی با ماهیت زبان انگلیسی دارند. ما در کلاسهامون موزیک انگلیسی گوش نمیدیم و فیلم نمیبینیم؛ داده تحلیل میکنیم، شبه مقاله میخونیم و تست میزنیم! حتی ظواهر کلاسها هم به زیبایی صحنه این نمایش نیست، زمخته و بدقواره! آموزشگاه‌ها پر از امثال امید‌هاست که لیترالی دست‌کمی از یک نیتیو واقعی ندارند و در صدد کسب نمراتی هستند که بسیاری از خود انگلیسی زبانان توان کسب اون رو ندارند. در نسل من ۵ بار تافل دادن با این هزینه‌های گزافش، شوخی‌ بی‌نمکی بیش نیست. در نسل من به ندرت کانسپت بازگشت مجدد به وطن وجود داره، به ندرت دغدغه‌ یادگیری زبان انگلیسی در لول اکسنت و بیان کلمات پیش پا افتاده‌ست. در نسل من، مهاجرت تبدیل به یک دستاورد و حتی یک مرحله بدیهی از زندگی شده و نه یک انتخاب! و همه اینها باعث میشه تمامی این دغدغه‌ها در ذهن جوان نسل زد مینیمایز بشه و رنگ ببازه، حتی اگه به قیمت فدا کردن خانواده‌ش، زبانش، ریشه‌هاش، ... دیدن ادامه ›› خاطراتش و چه بسا خاکش باشه.
در کل فکر میکنم همونطور که ثروتمند حال فقیر و نابینا حال بینا رو درک نمیکنه، کسی که متولد و بزرگ شده آمریکاست، علیرغم همه ریشه‌ها و روابط لانگ دیستنسی که با وطنش داره؛ با آنچه که بر سر کله سیاه خاورمیانه‌ای میاد، بیگانه‌ست!

کاراکتر سازی این نمایشنامه از دید من ضعیف بود و انگار با اگزجره سازی تمام زورش رو میزد تا استریوتایپ‌های مختلف یک مهاجر ایرانی رو نشون بده، کما اینکه بازیگرها همه توانشونو برای باور پذیر کردن رول‌هاشون گذاشتند. استوری لاین نمایش برای من کند بود و تمام پوینت‌هایی که نمایش سعی در اشاره‌ش داشت رو میشد در سی دقیقه آخر نمایش دریافت کرد. شوخی‌ها برای من بار طنز آنچنانی نداشتند، شاید هم من مثل الهام کمی گوشت تلخم :)
عزیزان اتاق فرمان امشب آنطور که باید شارپ و آن پوینت نبودند، اما در کل من فکر میکنم همه اعضای تیم بهترین خودشون رو به نمایش گذاشتند و ایرادی اگر باشه بخشی به دوش نمایشنامه و بخشی به دوش منه که با کانسپت مهاجرت در دهه ۸۰ بیگانه‌ام و به نظر میرسه مخاطبین سنین بالاتر ارتباط بهتری با این متن گرفتند.

فاینالی، به همگی خسته نباشید میگم و واستون آرزوی موفقیت میکنم :))

فوت نوت ۱: استفاده از واژگان بیگانه در این نوشته سیمپلی محض مزاح و آشنایی با زبان نسل زد است؛ به دل نگیرید :)
فوت نوت ۲: هر جا مسئله‌ای رو به نسل خودم تعمیم میدم آف کورس که منظور بخش عمده نسله، نه همه!
فوت نوت ۳: هم سنگری‌های من! این متن ابدا با هدف دیس و دیس بازی به نسل خودمون نیست؛ شرح ما وقعه! شما هم به دل نگیرید :)
نظرات نیچه درباره ی زبان و ریشه شناسی زبان بسیار دلنشینه.زبان،زبان کلمات نیستند و زبان احساساتند.آیا بعد از فراگیری زبانی دیگر هم‌میتون مفاهیم فکری رو منتقل کرد؟مهاجرت از شهری با زبان دیگر به تهران هم خودش پر از مشکل در فهماندن منظور برای شخصه.توی ارائه ی ما به زبانی دیگر خیلی از ما خودمون نیستیم حتی اگر زبان‌مادری مون ترکی بوده باشه و‌بخواهیم مفهوم رو به فارسی بگیم چشم‌پوشی میکنیم از خیلی اصطلاحات.این اجرا خیلی این مشکلات تفاوت زبانی رو زیبا بسط داد داد به بیان احساس.
فراز غلامی
ممنونم بابت تشریف فرماییتون امیدوارم اجرا های بعدی آن طوری باشد که مورد پسند شما قرار بگیرید
خیلی ممنون که اینقدر محترم و فرهیخته‌اید. توی متن هم عرض کردم که ایرادی متوجه شما و تیمتون نیست، این انرژی و پتانسیل شما روی صحنه و خارج صحنه خدا قوت داره حقیقتا. اگر من و امثال من ارتباط نگرفتیم مشکل از تفاوت نسل‌ها و تجارب متفاوتیه که در مواجهه با زبان دوم داشتیم و از طرفی شاید تصور نویسنده خارجی از مراودات زبانی ما با زبان انگلیسی کمی متفاوت از آنچه باشه که داخل کشور داره تجربه و زیست میشه.
در کل به شما و تیمتون خسته نباشید میگم و آرزوی موفقیت‌های بیشتر و بزرگتر دارم🙏
مهدیه سلیمانی
خیلی ممنون که اینقدر محترم و فرهیخته‌اید. توی متن هم عرض کردم که ایرادی متوجه شما و تیمتون نیست، این انرژی و پتانسیل شما روی صحنه و خارج صحنه خدا قوت داره حقیقتا. اگر من و امثال من ارتباط نگرفتیم ...
خیلی لطف دارید شما
نظر لطف شماست خانوم‌مهدیه 🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با احترام به همه عوامل،
امکانش هست مشخص کنید نمایش بالاخره در سبک سورئال هست یا رئالیسم جادویی؟
با این نرخ بلیت در ژانر وحشت قرار داره
البته خیلی جدی ژانر وحشتم در زمینه هزارتا ژانری که این نمایشو در بر میگیره قرار دادن😂
ولی جدای از شوخی، سورئال یه چیزه، رئالیسم جادویی یه چیز دیگه. درست مشخص کنن آدم تکلیف خودشو بدونه🤷‍♀️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر درخشان بودید. چقدر کاردرست، به جا، مسلط، بانمک و بااحساس. چقدر خوب دست گذاشتید رو ذهنامون و بعد قلبمونو نشونه رفتید. چه خوب بلدید خلاقانه و آبرومندانه بخندونید. چه خوب و شریف بازیگرانی هستید؛ و چه خوشحالم من که امروز کاملا اتفاقی به تماشاتون نشستم، با غمتون گریه کردم و با خنده‌تون شاد شدم.

یک دستمریزاد بزرگ هم به آقای علیزاده که هم در مقام کارگردان و هم نویسنده قوی ظاهر شدند. متن مثل توپ هزارلای کودکی‌هامون در هر لایه یک رنگ میشد و هر بار یک قسمت از خاطراتمون، فکرامون و احساساتمونو نشونه میرفت.

صحنه تقریبا چیزی برای ارائه نداشت، و اصلا لازم هم نبود وقتی اینقدر قشنگ با فرم و اکتتون همه عناصر صحنه رو در ذهنمون تداعی میکردید؛ و در کنارش موزیکهایی که وسواس‌گونه انتخاب و در بک گراند پلی میشد هم به کمک این تجربه میومد.

ممنون که در عصر ابتذال فرهیخته‌اید، به امید‌ موفقیت‌های بیشتر و بزرگتر
یادداشتی درباره جزیره گنج و راهنمای کوچکی برای مخاطبین:

من هنوز به تماشای نمایش ننشستم و نمیدونم چقدر به داستان اصلی وفاداره، اما در کل چند نکته درباره داستان اورجینال این اثر حائز اهمیته و دونستنش پیش از تصمیم‌گیری برای خرید بلیت خالی از لطف نیست:

1. این اثر نوشته قرن ۱۹ هست و بسیاری اون رو در دسته ادبیات نوجوان تلقی میکنن.
2. داستان بیشتر از اینکه دغدغه‌مند باشه یا سعی داشته باشه در لایه‌های پسین خودش مفهوم ژرفی رو انتقال بده، یک رمان ماجراجویانه و تخیلیه (و البته که برخلاف بسیاری از نمایش‌ها درباره دغدغه‌مند بودن ادعایی هم نداره)؛ این به معنی کم ارزش بودن اثر، صاحب اثر یا اقتباس‌های انجام گرفته از روی اثر نیست. یکی از اصلی ترین اهداف هنر سرگرم کردن هم خالق و هم مخاطبشه؛ در سینما هم کم نداریم فیلم‌های تحسین شده‌ای که در ژانر علمی تخیلی، فانتزی، جنایی، وحشت و ژانرهای مشابه ساخته شدن و گاها بار مفهومی عمیق یا یونیکی رو به دوش نمیکشن و از نظر شخصی بنده عیبی هم نداره که گاهی فقط و فقط بهر سرگرم شدن کتابی ... دیدن ادامه ›› رو بخونیم، فیلمی رو ببینیم یا هنری رو دنبال کنیم.
3. در کل فکر میکنم اگر مخاطب پیش‌تر ذهنیتی از داستان این نمایش داشته باشه، بیشتر به هدف خاطره بازی و لذت بردن از تماشای بازی عزیزان به تماشای این اثر میشینه و کمتر در تصمیم‌گیری برای تماشای اون سردرگم میشه.
من رمان جزیره گنج رو نخوندم و به تماشای این نمایش نشستم و دقیقا همین فضایی که شما گفتین رو در ذهنم ایجاد کرد و حس خیلی خوب و جدیدی تماشای این فضا برای من داشت خصوصا طراحی کشتی و دکور نمایش بود که مشخص بود به دقت طراحی و ساخته شده.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید