نوشتن از این نمایش واقعا سخت است چون نه داستان مشخصی وجود دارد و نه شخصیتی در صحنه شکل میگیرد و تنها نمادها و المانها هستند که با توجه به شناخت قبلی از اثار بکت و البته آنچه از ترکیب آنها با هم به وجود آمده تماشاگر را به تفکر و واکاوی این تجربه رهنمون میدارند، تا جایی که حافظه یاری میکند چند خطی در مورد برداشت خودم از نمایش مینویسم و فکر میکنم خطر اسپویل هم در بین نباشد چون در این نمایش از همه المانهایی استفاده شده که نویسنده متصور است تماشاگر باید انها را بشناسد و بدون آنها فهم نمایش و ارتباط با آن مشکل میشود:
ضد تئاتر و سبک ابزورد
ضد تئاتر (Anti-Theater) به معنای نگاهی تازه و متفاوت به تئاتر است که از الگوهای سنتی فاصله میگیرد و به نمایش پوچی، بیمعنایی، و سردرگمی وجودی میپردازد. این سبک با تئاتر ابزورد (Theater of the Absurd) که در میانهٔ قرن بیستم رواج یافت، ارتباط نزدیکی دارد. ساموئل بکت، یکی از برجستهترین نمایندگان این سبک، در آثاری چون در انتظار گودو و پایان بازی، با خلق صحنههای مینیمالیستی و دیالوگهای تکراری، وضعیت ناامیدکننده و بیمعنای انسان را به نمایش میگذارد.
بررسی و رمزگشایی نمایش "خاطره تحملناپذیر یک همهمهی نامفهوم"
این نمایش با استفاده از المانهای مختلفی از آثار بکت، به شکلی
... دیدن ادامه ››
خلاقانه و ضد تئاتری، مضامینی همچون انتظار، پوچی، بحران هویت، و فراموشی را به تصویر میکشد:
شخصیت فلج و کور که به همه دستور میدهد ولی همیشه در خواب است:
این شخصیت که به نظر میرسد از "هم" در پایان بازی الهام گرفته شده، نمادی از تسلط و قدرت استبدادی است که حتی در حالت خواب و بیخبری نیز بر دیگران فرمانروایی میکند. این توهم خواب بودن در حالی که دیگران او را بیدار میبینند، بحران هویت و عدم قطعیت را به تصویر میکشد، چیزی که در آثار بکت نیز به وضوح دیده میشود.
کاراکتر مادر عروسک در بغل که گاهی ویلچر شخصیت فلج "هم" را حرکت میدهد:
شخصیت مادر ، نمادی از نقش حمایتی و مادری است که اغلب در حاشیه قرار دارد. او که خارج از صحنه اصلی نمایش حضور دارد، به عنوان نمادی از گذشته یا ارزشی فراموششده مطرح میشود. پاسخ او به اینکه چرا در صحنه حضور ندارد: "چون شما مرا فراموش کردهاید" بیانگر فراموشی و انزوای اوست.
حرکات ناهماهنگ و سپس هماهنگ شدن آنها در ایتدا با دستور "هم" و اشاره به خطوط موازی ناهماهنگ و بعدتر هماهنگ!
حرکات ناهماهنگ در ابتدا نمادی از بینظمی و پوچی زندگی است. اما با هماهنگ شدن این حرکات به دستور شخصیت فلج، نوعی نظم بیمعنی و تحمیلشده بر دیگران پدیدار میشود که نمایانگر تلاشهای نافرجام برای یافتن معنا در زندگی است.
درخت کوچک و عجیب:
درختی که ولادیمیر و استراگون در در انتظار گودو در زیر آن به انتظار نشستهاند، در این نمایش به شکلی کوچک و عجیب ظاهر شده است. این درخت که نماد امید و انتظار است، در اینجا شک و تردید شخصیتها را نسبت به هدف انتظارشان برجسته میکند و به بیهدف بودن و سردرگمی انسان در جستجوی معنا اشاره دارد.
کفشهای پاشنه بلند زنانه به عنوان "پوتین" و زجر از پوشیدن آن:
این کفشها نمادی از فشارهای اجتماعی و محدودیتهایی هستند که شخصیتها را در وضعیت ناراحتکنندهای قرار دادهاند. شخصیتها که نمیتوانند این کفشها را دربیاورند، در وضعیت زجرآوری گرفتار شدهاند که نماد تلاشهای بی ثمر و ناامیدی در زندگی است.
دماغ قرمز دلقکی و جشن در انتهای نمایش:
دماغ قرمز دلقکی که نمادی از شوخی و مضحکه است، در این نمایش به عنوان وسیلهای برای فرار از واقعیت تلخ و بیمعنای زندگی به کار رفته است. جشن گرفتن شخصیتها در این شرایط، به نوعی واکنش تراژیک-کمدی به پوچی و سردرگمی آنها است.
.
لباسهای سیاه یکدست:
لباسهای سیاه که شبیه کیمونوی ژاپنی بودند و پشت آنها بالش داشت، نمادی از یکدستی و همسانی است که در تضاد با فردیت و استقلال شخصیتها قرار دارد. این لباسها که با فشارهای اجتماعی و انتظارات بیمعنی هماهنگ شدهاند، میتوانند نمایانگر وضعیت روانی و اجتماعی مشترکی باشند که شخصیتها در آن گرفتار شدهاند.
بادکنکهای قرمز:
بادکنکهای قرمز که در بیشتر صحنهها در دست شخصیتها دیده میشدند، میتوانند نمادی از معصومیت، امید، یا آرزوهایی باشند که هنوز زنده هستند. با این حال، ترکاندن این بادکنکها در هنگام جشن گرفتن، به نوعی نماد پایان یافتن این امیدها و رویاهاست. این عمل نمایانگر سقوط ناگهانی از یک وضعیت شادیآور به پوچی است. هرچند بکت در آثار خود مستقیماً از بادکنک استفاده نکرده، اما این عنصر به طور غیرمستقیم با تمهای ناامیدی و بیمعنایی او همخوانی دارد.
نتیجهگیری
نمایش "خاطره تحملناپذیر یک همهمهی نامفهوم" با استفاده از المانهای مختلف از آثار ساموئل بکت، به شکلی هنرمندانه به نمایش وضعیت انسان در دنیای مدرن و بحرانهای وجودی او پرداخته است. درک این نمادها و المانها، به مخاطبان کمک میکند تا ارتباط عمیقتری با نمایش برقرار کرده و به فهم بهتری از مفاهیم پیچیده و چالشبرانگیز آن دست یابند. این نمایش، مانند آثار بکت، به ما یادآوری میکند که زندگی ممکن است بیمعنا و پوچ باشد، اما درک این واقعیت و مواجهه با آن نیز بخشی از تجربهٔ انسانی است.