در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فرزام قدیری نیا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:46:04
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سمفونی اگر ها

نگاهی به نمایش "وقتی خروس غلط می خواند" اثر علی شمس

نویسنده: فرزام قدیری نیا

وقتی خروس غلط میخواند، روایتیست ... دیدن ادامه ›› لغزان میان واقعیت و رویا که دیالوگ " و چون بامدادان برآمد و خروس خواندن گرفت گفت ای ملک جوانبخت بدان که از جمله حکایتها این است که ماژور کارتاژی دیکتاتور کشور کارتاژ خواب فراوان میدید و او را کابوس س س س س... بوس فراوان بود" ساختار روایی هزار و یک شب را تداعی میکند و به گونه ای سیر چگونگی مواجهه مخاطب با روایت نمایش را مشخص می سازد.
کارتاژی (با بازی درخشان و دیدنی بانی پال شومون) فردی مستبد است که در طی نمایش شاهد کابوس هایش هستیم، وی که همچون هیتلر یا سایر جباران تاریخ از شکست متنفر است و نابودی را به شکست ترجیح می دهد، فرستاده ای (با بازی مهران امام بخش) را به زمان گذشته میفرستد تا کارتاژی جوان را قانع کند که دست به خودکشی بزند با این بهانه که بدین ترتیب از کشتارهایی که در آینده دست به آن میزند جلوگیری شود.
دکور انتزاعی نمایش و سپیدی کامل صحنه علاوه بر تاکید بر بی زمان و بی جغرافیا بودن اثر،سبب می گردد بیش از پیش مخاطب برای رویارویی با اثری نمایشی و دور از واقعیت آماده گردد.

مولانا می گوید علل سقوط آدمی از مقام انسانیت چهار دلیل دارد و این چهار عامل را به چهار مرغ شوم و فتنه گر در درون انسان تشبیه کرده است:

زان که این تن شد مقام چار خو

نامشان شد چار مرغ فتنه‌جو

خلق را گر زندگی خواهی ابد

سر ببر زین چار مرغ شوم بد

و در ادامه:
بط و طاوسست و زاغست و خروس
این مثال چار خلق اندر نفوس

در ابیات بعدی مولانا بط را نماد آز و طمع، خروس را نماد شهوت و قدرت، طاووس را نماد زیبایی مادی و ظاهری و زاغ را نماد خودپرستی بر می شمرد، هرکدام از این چهار علل در شخصیت کارتاژی نمود می یابد:
آز، طمع و میل تمام نشدنی به کشورگشایی های فراوان: آنجا که کارتاژی کشورها را چون زنانی میبیند که از او در خواست دارند که او آنها را فتح کند.
خودپرستی : پس از بیداری از کابوس آن زن سوار بر اسب میگوید: "من هیچ گاه شکست نمیخورم حتی اگر در پایان نمایش شکست بخورم"

دو مورد دیگر همچون دو مرغ فتنه گر در نمایش نمودی عینی می یابند:

خروس: که نماد قدرت پرستی و شهوت رانی است هم در نام نمایش از آن استفاده شده و هم در دو صحنه از نمایش(زمانی که کارتاژی جوان از معشوقه اش می خواهد گرسنگی خود را با خوردن خروسی زنده رفع کنند و جای دیگر، زمانی که ماژور در کابوس، زنی را سوار بر اسب خیال می بیند، در مکانی که زن، آنجا را زهدان یکی از هزاران دختر میخواندش، به کارتاژی می گوید: "تو منی من میشدی اگر دختر به دنیا می اومدی" او از ماژور می خواهد که بگذارد زن به جای وی شکل بگیرد تا ماژور درگیر رنج و شکست نشود، اما ماژور می گوید" اگر من تو باشم پس چه کسی هفتاد میلیون نفری که قرار است من بکشم را بکشد؟"، گویی وظیفه ای بر وی تحمیل شده است و در پایان که تهدید پوچ زن مبنی بر گره زدن بند ناف دور گردنشان و پایان دادن به زندگی نباتی هر دو، بی نتبجه می ماند، ماژور می گوید کاش زودتر خروس بخواند تا او از خواب بیدار شود، زمانی که کارتاژی بیدار میشود می گوید از دفعات بعد با سپاهیانش به خواب می رود شاید در اندیشه این که رنج و ترس ناشی از این کابوس بار دیگر تکرار نشود)نمود می یابد، این بار قرار است خروس غلط بخواند، با گریز به گذشته و درخواست پیک کارتاژی که از آینده می آید تا ماژور جوان را ، قانع به خودکشی کند، تا با تحریف و دست بردن در تاریخ از فجایع آینده جلوگیری کند و مانعی بر این تسلسل دیوانه وار چرخه قدرت باشد تا بلکه با غلط خواندن خروس دنیا جای بهتری شود.
طاووس: که نماد زیبایی پوشالی و ظاهری است در نمایش مردی سبزپوش ( با بازی امیر باباشهابی)که گویی توسط ملکه فنیقیه هدایت میشود جز ستایش و تعاریف کذب درباره ی کارتاژی نمی گوید و همچون دروغی فریبنده است که با خوش آیند کارتاژی گفتن او را از حقیقت دور می سازد،شاید انتخاب رنگ سبز نیز به همین سبب باشد
از طرفی کارتاژی جوان را میتوان همچون هر کدام از ما یافت که بنا بر سرشت بشری که آرمان هایمان را جستجو میکنیم، علیه استبداد و ستمگری فریاد سر می دهیم و مبارزه میکنیم، اما حکایت این است که وقتی خودمان فرمان را در دست می گیریم ممکن است حتی شریرتر و سفاک تر از فرمانده پیشین باشیم نوعی دیکتاتور، درون هر یک از ما وجود دارد که با تبلورش میل به تربیت کردن و فرمان راندن بر سایرین دارد، به عبارت دیگر شخص که در مقام مظلوم بر ظالم می آشوبد، ممکن است روزی خود ظالمی شود، چنان که کارتاژی چنین سیری را طی کرده است که در واقع تداوم این چرخه را می توان حاصل جبری تاریخی دانست که ابنای بشر سالهاست به آن گرفتارند و آن ها را راه نجاتی نیست.

در ادامه میبینیم، کارتاژی چه در زمانی که چریک بوده و چه اکنون که جباریست ستمگر، در نهایت به شخصیتی اقتدار گرا تبدیل می گردد که میل به تربیت کردن و فرمان راندن دارد، چنانچه میخواهد از ماتیلدا (با بازی مارال فرجاد) چریکی مقاوم بسازد که در نهایت میبینیم، ماتیلدا در صحنه مباحثه کارتاژی با پیک سفر در زمان کرده ، همچون میمونی از وی تقلید می کند همچنین صحنه مذکور را می توان از منظر نظریه یونگ درباره آنیما و آنیموس هم نگریست؛ پیرو این نظریه، آنیما در ضمیر ناخودآگاه مرد، به صورت یک شخصیت درونی زنانه و آنیموس در ضمیر ناخودآگاه زن، به صورت یک شخصیت درونی مردانه جلوه گر می شود، پیرو این نظریه، میتوان گفت در اینجا تبلور آنیما را در وجود کارتاژی و آنیموس را در ماتیلدا شاهد هستیم که در هنگام مباحثه با فرستاده چنان به اوج میرسد گویی عنصر زنانه (آنیما) در کارتاژی چنان متبلور است که گاهی کارتاژی ایستاده سخن گفتن ماتیلدا(آنیما)را از زبان خویش شاهد است، آنیموس نیز در طول نمایش در ماتیلدا با تن دادن به خواست های کارتاژی متبلور می گردد و در پایان همین صحنه ذکر شده را نیز به گونه ای میتوان به تبلور آنیموس در ماتیلدا تعبیر کرد.

در پایان کارتاژی چریک، پس از کشتن پیک خویش که از آینده آمده، برای رهایی از رنج شکستی که در آینده گریبان گیرش میشود، دست به خودکشی میزند و بدین سان کارتاژی جبار هم زندگیش خاتمه می یابد و از مرگش درختی می روید، در قاب پایانی نمایش میبینیم چیزی جز درختی هرچند کوچک بر پهنه ای سفید نمایان نیست که نشانه ی است از زندگی،صلح و آرامش و پایانیست دلنشین بر یک رویا...
وقتی خروس غلط میخواند تاکید می کند خشونت با همان شدت و بدویت قرن ها پیش در حال تکرار است و این مناسبات خشن و انتقام جویانه مدام در اسم ها، فرهنگ ها و جغرافیاهای مشترک و زمان های متفاوت تکرار می شود،نمایش علی شمس مرثیه ایست بر "ای کاش" ها و "اگر" ها،اتفاقاتی که اگر رخ نمیداد شاید جهان بهتری داشتیم، اگر کسی رفتار دیگری داشت، اگر کسی بر سر دو راهی زندگیش تصمیم دیگری میگرفت، اگر کارتاژی ها نابود می شدند،اگر...اگر.... اگر...سمفونی متوازنی از اگر ها

منابع:
۱- دفتر پنجم از مثنوی معنوی براساس نسخه تصحیح شده نیکلسون
۲- مقاله یونگ در باب آنیما و آنیموس
تو این کشور مجری قانون موظفه، چون به قانون گذار جواب میده، قانون گذار موظفه چون به شهروند جواب میده،و شهروند موظفه، چون خودش مجری قانونه.
معلومم شد که هیچ معلوم نشد

این یک پیپ نیست اثر جدید محمد مساوات که این روزها در سالن تئاتر مستقل اجرا میرود بی شک بهترین اثر در حال اجراست

این یک پیپ نیست را مساوات با الهام از نقاشی رنه مگریت و کتابی تحلیلی در باب همین نقاشی از میشل فوکو نوشته است

نقاشی مگریت نگاره ای که یک پیپ را نشان میدهد که متنی در زیر آن
(Ceci n'est une pipe) به معنای "این یک پیپ نیست" را کار کرده است جمله ای که در ظاهر با محتوای اثر متناقض است اما به واقع ... دیدن ادامه ›› کاملا صحیح است زیرا این یک پیپ واقعی نیست بلکه تصویری از یک پیپ است
اجرا با ایده های دیداری و شنیداری جذابی همراه است که نمونه ی آن را حداقل من تا به حال ندیده ام، فرمی که کاملا در اختیار محتواست،درامی معمایی که مخاطب را با چالش جالبی رو به رو میکند
کارگردان به مدد بازی خوب بازیگرانش، با اجرایی دقیق و حساب شده مخاطب را 100 دقیقه درگیر میکند و در میان پرده ها هم فرصتی برای استراحت به مخاطب نمیدهد و با رورانسی خلاقانه مخاطبش را مبهوت و متفکر به بیرون از سالن میفرستد
این یک پیپ نیست شاید از آدم هایی صحبت میکند که آنقدر حقایق را انکار کرده اند که چشم هایشان کور شده است یا چه کسانی که هستند اما انگار هیچگاه نبوده اند یا شاید از واقعیات متکثری صحبت میکند که هیچ کدام قطعیت ندارد و تماشاگر را به کشف روایت مستقل خود از حقیقت دعوت میکند روایتی که ممکن است با تردید همراه باشد؛تردید هایی در بودن یا نبودن

ضیافتی شریف

نمایش مفیستو اثر آریان منوشکین(اقتباس از رمانی به همین نام نوشته ی کلاوس مان)به کارگردانی مسعود دلخواه که این روز ها در تالار مولوی در حال اجراست،سرگذشت اعضای یک گروه تئاتری هامبورگی در میانه به قدرت رسیدن حزب ناسیونال سوسیالیست و به تبع آن هیتلر در آلمان است و داستان اعضای این گروه را در مواجهه با قدرت و قوانین تازه روایت می‌کند. این گروه تئاتری مجموعه‌ای متفاوت از آدم‌هایی با سلایق و جهت‌گیری‌های گوناگون را در برمی‌گیرد که در ابتدای نمایش مشغول اجرای نمایش “فاوست” هستند و قرارداد اجراییشان برای تمام سال اجرای همین نمایش است
مفیستو به گونه ای چگونگی به قهقرا رفتن یک جامعه را نشان میدهد، نمایش در دو پرده اجرا میشود که حدفاصل این دو پرده را یک آنتراکت پانزده دقیقه ای تشکیل می دهد

دکتر دلخواه در نگاهش به مفیستو با تغییراتی اندک در متن و میزانسن های چشمگیر اجرایی خوش سر و شکل،دیدنی و جذاب را برای مخاطب به نمایش می ... دیدن ادامه ›› گذارد که به سبب متن و قرابت هایی که اجرا با آنچه در یک بازه ی زمانی بر مردم گذشته است دارد ، مخاطب را به همذات پنداری با فضای شکل گرفته وا می دارد و یا به عبارت بهتر به قول دکتر دلخواه مفیستو نمایشنامه ای برای همه ی زمان ها به حساب می آید نمایشنامه ای که اجرای آن به سبب شخصیت های گوناگون سخت و دشوار به نظر می رسد که دلخواه به خوبی از پس کارگردانی آن برمی آید
استفاده از مایه های موزیکال و همچنین اپرایی در نمایش و طراحی درست آن ،چیزی که متاسفانه کمتر تماشاگر ایرانی آن را تجربه کرده است سبب حفظ ریتم مناسب و عدم خستگی مخاطب از این نمایش سه ساعت و نیمه می شود
دکتر دلخواه با انتخاب دقیق بازیگران خود از میان بیش از 700 متقاضی حضور در نمایش و ترکیب آن با بازیگرانی حرفه ای چون مرتضی اسماعیل کاشی، تمام ممارست و تلاش خود را به کار بسته است تا تیمی یکدست و پرشور گردهم آورد
پس از پایان اجرا و هنگام رورانس، میتوان شور و شوق و حال خوب بازیگران را به خوبی دید که این حال خوب چه در طول اجرا و چه در پایان اجرا در مخاطب نیز تجلی می یابد همیشه بر این عقیده بوده ام که هر وقت حال بازیگر روی صحنه خوب باشد و از اجرای نمایشش لذت ببرد و برای آن شور و شوق داشته باشد این حس به مخاطب اثر نیز منتقل می شود
مفیستو اگر بهترین اجرای سال نباشد، بی شک یکی از بهترین های امسال است
دیدن مفیستو را از دست ندهید
از این رادیو انتظار نداشته باشین.....این هر چی خودش بخواد پخش میکنه
به به جناب فرزام خان...
چه خوب بعد از مدتها در تیوال ازت می خوانم
۱۲ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
استاد میدانم "زمستان است "امیدوارم روزی" تفنگت را زمین بگذار"گفتن هایت راه چاره ای بشود بر این مرز و بوم و باشد که روزی "دستان "موسیقی را بفشاریم ، که تا آن زمان ما "دلشدگان " "جام تهی "سر میکشیم و "یاد ایام "میکنیم

عجیب است که وقتی صدای "ربنا"ی یک مملکت، کسی که همیشه ناله ی "مرغ سحر" سر میداد، نفسش میگیرد، یک مشت اراجیف نویس، میگویند "فقط سرما خورده است،"ای امان"......اما تو به جای آنکه "فریاد "کشی و از این بی صفتان به تنگ آیی،لبخند میزنی و آنها را به سکوتی، همچون "سکوت شب" میهمان میکنی که اینان "رسوای دل"اند و تو " مرغ خوشخوان " و چه نادان که فکر میکنند "بی همزبان"تویی

آری،سرت سلامت استاد که بی همگان بسر شود "بی تو بسر نمی شود"شاید این "معمای هستی "است که فکر میکنند میشود "پیام نسیم"را نشنید، بیا باز هم بخوان : ببار ای "بارون "ببار، تا شاید "بوی باران "برای همه ممد حیات شود و مفرح ذات،چه آنان که میگویند"ساز خاموش"،چه ما که شنونده ی "سرود مهر"توییم،بدان که ما "دوش دوش"تو ایستاده ایم واز "سر عشق" رو به "آسمان عشق، آن "آستان جانان "" آهنگ وفا "سر میدهیم ، تا که شاید او "باده عشق"در جام ما ریزد، تا "آرام جان"شود.

یکم ... دیدن ادامه ›› مهرماه،اول پاییز، زادروز "سرو چمان"موسیقی ایران ، که بارها ما را در زیر این "گنبد مینا"به "ضیافت""غوغای عشقبازان"دعوت کرده و برایمان "بهار دلکش"را تصویر کرده است ،بر ایران زمین مبارک باد.
به راستی که راه دشواری است شجریان بودن.....
سرت سلامت استاد که بی همگان بسر شود "بی تو بسر نمی شود"

فرزام جان واقعا عالی بود خیلی عالی بود بسی لذت بردم از دلنوشته زیبات
۰۲ مهر ۱۳۹۴
عاالی ، مرسی..حقیقتا استاد ، جانِ جهان و نور چشم آواز و موسیقی ایران هستند..شجریان شدن و شجریان ماندن راه دشوار که نه ، بهتر بگوئیم محال است..سایه ی محمدرضا شجریان بر سر موسیقی مستدام و تمام عشق و احترام مان نثار ایشان و همایون شجریان و تمام بزرگان موسیقی ایران

۰۴ مهر ۱۳۹۴
@مهدی....
ممنون لطف دارید، بله شجریان بودن و شجریان ماندن سخت است...
۰۵ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سینمای ما سینمای جالبیه، سینمایی که مظلومه و هر کسی میرسه بهش لگدی میزنه، سینمایی که آتشش می زنند، فیلم هایش را عده ای نان به نرخ روز خور از پرده میکشن پایین، سینمای ما ستاره هاش رو مفت مفت از دست میده، کاری میکنه "تارا"که " زن آسیابان" بود خسته از توقیف،بگذارد و برود بعد در دیاری غیر از میهنش، نامزد وزارت فرهنگ شود!! نه فقط "تارا" بلکه "قیصر" که ستاره ی پر فروغی بود به هر دلیل منطقی یا غیر منطقی جایش در سینمای ایران خالی میماند، در سینمای عجیب غریب ایران، فیلمسازی را از فیلم ساختن محروم میکنند یا نمیگذارند هیچ یک از فیلم هایش رنگ پرده ببیند ،
در سینمای ایران بعضی ها که پرده ی سینما را پاره میکردند و در صف تماشای فیلم به مردم ناسزامیگفتند"معراجی"میشوند،در سینمای ما نمیگذارند استعداد جوانش حتی بگوید "عصبانی نیستم "،جلوی دهانش را میگیرد تا مبادا کسی صدایش را بشنود، دریغ از اینکه بانوی فیلمسازی که "قصه ها"ی خوبی را به تصویر میکشد به این جماعت گفت که "هیچ فیلمی تو کمد نمیمونه

در این سینما حال بزرگان هم زیاد خوب نیست، خالق "هامون " که روزی با "اجاره نشین ها"میخندید امروز درگیر "اشباح"شده است، خالق "ناخدا خورشید " به همراه ناخدای کشتی اش، کنار اسکله نشسته و ترجیح میدهد نگاه کند،خالق "سگ کشی"همچون "باشو غریبه ی کوچک"همسفر با"مسافران" "وقتی همه خوابیم "زیر "رگبار" وطن را ترک میگوید تا "شاید وقتی دیگر" برگردد،خالق"گوزن ها"که خیلی ها او را "رییس" میدانند به"مترو پل"قناعت کرده
اما
امروز سینمای ایران با وجود این مشکلات و معضلات، هنوز ... دیدن ادامه ›› زنده است و پویا و هنوز میدرخشد
چون در "زیر پوست شهر"در این " شهر زیبا " هنوز مردی هست که "درباره الی " سخن میگوید و تصمیم میگیرد این ریسمان ناامیدی را به یک "جدایی" میهمان کند،هنوز "اسب حیوان نجیبی است" هرچند "ناصرالدین شاه آکتور سینما" پیر شده است اما "هیچ" جای ناامیدی نیست،همچون "سوته دلان نباید بود،زیرا هنوز میتوان از " تنگنا " گذشت و در زیر " آسمان زرد کم عمق" "طعم گیلاس" را چشید،با "آبادانی ها" در "شب های روشن"سینما قدم زد و "نفس عمیق" کشید، میتوان "روبان قرمز"ی را به "بادکنک سفید"ی زد و به دست کودکی داد، در "باغ های کندلوس" قدم زد و با "آواز گنجشک ها" رقصید،هنوز میتوان به "اشکان و انگشتر متبرک" دل بست و در "فصل باران های موسمی" از کسی پرسید "در دنیای تو ساعت چند است؟" و بگوید "سیزده"

روز سینمایی که در روز های سخت، باز هم حرف برای گقتن دارد، با یک روز تاخیر به همه ی علاقه مندان و دست اندرکاران سینما مبارک.
هنوز این سینما نفس داره..
۲۲ شهریور ۱۳۹۴
فرزام عزیز سپاس
دلنوشته ی بسیار زیبایی بود .
۲۶ شهریور ۱۳۹۴
@شکوه حدادی ممنون، چه خوب که دوست داشتید :)
۲۶ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیالوگ ماندگار (بسیار ویژه):


تارا(سوسن تسلیمی):عشقی که از گورستان شروع بشه قبلا مرده...

چریکه تارا - بهرام بیضایی - 1358

********************

نایی(سوسن تسلیمی) : (خطاب به باشو) سیاه که هیسی، لالم که هیسی، اسمم که ناری... هر

آدمی زایی یه اسمی داره، ... دیدن ادامه ›› اونی که ناره غول صحرایه!

باشو غریبه ی کوچک - بهرام بیضایی - 1365

"""""""""""""""""""

کیان(سوسن تسلیمی) : بچه ای میاد...هیچ کس منتظرش نیست...هیچ کس از آمدنش خوشحال

نیست....و اون خودش نمیدونه....

شاید وقتی دیگر - بهرام بیضایی - 1366

منبع : سینمانگار

#############

میدونم هیاهوی جشنوارست...میدونم شاید کسی یادش نباشه....ولی حیف واقعا....حیفه یادمون بره که دیروز 18 بهمن تولد بانو سوسن تسلیمی بود....از بهترین بازیگران تاریخ سینمای ایران...یادآور روزهای خوب سینمای ایران....یادآور نایی زنی که نمیخواست باشو غریبه باشد او خود باشو را فیلمی انسانی میداند برای صلح و دوستی و ستایش عشق...یادآور تارا که برای پس گرفتن مرد تاریخی به جدال با موج ها برخاست....یادآور کیان و ویدا که به تعبیر خود سوسن تسلیمی دو روی یک سکه اند


کوتاه درباره ی سوسن تسلیمی :

سوسن تسلیمی (زاده ۱۳۲۸، رشت) بازیگر و کارگردان ایرانی تئاتر و سینما است. برخی وی را بهترین

بازیگر زن تاریخ سینمای ایران می‌نامند. پدرش خسرو تسلیمی (مدیر تولید و تهیه کننده)، مادرش منیره

آخوندنیا (تسلیمی) (بازیگر) و برادرش سیروس تسلیمی (بازیگر) هر سه از چهره‌های عرصهٔ فیلم و تئاتر

می‌باشند.

سوسن تسلیمی فعالیت در تئاتر را از سال ۱۳۵۰ آغاز کرد و در ضمن تحصیلات خود را در سال ۱۳۵۲ در

رشته تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به پایان رساند و با داریوش فرهنگ (بازیگر و

کارگردان) ازدواج کرد که این ازدواج به جدایی انجامید. تسلیمی قبل از سینما به عنوان بازیگر تئاتر فعال

بود و با گروه «بازیگران شهر»، «تئاتر پیاده» و تئاتر«چهار سو» و کارگردانانی چون داریوش فرهنگ، هرمز

هدایت، مهدی هاشمی، بیژن مفید و بهرام بیضایی همکاری می‌کرد آخرین تئاترش مرگ یزد گرد بود و در

سال 1359از تئاتر شهر اخراج کردند و قرار داد استخدامی او را لغو کردند.

فعالیت سینمایی او با بازی در فیلم چریکه تارا (بهرام بیضایی) در سال ۱۳۵۷ شروع شد که بازی او در

این فیلم، در جشنواره سن سباستین مورد تقدیر قرار گرفت.در گیرودار جنگ ایران و عراق، تسلیمی ایده

فیلم باشو غریبه کوچک را در طرح کوتاهی، با بیضایی در میان می‌گذارد و او هم که در آن زمان دراندیشه

ساخت فیلمی درباره بچه‌ها بوده، آن را می‌پذیرد و پرورش می‌دهد. باشو غریبه کوچک، در سال ۱۳۶۹ و

در زمانی که سوسن تسلیمی در سوئد به سر می‌برد، پس از پنج سال توقیف، اکران شد.برای جلوگیری

از سانسور فیلم باشو غریبه کوچک تسلیمی مجبور بوده‌است طوری بدود که بدن او زیاد تکان نخورد.


تسلیمی در سال ۱۳۶۶ به کشور سوئد مهاجرت کرد. او در سوئد نیز به فعالیت های تئاتری و سینمایی

خود ادامه داد....از سال ۱۹۹۹ میلادی تا ۲۰۰۲ میلادی جزو هیئت مدیره انیستیتوی فیلم سوئد که

مهمترین مرکز تصمیم گیرندهٔ فیلم سوئد است بود.وی در سال ۲۰۰۲ جایزه شخصیت ممتاز فرهنگی

کشور سوئد را دریافت کرده‌است و همچنین نامزد پست وزارت فرهنگ سوئد در کابینه سایه از سوی

حزب بوروژواها(حزب پیروز درانتخابات سوئد) بود. و هم اکنون در وزارت فرهنگ سوئد از اعضای هیئت

مشاورین تئاتر می‌باشد. همچنین تدریس بازیگری نیز از فعالیت‌های وی در سوئد است.و نمایشنامه‌های

زیادی در سرتاسر سوئد اجرا کرده‌است که اکثر آن‌ها به زبان سوئدی اجرا شده‌اند.

در سال ۱۳۷۰ اولین تئاتر خود در سوئد به نام «مدآ» که کارگردانی و نوشتن متن و بازی آن همه به

عهدهٔ خود او بود را به روی صحنه برد که این نمایش نامه در واقع از آثار کلاسیک یونان اقتباس شده بود و

خود با کمک ماسک‌های مختلف آن را بازی کرد. او از سال ۱۹۹۹ میلادی دیگر در تئاتر بازی نکرد.

منبع:ویکی پدیا

%%%%%%%%%%

نزدیک به دو دهه است که جای سوسن تسلیمی در سینمای ایران خالیست....هر چند که او در سوئد

هم موفق عمل کرده اما خب برایش هنوز مخاطب هموطنش چیز دیگریست....او با انبوهی از فیلم های

توقیفی از ایران خارج شد...بیضایی پس از دریافت جایزه ای برای فیلم باشو آن را به سوسن تسلیمی

تقدیم کرد و علت رفتن او را بی مهری ها عنوان کرد...

تارای سینمای ایران...بانو سوسن تسلیمی..... تولدت با یک روز تاخیر مبارک....
سوسن تسلیمی بی همتا و تکرارناپذیره
۲۰ بهمن ۱۳۹۳
سوسن تسلیمی و چشمان جادویی ...
انگاری سرنوشت جمعی ایرانیان را با غم و حسرت فقدان سرشته اند......نبود کسی یا چیزی که باید باشد و نیست......باید میشد و نشده و....
افسوس که نیست...افسوس که رفت ....
چریکه تارایش را خیلی بعدها دیدم.....اما کیان شاید وقتی دیگر و نایی باشو ، از دوران مدرسه تو ذهن و قلبم جای گرفته...... و شیوه ای که عمو بهرام در فیلم هایش داشت ...بدون اینکه ذره ای از کارگردانی سر دربیاورم دوست داشته ام از همان ده یازده سالگی......
مرسی فرزام جان ..تولدش مبارک
۲۴ بهمن ۱۳۹۳
ممنون،از توجهت ابرشیر عزیز....
۲۴ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش بحران های نوجوانی و مراحل شکل گیری فاجعه.....
(متن زیر دارای کمی تا قسمتی اسپویل است)فیلم خیلی خوبیه از دستش ندید.....


چندی پیش به تماشای سیزده اولین ساخته ی هومن سیدی نشستم، تا مرا به دنیای بمانی نوجوان و بحران هایش در آن سنین حساس ببرد،نوجوانی که قربانی مشغله های پدر و مادر و درگیری های بین آن دو میشود و فاجعه ای را رغم میزند که شاید اثراتش تا سال ها بر او و خانواده اش بماند....قتل یک انسان ...

حال در وسط ابن فاجعه پدر، مادر را مقصر میداند و مادر پدر را.....در حالی که هر دو مقصرند و نمیخواهند آن را ... دیدن ادامه ›› قبول کنند....

بمانی نوجوانی که از ترسیدن از پسر شر مدرسه شان (که بازیگر این نقش بازی تحسین برانگیزی هم ارایه داده است)به

پیوستن به گروهی مواد فروش که سامی رییس آن هاست، میرسد و در پایان نمیداند به قول خودش به کدام سرش شلیک کند

سیدی این سیر را با اجرایی خوب و ضرباهنگی خوب و تقریبا منطقی روایت میکند.....و دغدغه های خود را به درستی بیان میکند.....

هومن سیدی پس از تجربه ی ساختن تله فیلم خوب آفریقا در این فیلم چه از نظر فرم چه از نظر روایت پیشرفت خوبی داشته
است از جمله نقاط قوت فیلم میتوان به کارگردانی خوب سیدی و بازی عالی یا خوب اکثر بازیگران فیلم نام برد(به عنوان مثال بازی درخشان امیر جعفری، آزاد صمدی و بازی زیبای بازیگران نوجوان بمانی و آن پسر شر مدرسه که زمینه ی آشنایی بمانی با آن گروه بذهکار را رغم میزند و بازی بازیگر نقش فرهاد سیا که بسیار خوب از پس نقش برآمده وهمچنین معرفی بازیگری جوان و خوش آتیه به نام نوید محمدزاده و البته بازی خوبش)انتخاب موسیقی درست که کاملا روی فیلم مینشیند،طراحی لباس و صحنه که خیلی درخشان از آب درآمده...

اما نقاط ضعف...

در کنار این اجرای خوب با شخصیت های پرداخت نشده ای مثل ریما رامین فر و هر سه شخصیت بدهکار ینی سامی،آرش و مجید که نیاز به پرداخت بهتری داشت،نقص های دیگری هم البته به جز شخصیت پردازی در فیلمنامه وجود دارد،اما دیگر نقص فیلم را میتوان بازی نه چندان خوب ریما رامین فر نام برد و این که به اصطلاح نتوانسته است بازی خود را به امیر جعفری برساند...

در پایان اما فیلم به شدت فیلم خوبی از کار درآمده و اجرای منسجم و کارگردانی خوب آن نقص های فیلم را تقریبا پوشانده است و به اصطلاح توی ذوق نمیزند.... به شخصه مشتاق دیدن فیلم جدید این کارگردان جوان هستم...امیدوارم هومن سیدی عزیز این روند رو به رشد را ادامه دهد....خسته نباشید به عوامل کار و آرزوی موفقیت روزافزون....
دیالوگ ماندگار:

تقدیم به Davidعزیز :

امین (شهاب حسینی): داشتم به صدات گوش میکردم حواسم به حرفات نبود.

پرسه در مه - بهرام توکلی - 1388
فرزام تو منو...
اصن به شکل عجیبی!
نکن با من این کارو...
خواهش میکنم
....
از فیلم بهرام!!!
اونم این سکانسش!!!!!
اونم این دیالوگ!!!!
......
مرسی
با کوبریک محشور بشی
۳۰ آبان ۱۳۹۳
وقتی کسی خودش رُ تکرار می کنه یعنی مرگش.
نباید فیلمِ "ساکنِ طبقه وسط" رُ می دیدم ، چون من شدیدا "پرسه در مه" رُ دوست دارم و زیاد میدیدمش ، ولی دیگه از وقتی فیلمِ "ساکنِ طبقه وسط" رُ دیدم دلم نمیخواد "پرسه در مه" رُ دوباره ببینم. شهاب کار خوبی نکرد توو فیلمش. توو اون صحنه که وسایلِ خونه ش رُ پرت میکرد از فرط عصبانیت من دقیقاً فقط "پرسه در مه" جلوی چشمام بود.
به قولِ روزبه بمانی :
واسه چند لحظه خرابش نکن
بُتی رُ که یک عمر ازت ساختم

در این حد عمیق نیست ولی بازم ....
۰۱ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیالوگ ماندگار:(ویژه)

فابریزیو (دنی نوچی) :تو سر تموم پولهامون شرط بستی؟

جک داوسن (لئوناردو دی کاپریو): وقتی آدم چیزی نداره چیزی هم از دست نمیده.

تایتانیک - Titanic - جیمز کامرون -1997

#############

آمستردام والون(دی‌کاپریو): اگه می خوای یه شاه رو بکشی، نباید تو تاریکی از پشت بهش خنجر

بزنی...باید جایی بکشیش که ... دیدن ادامه ›› همه اطرافیانش بتونن جون دادنش رو تماشا کنن.

دار و دسته ی نیویورکی - Gangs Of New York - مارتین اسکورسزی - 2002

^^^^^^^^^^^^

تد (لئوناردو دی کاپریو) : میدونی، اینجا منو به فکر فرو میبره

چاک(مارک روفالو) : چه فکری رییس؟

تد (لئوناردو دی کاپریو) : کدوم بدتره؟ ، زندگی کردن مثل یک هیولا ... ، .یا مردن مثل یک مرد خوب!

جزیره ی شاتر - Shutter Island - مارتین اسکورسزی - 2010

*****************



آریادنه ( الن پیج ): «چرا اینقدر برات مهمه که خواب ببینی؟»

کاب (لئوناردو دی کاپریو ) : «بخاطر اینکه توی رؤیاهام ما باهمیم.»

سرآغاز -Inception - کریستوفر نولان -2010

+++++++++

تولد جک عاشق پیشه. کاب پریشان سینما . بازیگر مورد علاقه ی اسکوسزی .لئوناردو دی کاپریو .

مبارک...








آرش(آرش):تو نمیترسی سنت داره میره بالا؟
لئوناردو:نه!وقتی آدم سنش داره میره بالا!خودشم داره میره بالا دیگه
فرزام:تولدت مبارک
آرش:میدونی اینجا داره منو به فکر فرو میبره
لئوناردو:چه فکری رییس!!!!!!!!!!!!!!!1
آرش:که کدوم بهتره!بهتر بودن!یا توهم بهتر بودن
فرزام:تولدت مبارک
لئوناردو:چه چیزی باعث ... دیدن ادامه ›› میشه تو نخوابی؟
آرش:هیچی!(برو توی عمق حرف)
فرزام:تولدت مبارک
آرش:اگه میخوای یه پستو نابود کنی باید همینطوری چرت و پرت نظر بدی وگرنه لئوناردو خیلیم خوبه
لئوناردو:مرسی که به من میگی خوب
آرش و فرزام:تولدت مبارک
لئوناردو:فوتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت(شمعارو فوت کرد)
۲۰ آبان ۱۳۹۳
فرزام کشف نه! درک!
۲۱ آبان ۱۳۹۳
مرسی از خودت فرزام :)
۲۱ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیالوگ ماندگار :

تقدیم به سیامک قلی زاده عزیز:

الکس (مالکوم مک داول) :«خنده داره که رنگ‌های دنیای واقعی، تنها زمانی واقعا واقعی بنظر می‌رسند، که اونها رو روی صفحه‌ی نمایش می‌بینید!»

پرتقال کوکی - استنلی کوبریک -1971
من نکته ی این تقدیم دیالوگ رو گرفتم :)))
حتی اگه خودت ندونی فرزام D:
۱۴ آبان ۱۳۹۳
فرزام دیالوگ الکس کجای فیلم گفته میشه؟ همون جا که دارن شکنجش میکنن؟
۲۰ آبان ۱۳۹۳
آره.تا اون جایی که یادمه...
۲۰ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خیلی خوشحالم که دوباره میخواد اجرا بره،کلی تعریف شنیدم ازش،فقط تو رو خدا ساعتش رو زود بذارید که کسانی که مسیرشون دوره،مشکل برگشتن نداشته باشن...
با تشکر
داداش نفوذی غر نزن :))
هر چند که خیلی لایک داره حرفت :)))
۰۹ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیالوگ ماندگار (ویژه) :

گیلانه ( فاطمه معتمد آریا ) : خدایا همه جوون ها رو سالم نگه دار... از صدقه سر همه اسماعیل منم شفا بده .

********

جوان : مادر وینستون داری ؟

گیلانه(فاطمه معتمد آریا) : پسر جان تو دکه ست خودت بردار .

جوان : ارزون نشده ؟

گیلانه (فاطمه معتمد آریا) :چی ارزون شده الا جون ... دیدن ادامه ›› آدمیزاد ؟!

*******

گیلانه (فاطمه معتمد آریا)( رو به اسماعیل که در حالت تشنج است ) : ننه ات بمیره... بزن تو سر من... خودتو نزن...

گیلانه - رخشان بنی اعتماد،محسن عبدالوهاب - 1385

تولد ننه گیلانه ی سینما،آن نوبر کردانی دختر روستایی،آن مادر نگران احسان،نقش آفرین آن همه نقش ماندگار،سیمین پر افتخار و محبوب سینما،بانو فاطمه معتمدآریا،با یک روز تاخیر،مبارک...

منبع : www.dialogha.blogfa.com وimdb.com


واااااای من میدونستم ولی یادم رفته بود! :(
خیلی مبارک باشه تولدش :))
۰۸ آبان ۱۳۹۳
یه دیالوگ معرکه فیلم جاموند فرزام جان:
ننه گیلانه: "آدم سگ باشه مادر نباشه"
:(((
۱۶ آبان ۱۳۹۳
آره،مصطفی جان، آی گفتی یادم رفت :((
۲۰ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاش تا آخر هفته تمدید شه! ما دانشجوییم!
:))))))
ما دانشجوییم!!!
۰۲ آبان ۱۳۹۳
من که چهارشنبه ی پیش توی پست نوشتم بچه ها من صدای آهسته ی برفو پنجشنبه خریدم!هنوزم هستش پاکش نکردم!!!نگفتم این نمایش صدای آهسته ی برف..گفتم پس 4 شنبه ی دیگه ایشاالله!مدارکشم موجوده!پاک نشده!ولی اگه نشدم اشکال نداره..قبلش میبینمت... . بعدش!وسط نمایش که اصلا نمیشه حرف زد..صدای آهسته ی برفم باید دید دیگه
۰۴ آبان ۱۳۹۳
حالا سعی خودم میکنم،الان سمنانم،اگه قرار شد بیام،بهت میگم،نمیدونم حتما من اشتباه میکنم،ولی اون موقع اینجوری استنباط کردم
۰۴ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می گویند ما پیروان حسینیم...

اما حسینی که من میشناسم جهان خدایش زیباست و زیبایی را دوست دارد...

آن ها میگویند ما ۳٠٠نفر انصاریم...

با خود میگویم من مادر ایرانم،همسر آریا،دختر پارس...

من ٧۷میلیون انصار دارم....

راستی۳٠٠ چه عدد منحوسی...

چه در جامعه،چه در سینما...

چه در نصف جهان، چه در تهران...

من اما به ... دیدن ادامه ›› احترام ایران از جا بر میخیزم...

چون اسوه ی صبر و امیدم...

و بهشت زیر پای من است...

حتی اگر صورت زیبایش اسیدی باشد...



پ.ن:فاجعه ای که دامنگیر زنان ایران زمین شده،آنقدر تاسف بار است که هیچ نتوان گفت...
باشد که آقا پلیسه مثل قدیم که در شعر کودکانه برایمان میخواندند،بیدار باشد...
و بهشت زیر پای زنان این سرزمین است...
درود به مردان با غیرت سرزمینم.
پ.ن:عالی تر از اون چیزی بود که فکر میکردم!
پس ادامه بده!ما منتظریم!
۳۰ مهر ۱۳۹۳
فرزام آفرین دل نوشته ی به دل نشسته ای بود
و موضوعش تاسف بار و گویندش آدم محشر و فوق العاده ای مثل تو
و پیوندی که به کلمات دادی عالی بود...
۰۴ آبان ۱۳۹۳
ممنون،لطف داری...خوشحالم دوست داشتی!
۰۴ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیالوگ ماندگار :

تقدیم به محمد حسین فرحی و مینا ابراهیمی :

سنگستانی (کامران باختر) : ......التماس کنین، یه دل خوشی بهم بدین.

گلرخ (مژده شمسایی) : بهتون دلخوشی میدم، پدر بدبخت من که سی سال برای فرهنگ این کشور

کار می کنه برای همه چیزش لنگه، از کاغذ و مرکب تا تایپ و پخش و اجازه تک تک کلما ت. اما امثال

شما هیچ منعی ندارین حتی کسی مانعتون ... دیدن ادامه ›› نمیشه از دخترش بخواین بخاطر یکی دیگه بهتون التماس

کنه. کسی که متاسفانه بهتر یا بدتر، از جنس شماست نه من. این خیلی خیلی گرونه و شما نباید از

تلخیش چیزی بفهمین. ولی باشه.. بهتون التماس می کنم بخاطر یکی دیگه نه خودم....

سنگستانی (کامران باختر) : مثل اینکه بیشتر از این چیزی بلد نیستی.

گلرخ (مژده شمسایی) : مثلا اشک بریزم؟

سنگستانی (کامران باختر) : خیلی وقته یه گریه درست و حسابی ندیدم.

گلرخ (مژده شمسایی) : حالا هم نمی بینین، من گریه هام رو قبلا کردم حالا فقط فریاد برام مونده....

سگ کشی - بهرام بیضایی - 1379
فرزام تو داری با من چه میکنی؟؟؟؟
۲۵ مهر ۱۳۹۳
رمزو بهش نگید! :)))))
۲۶ مهر ۱۳۹۳
آرش حضوری بهت میگم :))
۲۶ مهر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لذت دوباره دیدن ماهی و گربه :

این فیلم به شدت عالیه و به نظر من در مقیاس سینمای ایران میشه گفت با یک شاهکار طرفیم!فیلمی که از نظر فرم به شدت در سینمای ایران نو و نابه.مکری در این فیلم ما رو دور حرکت دایره وار زندگی میچرخاند و داستانش را به شیوه ای جدید و با طرح داستانک هایی گیرا درگیر میکند و به بعضی از فیلم های تاریخ سینما چون: درخشش و درخشش ابدی یک ذهن پاک و چند فیلم دیگه ارجاع می دهد و به نظرم با درست روایت کردن داستانش و میزانسن های درست مخاطب را با خود همراه میکند.استفاده از موسیقی درست و زیبا و فیلمبرداری درخشان کار و طراحی صحنه و لباس درخشان و همین طور گریم های کم اما به اندازه ی فیلم وبازی های نسبتا خوب یا گاه درخشان (بازی بابک کریمی و خسرو شهراز و سعید ابراهیمی فر که به نظرم از بقیه یک سر و گردن بالاتر است) همه و همه در کنار هم نوید شنیدن حرف های تازه و نو در سینمای ایران میدهد.فیلمی که به شعور مخاطب خود توهین نمی کند و تماشاگر رو به با دقت دیدن فیلم ترغیب میکند.فیلمی که شاید باید بیشتر از یکبار دیده شود تا بیشتر درک شود و من با این که برای بار دوم(بار اول در جشنواره بود) فیلم رو میدیدم اصلا احساس خستگی نکردم و تونستم باز هم مثل بار اول و حتی بهتر از بار اول با فیلم ارتباط برقرار کنم.
در پایان دیدن این فیلم رو به تمام کسانی که به دنبال حرف تازه ای در سینمای ایران هستند به شدت پیشنهاد میکنم و تشکر میکنم از شهرام مکری عزیز و سایر عوامل فیلم.
ممنون لطف داری عمو فرهاد عزیز،از معدود فیلم های قابل اعتنا روی پرده است که ارزش چند بار دیدن رو داره و امیدوارم این تحسین ها باعث پیشرفت جناب مکری بشه.
۲۴ مهر ۱۳۹۳
خیلی دوس داشتم این فیلمو ببینم ولی نشد که نشد
۱۲ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب به تماشایp2نشستم،خیلی کار خوبی بود،خیلی دوست داشتم از نظر بازی بازیگران ضحاک با نقش آفرینی زیبا و درخشان عباس جمالی از بقیه بازیگران یک سر و گردن بالاتر بود،نمایش متن خوبی داشت و در اکثر لحظات از شعار دادن پرهیز میشد،استفاده از ایده های خوب مثل استفاده از گردو به جای مغز و همچنین اون بازیگری که تمام زمان نمایش میدوید و خیلی ایده ها ی دیگه کاملا درست و به جا بود،موسیقی کار هم خیلی خوب بود،طراحی صحنه ی خوبی هم داشت،فقط بازی بعضی از بازیگرا در بعضی لحظات نمایش جای کار بیشتری داشت،نور و صدا هم خوب بود،صحنه ی آخر هم اون حرفای ضحاک و ارنواز عالی بود،در کل به جز یکسری اشکالات خیلی جزیی نمایش خیلی خوبی بود و پیشنهاد میشه از دست ندید.

پ.ن:به طرز عجیبی من دو باری که رفتم حافظ کسی بهم بروشور نداده،یک بار سر الیور تویست،یک بار سر این نمایش...
بروشور :)))
۲۱ مهر ۱۳۹۳
معمولا در تالار حافظ بروشورها رو در سالن انتظار و روی میزهای کافه‌ای می‌چینند، البته بعضی از گروه‌ها هم بروشورهاشون رو در زمان تحویل بلیط ارائه می‌کنند.
به احتمال قوی شما دیر رسیدید و بروشورها رو قبلش بردند.
۲۱ مهر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر این کار خوب بود...
چقدر این میکائیل شهرستانی فوق العادست...
چقد خوشحال و خرسند شدم از دیدن این کار به شدت زیبا در کنار دوستان خوب گل تیوالی...
چقد جای هر کی نیمد خالی بود...
چقد کار تاخیر داشت و در کنار دوستان تیوالی نفهمیدیم چه جوری گذشت...
چقد بغض قشنگ و نابی بود بغضی که با شازده کوچولو داشتم...
چقد این اشک ها رو دوس داشتم...
چه جمعه ی خوبی شد...
چقد هوا سرد بود در سالن :)) ...
چقد دوس دارم دوباره ببینم این کار درخشان رو...

تشکر از آقای میکائیل شهرستانی و همه ی کسانی که باعث و بانی اجرای این داستان خوانی زیبا شدند :)