در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمد کارآمد درباره نمایش من: نقد نمایشنامه «من»؛ بازتابی از جبر، اختیار و بحران هویت نمایشنامه «من
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:40:06
محمد کارآمد (kara2)
درباره نمایش من i
نقد نمایشنامه «من»؛ بازتابی از جبر، اختیار و بحران هویت
نمایشنامه «من» نوشته‌ی مصطفی هرآیینی، سفری پیچیده در لایه‌های هویت، جبر و اختیار، و ... دیدن ادامه ›› رابطه‌ی خالق و مخلوق است. این اثر با روایتی مینیمال اما پرمغز، مخاطب را در برابر پرسش‌های بنیادینی قرار می‌دهد: آیا ما حقیقتاً خود را می‌شناسیم؟ آیا در تصمیماتمان آزادیم یا محکوم به تکرار مسیرهای از پیش تعیین‌شده‌ایم؟ و آیا خلقت، تلاشی برای رهایی از تنهایی است یا صرفاً بازتولید چرخه‌ای ابدی از بیگانگی؟

۱. جستجوی «من» و مسئله‌ی هویت
در این نمایش، شخصیت اصلی با نسخه‌ای از خود مواجه می‌شود—همزادی که از هر جهت مانند اوست. اما به جای یافتن همدلی، او در این همسانی، بیش از پیش دچار سردرگمی می‌شود. این بحران، یادآور شخصیت حمید هامون در فیلم هامون (داریوش مهرجویی) است، جایی که فرد در جستجوی هویت خویش، میان دیگری (همسر، جامعه) و خود سرگردان می‌ماند. اما تفاوت مهم این است که در هامون، شخصیت اصلی در تضاد با دیگری قرار دارد، در حالی که در نمایشنامه «من»، او در جنگی با خودش گرفتار است. این دو اثر، دو روی یک سکه‌اند: یکی به دنبال یافتن خویش در دیگری، و دیگری در آینه‌ی خویشتن، اما هر دو به بن‌بست می‌رسند.

۲. جبر و اختیار؛ آیا انتخابی در کار است؟
در نمایشنامه، کتاب آزادی علیه جبر مطرح می‌شود که مستقیماً به فلسفه‌ی اختیار اشاره دارد. شخصیت اصلی از خود می‌پرسد که آیا واقعاً انتخابگر است، یا آنچه که تصور می‌کند انتخاب است، در حقیقت زنجیره‌ای از علت‌هایی است که از پیش مسیر را تعیین کرده‌اند؟ این پرسش، ریشه در فلسفه‌ی دترمینیسم دارد که می‌گوید تمام تصمیمات ما محصول گذشته‌ی ماست. اما از سوی دیگر، اندیشه‌ی اگزیستانسیالیسم، به ویژه در آثار سارتر، بر این تأکید دارد که آگاهی از جبر، اولین گام به سوی آزادی است.

در این نمایش، شخصیت اصلی به لحظه‌ای می‌رسد که متوجه می‌شود تمامی اعمالش، حتی تلاش برای تغییر، شاید از قبل تعیین شده بوده است. اما آیا می‌تواند از این چرخه خارج شود؟ یا حتی این پرسش نیز خود بخشی از همان جبر است؟

۳. خالق و مخلوق؛ چرخه‌ی آفرینش و تنهایی
یکی از عمیق‌ترین لایه‌های این نمایش، بازخوانی اسطوره‌ای آن است. شخصیت اصلی، با خلق (یا یافتن) همزادی از خود، در مقام یک خالق قرار می‌گیرد—مشابه آنچه در اسطوره‌های آفرینش رخ داده است. اما این خلقت، به جای ایجاد وحدت، به جنگی میان خالق و مخلوق منجر می‌شود.

این ایده شباهت‌هایی به روایت‌های مذهبی و اسطوره‌ای دارد؛ خداوند انسان را به شباهت خود می‌آفریند، اما این شباهت، در نهایت به فاصله و گاه طغیان ختم می‌شود. در این نمایش نیز، مخلوق، در نهایت خالق را نابود می‌کند. اما آیا این پیروزی است؟ یا فرو رفتن در تنهایی مطلق؟

در پایان نمایش، مخلوق (همزاد) خالق خود را می‌کشد. این لحظه را می‌توان از نگاه نیچه‌ای تحلیل کرد: «خدا مرده است.» اما آیا حذف خالق، آزادی می‌آورد؟ یا اینکه پس از مرگ خالق، تنها چیزی که باقی می‌ماند، خلأ و بی‌معنایی است؟ نمایش، این پرسش را بدون پاسخ می‌گذارد، اما آن را به عمق ذهن مخاطب می‌کشاند: آیا ما می‌توانیم بدون دیگری وجود داشته باشیم؟ آیا تنهایی، نتیجه‌ی نهایی هر خلقتی است؟

۴. آیا راهی برای رهایی وجود دارد؟
آنچه نمایش من را به اثری تأمل‌برانگیز تبدیل می‌کند، این است که با وجود تمام این پیچیدگی‌های فلسفی، در نهایت هیچ پاسخ قطعی‌ای ارائه نمی‌دهد. این اثر، تماشاگر را به میان میدان جنگی میان هویت و بی‌هویتی، جبر و اختیار، خلقت و نابودی می‌کشاند و او را در آنجا رها می‌کند.

اما شاید همین آگاهی از این چرخه، خود راهی برای رهایی باشد. اگر قرار است که خالق، مخلوقش را از دست بدهد، و اگر مخلوق، با حذف خالق در تنهایی ابدی فرو برود، پس شاید تنها راه، پذیرش این چرخه، نه جنگیدن با آن باشد.

نتیجه‌گیری: در آینه‌ی خویش، تنها می‌مانیم؟
نمایشنامه «من» سفری است به درون تاریک‌ترین لایه‌های ذهن و فلسفه‌ی هستی. در این اثر، شخصیت اصلی تلاش می‌کند که از تنهایی بگریزد، اما در نهایت درمی‌یابد که چه در کنار دیگری، چه در کنار خودش، بحران هویت و تنهایی پابرجاست. این اثر، همانند هامون، پرسشی اساسی را مطرح می‌کند:

آیا از خود فرار می‌کنیم یا از دیگری؟ و اگر به خود برسیم، آیا این پایان رهایی است، یا آغاز یک تنهایی بی‌پایان؟
دقیقاً منم یاد هامون افتادم،خدا ایده آل ترین ایده انسان است!
۱۰ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید