خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود
“ حسین منزوی “
این چه زندانیست که وسعتش سرزمین ، زندانبانش هَم خُن ، زندانیش ملتی و شکنجه اش زندگیست …؟
باراِلها ملولیم و افسرده ، نا خوشیم و جان
... دیدن ادامه ››
خسته ، اسیریم و سلسله بر پایِ عقل بسته ، خِرد و اندیشه مان به راه برهوتی فنا ناگزیر رهنمون است ..
و نبضمان هراسان و لرزان از پس هیاهوی جهان و به سوی سوگ کام نامرادمان در ضربان ..
بیا و از سر احسان تصدق فرموده ، از باب رَئفت نظر مهر بر این بنده گان افکنده و باران رحمت ببارمان و زمین خشکمان را از سبز بپوشان و حیاتمان باز پس ستان از دیوان و اهریمنان آمین یا رب العالمین …
“ ورق الخیال “ که با آن موسیقی جذاب و تاریکی و سکوت عمیق ِآغازین شروعی نُوید بخش دارد تحت لوای کارگردانی درست و ایده ی متنی کِشنده و بازی خیلی خوب بازیگران آن البته با محوریت دیالوگ گویی های شلاقی و بی امان آنهم بر اساس ادبیات کلاسیک ایرانی با آن کلمات ثقیل و جملات نَفَس گیر اجرایی سخت را پیش روی مخاطب قرار میدهد طوری که احساس عذاب وجدان را در قبال از دست رفتن احتمالی بخشهایی حتی جزئی از نظر بیننده در انسان بر می انگیزد !
هر چند که ریتم سِیر جریان متنی به درستی پی گرفته میشود و تعلیق های زمانی و داستانی آن کاملا دقیق به اجرا در می آیند و بعید است تماشاگر از زمینه ی دوّار و مینیمال صحنه جدا شود اگرچه شاید در میانه ی کار کمی احساس کسالت مستولی شود لکن دیگر بار انتظار تِیک آف ذهنی بیننده وجود دارد .
گذشته از نورپردازی که شاید یکی از نقاط ضعف مهم اثر به نظر برسد ، مجموعه ی آنچه به اختصار آمد “ ورق الخیال “ را در آستانه ی ظهور در قامت یک اثر به یاد ماندنی و پُر ستاره قرار میدهد اما در کمال افسوس به عقیده ی من از دروازه ی آن عبور نمیکند و حلقه ی مفقوده ی این بی سرانجامی را نیافتم !
البته احتمال تاثیر لفافه و حجاب سنگین و حجیم که متن را به قصد عبور از پُل صراط و به سلامت گذراندن آن از منافذ سوزنی غربال نظارتی در بَر گرفته که مباد بالای چشم خاقان اَبرو و زبان جِنُّ اِنس لال ، خاطر ِ خاطر خواه همایونی مُکدَّر ، را نباید نادیده گرفت و نیز مورد دیگری که شاید شخصی تر باشد و نتوان تعمیم به کلیت اجرایش داد اینکه جامه ی نقش منجم برای تن ایمان صیاد برهانی کوچک است و این پرنده ی وحشی را از آسمان به زیر کشیده و در قفس کرده است !
القصه که غرق هیچ اجرایی نشدن ها و به پشت دیوار شیشه ای بین نمایش و تماشاگر دعوت نشدن ها و عطرِ خاکِ صحنه را استشمام نکردن هایم نگران کننده شده است !