ولتر میگوید : “ اگر خدایی وجود نداشته باشد باید آن را اختراع کرد . “
مهم نیست که خدا هست ، مهم این است که این فکر درخشان ، به ذهن موجود شریری به اسم انسان رسیده است …
“ برادران کارامازوف “
پروژه ای عجیب ، سخت ، شگرف و شور انگیز و به طرز حیرت آوری زنده است و مخاطب را همچون خوابی شیرین در بر میگیرد و مغروق خود می سازد و سوار بر امواج ملایمش از لا به لای تلاطمات رقصانش عبور میدهدش و در پی هر فرود جریانی نو برایش می آفریند و بیننده غوطه ور در رویایی خوش در هر لحظه خود را در مرکز ماجرایی جدید می یابد و این در حالیست که هنوز انگار پرده ی قبل همچون دنباله داری بر سینه ی شب یا رَد عطر غریبه ای در پیاده رو بر صحنه ادامه دارد و این وَهم آلودگی و خیال گونگی خاصیتی است که این نمایش را به تجربه ای ناب و نوشین تبدیل میکند و چنان مینماید که گویی رودی آرام و عمیق ، متین و قدرتمند روی صحنه جاریست که شاید گاهی کُند به نظر میرسد اما در حرکت است و باز نمی ایستد .
این اُردوی نمایشی اثری اندیشه ورز نیست ، بلکه مُحرک اندیشه ورزیست و دریچه ایست که بسوی تأملی دیگر در مسائل غامض بشری گشوده میشود .
جدال
... دیدن ادامه ››
ایزد و اهریمن در ضمیر انسان که وسعت اندیشه و روحش به صحنه ی هماوردی میان این دو بدل گشت و سرنوشت رستگاران و ساقطان این تقابل ازلی و تقلای آمیخته با عشق و هوس و طمع و غضب و بسیار احوال حیوانی و روحانی آدمی برای شکفتن از پیله ی تن و طیران در آفاق هستی شالوده ی متن مورد اقتباس نمایش است .
اگرچه کالبد اجرایی تماما خاص و بی بدیل است از مدت زمان آن گرفته تا میزانسن ها و اعجاز بی دکور تا بازی های پخته و با شعور ، بدنها و حنجره های ورزیده و در اوج و نوعی گسستگی بین پُل های داستانی که در عین حال پیوستگی اش را حفظ میکند و مانند تور صیادی با چشمه های دُرُشت در پی به دام اندازی سَر های بزرگ است و حتی طنزی که مویرگی در اثر جریان دارد و به عبور روان تر آن از مذاق مخاطب کمک میکند ، متن اما مستقلا دیر یاب است و به پیش زمینه ی مطالعاتی از سمت تماشاگر وابسته است ، حال آنکه تلفیقاتی نیز به آن افزوده شده و شیوه ی روایی بی مرزی که پیش بَرَنده ی اثر است هنرمندانه توانسته بیننده را در یک سرگشتگی لذت بخش و بی زمان تعلیق کند و تجربه ای منحصر بفرد را برایش به ارمغان آورد .
“ برادران کارامازوف “ مجمع المجانین است !
دیوانگانی ساخته و اجرایش میکنند و دیوانگانی تماشا …
دویست و یکمین