در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال میثم هنزکی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:59:21
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
گفت : عالم بی عَمَل به چه ماند ؟
گفت : زنبور بی عسل !

حضور نسل ( Z ، ضِد ، زِد ، ظِد ، ذِد ) بر صحنه ی عیانِ هنر و بیانِ عریان ِ عبور جریان نسلی از مُدعایِ بی عَملِ نویسنده ی کتاب “ اخلاق در جامعه “ و یک به هیچ انگاشتنِ کاریزمای دستوری برای تمامیت فرضی ِ قدرت ِ خاصی که در نگاه و کلامشان است !
گذرِ بی محابا از روی تمام آن که با هزاران وعده ی پر شور و فریبا نگاشته شد اما بر یخ !
و اکنون جز ردی سرخ از آن نمانده است !
کتابی که مزبله میزبان آن شد تا اعتماد و تعادل رخت از ... دیدن ادامه ›› شهر بر بندد …
از ندانستن و نداشتن اطلاع تا افتخارِ تنفس در هوایی که شهردار محترم در آن نَفَس میکشند !
ملتی مسخ شده که از پس ممنوعیت بیسبال فراموش میکنند و در پی رفع ممنوعیت آن ، فراموش میکنند که فراموش میکنند !
فراموشی نان شب این مردمِ محترم است …
نسل نو اما مطالبه گر و مبارزه جو است حتی اگر تنها به دستکش بوکس در مقابل آتش مسلح باشد و نهیب مدامشان در گوشهای ناشنوای نسل کهنه طوقی سنگین بر گردن جامعه ی فرسوده روح و غبار گرفته ایست که مسالمت آمیز و مصلحت طلبانه چشم بر بِزِه میبندد .
واگویه ای جسورانه از سرزمینی که شناور بر فساد است و کتاب قانون آن حامی “ خلافکارای اصلی “ ست و برای آنان که از حد بگذرانند به صفحه ی سلاخی با کارد میوه خوری ختم میشود حتی اگر متهم “ درستکار “ باشد !
چرا که مردم اینجا به رسوم کهن سرزمینشان متعهدند و تاوان همرنگ جماعت نبودن بی شکلی است ، بی چهره بودن و بی هویتی !
مجازاتی که مرگ در مقابل آن عروسی است !
به “ چرتالدو “ شهر بدون دزد و بدون مجرم خوش آمدید !
اینجا جُرم فضیلت است و مجرم محترم و مصون و مسئول !

متنی با ظاهری انتقادی اما با بن مایه ای لیچار گویانه و زبانی تند و تیز که به نظر میرسد پا از موضع نقادی فراتر نهاده و با گردنی افراخته و صورتی برافروخته در خانه ی حریف بر صورت وی تُف می اندازد !
لکن فضای بزک دار و فانتزی و موزیکال آن پلیس شهر را دچار “ خطای محاسباتی “ کرده و آن را کمدی فهم کرده است البته بیشتر هم توقع نمی رود !
اینکه کارگردانی کمی شتابزده به نظر می آید یا موسیقی می توانست سینک تر باشد یا بازی ها در برخی موارد چه باشد که چطور بشود که البته همه احتمالا در همان کارگردانی که انگار از نوعی اضطرار در رَنج است خلاصه میشود ، شاید در برابر اراده و تلاش بینظیر این گروه جوان ، پر انرژی ، پویا و نسل نوی کشور ، در این “ شرایط حساس کنونی “ خیلی مهم نباشد !

گروه محترم “ هفت “ ، نویسنده و کارگردانان محترم ، رفقای جوان و دوستداشتنی ام عشق و مهرتان جاوید .

پینوشت : “ خلافکارای اصلی “ نام قطعه ی موسیقی اثر “ هیچکس “ و از آلبومی به همین نام است .
خلافکار‌ای اصلی
نه شیش‌جیب پاشونه ، نه سر کوچه‌‌ان...
بی‌‌سیم باشونه و دم خونه‌ان...
تو شبکه پوزخند می‌زنن...
همه اراذل جلوشون هله‌ هوله‌‌ان...

۱۰ دی ۱۴۰۲
پویا فلاح
جانا سخن از زبان ما می‌گویی ایضا شعرای دقیق خودت سپهرجان
پویا جان ممنونم ازت رفیق
۱۱ دی ۱۴۰۲
مهسا جعفری
آقای هنزکی عزیز ممنون بابت این نوشته ی زیبا و ممنون که ما رو به تماشا نشستین🙏🌸 برامون خیلی با ارزشه حضورتون🍃 خیلی زیاد🍃🌸
سرکار خانوم ارادت دارم خدمتتون و وام دار محبت ها تون هستم .
۱۱ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو بابا بالا سرت نبوده باید ادب شی …
از فقر و فقدان سایه ی سَر تا عصیان و سقوط ..
روایت زخم هایی عمیق بر روح معصوم کودکی نحیف اما جسور تا طغیان ... دیدن ادامه ›› هوش سیاه جوانی سرکش که راه نا کجا آباد را بر می گزیند آنجا که عشق با آن ید بیضاء و زره پولادین و سلاح بُرّایش حریف عنصر موذی و نا پیدای طمع نمی شود .
مهر مادری اما دست بالای قمار آخر است ..
مادری که هرگز نرقصیده اما دیگر خاطرش خالیست از هر چه بد و خوب و زشت و زیباست و تنها بوی نفت است که از زمین زیر پایش به مشامش میرسد ، زمینی که آخرین داییناسور آنجا چال است ..

متن درگیر کننده و پیش رونده ی “ دوباره بازی “ در محور آسیب شناسی فردی شخصیت کیوان و جنبه های روانشناختی آن بسیار موفق تر است تا بخش های کنایه آمیز و سیاسی آن که به نظر میرسد شاید بعدا به آن الحاق شده است که کاملا از اجرا جدا مانده و از آن بیرون زده است و نتوانسته ترکیبی جذاب آنچنان که شاید انتظار میرفته را ایجاد کند هر چند که اگر تلاشی در جهت کنش گری اجتماعی و حرفه ای و ادای دینی به آسیب دیده گان وقایع اخیر کشور فرانسه بوده باشد قابل احترام است !
همچنین تعلیق های زمانی دُرُست متنی با اجرای دقیق و به اندازه ی اسماعیل گرجی آن را اثر گذارتر به نمایش میگذارد .
دکور خلاقانه و نیز نور و موسیقی مناسب فضای اثر به هر چه قابل قبول تر شدن آن کمک شایانی میکند تا شاید بعد از ضربه ی مهلک و مهیبی که فضای هنری کشور علی الخصوص تئاتر متحمل شد بتواند سر آغاز شروعی مجدد و امیدوارانه باشد هر چند که به نظر نیاز به زمان بیشتری برای نرمالیزاسیون اتمسفر حاکم بر جامعه ی هنر و مخاطبان آن است .

پ . ن اول :
علیرغم درک مسائل اقتصادی که بی شک گریبانگیر گروه های هنری و تولید کننده گان آثار تئاتریست اما روال قیمت گذاری های جدید تا حد زیادی نا امید کننده و غیر خوشبینانه است .

پ . ن دوم
حالا که بحث تنظیم و تصویب انواع لوایح صیانتی با تضامن اجرایی نرم و سخت و با تمام ظرفیت در حال وقوع و داغ است ، خوب بود لایحه ای هم تحت عنوان عدم ورود هر گونه گوشی تلفن همراه به داخل سالن های تئاتر تصویب میشد و عوامل جلوگیری از حضور این جرثومه فساد و تذکر دهنده گان و شهروند خبرنگاران هم ضمن مصونیت مورد تشویق و حمایت نیز قرار میگرفتند تا هر چه بیش از پیش رستگار میشدیم !
پ ن دومتون من پرت کرد به رئالیسم:
رستگاری آن نیست که خداوند رو در سرزمین خود بشناسید رستگاری آن است که خداوند را در سرزمین خود بنشانید!

لایک فراوان!
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
سحر بهروزیان
پ ن دومتون من پرت کرد به رئالیسم: رستگاری آن نیست که خداوند رو در سرزمین خود بشناسید رستگاری آن است که خداوند را در سرزمین خود بنشانید! لایک فراوان!
#احسنت
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متلک گویی سیاسی و سندروم احساس لوله ی سرد اسلحه بر شقیقه که آشکارا ترس از باد سواری سَرِ سبز در مجلس رقاصی زبان سرخ علیرغم جسارت و چشم سفیدی ... دیدن ادامه ›› منحصر بفرد اصل ایرانی در فضای اجرا که بهتر بود در توضیحات آن پرفورمنس قید می شد را میتوان علی الخصوص در دقایق ابتدایی آن حس کرد .
سِرو خام و سرد اجزاء با کیفیتی که یقینا اگر هنر بیشتری چاشنی آن بود و پخته تر عرضه میشد میتوانست اثر درخوری باشد برای شاید آغاز موج نوی تئاتر بعد از التهاباتی که همچنان با آن دست به گریبانیم و بعید است به این سادگیها بشود ۱۱ ماه و دو روز قبل !
اما نهایتا فکر میکنم همگی باید فرصت بیشتری به تئاتر و هنر بدهیم تا غبار از آینه اش بزداید و دوباره زلال از سرچشمه اش بجوشد .

بازی خوب سعید چنگیزیان که کمتر انتظار نمیرفت و نهنگ گرفتار در تنگ ماهی ، ایمان صیاد برهانی که دیدارش جان تازه ای بود و همینطور دیدار دوستان عزیزم خود به تنهایی آنقدر امتیاز مثبت محسوب میشد که انگیزه ای برای بیشتر صبور بودن باشد .
بیام بعد از مدتها تیاتر؟
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
تارا میرآقا
کار سختی نیست یکم؟ من خیلی دوست دارم تنهایی به تماشای تئاتر رفتن رو شروع کنم؛ ولی کاریه که برام خیلی تازگی داره و هنوز موفق نشدم:)
نه دیگه خیلى ساله من اینکارو میکنم الان برام خیلى عادیه
چون انرژى زیادى هم ازم میگرفت کسى رو همراه خودم کنم و بعد مسئولیتش برام آزار دهنده ست
کافیه شروع کنید، اتفاقا از تنهایى هاى دیگه خیلى راحت تره 😍
البته، اگر یک پایه دقیقا مثل خودتون و با سلیقه خودتون داشته باشید خب خیلى هم خوبه.
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
مهرنوش نوری
نه دیگه خیلى ساله من اینکارو میکنم الان برام خیلى عادیه چون انرژى زیادى هم ازم میگرفت کسى رو همراه خودم کنم و بعد مسئولیتش برام آزار دهنده ست کافیه شروع کنید، اتفاقا از تنهایى هاى دیگه خیلى ...
من همیشه 2 تا بلیت میگیرم روز قبل نمایش یکی از دوستامو میبرم.
اویل برام مهم بود چه فکری میکنه، الان هم مهمه اما مشکلی ندارم اگر کاملن مخالف باشه یا بدش بیاد!
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

و آنگاه که انسان روح خود را به ابلیس فروخت و کالبدش آبستن ِ تاریکی شد تا اهریمن بزاید و شجره ی خبیثه اش از خون سیراب شود آنگاه بر سریر ستم ... دیدن ادامه ›› جلوس کند و نشسته “ بر استخوان های مرده گان “ حکم براند بر زمین خسته ی غم زده و مردمانش با آن چهره های تکیده ی شان در مرگ عشق …

دیوانه وار بودن “ رئالیسم مصنوعی “ از بدو ورود تماشاگر به سالن و حتی قبل از آن خود نمایی میکند و در طول اجرا و درباره ی تمام اجزای آن ، چنان قدرتمند است که به نوعی بدل به شناسنامه ی اثر میشود و میتوان روی پلاک معرفی آن عبارت “ دیوانه وار “ را ثبت کرد !
موسیقی مهیب ، با کیفیت و اثر گذار ، اولین تیری است که از چله ی کمان کارگردان پاشنه ی آشیل مخاطب را هدف قرار داده و برای از پای درآوردنش کافیست .
اما کار بدینجا ختم نمیشود و ترکِش وی مملو و مسلح است به پیکان های بسیار و کشنده !
طراحی صحنه مرعوب کننده است و غریب ..
طراحی نور بسیار عالیست و برای ضعف در برخی موارد قابل اغماض است .
و اما بازیها که مرکز ثقل نمایش است برای تمامی نقش ها بسیار دیدنی و ستودنیست و به عقیده ی من هر بازیگر در نقطه ی کمال نقش خویش است .
در این میان شبنم دادخواه علاوه بر بازی بینظیرش که صحنه را در زیر قدم هایش به لرزه در می آورد با استفاده از مهارت های آوازی و قدرت حنجره اش بیننده را مقهور خویش ساخته به تحسینش وا میدارد .
اسماعیل گرجی اما چنان ستاره ای منحصر بفرد میدرخشد و این مهم میسر نمیشود مگر در امتداد درخشش سایر بازیگران .
به زعم من اسماعیل گرجی نوک تیز و برنده ی پیکان و تمام کننده ی تیم بازیگریست و هر یک از دیگر بازیگران در درست ترین وضعیت به ایفای نقش میپردازند که همین امر بستر مناسبی میشود برای هنرنمایی خاص او تا نشان دهد هنرها در آستین بسیار دارد و بیش از اینها باید منتظر دیدن از او بود .
حضور گرجی بر صحنه کاملا مستقل و نو به نظر میرسد و کاملا توانسته از زیر سایه ی نقش های گذشته خود که از آخرین آن هنوز مدتی نگذشته بیرون بیاید و سیطره و سلطنت خود بر صحنه را به رخ بکشد .

و نهایتا متن .. اجرا [ در کلیت تمام اجزاء ] به حدی مسحور کننده است که عملا چرایی و انگیزه ای برای واکاوی زیر لایه های متنی و کنکاش برای چیزی بیشتر از نمود اولیه آن برای من ایجاد نشد و به همان روایت داستانی آن بسنده میکنم .


مرحبا بکم فی جمعیة المجانین …

پینوشت ۱ : “ بر استخوان های مرده گان “ نام رمانی است اثر اُلگا توکارچوک نویسنده ی لهستانی و برنده ی نوبل ادبیات ۲۰۱۸

پینوشت ۲ : بعد از دیدن این نمایش تجربه ی عجیبی رو از سر گذروندم که اگر بخوام عنوانی براش انتخاب کنم باید چیزی شبیه به “ افسردگی بعد از تماشا “ رو بهش اطلاق کنم که حقیقتا اذیتم کرد !
اینکه اولین مواجه ی من با این نمایش اتفاق افتاده و من افسوس میخورم و آرزوی محالی رو در سر می پروروندم مبنی بر اینکه ای کاش هنوز ندیده بودمش …
me too برای پ ن ٢😍😍😍😍😍
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
داشتم ویرایش می کردم بهش اضافه کنم اشتباهش زدم پاک شد! دقیقاً به همین جنبه پررنگ اجرا اشاره شد که شاید اون موقع درست بهش پرداخته نشد. هنوز هم برای من رئالیسم جادویی! آقای گرجی می گفت بعد از ...
یادتون باشه من آلنده رو نتونستم دوست داشته باشم ولی بعد از از رئالیسم شاید باورتون نشه آلنده رو هم دوست داشتم !
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
میثم هنزکی
یادتون باشه من آلنده رو نتونستم دوست داشته باشم ولی بعد از از رئالیسم شاید باورتون نشه آلنده رو هم دوست داشتم !
بله بله خاطرم هست حتی شما به خاطر هیجانات و تپش هاش قلب من دو بار آلنده رو دیدین!
درود بر شما🙏🏻🌸
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من یه کهکشان دیدم با کلی ستاره و یه ستاره ی خیلی بزرگ تو مرکزش ..
یه سیاهچاله ی بزرگ که داره به طرفم میاد یا من دارم به سمتش میرم ، نمی دونم ..
یه سیاهچاله که همه چیز صحنه رو داره می بلعه و تو خودش فرو می بره ، نور ، صدا ، بازیگر ، میز ، صندلی ، دسته ی صندلی ، همه چیزو .. و من ..
تو فضای تاریک و عجیبش معلقم و دارم به سمت مرکزش حرکت میکنم ..
یه غوطه وری عجیبی رو تو یه جای عجیبی که نمیدونم چیه و کجاست دارم تجربه میکنم ..
انگار تو یه ظرف عسل سیاه باشم ، نه میرم پایین نه میام بالا ..
یه غبار غلیظ کیهانی تمام سرمو پُر کرده ..
فعلا نمیتونم بیشتر بنویسم
من .. من سرم گیج میره .. من دستم درد میکنه .. من صدام گرفته .. من حالم .. حالم خوبه .. یعنی دیگه خوبه ..
من ... دیدن ادامه ›› نمیتونم برم خونه ، پاهام سالمن ، چشمام خوب می بینن ، ولی نمیتونم برم خونه …

خیلی سخته بین این همه ستاره بودن و اَبَر ستاره شدن ، ولی اسماعیل گرجی نشون داد میشه ..

نمیتونم بنویسم فعلا ..
🍕🎊🩸🤺🔥❤️🙋‍♂️
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
سید حسام حجازیان
دوست من دیشب 14 ساعت تو راه بود
یا خدا ۱۴ ساعتتتتت.تا پایان ماه صفر اصلا نمیشه دیگه شمال رفت.حتی نصفه شب هم ترافیک.من خودم شمال کار دارم با این حجم ترافیک گذاشتم ۹ مهر فصل بازگشایی مدارس دانشگاه که خلوت بشه
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
نادر کاویانی
یا خدا ۱۴ ساعتتتتت.تا پایان ماه صفر اصلا نمیشه دیگه شمال رفت.حتی نصفه شب هم ترافیک.من خودم شمال کار دارم با این حجم ترافیک گذاشتم ۹ مهر فصل بازگشایی مدارس دانشگاه که خلوت بشه
آره دقیقا، ساعت 2 ظهر راه افتاد 4 صبح رسید چالوس، البته از تهرانپارس
هرکی بچه مدرسه ای داره همین یکی دو هفته رو وقت داره و میره!
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قبلا برای کمی طویل بودن این یادداشت عذر میخوام ، هر کس خواند منت نهاد و هر کس نخواند مهرش در دل مستدام است .


آینده از آن شماست ، آنگاه که ... دیدن ادامه ›› صدای ناقوس کلیسا در مرگ تاریکی از دور به گوش جان می رسد و موذن بر ماذنه خبر از سپیده دمی عنقریب میدهد ..
شب بساط بر خواهد چید و خورشید به زودی از پس سیاهی سر بر خواهد آورد و خاک سرد و ماتم زده ی این سرزمین را به سرانگشت هنرمند خویش خواهد نواخت و دیگر بار بارور خواهد شد این زمین خفته ی خسته از بی مهری زمان ..
آسمان آبی لاجوردی را بالای سرتان میبینم روشن تر از روشن و پرنده گان نغمه خوان باز خواهند گشت به این دیار دود آلوده ی خاکستری فام …
( برای تیم اجرا گران و بازیگران جوان نمایش محترم مرثیه ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ که به حق در این اجرای سنگین و نفس گیر درخشیدید )


نمایشی فرم محور که پرفورمنس گونه آغاز ، ادامه و نهایتا خاتمه میابد و آنچه بیش از همه در آن نمود پیدا میکند جنبه های فیزیکال آنست که عمده ی بار آن بدوش اجرا گران است و صد البته بازی پخته ی بازیگران آن در پیوند با دیالوگ هایی ثقیل و پر کلمه و تغییر صحنه هایی پی در پی ، زمانبر و بدون خطا همگی نشان از تمریناتی طولانی و طاقت فرسا و درک درستی از صحنه دارد که موضوعیست بسیار ارزشمند .
نور و موسیقی نیز به همان میزان پویاست و در هر صحنه به فراخور موقعیت اجرایی آن را همراهی میکند .
طراحی لباس هایی خوب که با اندک تغییراتی در جزئیات میتوانست به خیلی خوب مبدل شود و در کنار گریم های خلاقانه آن ترکیبی به یاد ماندنی تر را ایجاد کند .
در این میان اما طراحی صحنه ی قابل توجه و چشمگیر اثر نیز همچون سایر موئلفه های آن موءید این است که تا چه حد این نمایش و مخاطبین آن برای خالقین اثر حائز اهمیت است .
نمایش همه چیز دارد ، کارگردانی کاملا موثر و محسوس ، بازی و اکت ، دیالوگ های پر طمطراق ، موسیقی ، شعر ، گریم ، طراحی صحنه و لباس ، طراحی نور ..
و در یک کلام پکیجی کامل از یک نمایش تمام عیار بر صحنه است ، اما مسئله اینست که نمی گویم هیاهویی برای هیچ اما فی الواقع برای چه ؟!
با توجه به در هم آمیختگی دو داستان کاملا مجزا یکی در قالب مثنوی و با محتوایی عرفانی و دیگری واقعه ای بر بستری تاریخی و با دو هزار و اندی سال فاصله بین پیدایش هر یک ، بعید به نظر میرسد نویسنده مقصودی بیش از قصه پردازی ایی صرف نداشته باشد !
اما نه تنها متن خودبسنده گی ندارد که حتی مطالعه ی متونی که میتواند پیش نیاز محسوب شود نیز به درک آنچه می باید از تماشای این اثر بسیار پر زحمت منتهی شود کمکی نکرد !
اگر پیام نمایش را تنها به اندرزهایی اخلاقی پیرامون وجوب ایجاد اتحاد و خرد جمعی و پیکره ی واحد برای ایجاد جامعه ای آرمانی و یا انزارهایی اندر تقبیح قدرت طلبی و پیامد های ناگوار آن تقلیل دهیم به نظر میرسد جفا در حق اثر باشد !
چرا که بدین ترتیب و با چنین رویکردی هر دو یا چند داستان یا واقعه ی تاریخی را میتوان با هم ترکیب کرد و با اندکی پیرایش برداشت ها از آن استخراج کرد !
اینکه منطق الطیر عطار نیشابوری را بتوان با ماجرای توطئه و ترور ژولیوس سزار رومی منطبق ساخت و از آن خروجی گرفت یقینا ذهنی خلاق میخواهد اما چرایی های بسیاری همچنان برام باقیست .

نهایتا علی رغم عدم ارتباطم با متن و عدم هر گونه دریافت از فحوای آن همچنان برای ارزشهای اجرایی اثر احترام قائلم و خسته نباشید جانانه ای عرض میکنم به این گروه پر تلاش و خستگی ناپذیر و به امید دیدار شما در آثاری دیگر و به روی صحنه .

پ . ن :
به نظرم مطمئنا سالن ناظر زاده برای اجرای شما محل مناسب تری بود .

هنزکی خیلی خاطرت عزیزه که من تنبل و خوابالود این همه‌رو خوندم. خداشاهده خیلی خاطرت عزیزه. واج‌آرایی خ 😁
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
ملانقطی تیوال
حیف شد واقعا نشد بمونم 🥲 ولی هیجانشو هنوزم دارم هم کتابخورها رو هم بعدش رئالیسم مصنوعی.... حقیقتا جفتشون منو ساخت.
نوش 🌹
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
میثم هنزکی
نوش 🌹
فکر کن شما بعد اینا یه موتور سواری هم با یه وسپای آبی می‌رفتم دیگه بهشت بود. حیف حیف حیف حیفففففف :)))))
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کوچه ها باریکن دکونا بستس
خونه ها تاریکن طاقا شکستس
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده می برن کوچه به کوچه …

( بشنوید با صدای زنده یاد فرهاد مهراد )

سرما از در وارد شود یا از پنجره ، تاریکی به وسعت اتاقی باشد یا شهری یا جهانی و زوزه ی باد تا اله سپیده دم اگر دوام یابد ، قلب کسی اگر ... دیدن ادامه ›› برایت به ضربان می افتد و گرمای حضورش اگر هست چه باک …

یک طراحی صحنه ی بسیار دقیق با حفظ جزئیاتی که دقیقا برای آن موقعیت لازم است اولین چیزی است که با آن مواجه میشویم و آنقدر جذاب هست که تا پایان تماشاگر را در خود نگه دارد .
طراحی صدا که نقش بسیار موثری در فضا سازی و القای احساسات خاص مورد نظر نمایش دارد به طرز موفقیت آمیزی به انجام رسیده است .
متن اما علی رغم تلاش و پذیرش ریسک حرکت به سوی سورئال دارای حفره های اساسی است که با تامل بیشتر قابلیت اصلاح و تبدیل به اثری ماندگار تر را داراست و برخی از همان کاستی هاست که به گاهی از بازیها رسوخ کرده و همچون ترمزی بازیگر را در میان صحنه متوقف می نماید .
البته عنصر بازی در این نمایش قابل توجه است و تلاش آن برای رخ نمایی ستودنیست .
“ هیوشیما “ گذشته از آنکه میتوانست بسیار بهتر باشد اما نمایشی است که میشود آن را پیشنهاد داد و البته خوشحالم که در تابستان اجرا میرود !!

و “ ترس “ میتواند فلج کننده باشد و آن کس که بترسید بِمُرد …

و دیگر آنکه :
چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پُر کند یا خاک گور
چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پُر کند یا ترک* موتور :))
اونقدر باهاش کیف کردم که ۵شنبه دوباره می‌بینمش و امیدوارم مزه‌ی همون اجرا رو بده.
*(بر ترک موتور نشستن
نه ترک موتور گفتن!)
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
ملانقطی تیوال
آقا ترانه‌ باشه خب دهه. هرچی می‌گیم ما یه حاضرجوابی کن شما. خودت گفتی غلط بگیر :)))))
مهربون غلط بگیرید خدایی :)
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
میثم هنزکی
مهربون غلط بگیرید خدایی :)
🥲🥲🥲🥲 رقیق‌القلب شدم.
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هملت - ویلیام شکسپیر ۱۶۰۲ !
میثم جان، من اما کسانی که -نه به عمد- به صحنه ای میخندند، نادان نمیدانم.
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
میثم هنزکی
هم سن و سالای شما تلفنم بلد نیستن جواب بدن شما اسنپم بلدی بگیری مادر جان ؟! بابا ماشاالله :)) اون پسره رو دعاش کن حتما خیر و صلاح تونو میخواسته :))
:)))))) من از اون پیرزن باحالام ننه. تک‌چرخ می‌زنم با عصا بیا و ببین.
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
ملانقطی تیوال
:)))))) من از اون پیرزن باحالام ننه. تک‌چرخ می‌زنم با عصا بیا و ببین.
:))))
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دنیا پر از رنج است
با این حال درختان گیلاس شکوفه می دهند ..
سحر لیلی ئیون
من هستم افتخار دیدار نصیب نشده محمدجواد جان
کم‌سعادت‌ترین بودم قطعا ☹️😞
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
به به 🌸🍒
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آلزایمر یا پاک شدن همه ی حافظه که شاید نوعی از همان باشد ، به زعم برخی میتواند برای شخص مبتلا شیرین باشد چرا که سختی هایش را ، غم هایش را ، عزیزانش ... دیدن ادامه ›› را و هیچ چیز دیگر را که به هر طریق میتواند باعث رنجش یا تشویشش باشد را به خاطر نمی آورد و مابقی عمر را در نوعی خلسه و غوطه وری در زمان طی میکند تا لحظه ی موعود فرا رسد …
و تنها سختی آن را اطرافیان وی می چشند و شاید گاهی رشک می برند ، کسی چه میداند … ؟
“ سفید “ وضعیتی را در برابر نگاهمان تصویر میکند که خانواده ای پر جمعیت چگونه دچار چالشی خاص ناشی از همزمانی فوت پدر خانواده و پاک شدن حافظه ی مادر خانواده است و حالا فرزندانی با طیف های مختلف فکری قرار است آن را مدیریت کنند .
خانواده ای که قبل از آن هم چالش های مختلفی را از سر گذرانده و به واسطه ی آنها و عدم وفاق بین اعضای آن به لحاظ روحی و عاطفی بینشان فاصله هاست و حالا باید با مسئله ای جدید روبرو شوند و در جهت حل آن همراه هم باشند .
شرایط شکننده ی روحی اعضای خانواده در این موقعیت ویژه که باعث برخورد ها و ری اکشن های پارادوکس گونه ی فراوانی بین آنها میشود ، با بازی بسیار خوب ، مسلط ، دقیق و تحسین برانگیز بازیگران آن تماشاگر را مجاب میکند که گویی مخفیانه شاهد برشی از زندگی خصوصی و مشاجرات مردم است طوری که انگار گاهی انسان از دیدن برخی صحنه ها معذب میشود و آرزو میکند کاش میشد پنجره را بست تا صدایشان نیاید !
تیم بازیگران درخشانند و هر یک دقیقا همانند که باید باشد که با توجه به ریتم نسبتا تند بازی ها شاهد یک اجرای بی نقص از ایشان هستیم اما خواهر بار دار یا به قول گویش مردم منطقه ای در افغانستان ( دو جان ) به طرزی بی بدیل و در درست ترین حالت خود اجرا میشود .
کارگردانی به نظر غیر کارشناسی من نه اینکه کاملا خالی از اشکال باشد اما درست است و شاید با حذف برخی اضافات که گهگدار از اجرا بیرون میزند میتوانست درخشان تر از چیزی که هست باشد .
بعنوان مثال گاهی شاهد مشاجرات تکراری هستیم یا بردن نام از یک چهره ی جنجالی فعال رسانه ای و سیاسی فرنگ نشین تکه ی غریبه ای برای این پازل است ، یا دیگر اینکه مرتبه ی دوم رفتار هیجانی و خشن “ بهار “ برای تکمیل پروسه ی شخصیت پردازی آن کافی و درست است و مرتبه ی اول آن بعقیده ی من زود و اضافی است .
متن اما به لحاظ محتوایی فاقد مطلبی خاص یا جدید است و موضوع مورد نظر به نوعی فرسوده مینماید که شاید کمتر در جذب مخاطب موفق باشد مگر آنکه کسی درگیر موردی مشابه باشد و از طریق همذات پنداری با شخصیت های نمایش با آن ارتباط برقرار کند .
از نور پردازی ثابت اثر که بگذریم دکور میتوانست در عین همان سادگی که مد نظر بوده از طراحی بهتری بهره ببرد و خالی های کمتری داشته باشد ، شاید بتوان گفت دکور در خود محصور و محدود شده و میتوانست رها تر باشد .
مجموعا “ سفید “ نمایشی مرتب است که تمرین بسیار برای آن کاملا مشهود است و این مهم بسیار ارزنده است که از آن خاطره ی خوبی به جای میگذارد .
جناب هنزکی گزینه اسپویل رو بزنید🙏🏻🌹
۰۸ مرداد ۱۴۰۱
میثم هنزکی
واقعا دیگه دور از جون تون ! عه !
دیگه خسته‌شدم
دیگه به اینجام رسیده
خدایا بسه
:))
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
ملانقطی تیوال
دیگه خسته‌شدم دیگه به اینجام رسیده خدایا بسه :))
#گریه_حضار
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عصر یکشنبه ی دل پذیری حوالی اواخر بهار یا اوایل تابستانِ و شما شنونده ی محبوب ترین برنامه ی رادیوی محلی هستین .
و در خلال آیتم های جذاب برنامه ... دیدن ادامه ›› ، مخاطب درد دلها ، خاطره گویی ها و گفتگو های چهار خانم که روی ایوان خانه ای چوبی برای صرف عصرانه و معاشرت جمع شدن قرار میگیرید .
چهار مونولوگ مستقل که در انتها کانالهای ارتباطی بین هم پیدا میکنن و به لطف بازی کلامی و ترکیب بازی با تن صدا و اجزاء صورت بسیار مسلط برای هر چهار بازیگر شخصیت پردازی خیلی خوب و باور پذیری برای هر یک از چهار کاراکتر مورد نظر پدید آورده بگونه ای که بیننده تا پایان همراه جریان اثر باقی بمونه .
دکور و نورپردازی جمع جور اما گرم و جذاب نمایش هم روند داستانی این دور همی زنانه رو دلنشین تر میکنه .
گپی دوستانه که ظاهرا حول محور مشکلات بانوان شکل میگیره اما از زاویه ی دیدی مبسوط تر ، اختصاصا به مسئله ی تنهایی انسان نگاه میکنه با بیان و در کالبدی زنانه .

“ روی موج یکشنبه ها “ دوستداشتنی ، روان و گویاست و خاطره ی خوبی از خودش برای شما بجا خواهد گذاشت .
🙈 روم به دیوار درد و دل غلطه
درد دل صحیحه
ولی این از اون تک.تمشک بودن چیزی کم نمی‌کنه 🥲
پارادوکس‌گونه را با خویش تکرار می‌کند و در دل و گاهی بلند بلند احسنت می‌گوید.
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
ملانقطی تیوال
نمی‌شه حرف زد قانونش درد دله. درد و دل صحیح نیست دهه این‌که دیگه ترانه نیست 🤭🥲 نذار از رقیق‌القلبی در بیام :)) (لحظاتی چند قصی‌القلبی پیشه می‌کند و بعد با دیدن گل تمشک عنان از کف می‌دهد) (چقدر ...
چشم ( درد دل )
اصلاح شد
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
میثم هنزکی
چشم ( درد دل ) اصلاح شد
چشمت پر نور 🌸🌊🍒
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من تا حالا نظر درباره فیلمی ننوشتم ، اصولا خیلی هم کم سینما میرم سالی چند بار .
اما اینکه دیروز بلیط گرفتم برای این فیلم توی سینما سروش و فقط به خاطر من تنها فیلم رو پخش کردن اونم تو سالن یک با سیصد صندلی ! ( دو نفر دیگه هم بلیط خریده بودن که کنسل کرده بودن ) خودش به تنهایی 3 تا ستاره داره و انقدر جذاب بود که واجب شد بیام اینجا و بنویسم !

اگر بخوام با فیلم نامه یا به قول خودمون همون متن شروع کنم ، خوب بود نسبتا و البته ترجیح میدادم رئال تر باشه و اون رگه های کمرنگ سورئال رو کلا نداشته باشه .
تصویر ها و قاب بندی ها رو خیلی دوست داشتم .
بازی ها برای الناز شاکر دوست خیلی عالی بود و پارسا پیروز فر هم خیلی خوب بود ، هوتن شکیبا هم همونقدر که لازم بود رو مُخ بود .
فضای ابری و خاکستری فیلم هم به کلیت اثر کمک موثری کرده بود و باعث نفوذ عمیق تری تو ذهن بیننده میشد .

در مجموع فیلم دوست داشتنی و تئاثیر ... دیدن ادامه ›› گذاری بود برای من .
یه تشکر ویژه هم باید بکنم از سینما سروش که هنوز به سبک کلاسیک یا old cinema با مخاطب رفتار میکنن و این خیلی خاطره ی خوبی شد برام .
امیدوام که پا برجا و پر رونق باشید .
با قسمت خوب بودن بازی آقای پیروزفر موافق نیستم باهاتون ولی باقی موارد هم نظریم باهم .....پیام نهفته درون فیلم رو من هم دوست داشتم
۲۸ تیر ۱۴۰۱
میثم هنزکی
واقعا حق میدم بهتون کلا چه کاریه اصلا ؟ ولی گاهی اتفاقی تک و توک یه چیزایی گیر میاد شانسی اونم .
اونا رو بعد از سالها که کهنه شد و همه امتحان کردند و مطمئن شدم که تو پاچه ام نمیره حتما دانلود میکنم و میبینم که البته بازم گاهی مثل قصیده گاو سفید رکب میخورم و فحش میدم امادرکل کمتر سوخت میدم اینطوری مثلا تازگیها بالاخره مسخره باز رو دیدم و از شکوهش گرخیدم و کیف کردم و حسرت خوردم که چرا تو سینما ندیدمش، اینم هست
۲۸ تیر ۱۴۰۱
محمد کارآمد
اونا رو بعد از سالها که کهنه شد و همه امتحان کردند و مطمئن شدم که تو پاچه ام نمیره حتما دانلود میکنم و میبینم که البته بازم گاهی مثل قصیده گاو سفید رکب میخورم و فحش میدم امادرکل کمتر سوخت میدم ...
منم اتفاقا موافقم با این روش
۲۸ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آلنده نا نازنین !
فروپاشی کعبه ی آمال ِ انتظار برای ثبت یک شاهکار در حافظه ی تاریخی همزمان با بازخوانی پرونده ی سقوط با شکوه آلنده به بهانه ... دیدن ادامه ›› ی تنهایی کارگردانی مورد خیانت قرار گرفته و با خنجر انتقامی به مفتضح ترین شکل و تا دسته در پشت و حقیقی ترین مرگ با شلیک به سر با اسلحه ی اسباب بازی …

هر چند که از ابتدا اونطور که باید با متن ارتباط برقرار نکردم اما قابلیت به صحنه رفتن رو برای اون قائلم گذشته از تکثر موضوعات اصلی و فرعی که باعث شلوغی آن و در نتیجه از دست رفتن تمرکز بر محور خط داستانی است .
کارگردانی اثر با آنکه همچنان بر اریکه ی نبوغ تکیه زده و در صحنه های مختلف منجمله ایجاد تعلیق های زمانی پی در پی قدرت نمایی میکند اما در مقایسه ای که ضمیر نا خودآگاه ، خودمختار و بدون اجازه از صاحب نَفَس با آثار قبلی وی میکند نتیجه را برای نمایش فعلی پیروزمندانه و یا حتی برابر نمی بیند !
نوشتن برای بازی ها را کوتاه میکنم ، نقش اول “ آلنده نازنین “ علی رغم توانایی بی نظیر در خلق شخصیت ، اما زیر سایه ی سنگین “ آنیموس “ در “ سیزیف “ مانده و نسخه ی دیگری از همان را به صحنه آورده است ، هم آن را که خود زاده و میرانده است !
و از آنجا که بازی هایی عادی و گاها پایین تر از تراز نام صاحب اثر را از سایرین شاهدیم ، صرف نظر از آنکه نقش اول به کدامینِ خودش شبیه بود یا نه ، باز هم شاید به تنهایی نمی توانست عنصر “ بازی “ را در آلنده نازنین نجات دهد چرا که حتی CR7 نیز به تنهایی نخواهد توانست ناجی هیچ تیمی باشد !

دکور حرف تازه ای ندارد و بعنوان یکی از ترکش های اثر برای از پای درآوردن مخاطب به خطا رفته است .
نور پردازی خوب است اما انتخاب موسیقی همچنان یکی از موئلفه هایی است که کاگردان نشان می دهد همیشه میتواند به وسیله آن تماشاگر را مرعوب سازد .

مجموعا بعد از مدتی نسبتا طولانی جدال با نمایش ، حلقه ی مفقوده ی اتصال بین آن و خود را نیافتم و نشد بشود آنچه که باید !

و آنطور که به نظر میرسد ، دوران اسطوره کُشی هنوز به پایان خود نزدیک نشده است …

پینوشت : یکی طولانی ترین درگیری هام رو برای نتیجه گیری با یک اجرا داشتم و از چهارشنبه تا امروز در حال کلنجار بودم باهاش و جز به این علت نبوده که نام محمد برهمنی برای من کافیه تا توقعم از یک اثر به حد اعلای خودش برسه حالا اگر اسم اسماعیل گرجی هم در کنارش باشه حساسیتش برای من خیلی بیشتر میشه .
دوستان قبل از دیدن کار بهم توصیه کرده بودن که با انتظار بالا به سالن نرم اما خب این واقعا درباره ی تئاتری که محمد برهمنی کارگردانی کرده باشه تقریبا نشدنیه برای من .

این نمایش من رو مجذوب خودش نکرد اما نا دیده گرفتن زحمات و تمرینات بسیار گروه منصفانه نیست .

به امید درخشش همیشگی شما بر صحنه

محمد خان برهمنی دو تا از با ارزش ترین و خاطره انگیز ترین اجراهایی رو که دیدم کارهای شما بود .
دنبال کننده و علاقه مند آثار شما بودم و خواهم بود .


حس من داشتین بعد از دیدنش.
۲۴ تیر ۱۴۰۱
جناب هنزکی من تضمین می کنم بار دوم لذت خواهید برد این فرصت به خودتون بدین!
چقدر دیشب از دیدنتون خوشحال شدم :)
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
جناب هنزکی من تضمین می کنم بار دوم لذت خواهید برد این فرصت به خودتون بدین! چقدر دیشب از دیدنتون خوشحال شدم :)
ارادتمندم نظر لطف شماست .
حتما سعی میکنم یکبار دیگه ببینم کار رو .
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آتیش بازی در نیمه ی دوم !
اجرا با یه دکور معمولی که قراره چیپ به نظر بیاد و بازی های خیلی روان و هماهنگ ولی معمولی شروع میشه که رفته رفته به اگزجره بودن همه چیز اضافه میشه .
شوخی ها معمولیه و حتی شاید نه تنها تماشاگر خنده ش نگیره که یه مقدار هم ممکنه حوصله ش سر بره و کسل بشه !
حالا نگو اینا دارن یه سازی کوک میکنن که قراره بعدا صداش در بیاد !
همینجوری که بازیگرا دارن با متن و صحنه کُشتی میگیرن و از این در خارج میشن و از اون راه پله وارد میشن و شما هم احتمالا یکی دو بار به ساعت نگاه کرده باشین پرده ی اول تموم میشه ، دکور تغییر میکنه و یهو بعد از گذشت چند دقیقه ورق بر میگرده و دیوانه بازی شروع میشه !
حدود چهل دقیقه ی نفس گیر و بازی هایی دیوانه وار و تمام عیار از تک تک بازیگرا و هماهنگی ایی استثنایی و بی نظیر در اون شیر تو شیر و بلبشو با حفظ ریتم و اجرای یک کُمدی درست و درمون ، تماشاگر رو در موقعیتی قرار میده که حتی اگر مثل مُد این روزا و البته مثل خود من سخت خنده باشه چاره ای جز تسلیم در برابر جَو این دیوانه خانه براش باقی نمی مونه و احتمالا چون با چشم کاملا باز نمیشه محکم خندید خیلی از صحنه ها رو از ... دیدن ادامه ›› دست میده !!
حتی اون دکور لامصب و آکسسوارش هم بعد از تغییر به طرز عجیب غریبی به بار طنز نمایش اضافه میکنه !
یک کُمدی با کلاس که تقریبا از شوخی های اروتیک و صد البته متلک های اینترنتی خالیه و این چند برابر به ارزش کار اضافه میکنه .
خیلی خوشحالم که تیم بازیگری رو در این اجرای سخت و بسیار پر انرژی و پر انرژی و پر انرژی و با این هماهنگی حیرت انگیز دیدم .
خیلی اون نفس نفس زدن هاتون آخر اجرا ارزشمنده ..
و دیگه اینکه همه تون دیوانه اید !
و دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید ..

وقتی که کارِت حتی شغل به حساب نمیاد و اگر هِر و بِر بگی به خیلیا بر میخوره ، باید جنون داشته باشی که ادامه بدی ، جنون محض …
دقیقاً من از همین دلخورم که چرا اوایلِ اجرا فکر کردم اجرا متوسط و ضعیفه!!!! و دلم می‌خواد اگه فرصت شه دوباره با دیدی که آخرِ اجرا پیدا کردم ببینمش! 😁
سه روزه یادِ اون صحنه‌ی کلیدیِ "احمقانه" و ورودِ زِزون؟ (درست میگم؟) میفتم و هر بار می‌خندم بهش 😂
۱۶ تیر ۱۴۰۱
sirena
چقدر زیبا نوشته بودید واقعا بعد از تغییر دکور و چرخش اون اوج نمایش بود...
لطف دارین 🙏🌹
۱۶ تیر ۱۴۰۱
نیلوفر ثانی
مریم جان به چشم یه نمایش کمدی بهش نگاه کن... در هر صورت این متن در کمدی های فارس هست یعنی کمدی که صرفا خندیدن و سرگرمی الویتش هست... جنون محض کمی اینو تعدیل کرده اما در همون قالب هست.
چشمم،خیلی ممنونم 💙
۱۷ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
“ آزادی “ عنصری که انسان حتی اگر خورشید را ندیده باشد و حتی اگر زیر زمین زیسته باشد و حتی اگر با مفهوم “ عشق “ غریبه باشد باز روزی در پی آن خواهد ... دیدن ادامه ›› شد و برای یافتن و تصاحبش از جان خویش هم خواهد گذشت و شاید معنای حقیقی زندگی همین باشد .. “ آزادی “

در “ پناه کاه “ متن آنقدری در پس کنایه گویی پنهان شده است که هر تعبیری میتواند از آن به ذهن متبادر شود و این تا حدی در تماشاگر ایجاد تفسیر به رای میکند ، یا شاید این حقه ی ذهن های ما ایرانیان بعنوان یکی از سیاسی ترین مردم دنیاست که در هر چیزی به دنبال معانی اینچنینی میگردد حتی در ماه !
“ اجازه بدید این سِمَت رو قبول نکنم ! “
اما آنچه از ظاهر امر بر می آید حکایت کهنه ی میل به برتری و ریاست حتی اگر در جامعه ای کوچک و حتی اگر در زیر زمین باشد .
بدیهی است که هر جامعه ای نیاز به رهبری و هدایت دارد البته مادامی که در چهارچوب قانون باشد و میل به خودکامگی نکند .
از متن که برای من آنچنان جذاب نبود اگر گذر کنیم ، طراحی صحنه و دکور بسیار پر زحمت و البته سنگین از نظر وزن و اجرا رو شاهدیم که به نظر میرسد شاید در برخی قسمت ها میتوانست ساده تر و یا طوری دیگر باشد اما در مجموع فکر شده و کار برده است .
طراحی لباس قابل قبول است و گریم ها هم همینطور است البته درباره ی رهبر فقید پناه کاه به نظر میرسد وام دار گریم Ragnar در سریال vikings باشد !

موسیقی که از اجرای زنده بهره میگیرد در خدمت اثر است اما گاهی از آن بیرون میزند مثل موسیقی با کلام ابتدایی قبل از کنار رفتن پرده های صحنه که برای مخاطب پخش میشود و در تاریکی تنها گوشهای ایشان را هدف قرار میدهد .
نور هم البته علی رغم تلاشی که در جهت کارا بودن حداکثری آن شده بود به نظر میرسید دچار نوعی آشفتگی در طراحی است طوری که عملا برخی بخش های آن قابل تعدیل و حذف به نظر میرسید .

اما نقطه ی قوت این نمایش بازی خیلی خوب بازیگران است که نشان از تسلط کامل ایشان بر متن و صحنه است و ریتمی که از ابتدا تا انتها برقرار باقی می ماند و ارتباط با تماشاگر را به خوبی تا پایان حفظ می نماید .

نهایتا عرض درود و خدا قوت به گروه پر تلاش “ ریگولیتو “ که احترام به هنر و مخاطب در نگاهشان مشهود است و به امید دیدار مجدد در اجراهایی دیگر .
خب حس میکنم باید حذفش کنم از توی لیستم😁
۱۱ تیر ۱۴۰۱
میثم عزیز سلام؛ از حضور و همراهی‌تون سپاسگزاریم. خیلی ممنون از اشتراک نظرتون. موید باشید.
۱۳ تیر ۱۴۰۱
ریگولتو
میثم عزیز سلام؛ از حضور و همراهی‌تون سپاسگزاریم. خیلی ممنون از اشتراک نظرتون. موید باشید.
ارادتمندم
پر اجرا و درخشان باشید
به امید اجراهای آتی شما
۱۳ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خیلی جالبه که ما برای بسیاری از امور روزمره فردی و اجتماعی مون نیازمند انواع و اقسام مجوز ها ، مدارک تایید مهارتی و احراز صلاحیت هستیم که البته درست هم هست و حرفی توش نیست اما برای بچه دار شدن و در واقع ادامه ی نسل هیچ برنامه فرهنگی ایی وجود نداره نه در سطح ملی و رسمی و نه به طور عرفی و سنتی !
شاید هم درستش همینه و نظام طبیعت اینطور میخواد که تنوع ژنتیکی حفظ بشه !

چقدر یک اثر در نهایت و اوج مینیمال بودن در همه ی عناصر حتی اکت ها میتونه هوشمندانه و دارای ابعاد مختلف باشه و به خوبی هر چه تمام تر اجرا بشه و مخاطب رو در خودش غرق کنه .
بعد از خواندن بروشور و اینکه نمایشنامه به نوعی اقتباسی یا دارای رگه هایی از کدوم نمایشنامه اس و با توجه به اینکه نمایشنامه مذکور خیلی برام جذاب نیست کمی مردد شدم اما اصلا انتظار نداشتم چنین کار بی نقصی رو شاهد باشم اونهم با این فرم منحصر بفرد و خلاقانه .
طراحی نور خیلی دوستداشتنی در عین سادگی و موسیقی درست و تنظیم و بازیهای فوق العاده خوب و دقیق روی متنی با پیچیده گی هایی خاص نهایتا باعث خلق این اثر موفق و تماشایی شده که به احترامش باید ایستاد .

به عقیده من “ گردن “ میتونه بعنوان یک طرح آموزشی در نظر گرفته بشه و برای طیف گسترده ای ... دیدن ادامه ›› از دانشجویان و حتی اساتید رشته های مختلف مربوط به امور اجتماعی ، خانواده ، کودک و روانشناسی به نمایش در بیاد .

درود به تک تک عوامل اجرا خصوصا بازیگران که چقدر بی نقص و باور پذیر بودند .
اون پاراگراف اول منو یاد جز از کل انداخت. دست مریزاد
۰۲ تیر ۱۴۰۱
پویا فلاح
اون پاراگراف اول منو یاد جز از کل انداخت. دست مریزاد
مخلصم 🙏
۰۲ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کرده ایم ، چه سفرها کرده ایم
ما برای بوسیدن خاک سر قله ها
چه خطرها کرده ایم ، چه خطرها کرده ایم
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خون دلها خورده ایم ، خون دلها خورده ایم
ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود
رنج دوران برده ایم ، رنج دوران برده ایم
ما برای بوئیدن بوی گل نسترن
چه سفرها کرده ایم ، چه سفرها کرده ایم
ما برای نوشیدن شورابه های ... دیدن ادامه ›› کویر
چه خطرها کرده ایم ، چه خطرها کرده ایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
خون دلها خورده ایم ، خون دلها خورده ایم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک
رنج دوران برده ایم ، رنج دوران برده ایم

بشنوید با صدای زنده یاد محمد نوری
سراینده زنده یاد نادر ابراهیمی


خیلی ممنون که یاد قهرمانان این کشور رو زنده کردید ، شاید روزی بیدار شدیم و دونستن اینکه چه خون دلهایی برای این خاک خورده شده به کارمون اومد …
آرزو به دل ماندم به دیدن اجرای زنده یاد استاد نوری
به به
روانشان شاد

میثم جان قهرمانانی از جنس ارتش و ارتشی، بدنها ورزیده، بدون چربی شکم، پر از مهر ایران، پر از غیرت، پر از چکیده معنی جان فشانی برای سیانت و حفاظت و پاسداشت از مام ایران زمین و البته حذف شده و نادیده گرفته شده در تاریخ معاصر ۴۴ ساله.
پر از غیرت

# من فرزند_یک_ارتشیم
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
جناب هنزکی ممنون که تشریف اوردین و مشتاق دیدار. ممنون از پیام دلگرم کننده شما 🌱
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
اروین گالستیان
جناب هنزکی ممنون که تشریف اوردین و مشتاق دیدار. ممنون از پیام دلگرم کننده شما 🌱
ارادتمندم و به امید دیدار مجدد شما بزودی ، چه بر صحنه و چه خارج از آن .
موفق و پیروز باشید 🌱
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به راستی جز “ عشق “ چه میتواند بر تارک دنیا جاودانه گردد و زمان را برای ابد اسیر خویش نماید و دست زورمند اجل را تهی از غنیمت قبض زندگی وانهد آنکه از “ عشق “ عروج کرده ست تا بیکران و از آبی بینهایت هستی به زمین کوچک می نگرد گویی بر ذره ای نا چیز میخندد …
و آیا زندگی اینست که هست ؟
و فراموش شده گانیم در تنها لحظه ای از تاریخ لایتناهی عالم وجود اگر بی عشق بمیریم …
برادرها ، خواهر ها عاشق شوید …

نظرم هنوز تغییر نکرده و سَبُکی ِ انتظامی رو با اختلاف دوست داشتم .
اما جنس نمایش و بازیها و انرژی ها اونقدر لطیف هست که باز هم لحظه ای از اجرا احساس میکنید دل تون به نازکی حبابی شده بر روی گودالی پر از بارانِ یک صبح خلوت و آرام اردیبهشت …

سَبُکی با همه ی احترامی که در مجموعه ی شهرزاد برایش قائل نشدند باز هم سَبُک است …

و آیا واقعا این بود زندگی …؟

چرا اردی‌بهشت؟ چرا خرداد نه؟
اینا همه‌ش نشونه‌ست :)))
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
میثم هنزکی
خارج از محدوده شهر هستم فریبا خانم ، امیدوارم کار رو دوست داشته باشید
چه حیف :(
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
فریبا
چه حیف :(
ارادتمندم به امید دیدارتون 🌱
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
و اما تو پسرم من این بار برای اولین بار بهترین و سخت ترین نقش ُ واست گذاشتم کنار ، تو یه سگی …


“ آقای ماروین “ از “ گروهه او و دوستانش “
حضور در استدیوی ضبط برنامه ی زنده ی تلوزیونی ، تجربه ای به لطف بازی های خیلی خوب و باور پذیر بهنام شرفی عزیز که میتونم بگم دنبال کننده کارهاش ... دیدن ادامه ›› هستم و از نظر من بهتر برای بازی خانم معصومه رحمانی که تسلط شون بر صحنه رو در دو موقعیت بداهه به رخ کشیدن که در یکی از اونها حتی یک لحظه بهنام شرفی هم جا موند و این یعنی بلوغ در نقش که خیلی ارزشمنده به عقیده من .
درباره دیگر عناصر نمایش اگر بخوام بنویسم ، موسیقی تقریبا خوب بود هر چند که شاید میتونست بهتر باشه اما نور پردازی حتما میتونست بهتر باشه و حال و هوای برنامه تلوزیونی رو درست تر ایجاد کنه که به نظرم دارای ضعف بود ، طراحی صحنه خوب و راضی کننده اس هرچند که باز هم میتونست بهتر باشه و اصولا این نمایش قابلیت و ظرفیتش رو داشت .
وجود ویدئو آرت هر چند که در این کار لازم به نظر میرسه و نمیشه بهش ایرادی وارد کرد کما اینکه به ایجاد فضای مورد نظر کمک هم کرده بود اما همچنان اصولا با وجودش مشکل دارم و خوشحالم قبل از دیدن کار نمیدونستم که جزئی از طراحی صحنه ست چون ممکن بود روی تصمیمم اثر بگذاره و یک کار خوب رو از دست بدم !
درباره ی متن هم اگر بخوایم از ایراداتی که شاید کوچک به نظر برسه اما مهم و اساسی هست چشم پوشی کنیم که البته فکر نمیکنم کار درستی باشه منجمله اینکه اگر اتفاقاتی مشابه اونچه که در “ زندگی همینه “ رخ میده در هر برنامه ی زنده ای بیوفته مسلما آنتن از برنامه گرفته میشه علی الخصوص که مجری خودش کارگردان هم باشه چون فکر میکنم در مقام اجرایی این کارگردان هست که مدیریت میکنه ماجرا رو نه تهیه کننده و از این گذشته فرض رو بر این میگیریم که ناگهان تمام اختیارات کارگردان فی المجلس از اون سلب میشه و حتی درب خروج از استدیو هم قفل میشه !
مسائل حقوقی ایی که در پی چنین عملی علیه یک مجری معروف و پولدار اونهم در اروپا ایجاد میشه ، چیزی نیست که کسی اعم از تهیه کننده یا هر کس دیگه ای بتونه و اصولا بخواد خودشو باهاش درگیر کنه چون قطعا بازنده ی بَد ماجرا خواهد بود !
مجموعا متن خوبی رو شاهد هستیم که پتانسیل اجرا رو داشت واقعا و البته میتونست ایراداتی که عرض کردم رو هم نداشته باشه .
مونولوگ های انتهایی هم خوب و اثر گذار بود فقط کمی طولانی بود مخصوصا مونولوگ خانم که از جایی به بعد ارتباطم باهاش قطع شد .
زمان کلی اجرا هم میشد کمی کوتاه تر باشه .
در نهایت “ آناکارنینا “ اثر موفقی هست که تا حدودی حیف شد چون میتونست یکی از موفق ترین ها باشه .

… و این غول سفید کوچولو که شب ها جای خیلی ها رو برام پُر کرد و وقتی بهش گاز میدادم بهم میگفت برو ، من باهاتم …
هی ایراد گرفتی ایراد گرفتی ، اخر هم گفتی خوب بود در مجموع🫤
خیلی سخت گرفتی به نظرم🙄
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
امیرمسعود فدائی
میثم جان من امشب هشت تا نه در اطراف شهرزادم، اگه جایی جمع شدین به منم خبر بدین: ۰۹۱۲۵۸۸۹۸۹۱
چشم قربان
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
میثم هنزکی
چشم قربان
چشمت پر نور😘😘
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید