«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
در آن شب سردِ پاییز
که آسمون برای “جوانی” عین مرگ می بارید
بالاخره تو اون ترافیک رسیدم به سالن نمایش..
تنهاییِ با خبری احاطه م کرده بود! اما نشستم..!
میتونم بگم که شگفت زده شدم؛
همون جایی که همه مون داریم توش زندگی میکنیم روبروم بود
جایی که هیچ چیز عادی نیست..؛ شاید هیچ چیز قشنگ هم نیست؛ جایی که معمولی معنا نداره..؛ جنگ نابرابره.. و خدا به موقع نمیرسه..!
قلبم به درد اومده بود اما نمایش عالی بود.
مرسی.
اینکه همه ی ردیف اول در تمام روزها رو برداشتید برای خودتون، باعث شد از دیدنش صرف نظر کنم، گفتم بدونین..!
"" که زندگی دو سه نخ کام است، و عمر سرفه ی کوتاهی ست ""
.
نمیدونم دیشب ذهن من زیادی خسته بود، یا ریتم نمایش زیادی تند بود..!
اکثر تایم نمایش حس میکردم انقدر دارن تند تند دیالوگ میگن که نفس خودشون هم به شماره افتاده..!
خیلی جاها جا میموندم..، دوس داشتم یه فرصتی..، وقفه ای..، ثانیه ای باشه برای فکر کردن به ثانیه ای که گذشت..، فکر کردن به چیزی که دریافت کردم..، اما صحنه مدام فکر و دیالوگ و حس های متناقض پرت میکرد سمتم و من چیزی که دریافت کرده بودم رو هربار فراموش میکردم..!
البته میگم شایدم مغز من خسته بود..!
به هرحال مرسی که با رقص دست ها و بیان قشنگ تون، با هیچی برامون هزاران تصویر ترسیم کردید..، مرسی که در اوج سادگی حرفه ای بودید.
حس میکنم باید این نمایش رو ببینم..!
نمایشی که انگار همزاد من ساخته بود..
انقدر به من نزدیک بود که از یه جایی نفهمیدم گذر زمان رو..!
همین چند روز پیش بود که به کسی گفتم : " من حس میکنم باید یه بار دیگه به دنیا بیام، چون هیچی از اون اتفاقات ازاین مغز لعنتی پاک نمیشه"
میخوام چشمامو روی هرچیز آزادهنده یا کاستی ها ببندم و بابت این نمایش
ازتون تشکر کنم.
گرفتمش بالاخره.. باشد که آن چیزی باشد که فکر میکنم....
قیمت هم که نزدید اعتراض نکنیم :D
واقعاً دلم یه نمایش قوی میخواد..!
دوستان پیشنهادی ندارید..؟!
روایت گیرای صابر ابر که باعث میشه جذب داستان ساده ش بشی و باهاش عصبی بشی..، ناراحت بشی.. اشک بریزی... و حتی لبخند بزنی..!! (البته که همه چی به همون سادگی نبود..) اما به نظرم جدای از صحنه و نور و لباس و... چیزی که برای من خیلی خیلی درخشان بود طراحی بی نظیر صدا بود که انگار نیمی از بار این نمایش رو به دوش میکشید..!
در کل کار گیرا و متفاوتی بود
آیا دموکراسی یک مفهوم بی ارزش است..؟! یا دست نیافتنی ست..؟!
آیا برای جامعه ای که جان کنده تا نیم بندی از آزادی را تصاحب کند (و نتوانسته البته)، چنین نمایشی، با این دیدگاه کمک کننده است یا مخرب..؟!
من که خیلی ناامید شدم
باید بگم این یک نمایش تمام عیار است...
با اینکه ریتم بسیار کند است، با اینکه نویز میکروفون ها رو اعصابه، با اینکه خانم پسیانی و آقای سیاحی توپوق میزنند..، با اینکه شوخی ها چندان خنده دار نیست (لااقل برای من)..، با اینکه حس و اکتها (به غیر از آقای پسیانی) لحظه هایی فرود دارند و ...
اما کلیت نمایش عالی بود..!
یک کلام: نمایش دارای خطی است که فکر شما رو حتماً درگیر خواهد کرد ..، دوستش داشتم ..!
وقتی ایده ندارید چرا نمایش میسازید..؟؟
من تعجب میکنم از این همه کامنت مثبت..!
اجرا به شدت پوچ..؛ بی داستان.؛ بی حس..؛ بی اینکه یک لحظه بتونی ارتباط بگیری..؛ دیگه از صحنه و نورپردازی و .. نگم..!
باحال بود..
خندیدیم
ولی من بیشتر دوست دارم با تئاتر گریه کنم!
من این نمایش رو دیدم، تاثیرگذار بود بله، ولی جای کار زیادی داره ، از متن بگیر تا بازی، از بازی تا دیالوگ، که شما در هیچ کدام از این موارد قدرت و معنای محکمی دریافت نمیکنی. باشد که بیشتر تلاش کنند
تشکر
اما اجرا..
سبک اجرا میخواست متفاوت باشه اما نشد.. چون به نظرم سجاد به برندی تبدیل شده که روی اجرا و مخاطب تاثیر میذاره.. به نظرم لحظه های سکوت و لحظه های تاریکی هرچقدر در بک تو بلک مهم و دقیق بود اینجا تاثیر لازم رو نداشت و ضروری به نظر نمی آمد.. و به نظرم کاش به جای اون همه سکوت و ریتمِ کُند؛ کاش داستانِ سه نفر روایت میشد و کاش داستان نزدیک تر بود به این ایرانِ عجیب
من عاجزانه تقاضا دارم برای همچین نمایشی که این چنین تمرکز بالا میخواد.. لطفاً لطفاً بلیط خارج از ظرفیت نفروشید..! لطفاً لطفاً حالا که به قول خودتون تعداد آدمای بیشتری رو به سالن های تئاتر کشوندید؛ قبل از شروع اجرا آدابِ نشستن یک ساعت و نیمه رو بهشون بیاموزید .. نورِ گوشی.. آروم و قرار نداشتن روی اون صندلی.. صدای پچ پچ.. زمین خوردنِ چند باره وسایل وسطِ اجرا.. حتی خودِ سجاد تمرکزش به هم ریخت..! من به شدت نقد میکنم اجرای چنین نمایشی رو در این سالن و با این شرایط که تا انتها و گوش تاگوش بیننده بنشونید.. که از میکروفون استفاده کنید که بیننده روبروی همدیگر باشند و و و…. که هرچقدر تلاش کنی هرگز به تمرکز لازم نمیرسی..!
من لذت نبردم.. حتی در لحظات طنز هم نخندیدم.. تکرار مکررات.. داستانی که میشد عمیق تر پیشش برد و نکردید.. مثل سرِ هم کردن چند دیالوگ و چند دادو بیداد و چند آشفتگی و در انتها اشاره به اسامی ای که قلب مونو مچاله کنه..
توصیه نمیکنم
خسته نباشید؛
معمولی.. بی حرفِ اثرگذار..
کمدی سبک..فکرمو درگیر هم نکرد