در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پیمان لسان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:43:09
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
1.نمایش رو مجموعا پسندیدم و نقطه قوتش رو گروه بازیگری و خلق فضای مناسب جهت پرداخت محتوای نمایشنامه میدونم.

2. نمایشنامه دارای دو وجه سیاسی و انسانی بود که انتخاب آنها باتوجه به همبستگی و تاثیر متقابل این مفاهیم بر یکدیگر قابل درک است. نویسنده بعد از نیمه ی ابتدایی(که بیشتر شامل مفاهیم سیاسی است) عامدانه به سوی وجه دیگر عزیمت می کند و کشف ارتباطات احتمالی را به درستی به مخاطب واگذار می کند. اما بنظرم اگر طی نیمه ی دوم هر دو مفهوم بیشتر در هم آمیخته می شدند، نمایشنامه ارزش مضاعفی پیدا می کرد و اصولا با توجه به طرح مسائل سیاسی در بخش اول می بایست کارکرد، نشانه و قرینه های بیشتری را در ادامه تجربه می کردیم.

3.برام سواله که ماجرای "اونوری بودن" مارتن در نمایشنامه دقیقا به همین شکل، صرفا شوخی دوستش بیان میشه یا خیر؟ چون در حالت فعلی میزان عصبانیت مارتن در موردش زیاد بنظر میاد که این میزان رو نمیتونم فقط ناشی از چپ بودن و مواضع تندش در برابر هر برچسبی بدونم. که در اینصورت، سهل گیری و خنده ی خود کاراکتر در پایان منطق پیدا ... دیدن ادامه ›› نمی کند.

4. ضمن احترام به آقایان سلیمانی و تشکر و بازی خوب و درستشان، باید بگم بازی رامین ناصرنصیر من رو مشعوف و متحیر و البته متاسف کرد!
مشعوف از این پرفورمنس دقیق و طراحی شده ی منطبق بر کاراکتر نمایشنامه که در لحظه های سکوت شخصیت هم با میمیک های جزئی، ادامه پیدا می کند و متوقف نمی شود. حتی در جایی که دو کاراکتر دیگر با فریاد و اکت های متعدد دیالوگ می گویند، صحنه در چشم منِ مخاطب متعلق به دووال و بازی موثر اوست.
و تاسف از این بابت که ایشان را با چنین پتانسیلی کمتر بر صحنه های تئاتر می بینیم. مشتاقانه منتظر حضور مکرر ایشان در نمایش های دیگر هستم.

آخر. خوشحالم در اجرای دوباره ی نمایش تونستم تماشایش کنم و این نمایش کورش سلیمانی رو هم از دست ندم.
اول اینکه ممنونم و خداروشکر ... دوم ممنون که به دو وجه اصلی تر نمایشنامه اشاره کردید به درستی ... پیشنهادتان هم قابل تامل بود درباره متن .... سوم در مورد ماجرای طعنه دنی به مارتن درباره اونوری بودنش دقیقا در متن آمده و در دیالوگ ها چنین طرح شده ... چهارم رامین جان که فوق العاده ست .... و من و بهنام جان هر روز در کنارش و از هم بازی بودن باهاش لذت می بریم ... توانایی که شما در همکاران من می بینید حاصل سالها تجربه و تلاش همراه با نظم و تعهد و رعایت اخلاق حرفه ای ست .... و بسیار خوشحالم که عموم تماشاگران آن را به خوبی دریافت می کنند ... من هم خوشحالم که تماشاگر وفاداری چون شما را همچنان در کنار خود داریم ... پاینده باشید ...
۱۱ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شرح ماوقع رو که خوندم، باتوجه به بخشی که اون آقا با خوابشون و صداهای مزاحم جو سالن رو به هم زده؛ به گروه اجرایی حق دادم که برای احترام به کار خودش و سایر تماشاگران برخورد مستقیم کرده و از طرفی هم تعجب کردم و خشنود شدم که یک گروه آداب و معنای تئاتر رو نه تنها فهمیده بلکه بهش پایبند مونده و عمل کرده!
ولی متاسفانه با خواندن کامنت زیر از گروه اجرایی خیالم راحت شد که الحمدلله مثل همیشه گربه بوده و برخوردشان با اون شخص فقط بخاطر همون بخش بی احترامی چندشبه ی ایشان به گروه بوده و لاغیر! :

"ما در این 14 شب، یک اجرا رو میزبان یک گروه تماشگر دبیرستانی بودیم که در سالن و موقع اجرا هر کاری که از دستشون برمی‌آمد را انجام دادن ( خوردن چیپس و پفک / صحبت با موبایل / رفت و آمد مکرر در سالن / حتی متلک گویی برجی از این دوستان نسبت به بازیگران) که به ضم بنده نه تنها عذاب آور نبود بلکه جذاب هم بود چرا که برای اولین بار بود که با فضای تاتر مواجه میشدن و از نظر تیم اجرایی هم هیچ ایرادی نداشته و خوشحال هم بودیم که در آخر این دوستان ترغیب به دیدن تئاترهای دیگر هم شدن."

اینکه چیپس خوردن و حین قدم زدن با موبایل صحبت کردنِ تماشاگر در سالن را "جذّاب" می دانید(!!!) بخاطر ترغیب این دوستان به تماشای ... دیدن ادامه ›› تئاتر های دیگر نبوده(که انشالله با این اکت های عذاب آورشان ترغیب نشده باشند!) بلکه احتمالا بخاطر کمک به سولداوت یکی از همان 14شب اجرا بوده که بهش مفتخر هستید.
در غیر اینصورت می بایست از اون گروه بسیار بیشتر برافروخته می شدید و آداب تماشای تئاتر رو در همان اولین اجرایی که می بینند تذکر می دادید...در اینجا میتونم بپذیرم که از سر خیرخواهی تذکر آرام تری با توجه به عدم آگاهی اون افراد بدید و امیدوار باشید که یا دیگر تئاتر نبینند یا به آداب تماشای نمایش عمل کنند...ولی خوشحال بودن از این ماجرا خیلی عجیبه!

برای بار هزارم از استاد رضا بهبودی نقل میکنم: "من عاشق اینم 5نفر اینجا(داخل سالن) باشند و اجرای کوفتی من رو ببینند...کسایی که برای تئاتر میان!"
کاملا دوستانه و از سر خیرخواهی عرض میکنم که بنظرم شما و تمام دوستان جوان دیگر تئاتری هم برای همین 5تا تماشاگر درست، اجرا روی صحنه ببرید و مطمئن باشید با کیفیت بالای کارتون میتونید هر شب سولداوت باشید...آن هم با تماشاگری که به شما احترام میذاره و آداب حضور در اجرای شما رو رعایت میکنه.
البته اگر شما هم برای نفس "تئاتر" حرمت قائلید.
سلام دوست عزیز ممنون از پیام طولانی و با جزییاتتون. دوست عزیز من و شما هم نظریم فقط اگر دقیق تر نگاه کنیم متوجه تفاوت سلیقمون میشیم. وظیفه ی ما فرهنگ سازی . اما آیا این فرهنگ سازی در همه ی صنوف و افراد یکسان می‌تونه اتفاق بیفته ؟ ما به یک انسان ۴۵ ساله که خودش رو منتقد تاتر می‌دونه و بیش از ۲۰۰ تا اجرا شاید دیده باشه میتونیم تذکر بدیم که رفتارت اشتباه بوده ولی برای ۶۰ تماشاگر دبیرستانی دختر نمیتونی با همون لحن تذکر بدی چرا چونکه اونها برای اولین بار دارن یک تئاتر حرفه ای رو میبینن اتفاقا در انتهای اون اجرا که شما حضور نداشتید بنده در صحبت های آخر کار گفتم یک سر اتفاقات افتاد که ازش بگذریم به هر حال مهم این بود که برای شما فرهنگ‌سازی دیدن تیاتر شروع شد امیدوارم در ادامه جذب تیاتر بشید. فروش هدف اول گروه ما نیست که اگر بود سال پیش اجراهامون رو به دلیل درد دل خودمون متوقف نمی‌کردیم اون هم با ضرر هنگفت. هدف ما جذب مخاطب برای حرفی که روی صحنه می‌زنیم هست و خواهد بود. وقتی اون دوستمون وسط مهم ترین صحنه ی احساسی بنده تخریب می‌کنه حس صحنه رو بنده برای دفاع از هدف متن و کارم حتما بهشون متذکر میشم تا بدونن فقط به گروه انسان توهین نشده بلکه به کارکترها و روح اونها توهین کردند. در ضمن دوستان دانش آموزی که یک شب اومدن و کار رو دیدن همگی سالن رو پر کردند و تمام سالن یکدست بود و به شدت در صحنه های تراژدی کار سکوت رو رعایت می‌کردند و در صحنه های فان حتی اگر خنده ای هم داشتند کنترل شده بود . ما از حضورشون به این دلیل لذت بردیم که روح کار رو لمس کردن چون ذهن آماده و جوانی برای پرورش داشتند.
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
موقع ورود به سالن، من و همسرم پشت سر هم اسممون رو اعلام می کنیم و مهر میخوره کف دستمون و روی صندلی هامون می‌شینیم... نگاه به اسامی می‌کنیم که در حال تایپ هستند...بین اسم من و همسرم نوشته شده: "داریوش" ... تعجب می کنیم و فکر می کنیم شاید یکنفر قبل یا بعد از ما بوده که اسمش بین ما نوشته شده. نمایش ادامه پیدا میکنه و اسامی یکی یکی خط می خورند...
به جایی می رسیم که همه ی اسم ها خط می خورند بجز دو اسم:

"داریوش" و "وحیده"!

بُهت،سنگین‌تر و درد،عمیق‌تر می شود برای ما...
چون ما هم "شهروند" هستیم!

#قاتلین_میان_ما_هستند...
[پیشاپیش از طولانی بودن متن عذرخواهی می کنم ولی خُب لازم بود!]
=====================================================

"نَـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــخ نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی"

10سال پیش همه چی خیلی بهتر بود!
سالن ها کم ... دیدن ادامه ›› و استاندارد،
اجرای سالن های اصلی قوی یا حداقل قابل تامل،
عوامل اجرایی تئاتر کار می کردن تا تفکر جاری بشه...میگفتن پول که هدف نیست، رسالتمون رو انجام بدیم! حال خودمون و بقیه رو خوب کنیم!
تماشاگرانی که آمده بودند تئاتر ببینند! یا اگرم بخاطر سلبریتی روی صحنه می آمدند مرعوب جو داخل سالن می شدند و آداب می آموختند.
اونایی هم که نمی آموختند تو جمعیت گم بودند و از راه آمده بر می گشتند و تو دلشون میگفتن اینا چه دیوونه هایی هستن(الآن هم میگن!)

7سال پیش سالن های خصوصی غیراستاندارد آمدند و از سمت دیگه تماشاچی های غیراستاندارد هم اضافه شدند...گفتیم خیالی نیست...اجراهای رفاقتی ومعمولی به پایین رو از لیست خط می زنیم و از هر 10تا اجرا، صدای یه نفر داخل سالن رو برای دقایقی کوتاه تحمل می کنیم!
البته همون دوران بود که رضا بهبودی سر اجرای گفت و گوی بر جای ماندگان، مستقیم انگشت به طرف یک تماشاچی گرفت که حین اجرا گوشی دستش گرفته بود و نورش حتی بازیگران روی صحنه هم اذیت کرده بود! (بنظرم می طلبه در پستی جداگانه ازش یاد کنم!)

4سال پیش دیگه کار از کار گذشته بود! تئاتر "مُد" شده بود و جوری جمعیت مُدگراها بر تماشاگران غالب شد که دیگه باید سر اجرا پا به پای بازیگرا زحمت می کشیدیم برای دیدن تئاتر خوب! مثل تولدهای دهه 60، ما بچه ها رو ساکت می کردیم تا اونا کیک رو فوت کنن و کادو باز کنن(بازی کنند)...تذکر پشت تذکر که دوست عزیز حرف نزن، نچ نچ نکن، پات رو به صندلی نکوب... آری؛ سقف مطالبات ما به همین اندازه کوتاه شده بود!
دیگه رمقی نبود برای تحلیل نمایش...باید به تحلیل های جامعه شناختیِ مردم می پرداختیم و تهش دور هم تاسف می خوردیم! پس چه کاری بود؟ تصمیم گرفتیم فقط اجراهایی که از نظرمون خیلی خوب یا مهم میان رو ببینیم و در مورد خود تئاتر حرف بزنیم(ترجیحا بدون بازیگر سلبریتی!)

1سالی هست که دیگه تئاتر سلبریتی محور، به اندازه کافی لایک نمی خوره تو اینستاگرام...چون اونو که دیگه همه میرن! الآن دوره ی تئاترایی شده که این تماشاچیا بهش میگفتن هنری(انگار که قراره غیر از این باشه!) و ازش بیزار بودن..الان هم بیزار هستن ولی نمی تونن از خیر credit ماجرا بگذرن!
creditتئاتر بدون سلبریتی(ولی با توصیه ی اینستاگرامی سلبریتی های نیمه تئاتری!) ترجیحا تو ایرانشهر و تئاترشهر که هنری ها هم ازش تعریف می کنن!
سلبریتی هم که سرور و مولایشان! به تاخت می تازند به سوی تیوال! تا توی دفتر خاطراتشون اسم چهارتا کارگردان هنری نقش ببنده!

در این سالها هیچ فرهنگ سازی و آموزشی از سوی هنرمندان شکل نگرفت که هیچ! برخی از اون ها که حتی خوش سابقه و تئاتری بودند، عکس و فیلم و لایوهایی که تماشاگران از اجراشون میذاشتن تو اینستاگرام هم share میکردن! آر دِی کیدینگ آس؟ یه جای کار می لنگید!
چرا وقتی این همه شکایت بود از جو تماشاگران داخل سالن و اونا هم میدونستن سیل عظیم جمعیت نوتماشاگران ریخته به سالنها، اقدام نمی کردن به ایراد تذکرات نو؟ چرا دیگه تذکرهای اولیه رو هم نمی دادن؟ مگرنه اینکه تئاتر باید برای تماشاگر "اتفاق" بیفتد و سکوت مطلق و فضای مطلوب رُکن اول آن است؟ چرا کیفیت فضای اجرایی که مخاطب می بینه نباید براشون مهم باشه؟رو ما حساب کرده بودن؟ یا فکر میکردن مشکل خود تماشاگراست و باید بین خودشون حل کنن؟

نه! قضیه این بود که جای اهداف عوض شده بود...میخواستن بیشتر پروموت بشن...میخواستن بیشتر بِرفوشن(همین اندازه دلّال مسلک)
و خب برای نیل به هدف (فروش بیشتر و بازدید حداکثری) باید مهربون، همراه، خوش برخورد یا خاص باقی می ماندند تا تماشاچی موبایل به دستشون قهر نکنه! تماشاگر درست هم که مشکل ساز نمی شد...در هر صورت و با هر شرایطی می رفت کارشونو می دید و بعدش یکم غُر می زد و فردا هم روز از نو!

اینکه میگم اهداف تغییر کرده رو با مثال میگم:
آدمی می شناسم که 7سال پیش (که اوضاع کمی درست تر بود) 3اجرای اولش با یک سوم ظرفیت اجرا میرفت(خود من شب دوم به چشم دیدم) و تعریف های همین مخاطبان تیوال - و البته کیفیت خوب کارش- باعث تمدید چندباره ش در انتها شد! اون زمان بعد اینکه از ما شنید اسم نمایشش توی تیوال داره میگرده سریع پروفایل ساخت و بیشتر از ما توی تیوال بود و همه جوره خودش رو cool نشون می داد و از ایده هاش میگفت! برای دیده شدن و حرفه ای جلوه کردن، جمعیت هدفش مخاطب تیوال بود!
همون آدم الان دیگه نیازی به مخاطب تیوال نداره و سالنش با جمعیت اینستاگرامی و استوری رفیقاش پر میشه! به همون اندازه هم کارای آخرش افت کرده...ولی کف و سوت و هورایی هست که نصیبش میشه! چه از طرف تماشاچی اینستاگرامی(که نفهمیده چی به چی بوده!) و چه مخاطب درست تئاتر که بخاطر همون چندقطره ی باقیمونده از هنرش تحسینش میکنه!
یا بازیگر فوق العاده ای که دیگه بازی نمی کنه جز در کارهای خودش که در رقابت شانه به شانه با تئاترهای آزاد بسر می برند!

این ها همه به هم وصل هستن...با "نخ نامرئی"!
همونطور که نمایش بر مخاطب تاثیر می گذارد، توقع و درک مخاطب هم میتونه بر کیفیت نمایش ها اثرگذار باشد!

از اونجایی که میدونم خیلی از تئاتری ها چراغ خاموش میان و اینجا رو میخونن و یا محتوای یادداشت های تیوال بهشون میرسه و از طرفی گله های بی شمار دوستانم رو در اینجا می بینم و خودم همیشه در سالن ها شاهدش هستم(با اینکه دیگه کمتر تئاتر می بینم!) ، خواستم بگم حواستون به این "نخ نامرئی" باشه!
اونایی که تئاتر براشون کاسبیه که هیچ...ولی اون 4نفری که دارن برای بُعد هنری تئاتر کار می کنن و صرفا نمایش خوب اجرا بردن براشون کافی شده، این رو بدونن که:
-حضور تماشاچی اینستاگرامی در سالن بی احترامی به خودشون و موجب افت کیفی کارشون شده!
-واکنش به نمایش ها داره روز به روز از واقعیت فاصله بیشتری میگیره و به تخلیه انرژی و هیجان نزدیک میشه!
-تماشاچی اینستاگرامی رو میشه تبدیل به تماشاگر کرد با آموزش حداقلی! توی همون اینستاگرامتون، پنج دقیقه قبل اجرا، با نوشتن روی بروشورها و .....
-میشه روی صحنه و به عنوان صاحب اثر فرهنگسازی کنید ... کاری که ما تماشاگرا سالهاست روی صندلی ها شروع کرده ایم...اینکه هنرمند از مخاطبش عقب بیفته هم بد چیزیه ها! نترسید، بیاید جلوتر!

سِد ممّد مایلی کهن یه جا گریه کرد و گفت: باید بهمون بربخوره ... بقرآن من این فوتبال رو نمیخوام!!!
دارم فکر می کنم چند وقت دیگه نوبت ماست که این رو برای تئاتر استفاده کنیم... و می بینم متاسفانه اون روز خیلی دور نیست!

تمام!
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
بدجوری داغ دلم تازه شد
یاد دهه درخشان هفتاد می افتم دلم می خواد با ماشین زمان برگردم به اون دوره و توی سکوت و تاریکی مطلق تاتر ببینم
دهه ی هشتاد یه غر ریزی میزدم که چرا تماشاگران سکوت رو رعایت نمی کنند و ویبره گوشی شون مزاحم تمرکزمون میشه! (اون موقع هنوز اغلب افراد گوشی رو روی ویبره میگذاشتند نه مثل حالا که زنگ و اذان و وویس و … از گوشی پخش میشه)
دهه نود و برپایی سالنهای خصوصی باعث شد از هجوم تماشاگران بیخبر از آداب تاتر وحشت کنیم ولی باهم ریز ریز تذکر می دادیم و سعی می کردیم همه رو همراه کنیم
الان دیگه وارد قرن جدید شدیم. نه توی ماشین امنیت داریم، نه توی خیابان و نه پیاده رو و نه حتی اتوبان
نه شب امنیت هست ... دیدن ادامه ›› نه روز
نه سینما، نه پارک، نه تاتر
یکی گوشی رو می قاپه، یکی قمه می کشه، یکی بهت حرف ناشایست میزنه، یکی هم با انواع و اقسام سر و صداها و مزاحمتها، لذت دو ساعت تماشای نمایش رو برات زهر میکنه!
انواع و اقسام تجاوز رو تجربه می کنیم و من هی یاد بیست و پنج سال پیش می افتم که توی سالن اصلی تاترشهر سرفه ام گرفت ولی اینقدر جو و سکوت سالن سنگین بود که جرأت سرفه کردن نداشتم
اگر این اسمش زوال و انحطاط یک جامعه نیست، پس چیه؟
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
Captain
با شما موافقم ولی نباید فراموش بشه اونایی که در حین اجرا در حال سیر تو گوشیاشون هستن پول دادن اومدن سالن نمایش در حالیکه می تونستن برن کافه با اون پول یه نوشیدنی هم براشون سرو بشه تو گوشیشون ...
بله عزیز..نکته همینجاست که اون پول باید صرف رفتن به کافه و رستوران بشه وقتی نمیخوایم تئاتر ببینیم! یعنی فکر میکنم منطقش جز این نیست!
اینکه یک تماشاچی پیش خودش بگه: "به جای اینکه پول رو خرج یه موهیتوی جذاب بکنم، بیام و با صرف اون پول برای یک کار فرهنگی منّت بر سر هنرهای نمایشی و سایر تماشاگران بگذارم...درکنارش توی سالن با دوستم حرف بزنم و گوشیم رو هم چک کنم و بعدش یک استوری جدید بچپانم به هایلایت تئاترهایی که رفتم!!!" یک باطل محکم هست و مطلقا فاقد ارزش!
در خصوص مسئولین سالن و گروه های نمایشی که فرمودید باید بگم مخاطب هدف یادداشت من هم دقیقا همین افراد هستند! بی خیالی و نادانی و هیجانی که اکثر هنرمندان تئاتر رو در بر گرفته و انفعال همگی اونها در خصوص فرهنگ سازیِ موضوع به این مهمّی دیگه داره خیلی ابزورد میشه! (اون هنرمندانی هم که خودشون آداب رو رعایت نمی کنند که دیگه قوزی هستند ورایِ قوزها!!!)

با پاراگراف دوم تا حدی موافق هستم ولی باز هم بنظرم با اندکی تعقل، این رفتارهای غیرمعقول قابل رفع هستند!
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
رضا کیانیان که این روزها تئاتر «پدر» را در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه دارد، در پایان یکی از اجراها به تماشاگرانی که در طول نمایش با موبایلشان کار می‌کردند اعتراض تندی کرد. این بازیگر پیشکسوت در پایان یکی از اجراها خطاب به یکی از تماشاگران حاضر در سالن می‌گوید :«ما روی صحنه جان می‌کنیم و شما تلگرام چک می‌کنید تا زحمت ما بیشتر شود!.»

در همین رابطه آروند دشت آرای هم از عدم همکاری مخاطبان در استفاده نکردن از موبایل گلایه کرده و به خبرنگار فارس گفته است :« از ابتدای شروع نمایش «پدر»، عدم همکاری تماشاگران در استفاده نکردن از تلفن همراه باعث ایجاد اختلال در صدای سالن شده است و همین موجب اعتراض مستقیم آقای کیانیان به یکی از تماشاگران شد.»
==================================================================================================================

سلام ... دیدن ادامه ›› بر هنر!
بیش از یکسال از تحریر این پست گذشته!
و احتمالا اگه گوشی بازی مخاطبان فرهیخته باعث اختلال سیستم صوتی نمی شد؛ همین تذکر را هم شاهد نبودیم!
در حالی که همه می دانند وضعیت سالنهای نمایش اسفناک و افتضاح شده، همچنان لایک هایِ کیلوییِ اینستاگرام اولویت بیشتری برای هنربندان دارد!
۲۳ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شاید کمی در مورد سریال جدید شبکه نمایش خانگی(البته اگه تو این یکی دوساعت اخیر سریال جدیدتری شروع نشده باشه!) کنجکاو شده باشید...
اگر بخوام جان کلام رو منتقل کنم باید یه فلش بکِ کیایی وار به کار ببندم:

نوجوون که بودیم؛ عصرها می رفتیم فوتبال ... اونم قاچاقی تو زمین چمن مصنوعی محل که اجاره می دادن ولی کسی نمی گرفتش!
به این صورت که ماجرا از ساعت 4 با تیم های اصلی شروع می شد تا حدود 6... بعد از اونجا انشقاق افراد آغاز می شد. بعضیا خسته میشدن می رفتن، یا باباشون نمی گذاشت بیشتر از 2ساعت بیرون باشن، یا میرفتن دم خونه دخترایی که آدم حسابشون نمی کردن نمک می ریختن، یا زنگ ملت رو می زدن و در می رفتن و ....
یه سری ها هم که خوره فوتبال بودن می موندن و به کسایی که بازی شون خوب بود ولی قصد رفتن داشتن پیله میکردن که: "وایسا یه دست دیگه بزنیم!" سپس همگی می رفتن به استقبال کسایی که تازه ساعت 6 میومدن واسه بازی در سایه!
در این حالت تیم هایی تلفیقی ایجاد می شد متشکل از افراد سانس قبلی و جدید ولی با همون تاکتیک و تکنیک قبلی ادامه می دادن!

القصّه گمان می ... دیدن ادامه ›› برم این ماجرا در ناخودآگاهِ غیرقابلِ دسترسِ برادرانِ هنرمندِ کیایی از خاطرات گذشته مونده و هر روز بعد از سکانس آخر فیلمبرداری "هم گناه" که پرویز پرستویی توش راکورد بغض داشته، درحالی که گروه داشته جمع می کرده به هفت هشت نفر از اونایی که باهاشون صمیمی تر بودن چشم و ابرو میومدن که ببرنشون یه گوشه و بهشون بگن :

"وایسا یه دست دیگه بزنیم!"
دقیقا:)))) انقدر کست این سریال با هم گناه یکیه که من فکر میکردم ادامه ی همونه اصلا
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
رعنا*
دقیقا:)))) انقدر کست این سریال با هم گناه یکیه که من فکر میکردم ادامه ی همونه اصلا
فارغ از کست پروژه؛
روند قصه، گره های داستان، شخصیت ها و کنش ها و تعاملشون با هم، فیلمبرداری، موسیقی و ... تماما مشابه هست!
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
من این سریال رو ندیدم ولی پیشنهادم واس اسم سریال بعدیشون "گناهکار" هست:)
مثلا خیلی بامزه ام.
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نیم ساعت قبل از اجرای بانوی محبوب من به لابی تئاترشهر می رسم...

توی لابی چشم می چرخونم و نگاهی به تماشاگرا میندازم و از طریق حذف گزینه و مهندسی معکوس سعی میکنم پشت سری و بغل دستی و نفر جلویی مناسبی را در ذهنم تجسم کنم...دو سه سالی هست زخم خورده ام! در این حین تعداد نه چندان کمی از خردسالان به چشمم میان که خیلی بی منطق و بی توجه به اصول احتمالات، توی ذهنم به دورترین نقاط سالن نسبت به جایگاه خودم تبعیدشون میکنم.
از نقل و قول سخنان ترسناک تماشاگران بیرون سالن صرف نظر میکنم و پس از 15دقیقه تاخیر به داخل سالن میرم تا روی صندلی گوشه یِ چپ باکس وسط بشینم(تاکتیکی جهت مسلط بودن به صحنه همراه با حفظ فاصله فرهنگی-اجتماعی از تماشاگران سمت چپ خودم!)

یک زوج پشت سر نشسته اند که طبق مکالمه ی بلند مستمرشون(که بقول راضیه تو جدایی نادر از سیمین: نمیشد که نشنید!) خودشان را مستقیما از صرف قلیان به تئاترشهر رسانده بودند و افسوس می خوردند که با آگاهی از تاخیر میتوانستند کام های بیشتری بگیرند و خانم دوصد افسوس داشت که زمان نمایش هم طولانی ست ... دیدن ادامه ›› و بعدش هم نمیشه مجددا به لوکیشن قبلی جهت جبران کام های جامانده بازگشت و از فرط ناراحتی پاهای خود را به پشتی صندلی من فشار می داد...تو گویی بنده بلیت ها را با مبلغ گزافی به ایشان انداخته ام و قرار نیست حتی خروس قندی هم تحویلشان دهم!

15دقیقه دیگر می گذرد تا گلاب آدینه طی حرکتی نوین ابتدای نمایش برای خوشامد گویی روی صحنه بیاید و توضیح بدهد که از تاخیر بوجود آمده بخاطر ورود تماشاگران متاسف است ولی ممکنه پس از شروع نمایش با 30دقیقه تاخیر هم تماشاگرانی بیایند و مصرا بخواهند روی صندلی خود بنشینند و ما چاره ای نداریم...که در اینجا جمعیت با تشویق ممتد، رضایت خود را از ورود تماشاگر فرهنگی و تشنه ی تئاتر به سالن ابراز می کند.

نمایش شروع می شود و 15دقیقه ی اول نمایش را چشمانم را می بندم و با توضیح نفرات کناری برای هم صحنه را تصور می کنم...ناگهان یادم می آید که قرار بوده نمایش را خودم تماشا کنم و ابزار لازم برای تماشا را نیز به همراه دارم..نگاهی می اندازم تا ببینم این صدا واقعی است یا فقط من آن را می شنوم. که با تایید همراهم متوجه می شوم صدا خیلی هم واقعیه و با تذکر ایشان تاحدی از واقعیت رئالیسم تا پایان نمایش کم میشه!

از آنتراک نمایش جهت مراجعه به لابی استفاده میکنم و می بینم گوشه ی لابی(پله های منتهی به کافه تئاترشهر) دچار اشتعال شده و دود فوران می کند...جهت اطلاع بیشتر نزدیک می شوم و دود را پیگیری میکنم و می بینم حداقل 30نفر(بدون اغراق) روی پله ها تا سرویس های بهداشتی و کتابفروشی علی آقا ایستاده سیگار می کشند(نه حتی با اکت هنری) و جهت حفظ قرینگی همین تعداد هم روی پله های آن سوی کافه مشغولند و فضای کافه آماده ی........(تخیل مخاطب) هست. بخورگرفته به سالن برمیگردم و می بینم پشتی هایم گویا طی الارض کرده و به حالتی پوزیشن گرفته اند که گویا به صرف قلیان برگشته اند...متوجه می شوم که زیادی نیکوتینه شده ام(بیشتر از درصد آدامس های نیکوتین) و اشتباه می بینم و روی صندلی خود می نشینم.

انتهای نمایش با حدود 10دقیقه رورانس مواجه می شوم که ذوق زدگی در اون مشهوده...چه روی صحنه و چه بین تماشاگرا که دوربین به دست فیلم میگیرن و حراست سالن به طرفة العینی خود را جهت توقیف گوشی ها می رساند...چون ثبت و نشر حرکات بسیار خلاقانه ی رورانس خط قرمزشونه و سایر موارد طی اجرا، فقط خط قرمز غرغروهایی امثال منه!
از ذکر عجایب بیشتر، تکرر موارد فوق و سایر موارد آزاردهنده که در نمایش های دیگر برایم پیش آمده جهت عدم اطاله ی بیشتر کلام پرهیز کردم وگرنه از فرط فانتزی و ابزوردیسم به نمایشنامه درخشان "همه چیز می گذرد، تو نمی گذری" چرمشیر تنه می زد.

==========================================================================================================================

*یک هفته پس از وقایع بالا تولد تئاترشهر بود و به همین مناسبت در یک پرفورمنس خیابانی در محدوده ی تئاترشهر، قمه آمد و خون ریخته شد و از فرط اجرای درست همگی باورش کردند! از این به بعد نیم ساعت زودتر آمدن به سالن هم باید جهت حفظ جان، فراموش کرد!

**با این اوصاف تئاتر دیدن دیگه اون چیزی نیست که حتی 2سال پیش بود!

***اگر بنظر خیلی سیاه اومد، معذرت میخوام..حال خودم رو هم بد میکنه...ولی آینده رو از این هم تاریکتر می بینم!

****پایان اجرا نفر جلویی (که در متن خبری ازش نبود) برگشت سمتم، کلاهشو داد بالاتر...دیدم رضا بهبودیه...خیره به چشمام گفت: "فقط یه نفر!"
از تمام بت ها پرسیدم که تو زیباتری یا خدا...همه گفتند: آلّمااا !
"درخت شیشه ای آلما" یا "ذهن فروپاشیده ی جوزف" !

نمایش ابتدا و مخصوصا انتهای بسیارخوب و سرضربی داره و فکر میکنم قسمتهای ... دیدن ادامه ›› میانی میتونست با تمهیدات کارگردانی(که طی اجرا زیاد شاهدش بودیم) جذابتر و یا حتی کوتاهتر بشه... بازی و صدای کاوه مرحمتی بسیار نقش موثری در پیشبرد داستان و حتی فضاسازی کار داشت. همچنین آیدین بهاری رو بعد مدتها می دیدم و بنظرم بازی به اندازه و روونی داشت.

در خصوص روایتهای موجود در داستان که مهمترین بخش نمایشنامه س، انگار 2روایت کلی وجود داره که نقطه اتصالشون میتونه تشابه لوکیشن، نام کاراکتر زن، و یا وجود "داستان عاشقانه" در هردو خط زمانی باشه که جوزف رو دچار فروپاشی و رزونانس بین اونها میکنه...خودم داستان سال 2015 که منجر به انتخاب نهایی جوزف می شد رو خیلی بیشتر دوست داشتم و بنظرم کانسپت جذابی داشت و با پرورش بیشتر میتونست لایه های عمیق تری ازش بهمون نمایش داده بشه.

و اما نقطه قوت این اجرا بی شک کارگردانی در زمینه های مختلف اعم از طراحی،فضاسازی،بازیگردانی،نور و موزیک و ... بود. پیشنهاد میکنم جناب قادرپناه حداقل یکبار یک نمایشنامه خارجی رو صرفا با تمرکز بر کارگردانی اثر اجرا کنن...فکر میکنم نتیجه جذابی خواهد داشت چراکه این اجرا تا حد زیادی منو یاد "اتاق ورنیکا"ی ثروتی انداخت که خیلی کار کاملی بود.

خسته نباشید به تمامی گروه بابت کار خوبی که در این دوره با سختی به اجرا رسوندن
خریدار
آوا فیاض (avafayyaz)
پیمان عزیز خیلی ممنون که کار رو دیدید و نظرت رو برامون نوشتی.
۲۳ شهریور ۱۴۰۰
۲۴ شهریور ۱۴۰۰
دوست عزیز گروه تئاتر «ریگولیتو»، نمایش تازه‌ی ما به نام «پناه‌کاه» از ۲ تیر در تماشاخانه‌ی ایرانشهر اجرا خواهد شد. امیدواریم شما را در سالن نمایش ببینیم.

لینک تیوال: https://www.tiwall.com/p/panahkah2
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تا مرد سخن نگفته باشد...عیب و هنرش نِهُفته باشد!
.
.
.
کازابلانکــــا

پ.ن : و غنی زاده ای که هربار با زبان تئاتر و این بار با جادوی سینما سخن می گوید و هنر می چشاند!

#فیلمبازی #هما #فرامتن #عشق
دیالوگ زیاد داشت مخصوصا قسمت زلزه اش
۱۳ بهمن ۱۳۹۷
چون عوام پسند نیست فیلم
۱۶ بهمن ۱۳۹۷
تشکر ازشما.
۱۶ بهمن ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مثل کارهای قبلی توکلی فضاسازی درخشانی داره (این بار در حوزه جنگ)
فیلمبرداری و مجموعا بخش های فنی ش خیلی خوبن
و کارگردانی دقیق و پرجزئیاتی داره.
برخلاف خیلی از فیلم های جنگی که میخوان جنگ رو با دیالوگ و خارج از جنگ نشون بدن ، فیلم متمرکز روی صحنه های جنگی هست و ادعایی در زمینه تئوریزه کردن جنگ نداره(البته بقول مجید:دفاع!)

و از نظرم همین خویشتن داری در فیلمنامه نویسی هم از نکات مثبت فیلم و حتی فیلمنامه س(ینی میتونن حداقل با همون دلیلی که پارسال موسیقی بدون تاریخ رو کاندید کردن ، فیلمنامه تنگه رو هم کاندید کنن!!)
روایت یک روز جنگ در تنگه رو خیلی ملموس به تصویر میکشه و کاراکترها و مناسباتشون رو در اندک زمانی خوب معرفی میکنه و هم حسی ایجاد میکنه.
مجموعا ... دیدن ادامه ›› فیلم جنگی خوبیه و باز هم من توکلی رو دوست دارم چرا که شاخصه ی بسیار مثبتی داره و اون هم اینکه شناخت و اشراف خوبی به تم کارهاش داره و این در تمام فیلم مشهود است.

پ.ن: مدت زمان مناسب فیلم با توجه به موضوعش و تو این سینما غنیمته....خاصه در جشنواره که کارگردان بخش هایی از فیلم های خانوادگیش رو هم میذاره تو فیلم به هوای تدوین مجدد تو اکران!!
فیلم سرپا با فیلمنامه ی یکدست و پرتحرکیه.
ولی از اونجا که فیلم رو زوج مهدویان-رضوی ساختن... مثل اثر قبلی شون، باید ابعاد سیاسی محتوا رو جدا از روایت و ساخت درنظر گرفت تا حق مطلب ادا بشه!!(که احتمال طرح مباحث فرامتنی رو زیاد میکنه)
پس سعی میکنم در این فرصت علی الحساب درون متنی صحبت کنم!

دوربین،فضا و ساخت فیلم شباهت زیادی به ماجرای نیمروز داره .. بنظر میرسه سعی کرده در این زمینه از فرمول جواب پس داده ی خودش استفاده کنه و تجربه ی جدید رو معطوف به قصه گویی کنه.

روایت چنین داستانی با مختصات فعلی برای سال 96 کمی قدیمیه که البته بنظرم این هم تعمدی و تمهیدی برای یافتن پیوند میان داستان اصلی با داعش،روحیه ... دیدن ادامه ›› سازشگری،ترامپ و امثالهم هست که ازجمله اون سیاسی بازی هایی ست که عرض کردم...مصداق بارز این قبیل مفاهیم الصاقی به داستان اصلی ، دوقطبی فرخ نژاد-حجازی فر هست (انگار نمیشه به فرامتن نزد!)...بی خیال

بازی های فیلم همگی خوبن؛
ولی فیلم یه جواد عزتی عالی داره...با یه نقشی که بواقع سیمرغ پسنده! قطعا نامزد میشه و به شانس بالایی برای گرفتن داره.

موضوع"لاتاری" یه داستانک فرعی درون فیلمه(که کاش نبود) و فقط یکجا هم یک پیوند اجباری به قصه اصلی میخوره(دیالوگ نادر سلیمانی)
فلذا اسم فیلم بیشتر تجاریه تا مرتبط(ادای دین به حاتمی کیا حتی در اسم گذاری!)
البته صدرحمت به این تا "بادیگارد" که اسم تجاری متناقض واسه خودش گذاشته بود!
پایان فیلم هم به همین شکل ، تحمیلی-قهرمانی شده که باعث چندپارگی ایدئولوژی فیلم میشه که البته محصول فیلمسازی به اصطلاح جسورانه در نظارت شدید هم هست!

من حیث المجموع فیلم ، ادامه ی منطقی برای فیلمساز ماجرای نیمروز محسوب میشه...

پ.ن: لاتاری فقط اونجاش که موسی(حجازی فر) با کفش تایگر و کت شلوار تو دبی چاقو دستش میگیره و تمام :))
*ایروین : حقیقت توی این آزمون همونقدر مسئله س که لباس توی استریپ تیز !

*دیکن : کلیشه حال میده...واسه همینه که کلیشه شده !
این ایروین ما رو نابود کرده کلا ! :))

۱۴ آذر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهمن : مهتاب ، من حرمت نشکستم...نذاشتم حرمت هنرمند شکسته شه!
[تماشاگر خاصی(!!) دل خود را گرفته و از خنده و غصه ی توامان به خود می پیچد]

نمیتونم تصور کنم این دیالوگ با توجه به کارکردش در اون سکانس از همه مراحل (به ذهن خطور کردن جمله،نوشتن اون،بازنویسی احتمالی،خواندن فیلمنامه توسط افراد مختلف،دورخوانی احتمالی،ضبط سکانس مربوطه،ادای دیالوگ،تکرار مجدد احتمالی،شنیدن اون توسط بازیگرهای مقابل و عوامل،روی میز تدوین در هر دو نسخه ی تهیه کننده و کارگردان،هنگام نمایش و داوری در زمان جشنواره ،ارائه جهت صدور پروانه نمایش) و مراحل دیگری که جا انداختم ؛ جان سالم به در برده باشد!!!
البته این قابل تعمیم به برخی مفاهیم و دیالوگ های مطروحه ی دیگر استاد در چند سال اخیر هم هست!
اما این خیلی خالص بود ... ناب و یونیک مثل استاد ... واسه همین نمایندگی رسمی سایر مفاهیم رو میشه بهش اعطا کرد!
لطفا اطرافیان استاد یکم هوشمندتر باشن جای احترام فیک گذاشتن...نصف هوش کیمیایی سابق(حتی فعلی) هم کافیه ؛ اما امان از هنربندان ایرانی!
... دیدن ادامه ››
پ.ن1: با همه ی گله ها ، هنوز میتونم کار کیمیایی ببینم،برخی جاها تحسینش کنم و پشیمون نشم!
پ.ن2: بازی خوب جدیدی و مچ بودنش با جنس کیمیایی
#استاد #حرمت #ابزورد #حیرت #هنربند
احتمالا منظورشون اون بوده که حرمت هنرمند از حرمت بقیه مهم تره!!
۲۰ آذر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"[خدایا] چقدر صبور شدم من"
این دیالوگ شخصیت زن داستان در میانه های فیلم "یک قناری،یک کلاغ" است!
تنها جایی که درکی از تصویر در من شکل گرفت و در فرامتن باهاش همذات پنداری کردم!
چقدر صبور شده مخاطبی که هنوز میاد و انتظار خرج حداقل هنر و شعور رو توی یه فیلم اصطلاحا هنری داره!
چقدر صبور به تماشای فیلمی نشسته که :
((کارگردانش اصلا نمیدونه برای چی گفته "1.2.3 حرکت" ! جز ایده ی مطرح شده در پنج دقیقه ی ابتدایی هیچ دلیل محکمی برای شروع نداشته و به همین جهت فیلم کش میاد و منطق روایی تهی میشه! تناقض تفکر فیلمساز در مورد تنهایی و گفتگو در جای جای فیلم بیداد میکنه و اصرار نویسنده به چپاندن شعر های "شر"گونه درون فیلم خش روی اعصاب می اندازد!))
چقدر صبور که گروه هنر و تجربه احتمالا در 90% مواقع بهش یک فیلم "لاهنر لاتجربه" تحویل داده به این بهانه که امثال ماهی گربه و پرویز ... دیدن ادامه ›› و هجوم "هم" اکران میکنه!
چقدر صبور که میره تو سالنی یکساعت و نیم میشینه که بسته های چیپس و پفک در دست کودکان بیشتر از کل تعداد مخاطب بزرگسال توی همون سالنه!
چقدر صبور که اصلا راجع به این وقایع مینویسه!

پ ن1: بخدا سوگند که از تیتراژ اول فیلم بیشتر از کل فیلم لذت بردم ... که ای کاش اون ابزوردیسم به داد فیلم و ما میرسید ... اما دریغ از تفکر و عرضه!
پ ن2: وای از روزی که کسانی که ادعای هنر دارند(زیاد هم دارند) برسند آنجا که نفهمند(زیاد هم نفهمند)
پ ن3: من این سینما رو نمیخوام(با لحن و میمیک سدممد مایلی کهن)

#صبوری #حماقت
چقدر موافقم وهمدردم پیمان عزیز ...
پیش تر ها گروه هنر و تجربه حداکثرهای ِخوبش بیشتر از بدش بود اما افسوس که درطی چندین فیلم آخر کاملا روند برعکس شده و چه بسا بهمین شکل ادامه پیداکنه
هنر و تجربه به معنای واقعی انگار تبدیل شده به یک دستگرمی ِتجربی برای کسانی که میخواهند حداقل به اسم فیلم و اثر، چیزی را روانه ی بازار کنند که خریدارانش به شوق یک اثر هنری واقعی به تماشا می نشنیدند همان ها که دلشان از فیلم های تجاری و بی محتوا گرفته ویک حال خوب ِسینمایی میخواهند
دریغ ... دارند علنا مخاطب کُشی میکنند
۰۲ آذر ۱۳۹۶
بچه‌ها به نظرم یه کم دارید تند میرید دیگه!!یک فیلمی که از تیزرش معلومه آش دهن‌سوزی نیست رو اشتباهی انتخاب کردی برادر من!!اون‌وقت همه چیز رو می‌خوای با همون چوب برونی!!«کوه» امیر نادری بد بود؟!«برگ جان» بد بود؟!«هفتاد و شش دقیقه و پانزده ثانیه با عباس کیارستمی» بد بود؟!این همه فیلم لذت‌بخش تو هنر و تجربه دیدیم!!
بزم رزم،اصطکاک،قهرمان آخر،آقای نخست‌وزیر...
به نظرم شرافت و پاکیزگی هنر و تجربه رو باید قدر بدونیم.
۰۳ آذر ۱۳۹۶
جناب فدائی
اصطلاح به چوب روندن با توجه به دلایلی که بنده در کامنت قبل ذکر کردم یکم نامربوطه ... پس ازش بگذریم
اینکه بنده اشتباه انتخاب کردم(!) که در وهله اول پاک کردن صورت مسئله س...بعدشم عزیز جان اذیتمون نکن دیگه...این گروه چه قله ای رو مفتوح در برابرم قرار داده که بنده چنین فیلمی رو از ضعیف هاش تلقی کنم؟ من از این فیلم ناراضی هستم...ولی اتفاقا فیلم جلوه ی بارز سیاستهای به اصطلاح حمایتی همین گروهه!
در مورد مثال هاتون هم پیش تر عرض کردم...یک سری از فیلم ها که رسما اکران عادی هستن و اجبارا اینجا اکران میشن...یه سری ها هم(داخلی ... دیدن ادامه ›› یا خارجی) در اینترنت قابل دسترسه و هنر و تجربه با هر بهونه ای رپرتوار میذاره!
ابدا فکر نکن بحثم اینه که همه ی فیلمهای این گروه بدن! که در اینصورت باید همه رو ببینم و بعد بگم!
بحثم اینجاست که نمیشه چنین گروه عریض و طویلی درست کنیم...بودجه های میلیاردی بگیریم...به تعداد انگشتان دست فیلم خوب رو ویترین و اعتبار کنیم...و حالا تعداد کثیری از آثار بی کیفیت،تکراری،قدیمی،قابل دسترس از طرق دیگه رو با قیمتهای عادی اکران کنیم...تازه بماند سالن ها و سانس های بیشماری که خالی میمونه اما اجاره سالن پیش پیش پرداخت شده!
پس اگه همچین اتفاقی میفته(اکران فیلم های بد به بهانه ویترین خوب با استفاده از بودجه دولتی) باید یکم بزرگتر به ساز و کار نگاه کنیم بعد صحبت از پاکیزگی مسئولینش بکنیم! رانت چنان علت العلل شده که در حوزه هنر و تجربه هم سکان دست هرکسی نمیفته! به این هم فکر کنیم.
سپاس
۰۳ آذر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متن رو پرت نکن زمین!
درسته همش رو خط زدیم...ولی این دلیل نمیشه پرتش کنی!
========================================
من معنی این همه بی احترامی از طرف تو رو درک نمیکنم جان!
امروز آخرین اجراست؟
یا دوره ی اجرای دیگری هم هست؟
چون تاریخ پایان در برگه نمایش 30آبان ذکر شده
بله آقای لسان عزیز... امروز آخرین روز اجراس.
اون تاریخی که در برگه قید شده، به کل دوره ی رپرتوار "عصر تجربه" اشاره داره... ولی اجراهای 1978 امروز به پایان میرسه.
۰۹ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"روز ششم :
(خدا) از خویشتن خویش در کالبد خاک دمید پس مرد و زن (انسان) متولد شد!"

صور اسرافیل از این جهت دوست داشتنی میشه که همه ی کاراکتر هاش رو به یه اندازه دوست داره!
و این کار ساده ای نیست وقتی پای جنگ و عشق در میون باشه!
وقتی میشه به این نقطه رسید که در مورد "انسان" حرف بزنیم!
آنچه روز ششم آفریده میشود و وجودش به استراحت روز هفتم منتهی میگردد!
صور اسرافیل همه ی کاراکتر هاش رو به اندازه "انسان" دوست داره...

#انسان
پیمان لسان احساس نزدیکی عجیبی برام ساختی..توی چند متن اخرم ،پروانگی، لامپ،روشان، صور اسرافیل و تریو بدون هارمونی تشویق ها و نقدهای مختلفی دریافت کردم که بابت همشون از همتون ممنونم ووولی بالاخره چیزی رو که به خاطرش این متن ها رو نوشتم ،واضح با جملات تو بیان شد. انسانی که سفید نیست همانطور که سیاه هم نیست یا بهتر بگم انسانی که با دو بال پرواز میکنه یکی سیاه و دیگری سفید و بخاطر همین تضاد و جنگ همیشگی، جذاب ،قابل احترام و دوست داشتنی میشه..از درک و نگاهت ممنونم
۱۰ تیر ۱۳۹۵
سیاوش جان ، دغدغه ی این انسان قابل احترام دیرزمانی ست که برای خود من وجود داشته ... و اما دغدغه ای که از پس این ماجرا بیرون میاد اینه که بتونی واسه دیگران توضیحش بدی تا به نوعی بقیه رو(هر کس تا حد خودش) شریک این درگیری ذهنی کنی...سختی مرحله دوم برای من اونجایی مشخص میشه که بارها کاغذی زیر دستم نوشته شده ، مچاله شده و به کناری رفته ... اما بنظرم اتفاق خوب برای تو وقتی می افته که تا حد مطلوبی موفق عمل میکنی و تماشاگران متنت یه چیزی رو دوس دارن تو متن .. شاید دقیقا ندونن چیه یا مثلا کجای انسانیته ولی حتی در ناخودآگاه باهات همراه میشن! و جالب اینجاست که یادداشت کوتاه من بقول خودت بیانگر انگیزه ت از نوشتن بوده همونطور که نمایشنامه تو بیانگر جهان انسان محوری ست که من تا همیشه دوستش دارم .. سخن دراز است عزیز...امیدوارم تماشای تریو هم ممکن شه تا بیشتر انسان ببینم و از انسانیت بنویسم ... موفق باشی.
۱۲ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعنوان یه "بهمن کوچیک"ی سابق (و بالقوه!) و یه "بداهه پسند"همیشگی، مشتاق به دیدن کار خوبی هستم ! :)
#بهمن
هشتگهات منو کشته لسان :-)
۱۱ فروردین ۱۳۹۵
بداهه پسند کی بودی؟
۱۴ آبان ۱۳۹۶
سیامک@ اونموقع یا الآن ؟
۲۴ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پلیس خطاب به یک شهروند کاملا معمولی :
آخه تو سنگک خوری؟!
#سنگک
(نقل به مضمون)
داریوش مهرجویی :
از بچه ها پرسیدم این "داف اسمی" یعنی چی؟!!
گفتن ینی "دختر نامدار" :))))

*لحن و ادای داریوش رو خودتون تصور کنید!
#همون #گروتسک
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید