در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمد کارآمد درباره نمایش بی پدر: به یکی از آرزوهای تئاتریم رسیدم، جناب مساوات ممنون که هستید و ممنون که
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:40:14
به یکی از آرزوهای تئاتریم رسیدم، جناب مساوات ممنون که هستید و ممنون که برخلاف نظر قبلتون کارها رو مجدد اجرا میکنید.

یکم غر بزنم اول: مساوات ... دیدن ادامه ›› برند تئاتر ایرانه اما متاسفانه این برند بودن مخاطب عام رو به سالن میکشونه که از نظر تجاری عالیه اما متاسفانه نمایش دیدن کنارشون فاجعه است! کی گفته خنداندن ایرانیها مشکله؟ این نمایش و تجربیاتی چند در نمایشهای جدی و خشک و غمگین به من ثابت کرده اتفاقا خنداندن خیلیها بسیار ساده استو حیف که به جای ترس و خشم و غم و اشک و جیغ و فریاد میخندیم و شاید این راه حل درونمون نهادینه شده چون از همه واکنشها کم هزینه تره؟! خندیدن توی این نمایش چیزی جز درک نکردن ماجرای هولناک آن نیست و حیف که بجای فکر کردن و ادراک میخندیم!


نقد روایی نمایش: "خودخوری و فروپاشی در نمایش زندگی"

نمایش با تصویری آشنا از ترس شروع می‌شود. در لحظه‌ای که یک کودک از ترس به پشت مادرش پناه می‌برد، مخاطب به راحتی وارد دنیای این خانواده می‌شود؛ دنیای پر از ترس، گرسنگی و ناتوانی. این آغاز ساده اما پر از تنش، به شکلی هوشمندانه زمینه‌ساز بحران‌های روانی است که در ادامه خواهید دید. اما این فقط ترس از دیگران نیست که در نمایش جریان دارد، بلکه در اینجا، ترس از درون خود، از آنچه انسان‌ها قادر به تحملش نیستند، بیدار می‌شود.

در ابتدا، این ترس از گرگ است که به خانه نفوذ می‌کند. اما این‌جا نه یک جانور وحشی، بلکه نمادی از تهدیدات پنهان در روابط انسانی است که خانه را در دست می‌گیرد. گرگ که روزی تهدید بوده، با کلیدی وارد خانه می‌شود و در جستجوی بچه‌هاست. در این لحظه، هیجان‌انگیزترین بخش نمایش رخ می‌دهد: تهدیدی که به آن عادت کرده‌ایم، دیگر به وضوح وجود ندارد. همین تهدید به‌جای ایجاد ترس، تبدیل به یک جلب‌توجه بزرگ می‌شود؛ آن‌قدر بزرگ که بلافاصله بعد از ورود گرگ، اعلام می‌شود که این دیگر همان تهدید نیست و باید از آن بگذریم.

این تغییرات، درست همانند تغییرات اجتماعی و خانوادگی است که در طول زمان اتفاق می‌افتد. شخصیت‌ها به‌جای رویارویی با ترس‌هایشان، مجبور به کنار گذاشتن آن می‌شوند. اما همین کنار گذاشتن، به شدت به تشدید بحران‌های داخلی می‌انجامد. در نمای بعدی، گرسنگی تمام موجودات این خانه را در بر می‌گیرد، و این گرسنگی دیگر فقط یک گرسنگی فیزیکی نیست. در این لحظه، یک نمایش از فروپاشی عاطفی و روانی شخصیت‌ها به وضوح دیده می‌شود. مادر که همچنان با ترس در برابر گرگ ایستاده، با غرغر و زحمت، علفی می‌پزد. اما نه تنها گرگ به غذا توجهی ندارد، بلکه گرگک، با یک سرکشی و خشونت، به خواسته‌هایش ادامه می‌دهد و اینجا است که اولین نشانه‌های خودخوری پدیدار می‌شود.

گرگک، که به وضوح از گرسنگی رنج می‌برد، شروع به پرخاش می‌کند و می‌گوید که گوشت می‌خواهد. او به نوعی، خود را از درون می‌خورد، در جستجوی چیزی که قادر به ارضای نیازهایش باشد. اما این نیازهای فیزیکی، کم‌کم به نیازهای درونی تبدیل می‌شوند. در این صحنه، گرگ که از داخل به درد می‌آید، خود را درگیر روابطی می‌کند که هیچ چیزی جز فشار و فریب نمی‌توانند آن را کنترل کنند.

در همین حال، مفهوم خودخوری در نمایش به گونه‌ای عمیق‌تری بیان می‌شود. حبه انگور، که به نمادی از آسیب درونی تبدیل می‌شود، دست خود را به گوشه‌ای می‌برد و شروع به خوردن آن می‌کند. این عمل، در ظاهر یک واکنش به گرسنگی است، اما در حقیقت، نمایشی از چیزی بسیار تاریک‌تر است: نابودی خود به عنوان یک راه فرار از بحران‌های روانی و اجتماعی. در این لحظه، گویا شخصیت‌ها تنها راه ممکن را در تخریب خود می‌بینند، چرا که هیچ چیزی جز این نمی‌تواند فشار درونی را کاهش دهد.

این داستان، از این نقطه به‌سرعت به سوی فاجعه‌ای می‌رود. در صحنه‌ای بعد، همه به دنبال شنگول می‌گردند، که حالا به یک جنازه نیمه‌خورده تبدیل شده است. اما چیزی که در اینجا نگران‌کننده است، نه جنازه، بلکه برخورد شخصیت‌ها به آن است. این برخورد، نه از روی دلسوزی، بلکه از روی تنش و فشار است. هرکدام از اعضای خانواده یکدیگر را به عنوان عامل این فاجعه معرفی می‌کنند، اما هیچ‌کدام از آنها قادر به پذیرش مسئولیت نیستند.

در اینجا، خودخوری به معنای واقعی کلمه خود را نشان می‌دهد. زمانی که گرسنگی و بحران به اوج می‌رسد، خانواده دیگر از جنازه به عنوان یک یادگار نمی‌بیند، بلکه به آن حمله می‌کنند و در یک صحنه خونین و جنون‌آمیز شروع به خوردن می‌کنند. این لحظه، نماد آشوب و از هم پاشیده شدن هر گونه ارزش انسانی است. خودخوری اینجا به معنای نابودی همدیگر به خاطر گرسنگی و ترس است.

همانطور که در فیلم "Raw" شاهد هستیم، شخصیت‌ها به دلیل بحران‌های درونی خود دست به خودخوری می‌زنند. در "خام"، خودخوری نه تنها به معنای پاسخ به نیازهای جسمانی است، بلکه به عنوان یک واکنش در برابر بحران‌های روانی و هویتی مطرح می‌شود. در این فیلم، شخصیت‌ها تلاش می‌کنند با مصرف گوشت انسان خود را از گرسنگی روانی و بحران‌های درونی رهایی دهند، اما در نهایت، تنها چیزی که به دست می‌آورند، از بین بردن بخش‌های اساسی از خود است.

در پایان، این نمایش، همچنان که در فیلم "Raw" نیز مشاهده می‌کنیم، به درستی نشان می‌دهد که بحران‌های داخلی نه تنها بر فرد، بلکه بر روابط و جامعه تاثیر می‌گذارند. شخصیت‌ها به جای آن که از یکدیگر حمایت کنند، به تخریب همدیگر می‌پردازند. در هر دو اثر، نابودی خود نه تنها یک عمل فیزیکی، بلکه یک واکنش عاطفی و روانی است که در نهایت به فروپاشی و ویرانی می‌انجامد. در این دنیای پر از بحران، جایی برای اخلاق و امید باقی نمی‌ماند. تنها چیزی که باقی می‌ماند، خودخوری است؛ نوعی خودویرانی که از درون انسان‌ها می‌جوشد و جامعه و روابطشان را از بین می‌برد.


انتخاب بازیگر و بازیها بینهایت عالی
نور و صدا محشر
دکور اعجاب انگیز
خلاقیت و کارگردانی و نمایشنامه مثال زدنی
انتقال مفهوم در اوج

خوشحالم که بعد از سالها حسرت و انتظار بالاخره این نمایش رو دیدم،پنجشنبه بعد هم بلیت خانواده رو دارم امیدوارم یکروز هم بتونم این یک پیپ رو ببینم تا سه گانه مساوات از دست رفته ام تکمیل بشه

آقای کارآمد بابت خنده درست گفتید همون شب دقیقا صندلی کناری من یه آقا پسر و دختر خانمی بودند واقعا نمیدونم به چی می‌خندیدن و حتی داشتند به اون صحنه پایانی هولناک می‌خندیدند...
من حس می‌کنم اینا قبل شروع نمایش گل می‌زنن و شادی بعد از گل‌شون رو میارن تو سالن وگرنه خنده به این کار اونم تو صحنه پایانی و صحنه‌های مهم نمایش عجیب و غریبه...
۲۰ بهمن ۱۴۰۳
خیلی خوب بود تحلیل
مرسی🍀👌
۲۱ بهمن ۱۴۰۳
ترانه رضایی
این قضیه خندیدن، پچ پچ کردن، باز و بسته کردنِ هزارباره زیپِ کیف، چک کردنِ موبایل، نظر دادنِ پیا‌پی رو مخِ منم هست، اما متاسفانه اونا این کامنت های مارو نمیبینن.. ☹️ وسطِ اجرا هم که نمیشه بهشون ...
کُلت باید بُرد :))
۲۲ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید