سلام، داشتم فکر می کردم چرا یک تماشاگر به ظاهر پیگیر تئاتری در مورد کاری خوب، چون اندک کاستی هایی هم که داشت اگر نبودند می توانستیم بگوییم عالی، چنین نقدی جفا کارانه، غیر کارشناسی نگاشته و شاید و فقط شاید جبهه ای مغرضانه گرفته است؟ ولی وقتی بقیه پاره نوشته هایش را خواندم و متوجه شدم: " او هم همانند "منِ کمترین" معلول جامعه و بالاخص جامه تئاتری روشنفکرانه مابانه ایران است، که اسیر کلیشه های فکری، بصری و شنیداری در مواجهه با مسایل، روابط، فرهنگ، هنر و حتی واژه ها و کلمات شده است. جامعه ای که شاید هنوز معانی و کارکِرد درست واژگان را درست هضم نکرده و به فرق مابین پاستوریزه و استرلیزه توجه کافی و وافی را روا نمی دارد، ولی با اعتماد به نفسی و یا شاید اعتماد به جوی (به فتح جیم و تشدید واو) جسورانه نظر های شخصی خود را جهان شمول کرده و به تمامی امور تسری می دهد و با کلی گویی و استفاده از واژه های عام نظر میدهد و جالب آنکه از دیگران مصداق عینی را خواستار است.
شاید از نظر ایشان کتاب "کوچه" هنرمند فقید "شاملو" که شاید از نظر شخصی من حقیر می تونه آیینه ی تمام نمای فرهنگ مردم این سرزمین باشد ( شاید چون خیلی از ما هم، از جمله خود من، هنوز سرِ زمینم)، می بایست همچنان در محاق باقی بماند تا از کلمات زشت زدوده و نظیف شود.
فرموده اید پاستوریزه نیستید؛ کاملا درست فرموده اید چون پاستوریزه بعد از جوشانده شدن در آتش به سرعت در زمهریر به سردی می گراید تا بری شود
... دیدن ادامه ››
از رذایل ولی شما استریل و سترون هستید چون بسیار به دور بوده اید از واژه های رکیک واقعی؛ این واژگان برای حمل معنایی شخصیتها به کار برده می شوند و چگونه می توان از لوک پشت میله زندان رفته ایکه سالها تمرین فحاشی کرده این جملات را نشنید.
بازهم نظر کلیتان که در متون خارجی چنین واژه هایی شاید به این شکل به کار برده نمی شود را ارایه فرموده اید که شاید ناشی از خوانش شما از متنهای تمیز شده فارسی در برگردانهاست که چه بسا همان ویلیام عزیزتان در زمان خودش به خاطر سنت شکنی و کاربرد واژه های رکیک و نچندان رصین شهره بوده است.
به ظاهر چند تئاتر خارجی هم دیده اید که مقاسیه به مثل می کنید ولی به احتمال زیاد واژه های رکیک را به خوبی در آنها متوجه نشده اید که فرنگیان را بری دانسته اید؛ برای مثال نظری به آفرینش جدید هملت ویلیام عزیزتان در جشنواره تئاتر دوبلین به کارگردانی توماس استرمایر بیاندازید و یا بیشمار اجراها و متون دیگر.
اظهار کرده اید که هر مرز و بومی مُهر فرهنگی خودش را دارد و باورکن مُهرِ فرهنگی کنونی جامعه ما در این نمایش و همین واژه ها بروز عینی پیدا کرده اند، ولی بر تو وا اسفایی نیست که تو نیز همچون من زندانی ادبیات و هنر سریالی و بازاری، در خود آگاهت شده ای. چرا خود آگاه؟ چونکه در ضمیر ناخودآگاهت واژه ی نخست نقدت را با "درود" آغاز میکنی و درود یعنی: آفرین. و تو در ناخودآگاه آفرین گفته ای و این چه زیباست.
در مثال هایی که به عنوان کار های خوب عنوان کردی به نامهایی اشاره کردی که، یکی به نظر شخصی من شاید فاقد عنصر "دِرام" به عنوان گوهر و هستی وجودی تئاتر است و دیگری که نمی دانم منظورت اثر کدامین کارگردان است چون به شخصه چهار اجرا از چهار کارگردان مختلف، در یاد دارم و اگر منظورت اجرای متشبث به وامگیری بی¬اجازه از کارهای خارجیست که من دیگر حرفی ندارم. چون ما از خلاقیت وآفرینش ناب هنری حرف می زنیم که دارای امضای هنرمند خلاقه است.
وقتی به اسامی داوران محترم و هنرمند این کار در جشنواره دقت می کنم (یعنی جناب آقای دکتر علی رفیعی، جناب آقای عزت الله انتظامی، جناب آقای خسرو حکیم رابط و جناب آقای مهدی هاشمی و دیگر کسانی که الان نامشان در خاطرم نیستند) و با توجه به این که دکور و شیوه ی اجرا تغییر آنچنانی نکرده اند، با خودم می گویم این عزیزان چگونه نتوانسته اند اینهمه کاستی که این بزرگوار کشف نموده اند را نبینند و آه و افسوس نخورند و جایزه نخست جشنواره را به کارگردانی و دکور (با توجه رشته تحصیلی تون انتظار داشتم حداقل ایجاز و خلاقیت دکور رو درک کنید) این نمایشنامه اهدا کنند، ولی شاید این عزیزان( از به کار بردن واژه بزرگان می ترسم) از نظر شخصی ایشون اهل فن، هنرمند، "بزرگ" و ... نباشند ولی خوب نظر شخصیه و نه نظر یک کارشناس.
گفتم کارشناس، گریزی هم به گفته و نظر دو تن از کارشناسان: جناب آقای دکتر عطا الله کوپال و جناب آقای خسرو حکیم رابط ( به نظر منِ ناچیز، اهلِ فن و اساتیدی که عمری را پای چراغ تئاتر سوزانده اند) بزنیم که من آدرس اینترنتی نوشته ها رو اینجا میارم: {تئاتر نیاز به میزانسنهای هنری دارد نه بازاری/ یادداشت عطاءالله کوپال درباره نمایش «وقتی ما برگردیم دوپای آویزان مانده است http://theater.ir/fa/note.php?id=43218} و {باد از کدام سو وزیده است؟! یادداشت ”خسرو حکیمرابط” درباره نمایش ”تنها سگ اولی میداند...” به کارگردانی ”ابراهیم پشتکوهی” http://theater.ir/fa/note.php?id=20889 }.
و در آخر 13 سال زمان کمی نیست و تجربه گران تئاتر می دانند در اجرای زنده باید آمادگی هر اتفاقی را داشت حتی افتادن دکور و تلاش عوامل برای ادامه ی آبرومندانه ی کار و چه متاسفم.
با سپاس