در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آرمین | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:03:11
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
آرمین (newmass)
درباره نمایش بی پدر i
گرگ :
برای اینکه بز بشم باید چی کار کنم؟؟؟
بُز :
باید اول بترسی...
آرمین (newmass)
درباره نمایش بک تو بلک i
شاید سوال درست این باشه که شما چرا؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر دلمون برات تنگ شد تئاتر!
تیاتر با شرف، تیاتر مردمی، تیاتر با دغدغه.
تماشا در روزهای کم غصه، تماشا در روزهای روشن، تماشا در روزهای خوب.
و ما مَردُمی هستیم که دلتنگیهایش زیاد و امیدهایش بسیار دور می نماید ..
۲۰ آبان ۱۴۰۱
نوید عسکری فراهانی
من هم دلم هم برای تئاتر و هم برای تهران تنگ شده و هم برای دوستان نادیده و اختلاف سلیقه های زیبا در مورد نمایشها . من که یک سال از آبان سال گذشته تا شهریور امسال هفته ای یک روز میامدم تهران و ...
درود فراوان بر شما ، دائمن یکسان نماند حال دنیا برادر ❤️
۲۱ آبان ۱۴۰۱
فرزاد جعفریان
درود فراوان بر شما ، دائمن یکسان نماند حال دنیا برادر ❤️
ارادت فراوان
۲۱ آبان ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بی تفاوتی اصولا با بی‌ مسئولیتی یک معنا را می‌دهد، پرواضح است که کنشگر چه در معنای مخاطب تیاتر چه خالق آن نقش اساسی ایفا میکند. چگونه خوش و خرم به تماشای تیاتر بروم در حالیکه عزیزانم، در حال سوگواری هستند، رنج می‌کشند، مضطرب هستند و اشک از چشمانشان سرازیر است؟ پرواضح است که صحبت از روشن نگه داشتن چراغ تیاتر از مجموعه ای که حتی انصافی نه در قیمت برای مخاطب متصور است نه برای گروه اجرایی، نه برای زمان تماشاگر اهمیتی در نظر میگیرد، نه پاسخگویی درست است،کمدی در این روزهای تراژیک است، از طرفی دوست عزیزی که می گوید اجرا میرویم تا لبخند به روی لبهای مردم بیاوریم یا کمی در آرامش مردم موثر باشیم، پاسخ دهد صحبت از کدام مردم است؟ در کردار اگر انصافی نیست در گفتار معقول باشیم. در آخر انچه مشخص است تیاتر یک هنر مسئول و اجتماعی است و نمیتوان آن را به گونه ای دلخواه تحلیل کرد.

شنیدن عبارت "چراغ تئاتر" که از سمت بعضی‌ها، حرف مفتی بیش نیست.
و ضمناً مسئولین دکان شهرزاد هم اصلا صلاحیت اینو ندارند که درمورد چراغ تئاتر و جریان سازی توسط مدیوم تئاتر اظهار نظر کنند.
من نه خودمو در همچین جایگاهی میدونم و نه اجازه اینو دارم به کسی یا گروهی بگم در جهت تامین معاش فعالیت نکنید، همونطور که اجازه ندارم به یه نونوا، به یه قناد، به یه کافه دار... چمیدونم حتی به مسئول فلان تالار جشن و عروسی اعتراض کنم که فعالیت نکن و کسب درآمد نداشته باش، همونجورم خودمو صالح نمیدونم که درمورد اینکه کی برای امرار معاشش تئاتر بازی کنه یا اجرا بره اعتراضی کنم.
اما درمورد بسیاری از سلبریتی‌ها و سالن دارا، گزینه امرار معاش و کسب درآمد یومیه اینجا مطرح نیست، چون با وضع این روزای بلیت فروشی ... دیدن ادامه ›› و بی‌مخاطبی، گزینه کسب درآمد عملا بی‌معنیه، پس اینجا هدف از اینهمه هیاهو در این خراب‌آباد نابسامان، نه کسب درآمده نه روشن نگه داشتن چراغ تئاتر، به نظر من هدف فقط و فقط نشون دادن قویترین ارادت‌ها و محکم‌ترین بیعت‌ها‌ست که فردای روزگار این نشان ننگ و عار رو زینت‌بخش سیاهنامه آمارشون کنند که ای صاحبان، ببینید در روزگاری که بسیاری برای دل ستمدیده و رنجور مردم از نون شب و حتی از جونشون گذشتند ما یک تنه بار این خفتو بدوش کشیدیم و "چراغو" روشن نیگه داشتیم، حالا هم چشممون به مجوزها و رانت‌های شماست.
۳۰ مهر ۱۴۰۱
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
شما لطف دارید🌸🌸🙏
۰۱ آبان ۱۴۰۱
سیدمهدی
شنیدن عبارت "چراغ تئاتر" که از سمت بعضی‌ها، حرف مفتی بیش نیست. و ضمناً مسئولین دکان شهرزاد هم اصلا صلاحیت اینو ندارند که درمورد چراغ تئاتر و جریان سازی توسط مدیوم تئاتر اظهار نظر کنند. ...
موافق هستم باهاتون 🌸🌸 هرچند میتوانیم انتظار همدردی بیشتری هم داشته باشیم🙏
۰۱ آبان ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش برای من دقیقا در نقطه مرکز قرار داشت، اوایل اجرا خیلی مورد پسندم نبود اما کم‌کم ارتباط بیشتری با کار گرفتم. بازیهای نمایش را دوست داشتم و تیپ سازی آنتوانت به گمانم خیلی خوب بود، میزانسن مناسب و در خدمت اجرا و طراحی نور هم خوب بود.
موسیقی ابتدایی نمایش و انتهایی نمایش دلپذیر بود ولی فقدان آن در طول اجرا کمی به چشم می‌امد یا دست کم من نیاز بیشتری به شنیدن داشتم.
اما خود متن بیوگرافی و اتفاقهای درون آن خیلی با ذائقه من هماهنگ نبود و کمی روایت برای من پرتکرار بود، هرچند که به گمان میرسه این نوع از تکرار و تغییرات یا عدم تغییر در گذشته عامدانه بود، نمیدونم شاید انتظار نواوری و خلاقیت بیشتری داشتم یا دوست داشتم با شخصیتها بیشتر آشنا بشم! در نهایت از تماشای این نمایش پشیمان نیستم و به اندازه کافی برایم لذت بخش بود.

⭐⭐⭐
دقیقا نظر من نسبت به بیوگرافی فرمایشات شماست....منتظر خلاقیت بیشتری بودم که متاسفانه ندیدم...اما از اجراها لذت بردم و چند جایی هم لبخند زدم و فکر کردم چقدر سخت شده این روزها خندیدن به هرچیزی برام!
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
سپاس از مهر و لطف شما
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
گروه تئاتر اندیشه یکم
سپاس از مهر و لطف شما
مانا باشید
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در جستجوی شهریار

چون بود کاقلیم ما را شاه نیست
بیش از این بی شاه بودن راه نیست

شهریار کیست؟ آیا شهریار لازم است، تغییر یا عدم تغییر؟ ترکیب نیمه روشن و سفید چه رنگی می‌شود؟ همیشه خاکستری؟ سفید؟ یا سیاه؟ چه کسی به دنبال مشروعیت است و در مقابل قدرت مطلقه چیست؟ ترسناک تر از همه آیا مشورت همیشه راه درستی برای تصمیم سازی است؟
نمایش در طراحی حرکت و صحنه بسیار موفق است، گروه بازیگری به گمان من نیز بسیار خوب بود هرچند یک و دو نقش را خیلی دوست نداشتم ، طراحی نور، لباس و صوت نیز کاملا در خدمت نمایش بود البته فکر میکنم در مورد موسیقی با توجه به داستان میتوانستند از چهار چهار بیشتر بهره ببرند.
اما شگفتانه نمایش ... دیدن ادامه ›› برای من متن بود متنی که می‌توانست ۳ خوانش به همراه داشته باشد، در خوانش اول تنها ما ترکیبی از منطق الطیر و روایت سزار سر و کار داریم و دال مرکزی ما در واقع تنها یک اجرا و یک نمایش است، که به هیچ عنوان معتقد به این خوانش نیستم و برای من کاملا کار با معنا و مفهوم بود. اما خوانش دوم و سوم تفاوتی در سوگ و نکوهش، ترس و شجاعت دارند که متاسفانه با جو این روزهای تیوال خیلی نمیتوان به آن پرداخت و یا دست کم حوصله ای باقی نیست.
سوال اساسی برای من در این نمایش این بود که آیا سی مرغ ها باید حتما الیت باشند یا توده نیز توانایی سی مرغ شدن دارد و از طرفی آیا همیشه در فرایند سی مرغی شدن عنصر ناسازگار وجود دارد یا خیر که صدالبته در پایان بندی اشاراتی با آن شد، تا امروز که ۴ یا ۵ روز از تماشای نمایش گذرانده ام هینت های تغییر و ضدتغییر را به خوبی دریافت نکرده ام.
شاید در فهم نمایش دو نکته ضروری است ژولیس سزار به عنوان یک رفورمیست در روم شناخته میشده و در پی برخی اصلاحات نظیر بزرگ کردن طبقه متوسط و رونق کشاورزی بوده و بر همین اساس و نوع نگاهش به امپراطوری مخالفینی سر سخت در سنا داشت. که به گمانم در این نمایش تا اندازه زیادی با این روایت هم سو است. از طرفی در منطق الطیر روایت اصلی بر این است که، گروهی از مرغان برای جستن و یافتن شهریاران ( پادشاه) سیمرغ، سفری را آغاز می‌کنند. در هر مرحله گروهی از مرغان از راه بازمی‌مانند و به بهانه‌هایی پا پس می‌کشند، تا این‌که در نهایت و پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی می‌مانند و با نگریستن در آینه حق در می‌یابند که سیمرغ در وجود خود آن‌هاست.که نمایش در اینجا شالوده شکنی میکند و روایت خودش را تحمیل میکند که همین بر زیبایی نمایش اضافه می‌کند.
در واقع محوریت این تغییر در نقش کلاغ نهفته است اینبار کلاغ نه وسوسه کننده مرغان سرگردان بلکه در حقیقت وسوسه کننده سزار است و در اصل این کلاغ است که به جای سزار می‌خواهد دیکتاتور زمانه خود شود، و داستان را به شکل عجیبی از ما به من تبدیل میکند ، من های تنهایی که هریک سودایی در سر دارند و به کنش استراتژیک خودشان مشغول هستند ، من هایی که کنشگر ارتباطی نیستند و برای دست پیدا کردن به هویت جدید تنها من را میبینند و از دگری و در نهایت ما غافل هستند.
به هرحال این نمایش ترکیبی از متن و فرم است که به گمانم اندکی در فرم یا شکل چیره تر است البته متن بسیار خلاقانه است و بینامتنیت در نقد قدرت و روایت هویتی آن موج می‌زند.
درآخر حتما نمایش را باز خواهم دید و اگر نیازی بود مطلبی دوباره خواهم نوشت.

⭐⭐⭐⭐
در ذهن من هم گاهی انگار کلاغ طرد شده از جامعه داشت پس از شکست؛داستانی رو برای مرغان تعریف میکرد تا بفهمند چه بر سر خود آورده اند و یا خواهند اورد!
اینکه وجود رهبر یا عدم وجودش شاید مهم تر از غرور کذب همگیشان نبوده....چه برداشت های متفاوتی میشه از این نمایش داشت و نداشت واقعا!!!
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
ابرشیر
آرمین جان به به ... چقدر منتظر خواندن نظر ارزشمندت درباره این نمایش بودم .. به نظرم به شالوده اصلی این نمایش یعنی بحث قدرت، شهریاری و چگونگی اش اشاره کردی .. ایکاش درباره خوانش دوم و سوم هم ...
ارادت فراون دوست فرهیخته من، در حقیقت خوانش دوم و سوم من را خودتان به نوعی اشاره کردید و من در همین مفهوم قدرت ذات گرایانه و ستایش از آن یا در مقابل قدرت دارای مشروعیت و اراده جامعه مدنی بوده. البته مفهوم، ستایش و یا مقابله با تغییر برای من در این نمایش دارای ابهام بود که حتما به تماشای دوباره آن می‌روم تا شاید ابهام زدایی شود. در آخر امیدوارم به زودی ببینمتون تا آزادانه گپ بیشتری بزنیم
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
خیلی لطف دارید به امید دیدار و گپ آزادانه تر به زودی
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیوانه‌ام یا مرده؟
برای من خیلی فضا سازی فیلمهای دیوید لینچ رو داشت، بهنام شرفی هم خیلی خوب بود،البته من در کل از بازیها راضی بودم، طراحی صحنه رو، و نور را دوست داشتم اما در مورد موسیقی و ساوند افکت نیاز بیشتری برای لذت داشتم هرچند با exit به اوج رفتم ولی ای کاش باز هم موسیقی داشت.مشکل من مقداری با متن بود که احتمالا همش درگیر لینچ بودم و متاسفانه ذهن قیاسی نگذاشت لذت بیشتری ببرم. اصلا با خنده های مخاطب مشکلی ندارم و در راستای بروز هیجانات در هنگام تماشا میبینم ولی واقعا برخی اوقات برایم جای سوال بود که چرا آنها میخندند و من درگیر مسئله دیگری هستم، متن کاملا تراژیک است و من کمدی در آن پیدا نکردم.
اگر در بازی روانی متن درگیر شوید لذت زیادی میتوان از آن برد، صحنه اول و کیسه های خون را که دیدم یاد دوست عزیزم در تیوال فرزاد افتادم‌ که احتمالا لذت زیادی برده است و احتمالا با دیدن همین صحنه در متن غوطه ور می‌شود. رورانس پایانی را هم خیلی دوست داشتم.
با آرزوی اجراهای فراوان و موفق
⭐⭐⭐
آرمین عزیز ممنونم بابت اینکه به تماشای کار ما نشستید و نظرتون رو درباره کار با ما به اشتراک گذاشتید
سپاسگزار محبت شما هستیم
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
نگار امیری
آرمین عزیز ممنونم بابت اینکه به تماشای کار ما نشستید و نظرتون رو درباره کار با ما به اشتراک گذاشتید سپاسگزار محبت شما هستیم
ارادت برقرار باشید
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آرمین (newmass)
درباره نمایش جانور i
جانور بی جان!
نمایش جانور دست به روی ایده مناسبی گذاشته است و از اینکه نمایش دغدغه داشت و حرفی برای گفتن داشت سالن را با ناراحتی ترک نکردم.
متن اصلی را مطالعه نکردم اما با احترام نمیدانم مشکل از شیوه اجرایی متن بود یا در کل متن اصلی اینگونه غیرقابل باور بود، بازیها به غیر از سعید نبوی گامی در باورپذیر بودن متن دست کم برای من برنداشتند، سعید نبوی هم که بازی نسبتا قابل قبولی داشت بار هیجانی و روایی در نمایش ایفا نمیکرد، نور پردازی نمایش با آنکه در موردش فکر شده بود اما نتوانسته بود آنچنان تاثیرگذار باشد، میزانسن به گمانم ساده ولی خوب بود و نسبتا در اجرا و فضاسازی آپارتمانی ( به غیر از صدا) قابل قبول بود. افکت ها و طراحی صوتی نیز خیلی مناسب نبود به طور مثال شنیده شدن صدای هواپیما در منزل حتی در مناطقی از تهرانسر، آذری و مهراباد نیز اینگونه نیست یا صدای آمبولانس گویی در کنار گوش مخاطب پخش می‌شود و بیش از اندازه صدای رسا و نزدیک داشت. به هرروی برای من پیرنگ مناسبی شکل نگرفت و نتوانستم با ۳ پرسوناژ اصلی همدلی زیادی داشته باشم در حالیکه به نسبت شغل داستانها و روایتهای اینگونه را زیاد شنیده و یا از نزدیک تجربه کرده ام.
برای گروه نمایش آرزوی اجراهای موفق تر دارم، ضمن اینکه نوع صحبت ،ادب و متانت کارگردان نمایش برای من ستودنی بود.برقرار باشید.
⭐⭐
👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
کیانوش ایازی
سلام جناب آرمین از نگاه و لطف شما سپاسگزارم ممنون که نمایش مارو انتخاب کردین
سلامت باشید و پراجرا جناب ایازی
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
آرمین
سلامت باشید و پراجرا جناب ایازی
بزرگوارید.
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آرمین (newmass)
درباره نمایش شورایی بلوبری i
بلوبری طعمی شالوده شکن
بلوبری را دوبار تماشا کردم و هر دوبار را با بازی نیما قربان زاده عزیز تجربه کردم، برای من این نمایش دارای ایده پردازی و فرم اجرای مناسب بود. بازی نیما قربان زاده را خیلی دوست داشتم و به نظرم میتواند مونولوگ گوی خوبی باشد.
وقتی صحبت تئاتر پلی بک، تعاملی و مشارکتی است یعنی با ساختارشکنی رو‌به‌رو هستیم، شالوده شکنی که داستان را به هم میریزد، ارتباط و تک صدایی درام را متزلزل میکند و به گونه ای تمرین دموکراسی است. این مدل از اجرا در پی نقش دهی به تماشاگر است و در واقع حتی کاتارسیس را نیز دگرگون می‌‌کند،یعنی با دخیل کردن مخاطب در جریان نمایش نقش قهرمان داستان تغییر پیدا میکند و همذات پنداری با قهرمان دستخوش تغییرات فراوان می‌شود. در واقع اجرای شورایی قرابت زیادی با سایکودرام و درمانگری دارد و یکی از تکنیکهای مورد استفاده روانشناسان است و در این موقعیت فرد میتواند مبارزه با سرکوب را تجربه کند و بیاموزد که برای حل یک مسئله تنها یک راهکار وجود ندارد و از طرفی همین مهم بر ارتباط نیز صادق است که فقط یک راه ارتباطی با دیگران وجود ندارد بلکه فرد میتواند راههای دیگر را نیز امتحان کند.
بلوبری نیز تک سناریو و تک صدا نیست و سعی میکند که تماشاگر را در روند داستانی دخیل کند و به عبارتی در پی برداشتن مرز بین مخاطب و بازیگر است که بتواند ارتباط یک سویه را متحول کند و آن را به یک نمایش تعاملی ... دیدن ادامه ›› تبدیل کند.
به گمانم در بلوبری داستان و پیچیدگی آن اهمیت زیادی ندارد و بیشتر این شیوه اجرا است که جایگاه اصلی را دارد و به نوعی عامدانه توسط کارگردان کار جای آنها تغییر یافته است و رجحان بر شیوه اجرا بوده است.قطعا اگر نمایش با تعداد کمتری در حد ۳ تا ۸ نفر اجرا رود مخاطب لذت بیشتری میبرد و حضور خود را پررنگ تر میبیند اما به دلیل مسائلی مانند هماهنگی، بعد اقتصادی و شاید زمان بر بودن کار این امر میسر نشده. همانطور که اشاره کردم بازی نیما قربان زاده را دوست داشتم و در تعامل و دخیل کردن مخاطبین تلاش مناسبی داشت و بداهه گویی و مدیرت تاثیرگذاری مناسبی داشت، حضور چند بازیگر دیگر کنار نقش اصلی شاید ایده مناسبی باشد اما گویی در این نمایش خیلی موثر نبودند هرچند که در تجربه دوم تماشا ارتباط بیشتری با آنها گرفتم. طراحی صحنه در هنگامی تاریکی در عین سادگی برای من خوشایند بود اما در هنگام روشنایی نورهای لوستری سالن به چشم میامد و به نظرم روی کیفیت کار تاثیرگذار است، هرچند که محدودیت های سالن را به خوبی میدانیم.گرداننده نقش مهمی در نمایش دارد و صدالبته که ایرادهای تماشای اول تا اندازه زیادی در تجربه دوم برطرف شده بود به طور مثال رای ها یادداشت می‌شد اما گاهی استنباط میکنم که تمرکز نهایی را نداشت اما به هرروی در تجربه تماشای دوم خوب بودند. نکته آخر جمع بندی پایانی و صحبت تسهیلگر یا گرداننده با مخاطب نیز به گمان من میتوانست نباشد، چون اصولا تیاتر شورایی به دنبال قضاوت نیست، بنابراین میتواند بدون پند دهی یا طرح سوال پایان یابد.
شاید مهدی ملکی با توجه به آثار مکتوب و اجراییش بیشتر در نمایشهای آیینی و ایرانی شناخته شده باشد اما به نظرم بلوبری که اتفاقا آنهم همین عناصر را تا اندازه ای حمل میکرد نشان می‌دهد که میتوان در اجراهای عمومی دست به تغییر، ساخت زدایی و نواوری بزند، البته این تنها برداشت یک مخاطب معمولی تیاتر است.
به هرتقدیر من لذت کافی را در سبک اجرایی، ایده پردازی و بازی بردم، بلوبری بدون خودنمایی و هرگونه ژستی برای من خوشایند بود.
خوشحال شدم دکتر اجرای اول دیدمتون🙏🏻🌹
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
mahdi maleki
جناب دکتر عزیز و دوست داشتنی لطفتون در همین مدت کوتاه آشنایی همیشه شامل حال من بوده و چقدر کیف داره خوندن نقدهای شما با این ادبیات و وسواسی که براش به خرج می‌دین. به امید دیدار مجدد تا زود
ارادتمندم جناب مهدی ملکی عزیز و سپاس از لطفی که دارید. کاملا حسی متقابل دارم و برای شما و تیم اجراییتان آرزوی اجراهای فراوان و موفق را دارم.
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
آرمین
ارادتمندم جناب مهدی ملکی عزیز و سپاس از لطفی که دارید. کاملا حسی متقابل دارم و برای شما و تیم اجراییتان آرزوی اجراهای فراوان و موفق را دارم.
درودتان 🌷🌟😊
بر دوام و بر قرار باشید
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آرمین (newmass)
درباره نمایش هیوشیما i
افسوس که تنها اجرای آخر را دیدم.
هنوز از دیشب با ذهنم برای نوشتن کنار نیومدم، خودسرزنشی برای من شکل گرفته چرا هیوشیما را تنها یک بار دیدم
هیوشیما سورئالی عالی بود که واقعا دوستش داشتم
حس سرما، بوی نفت، دیدن برف، تجربه ترس، لمس تاریکی، عالی بودید و از تماشا لذت بردم ای کاش آن فرد خارج از ظرفیت انقدر با موبایلش کار نمیکرد که لذت تاریکی را برای ما تماشاگران خراب نمیکرد ما هستند هرجایی که نقشی در تخریب لذت داشته باشند. اما فضای این نمایش آنقدر خوب بود که حتی با نور موبایل در تاریکی خراب نشود. هیوشیما از میزانسن خوب، بازیهای روان، نور پردازی مناسب و متن نسبتا خوب برخوردار بود. واقعا نقطه عطف نمایش طراحی صحنه بسیار خوب و ساخت فضای مناسب بود سرما در جان حس می‌شد و گویی تماشاگر هم در اتاقک با بازیگران سهیم است حتی زبری پتو برای من حس کردنی بود، شاید من هم کنار جلال و اسی نشسته بودم و هیوشیما زدم یا بخوری شدم. دوووووددد.
متن سورئال هیوشیما ممکن بود مشکلاتی داشته باشد اما برای من تکه پاره نبود و برعکس معتقدم متن کاملا در خدمت فضاسازی و درک و تعلیق در فضا بود. برداشت من از متن به گونه ای اعتراضی به جامعه بود و هر شخصیتی را میتوان نماد یک عنصر بیرونی دانست اما واقعا برایم یکبار تماشا کم است امیدوارم در سالن دیگری هیوشیما اجرا رود، اصولا اجراهای مولوی همواره این امید را زنده نگه میداره که ممکن است اجرا در سالن دیگری نیز وجود داشته باشد. این مرگ و زندگی را باید دوباره دید.
هنوز دود داشت؟
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
سحر لیلی ئیون
متاسفم زهرا جان که تو هم به این درد دچاری😢
شدیدترم شده بخاطر ریزگردها و اوضاع هوا سحر جان😔
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
زهرا خلیلیان
ماهایی که ریه‌های ضعیفی داریم برف شادی برامون بشدت اذیت کنندست متاسفانه، با اینکه استفاده ازش کم شده بود، که بنظر من به حس نمایش ضربه زده بود، ولی بازم آخرای اجرا که استفاده می‌شد خیلی خیلی ...
بله کاملا درسته و حق باشماست و متاسفم که در نمایش اذیت شدید
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آرمین (newmass)
درباره نمایش پرسپکتیو i
احساس میکردم که در مورد نمایش ننویسم بهتر است اما بعد از گذر چند روز گمان میکنم معدود دفعاتی بود که برای هزینه ای که شد ناراحت شدم و قطعا این حق را دارم که بابت هزینه زمانی و مالی،انتظار مناسبی از کار داشته باشم. دست کم بازیها و لحن مناسب و هماهنگ باشد ( نمایش را در دومین اجرا دیدم) گروه موسیقی حرفه ای تر عمل کند، از همه مهمتر من مطلع باشم که قرار نیست نمایش ببینم بلکه بیشتر قرار است حرکات آکروباتیکی ببینم که به عقیده من هیچ ربطی به موضوع و دغدغه اصلی نداشت. دغدغه ای که هفتگی با آن سروکار دارم به شکل وحشتناکی نابود شد و فرصت بیانش سوخت، نمایش در طرح مسئله نیز ناموفق و جانبدارانه عمل کرد و حتی برای من و درک من مقداری آلوده به جنسیت ستیزی داشت.
اعتیاد و کودک آزاری تراژیک ( به دلیل اسپویل بیشتر توضیح نمیدهم) موضوع اساسی و مهمی است که در یک خواب بد تعبیر شد، حتی این نمایش گروه سنی مناسبی نیز ندارد و به گمان من که دست کم ۲۰ سال با مسئله اعتیاد عجین هستم مطالعه مناسبی هم نداشت، شرک و هفت کوتوله در نمایش و متن نه تنها در پیشبرد داستان یاری رسان نبود بلکه برعکس عمل میکرد. در مورد توهم مواد همه میدانیم و فیلمهای زیادی از تری گیلیام، آرنوفسکی و دیگران در این زمینه وجود دارد که این وهم را به خوبی مطرح کرده اند اما به این شکل؟ دست کم برای من اصلا جالب نبود.بازیگران نمایش و متد بازیشان من را به یاد بازی آن سریال و شخصیت معروف دهه ۶۰ می‌اندازد که فکر میکنم لزومی به نامبردن از وی نباشد، لطفا مطلع باشید که تیپ اعتیاد ساختن در دهه ۶۰ با امروز خیلی فرق دارد. میش میشی صحبت کردن و پا کشیدن برای معتاد قشر شهری منسوخ است .
به هرروی امیدوارم که از گروه نمایش کارهای بهتر و موفق تری را ببینیم
خدا به من رحم کنه🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️😊😊
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
ساسان اسدی
واقعا واسم جالبه شما که به گفته خودتون تازه به تئاتر علاقه مند شدین میتونین راحت قضاوت کنین مثله این میمونه شما بعداز گل کوچیک بازی کردن تو کوچتون بیاین الکلاسیو رو تفسیر کنین.... برادر این ارتباط ...
جناب اسدی، هر فرد حق اظهار نظر در رابطه با تئاتری که تماشا کرده و بنابر دلایلی آن اجرا را دوست نداشته را دارد. از قضا من اجرای شب سوم را دیدم و گفتگوی کوتاهی هم با جناب کارگردان داشتم. این اجرا ضعف‌هایی دارد که بهتر است در رابطه‌اش حرف زده شود. چه تماشاگران حرفه‌ای و چه علافمندان تازه‌نفس تئاتر. اجرا به گمانم هنوز تکلیفش با طیف مخاطبان روشن نیست. هم می‌خواهد فانتزی باشد و داستان سپید برفی و هفت کوتوله را با خوانشی امروزی بر صحنه آورد، هم تمنای نقد اجتماعی اعتیاد را دارد. در نهایت امیدوارم کسانی که هزینه و وقتی را صرف یک تماشای تئاتری کرده‌اند، نظرات خود را با دیگران به اشتراک گذارند. در نهایت فکر می‌کنم پرسپکتیو اگر بر همان سازوکاری که من شاهد بودم بر صحنه اجرا شود، هنوز به یک اجرای قابل دفاع بدل نشده و موجب سردرگمی مخاطبان خواهد شد.
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
hami
من که این نمایش از لحاظ سلیقه و فنی برام خط خورده بود الان دیگه تحریمش می کنم پیرو کامنتهای مطرح شده مثل نمایش آناتول و توهین و عدم عذرخواهی عوامل اجرایی به دوستان.
با سلام هیچ فرد یا اشخاصی از عوامل اجرایی این نمایش به کسی پاسخ توهین آمیز نداده است.
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مصائب بشری از دوران باستان تا به امروز
خیلی راحت همین اول متن بنویسم که نمایش را واقعا دوست داشتم، چه نمایشی، چه متنی، چه شرافتی، چه بیانی. از لحاظ طراحی صدا و موسیقی فوق العاده بود مگر می‌شود در نمایشی موسیقی نوردیک و دث بلک پخش کرد و دوستش نداشت، مگر می شود از خون جوانان وطن شنید و احساسی نشد؟ طراحی نور بسیار دلپذیر و دوست داشتنی بود، میزانسها را به غایت دوست داشتم و همچنین گروه بازیگری کاملا مناسب بودند و بازیهای خوبی را ارائه کردند، چه فن بیان چه اکت چه لحن صدا همه برای من خوشایند بود، این یک نمایش است که کارگردانی دارد و مهر و امضای جناب دادگر عزیز را با خودش به همراه دارد.
اما خود متن و تلفیق این دنیای جدید و قدیم در یک محیط نمایشی نزدیک به گروتسک و تا اندازه ای فانتزی را خیلی خوب بود. در واقع دو روی یک سکه و مصائب بشری در قامت این نمایش بسیار دلپذیر است.
تکرار پذیری و به سخره گرفتن دموکراسی شعاری و دیکتاتوری حقیقی و تمامی ارجاعات به دنیای امروز قدرت اصلی نمایش بود، شاید نمایش در فرم بسیار خوب بود ولی برای من محتوا به مراتب بهتر و دوست داشتنی تر بود و حتی پایان نمایش را قدری زود هنگام میبینم چون جای داشت که لذت بیشتری از تماشا ببرم. دادگر و تیمش تک صدایی و تک خطی بودن ادبیات کلاسیک یونان را دور زدند و به گونه ای فراتر از فرارویت ها عمل کردند و در واقع خط زمانی را می‌شکنند و با ظرافت تکرار پذیری قدیم و جدید را مطرح ... دیدن ادامه ›› می‌کنند.
پیش از کشتن خشمگین است و خشمش را نثار نظم دروغین، قدرت غیرمشروع، حکام، قوانین برساخت شده، ناخوداگاه جمعی، مصرف گرایی، استبداد، خانواده، عشق و حتی فرهنگ طبقه مسلط یا بورژاوازی میکند. گونه روایت پسامدرنی نمایش دست مخاطب را در برداشت و ادراک باز میگذارد اما خوانش درستی از متن و اجرای پسامدرنی دارد و برخلاف برخی که پست مدرن را در بی نظمی و آشوب میبینند نظم خود را در روایت حفظ میکند.
پیش از کشتن در حقیقت خود کشتن است یا بعد از کشتن است یا هر سه مهم این است که روایت کشتن است و نابودی، پیش از کشتن نگاه پرستشگری به اسطوره ندارد و نگاهش بیشتر به پرسشی از اسطوره شباهت دارد، پرسشی که آگاهی ساز است، پرسشی که اسطوره‌زدایی می‌کند و نظم را به چالش می‌کشد. در آخر پیش از کشتن یک فریاد است اما نه یک فریاد خاموش بلکه فریادی محکم اما دلپذیر.
فرصتی دست دهد حتما به تماشای دوباره خواهم رفت. برقرار، پر اجرا و موفق باشید.
⭐⭐⭐⭐
آرمین گرامی دوست فرهیخته ام‌ از خواندن متن و تفسیر زیبایت از نمایش لذت بردم.
اینکه یک نمایشی قائم به ذات خودش می تواند تفسیرهای جذاب و عالی (البته به واسطه ذهن روشن و تفکر عالی روایت کننده ای چون شما ) داشته باشد، بسیار جذاب است.
اما در عین حال راستش این چند وقت اخیر مساله ای که ذهنم را بسیار درگیر کرده ، مساله تناقض (و شاید دروغ )است ... مثلا من شهروند معتقد به دموکراسی در ظاهر بنا به انتفاع شخصی در جاهایی غیردموکراتیک عمل کنم این تناقض در جاهایی مخوفتر هم‌میشود که یک شهروند معمولی تبدیل به یک هنرمند دارای تریبون هم ... دیدن ادامه ›› می شود...
اساسا نسبت سازندگان یک اثر با خود اثر چیست؟ آیا مثلا کسی که در حوزه شخصی اش از جایگاه قدرتی که دارد سواستفاده کرده در بیان اجتماعی مثل تئاتر نقدش از جایگاه قدرت استبدادی معنا دار است؟ آیا دانستن چنین تناقضی از سوی مخاطب مهم است؟ اگر ندانستن چنین تناقضی روند آگاهی بخشی و دریافت پیامی متعالی نمایش را بر مخاطبان خدشه دار نمی کند،دانستنش چه سودی دارد؟
شاید دانستن چنین تناقضاتی همواره با شبهاتی در ذهن مخاطبان همراه باشد.اولین شبه صحت وجود این تناقض است. مثلا اینکه طرح چنین تناقضی اساسا توطئه ای است‌ثابت نشده و باید نادیده اش بیانگاریم... اما با وجود شبهات حتی ثابت نشده چرا خالقی که متهم به تناقض است هیچ توضیح و شفاف سازی ارایه نمی دهد؟ آیا اثر چنین خالقی شریف است؟
ببخش از پراکنده گویی هایی که کردم . ارادتمند
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
چقدر خوب بود این نمایش و دو بار تماشا کردم و ایکاش تمدید میشد و سرفرصت دفعه سوم هم میدیدمش👌🏻 قلمتون مثل همیشه عالی✨🤍
لذت بردم واقعا
۰۳ شهریور ۱۴۰۱
hami
چقدر خوب بود این نمایش و دو بار تماشا کردم و ایکاش تمدید میشد و سرفرصت دفعه سوم هم میدیدمش👌🏻 قلمتون مثل همیشه عالی✨🤍 لذت بردم واقعا
پرمهر میبینید حامی جان
۰۳ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب که برای سومین بار نمایش را دیدم، چون تا اندازه ای دیالوگها را بلد بودم، غرق اکت بازیگران شدم و بیشتر به قدرت حامد رسولی و این اجرای فیزیکالش پی بردم، بدن آماده در کنار ذهن آماده، برای اولین بار در نمایشی از مساوات برای من کسی از خودش جلو زد! جناب رسولی واقعا تماشای حضورت در صحنه لذت بخش بود.
بعد از ۳ تجربه تماشای شکوفه هنوز لذت اولین اجرای ایرانشهر برایم گونه ای دیگه بود. اولین مواجهه، اولین کشف، اولین شکوفه، چیزی از نوشته روز اولم کم یا زیاد نمیکنم فقط در این نوشته خواستم تقدیری از حامد رسولی داشته باشم.
انقدر تمرینات بدنی شون سخت بوده دچار دیسک کمر شدن .
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
انقدر تمرینات بدنی شون سخت بوده دچار دیسک کمر شدن .
ناراحت کننده بود
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
امیر لقمان
واقعا بازی اقای رسولی بی نظیر بود همچنین خانم مومنی هم عالی بودند
بله واقعا
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حتی سربازان شطرنج نیز مرد هستند.

سریع گوشواره‌هایت رو در بیار! چه وضعشه؟ توسربازی؟...

خانم آلکسیویچ نویسنده مستند گونه ای است که ۵ اثر به هم پیوسته در مورد جنگ دارد که گویی یک کل را تشکیل میدهند، البته خواندن هر اثر به صورت مجزا جذابیت خودش را دارد و مخاطب را به دنیای نوشته‌ها و دغدغه‌هایش میبرد. زمزمه های چرنوبیل، آخرین شاهدان، زمان دست دوم، پسرانی از جنس روی و جنگ چهره زنانه ندارد. مهمترین ویژگی آخری "پلی فونی" بودن است به عبارتی چند صدایی که از باختین شروع و در مرگ مولف بارت ادامه یافت و یکی از ویژگیهای ادبیات پسامدرنی است. پلی فونی در واقع کوششی است برای رهایی از تک صدایی مولف و شنیده شدن تمام زمزمه ها و صداها از طرف تمام شخصیتهای داستان و محو راوی اصلی یا نداشتن مولف نهایی، بنابراین روایت اصلی در روح نوشته حاکم نیست و ما با روایتها سروکار داریم، سرکوب نشدن صدای هر کدام از راویها یا صداها در داستان چند صدایی ارتباط مستقیمی با دموکراسی و جهان باز دارد. در حقیقت در جامعه ی باز هیچ شخصیتی با هر اندیشه و تفکر و رفتار سرکوب، پنهان و منزوی نمی شود و جا برای فعالیت هر نوع رفتار و تفکری باز و آزاد است.
با توجه به همه این مسائل نمایش میتواند جذابیت های زیادی را برای خاطب داشته باشد، در جنگ چهره زنانه ... دیدن ادامه ›› ندارد متن به غایت خوب است و بسیار متشکرم که به نمایش به متن اصلی تقریبا کامل وفادار است. در این نمایش هر انسان به مثابه یک تاریخ نگریسته می‌شود و تجربه زیسته خود را از جنگ بیان میکند که در نهایت کولاژ کار به تاریخ جنگ می‌رسد. نمایش همانند الکسیویچ جنگ را موجودی مقدس نمیبیند هر چند هم دیو سیاهی از آن نمیسازد اما بیش از هر چیز به فقدان و نابودی در جنگ اشاره دارد، به زنانی اشاره دارد که در جنگ حضور داشتند اما همواره در تاریخ جنگ غایب هستند، نمایش برعلیه واژه men قرار میگیرد که یک مفهوم کاملا جنسیت زده است. در بسیاری از متون واژه men با اضافاتی مانند of war یا غیره به سربازان جنگ گفته می‌شود، پس زنان کجای داستان بودند؟ آیا فقط تخم مرغ میپختند و لباس می‌شستند ( هرچند همین هم دارای اهمیت است)؟ در روایتهای جنگی در ایران و کشورهای دیگر به کمتر قهرمانی با جنسیت غیر مرد برمیخوریم، نهایت با یکی دو داستان تراژیک سر و ته یک مسئله را هم می‌آوریم. اصلا دنیای زنانه در جنگ چیست؟ در بازگشت آنها بعد از جنگ چه اتفاقی افتاد؟ زن مستقلی که دچار معلولیت شده، چاق یا لاغر شده، همسرش یا فرزندی را از دست داده، دوستان و .... .جنگ چهره زنانه ندارد سعی میکند شما را به عمق این اتفاقات ببرد و حتی از عشقهای یک روزه نیز عبور نمیکند، به هرتقدیر بهتر است نمایش را که دیدید کتاب مستند گونه آن را نیز مطالعه کنید و حتما لذت زیادی خواهد داشت.
اما به هرحال نمایش ضعفهایی داشت که به غیر از چندین تپق و ناهماهنگی ها می‌شود به یک سری از طراحی ها اشاره کرد، به طور مثال طراحی نور میتوانست بهتر از این باشد و استفاده از نور قرمز تقریبا ثابت برخی اوقات برای من بی معنا بود، چرا از شیشه آب معدنی مدرن استفاده شده بود؟ خیلی بهتر بود یک بطری شیشه ای یا یک لیوان شیشه ای استفاده شود، یا پوتین های دو نفر از مردان هیچ سنخیتی با تاریخ روایت نمایش نداشت و بیشتر یاداور جنگ های جدید و سربازان آمریکایی بود، مدل دوربین عکاسی نیز به گمانم برای این نمایش جدید بود و به راحتی نمایش میتوانست از این مسائل جلوگیری کند.
اما در مجموع طراحی لباس مناسبی داشتند و ایده دوربین فیلمبرداری و پروجکشن را دوست داشتم، موسیقی تقریبا فاینال کار نیز دوست داشتنی بود و صدالبته جایش در میان نمایش و خرده روایتها خالی. به هرروی از دیدن نمایش راضی بودم و به اندازه کافی از نمایش لذت بردم، برقرار و پراجرا باشید
⭐⭐⭐
آرمین جان ، نمایش مونولوگ طوری بود یا بازی و دیالوگ مشترک هم داشت؟
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
آرمین
فرزاد بیشتر حالت مونولوگ داره، در واقع کتاب برحسب مصاحبه و روایت ساخته شده و نمایش هم خیلی سعی کرده این را بهش وفادار باشه
ممنون 🤍
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
فرزاد جعفریان
ممنون 🤍
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آرمین (newmass)
درباره نمایش الکترا i
امیدوارم سوتعبیری شکل نگیرد ولی اصلا نتونستم با کار ارتباط بگیرم، یک کار رها و تلفیقی، حتی به درستی آن اشعار و کنایه به برخی فیلسوفان یا حکیمان زدن را هم درک نکردم، نه الکترا دیدم نه اودیپ، اصلا سوفوکلی وجود نداشت، آگاممنون چرا اینگونه بود با چه خوانشی روایت این شکل بود؟منلائوس، کریستوتیس و .... این تلفیق نامناسب با حکیمان و شاعران ایرانی به شدت کار را تحت تاثیر قرار داد.
دوره «پریکلس» در یونان را نمیتوان با هرچیز مخلوط کرد، دقیقا مخلوط بهترین مفهوم است دوره‌ پریکلس دربردارنده انقلابات بنیادی در اندیشه بشر است دوره استیلای خردگرایی بر سنت گرایی مرتجع. دوره‌ای که چنین آثاری خلق می‌شود و در کنارش پانتئون ساخته می‌شود. در همین دوران است که خردگرایی پلاتو و سقراط دوباره جان میگیرد و بعد از آن در ادبیات شکسپیر زاده می‌شود و در فلسفه دکارت.
به غیر از این میزانسن و طراحی نور را اصلا دوست نداشتم، طراحی لباس نسبتا مناسب بود اما بازیها و مخصوصا لحن دو نفر از بازیگران اصلا خوب نبود و اون لحن تراژیک و خشمناک را گویی از یک شخصیت انیمیشنی وام گرفته بودند، به گمانم به صورت عامدانه این ناهماهنگی در میان بازیگران وجود داشت که اگر غیر این باشد تنها یک بداهه با دیالوگهای سخت ظاهرا کلاسیک است. به هرروی الکترا در روایت طعمه انتقام نمی‌شود و خود دست به انتقام جویی میزند، ولی روح این رخداد در این نمایش برای من شکل نگرفت،.
به امید تماشای آثار دیگر از این گروه. پایدار باشید.
شما کرکس و یازده جریحه ی روح رو دیدین؟ اگر بله، شباهت هایی در اجرا بین این الکترا و آن دو تای دیگه یافتید؟

من اونا رو دیدم و چندان نپسندیدم، به ویژه که به نظرم رسید دقیقن یک رویکرد رو در برابر هر دو متن داشتند . ولی کنجکاوم بدونم در برابر یک نمایش‌نامه/اثر غیر ایرانی چه رویکرد و برداشتی داشته اند؟ (شاید بیشتر از این جهت که تکلیفم با این گروه مشخص بشه🤷‍♀️. ) باز هم حس نمایش‌نامه خانی با صداسازی های مخوف و گاه بی‌جهت وحشت زده رو میده؟
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
محمد کارآمد
بیانتون طوریه که خواننده اولش جبهه میگیره ،اما واقعا نظراتتون درسته و اصل مطلب رو صحیح عرضه کردید با اینکه اینکارو ندیدم اما بخاطر علاقه زیادی که به نمایش قبلیشون داشتم کاملا درک میکنم فرمایشاتتون ...
ممنون از فرمایشاتتون. این کار هم با اینکه گفتم به نظر خودم ما بین کارهایی که از ایشون دیدم بهترین اثر آقای امینی نبود، اما کار بزرگ و ارزشمندی بود که قطعا مناسب هر طیف تماشاگری نیست. اگر با کارهای قبلی این گروه ارتباط برقرار گردید پیشنهاد میکنم این کارو هم از دست ندید.
آقای امینی تو صفحه اینشتاگرامشون همین امشب بهترین توصیف رو برای این کار و کلا تمام آثارشون نوشتن:
آن وجود شکوفنده ای در صحنه و فقط برای صحنه، نه ناظر.


۱۵ مرداد ۱۴۰۱
چقدر قلمت خوبه آرمین عزیز❤️
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خونه که آمدم یادم آمد این نمایش عشاق سینه چاک است و نمایش تشکر دست کم مقداری من را جذب کرد، هرچند آن موقع هم با متن ارتباطی نگرفتم.
آخرین عاشق یک نمایش تنها سرگرم کننده است که شاید برای خیلی ها جذابیت داشته باشد، اما روایت یک هوسرانی نه یک عشق برای من جذابیتی نداشت و اصلا با کار ارتباط برقرار نکردم. بارنی در هر ۳ پرده و آن هم درخانه در حالی که به نظر همچنان متاهل است ( دست کم اینجور از نمایشنامه یادم میاید) به دنبال یک رابطه یک شبه و زودگذر است و به هیچ عنوان به دنبال یک رابطه عاشقانه نیست، اپیزود یک و دو برای من هیچگونه درامی را شکل نداد و تنها در اپیزود ۳ بود که درامی در حال شکل گیری بود که رها و بی نتیجه تمام شد.
به هرروی من بحران هویت را در هر ۴ نفر درک میکردم اما احساس همدلی هرگز برای من شکل نگرفت، شاید نقش بارنی بهترین نقش بود و این نظاره خود در دیگری ( آینه سانی) را بهتر از دیگران به تصویر کشید و همچنین تغییر بارنی از آن کت و شلوار رسمی به لباسهای نسبتا اسپرت تر و حتی کاهش نگرانی از اذیت همسایه و یا برگشت مادر که سیر اندیشه بارنی را نشان میداد.
با آزوی تماشای کارهای دیگر از این گروه محترم
خیلی باهاتون موافقم،نمیدونم چرا من هم نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم؛شاید از تعاریفی که تو این صفحه خونده بودم انتظار بالایی داشتم یا نه حداقل چیزی که میتونست منو با خودش بیشتر همراه کنه اونی نبود که دیگران رو همراه کرده بود!،متاسفانه خیلی با رضایت بیرون نیومدم؛اما به گفته ی شما با وجود اینکه اون بحران پیش چشم هرچهار نفر مخصوصا بارنی و زن سوم به خوبی قابل فهمیدن بود ولیکن باهاش همدل نشدم!
حس میکنم یک خلاء تو نمایش وجود داشت که با وجود خنده ی دیگران و حتی همراه خودم برای من لحظه ی خاصی رو به جا نگذاشت،یک چیزی شاید فرای اجرای شسته رفته و زحمات قابل تقدیر گروه....
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
ممنون از وقتی که برای تماشا و ندشتن نظرتون در مورد کار به ما اختصاص دادید🌹🌹🌹
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
نگار امیری
ممنون از وقتی که برای تماشا و ندشتن نظرتون در مورد کار به ما اختصاص دادید🌹🌹🌹
بزرگوارید سلامت باشید
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این دفعه نوبت من بود که گل به خودی بزنم!
چرا انقدر این نمایش را دیر دیدم؟ موضوع را کاملا میدونستم چیه و اتفاقا شدیدا علاقه هم داشتم و از سال ۶۸ فوتبال و پس از آن نود را با اشتیاق دنبال کردم اما چرا به این شکل در ۴ روز پایانی اجرا؟ شگفتانه آخر هفته من گل به خودی بود و لذت زیادی از تماشای آن بردم.
گل به خودی موضوع ساده ‌ای را برای خود انتخاب کرده اما این موضوع ساده در بطن خود تتها به فوتبال اشاره ندارد، تنها کنایه به فردوسی پور و میثاقی ندارد، تنها مربوط به مجری و بازیگر نیست، بلکه سخن از ممنوعیت و مکانیسم بقا است، صحبت از هزینه و دادگری است.
ریتم نمایش بسیار مناسب است، در کنار آن بازیها خوب و کاملا قابل قبول و به گمانم هر ۴ بازیگر به درستی نقش خود را ایفا کردند، طراحی صحنه و نور را هم دوست داشتم و به گمانم متن با اینکه دارای ضعف هایی بود اما در انتقال پیام بسیار کارامد بود. خلاصه نمایش برای من معطوف به فوتبال و ۹۰ نبود هرچند جذابیت کار را زیاد میکرد اما حذف در سیستم را هدف گرفته بود که چرا برخی از ما حذف یا تبعید می‌شویم، تبعات شخصی و اجتماعی آن چیست و چگونه میبایست به آن غلبه کرد؟ یعنی ۳ سوال اصلی فلسفه: چرا، چیست و چگونه. به هرروی در متن تنها یک سناریو چگونگی مطرح شد و شاید هوشمندانه ترین و طعنه آمیز ترین سناریو انتخاب شد، سناریویی که همچنان دست کم در ذهن فرد میتواند پرهزینه باشد. به هر حال هرگونه زبان و متن تنها در امنیت قلم‌رو شهروندی و هراس‌اندیش نبودن آگاهانه یا ناآگاهانه‌ی یک مولف چه نویسنده، چه مجری، چه استاد دانشگاه، چه فعال اجتماعی یا ... پی‌ریزی می‌شود.
تنها یک افسوس برای اجرا که چرا دیر آمدید هرچند بالاخره خوش آمدید و یک افسوس برای من که چرا دیر دیدم اما به هرحال دیدم.
⭐⭐⭐⭐
مرسی که تشریف آوردید و خوشحالیم که اجرامون رو دوست داشتید 🙏🏽🌸🌱
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
نغمه لاجوردی
مرسی که تشریف آوردید و خوشحالیم که اجرامون رو دوست داشتید 🙏🏽🌸🌱
ارادت🌸
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آرمین (newmass)
درباره نمایش سفید i
سفید برای من رنگی بود و نمایش را دوست داشتم.
دیروز برای من روز خاطره‌انگیزی بود، سوپرایز دوستان تیوالی و حضور بسیاری دیگر که تک تک آنها را دوست دارم و از بودن در کنارشان لذت میبرم باعث شد که به دیدن نمایش با حال بسیار خوبی بروم.
سفید با ترک numb آغاز میشه و بی حسی را از ابتدا به مخاطب واگذار میکنه اما بی حسی که در تقابل بیش از همه یقه نسل جدید یا نسل تغییر را میگیرد. سفید دغدغه خانواده دارد، سفید نگاهی طعنه وار به خاطره تاریخی دارد که با فراموشی سفیدگونه در شخص و روابط میان فردی در میان خانواده به روایت آن میپردازد. به زعم من سفید پرگویی نکرده بود و به مسئله بدون کم و زیاد میپردازد، در هرخانواده ای ممکن است چنین شرایطی و چنین بحث و جدلهایی روی دهد. نمایش از بازیهای خوبی برخوردار است هرچند دربرخی موارد ژست و لحن فراموش شد ولی با توجه به اجرای اول قابل قبول بود. بهترین جایگاه تماشا با توجه به کوچک بودن صحنه جایگاه B است و گمان نمیکنم خیلی ردیف آن مهم باشد هرچند خودم در ردیف یک دید بسیار مناسبی داشتم.

** ... دیدن ادامه ›› هشدار اسپویل
در واقع اصلی ترین نقشهای این نمایش مادر و بهار بودند، مادر که حضور فیزیکی نداشت و فقط به بازگویی خاطره های گوناگون و گاهی متناقض از جانب خانواده با او آشنا می‌شویم و از سویی دیگر بهار که اسم بسیار مناسبی برای او انتخاب کرده بودند، کوچکترین فرد خانواده و به نوعی دگراندیش ترین فرد خانواده است. اعضای دیگر خانواده نیز هر کدام میتوانند مانیفست متناقض خود را داشته باشند، به طور مثال دختر فرهنگی دین داری که برخلاف تعصبش در برخی مفاهیم و روایت ها دغدغه زنان و ژلیش هم دارد، دختر دیگری که بی تفاوت و تااندازه ای منزوی شده و همسری که برای کمک آمده و گاهی زخم می‌شود و گاه درمان و ....
به هرروی مهمترین نقش برای من بهار بود. بهاری که توسط اعضای ستی تر به دیوانگی و عدم درک مناسب متهم می‌شود اما گویی او فقط خشم دارد خشمی نهفته از عدم تغییر، خشمی از تقابل سنت و مدرن، خشمی از عدم مدارا، خشمی از احساس تقصیر و خودسرزنشی.
در موسیقی numb از Linkin park جایی اشاره می‌شود:

I’m becoming this
All I want to do
Is be more like me
And be less like you

و گویی این روایت کوچکی از تقابل در خانواده است که من در نمایش حسش کردم، از سویی دیگر خوانش ها تاریخی نسبت به مادر که میتواند طعنه وار باشد نیز بسیار مناسب بود یکی مادر را افسرده میدید، یکی فعال سیاسی، یکی یک توده‌ای قدیم، دیگری یک مذهبی فناتیک و شخص دیگر یک مانع تغییر .

به هرسان نمایش سفید برای من بالاتر از متوسط بود و بیشتر از ۳ ستاره ارزش داشت با توجه به اجرای اول و برخی ناهماهنگی ها به نمایش ۴ ستاره میدهم هرچند که این ستاره ها گویایی لذت و عدم لذت یک مخاطب را به درستی نمیرساند.
پراجرا باشید.
⭐️⭐️⭐️⭐️
بسیار عالی
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
الهه هدایتی
بسیار عالی
🙏🌸
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آرمین (newmass)
درباره نمایش مانش i
قبل از هرچیز دیدن نمایش فقط با تخفیف وفاداری برایم ممکن بود و بعد از ماجرای افزایش سرخود بلیت نمایش را خط زده بودم اما به هرروی با اغفال دوستان و کنجکاوی خودم و تخفیف وفاداری به سالن رفتم.
یادمه ترم یک دانشگاه یک مقاله کلاسی در مورد مشاغل کاذب میخواستند و من فراموش کردم که بنویسم در ۲۱ سال پیش پرینت شده مد نبود و خیلیها روشن و خاموش کردن سیستم را هم بلد نبودند و خیلی از پیپرها دستی داده میشد. به هرحال رسیدم دانشگاه ۲ ساعتی وقت داشتم شروع کردم به گل و بته کشیدن در کاغذهای خالی، من که به زور یه خودکار و سرسید را دانشگاه حمل میکردم، یورش بردم به لوازم تحریری دانشگاه و چند رنگ خودکار و خط کش و خرت و پرت خریدم، سریع رفتم کتابخونه دوتا کتاب گرفتم و بدون اینکه بتونم پاراگرافها را به درستی ربط بدم با چند رنگ خودکار کپی پیست دستی کردم. نتیجه محتوایی کار وحشتناک بود ولی از لحاظ فرم یک اثر هنری خلق کرده بودم اثری که پیش و مس از آن هرگز شکل نگرفت.
مانش بسیار درخشان در طراحی نور، صدا و صحنه اما واقعا در متن بسیار گسسته، از نظر بازی سام درخشانی تنها برای من فریاد میزد و این فریاد بیشتر شبیه جیغ شنیده می‌شد، حتی گریم سام را هم دوست نداشتم و گاهی اثر متضادی روی من داشت و به جای همدردی، برایم با لبخند همراه بود. مانش روایتی از بی وطن شدن است و یا بهتر بگویم نو وطن شدن، پناهندگی ( و حتی تا اندازه ای مهاجرت) گاهی زخم عجیبی است اما همین زخم با خود امید را به همراه دارد.
چه می‌شود که دیگر خانه مفهوم خانه را ندارد؟ چرا باید از خانه عبور کرد؟ پیشرفت، جبر، فرار، آرزو، جنگ، سیاست، دگراندیش بودن و یا هرچیز دیگر گاهی مفهوم خانه را به ویرانه یا دست کم به جای خواب تبدیل میکند.به هرروی عوامل – زمانی – مکانی – انگیزشی در بروز پدیده پناهندگی و مهاجرت نقش اساسی دارند. ... دیدن ادامه ››
بر این اساس می توان گفت که مهاجرت و پناهندگی یا فرار از وطن حرکت انسانها از یک نقطه به نقطه دیگر، در فاصله زمانی خاص با قصد و انگیزه بهبود خواهی است و باید دانست که در امر جابجایهای جمعیتی دو نوع گریز از اضطرار و اجبارهای محیطی، خود نوعی بهبودخواهی و رفاه طلبی است. از این رو انگیزه غالب مهاجرت ما بهبود طلبی، آسایش و آرامش است. اما گاهی این آسایش و آرامش به دست نمیاید و حتی فرد به مقصد خود نیز نمیرسد و گاهی هم که به مقصد می‌رسد گویی که به مقصد نرسیده و سرگشته و خسته به دنبال کیمیای آرامش است.

مانش موضوع خوبی دارد هرچند اگر ممیزی ها نبود و به صورت مستقیم تری در مورد مهاجرین و پناهنده های ایرانی بود به جذابیت کار بسیار می‌افزود. احساسات و سانتی مانتالی که در متن وجود دارد الزاما درام را شکل نمیدهد و متن توانایی درک روایتها را برای مخاطب در یک آشفتگی احساسی از دست میدهد و تمام قدرت خود را برای پوشاندن این ضعف به فرم میدهد، نور، صدا و صحنه. همگی برای من دیدنی و به یادماندنی بود اما احساس همدلی برای من شکل نگرفت نه در مورد روایت اندونزیایی نه رواندایی نه حتی روایت افغان ( که میتوانست کرد ایرانی باشد و شاید هم بود). تنها بازی که مرا جذب کرد بازی قصاب بود انهم نه در نقش قصاب پس بهتر بگویم تنها بازی را که دوست داشتم بازی مهدی حسینی نیا بود که اگر متن بهتری بود صدالبته نقش آفرینی درخشان تری از او شاهد بودم.
به هرروی بابت تلاشتان در ارائه فرم زیبا و به یادماندنی تشکر میکنم و تنها به همین دلیل نمایش برای من سه ستاره بود، صدالبته که روز بسیار خوبم هم بود و در این لذت بسیار تاثیرگذار.
⭐⭐⭐
پس خوب شد منم گول تخفیف رو نخوردم😬🙃
۰۵ مرداد ۱۴۰۱
چقدر برای این نمایش نظراتم شبیه شما بوده و چه قلمی دارید، واقعا لذت میبرم از تک تک پستهای شما و سلیقه ام در نمایشها خیلی شبیه شماست، باعث‌ افتخار هست البته برای من مخاطب عام 🤍✨
قلمتون مانا.
https://www.tiwall.com/wall/post/268446
۰۳ شهریور ۱۴۰۱
hami
...
ارادتمندم حامی جان در روز اجرای آلنده فرصت کمی نصیبم شد که با شما صحبت کنم و بر کم سعادتی خودم میدانم، به امید نمایشهای آتی
۰۳ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نام گولاک ترس را به جان می‌اندازد، اردوگاه کار اجباری و به بیان خود اهالی شوروی اردوگاه مرگ! طبق برخی روایتها بیش از ۲۰ میلیون انسان در این اردوگاه تمامی آرزوی های خود را به دست مرگ و نیستی سپردند، تراژدی قضیه جای است که در اردوگاه گولاک بسیاری بر اثر خواندن سرود و جک جان خود را از دست دادند در واقع گفتن جک و ترانه یک مکانیسم مبارزه در دولت های تمامیت خواه و دیکتاتوری بوده و است. اما از نمایش چه خبر؟ نمایش تنها برای من یک متن داشت که با اجرای نامناسب لذت پیگیری متن هم از دست رفت، نیمی از بازیها را دوست نداشتم، فضای ایجاد شده طنز نمایش به شدت به کار ضربه وارد میکرد و لذتی را دست کم برای من ایجاد نکرد، به هرروی امسال سال داخ نبود، چه عمارت چه گولاک.
و این تراژدی ها همچنان در حال تکرار است…….
۳۰ تیر ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
به به چه سعادتی می بینمتون :) ممنون از لطفتون ری ویو کامنتها رو شروع کردم فردا با آمادگی کامل در صحنه آزمون حاضر بشم :)
به امید دیدار
۳۰ تیر ۱۴۰۱
میثم هنزکی
به امید دیدار
🙏🏻🌹
۳۰ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید