در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مارال بنی هاشمی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:49:08
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود
مصداق واژه "پوچ" .

عدم تناسب در اجزای مختلف ؛ نمایشنامه بی تناسب با موضوع ! بازی ها بی تناسب با جو حاکم بر داستان !
موضوع داستان اصلا به سبک ارائه شده ی این کارگردانی ، قابل شوخی نیست !! شاید بشود طنز تلخی را با موضوع این نمایشنامه تلفیق کرد ولی قطعا نه طنزی که روی صحنه ی این نمایش میبینید .

ضعف اصلی ماجرا در دیالوگ نویسی هاست ... دیدن ادامه ›› ، چقدر ضعیف !
بازیگر نقش هما ، چقدر بد عمل میکند و چقدر کارگردان ، بد از او بازی میگیرد ! متوجه حرکات این بازیگر وقتی کف صحنه دراز کشیده و به اینور آنور لگد پرتاب میکند نمیشوم ! که چه ؟!

واقعا کار به غایت ضعیفی بود ، قطعا برای آن زحمت کشیده شده ولی واقعا برای من اتلاف وقت محض بود .
دیگه بی انصافی کردید تو متن این یک نقد منصانه نیست
۲۷ شهریور
Farnia Shamsalizadeh
سرکار خانم شما یک خشمی تو ادبیاتتون هست که دلیلش رو نمیفهمم! باشه نقد کنید ولی جوری باشه که نقدتون کارساز و تاثیرگذار باشه برای عوامل که برای این کار انرژیشون رو گذاشتن نه صرفا یک سری جملات ...
این برداشت شماست . تک تک جملات بالا نقد صریح و اشاره مستقیم و حتی رفرنس به کدام بخش و کدام جزء نمایش است ، شما نقد خوانی بیاموزید و صدالبته نگارش . متنی که با "سرکار خانم " آغاز میشود شاید خشمگینانه تر است . توصیه میکنم مطالب من اگر برایتان آزاردهنده است ، نخوانید . ما اینجا ١٥ سال هست همدیگر را دوست عزیز ، دوست گرامی و … خطاب میکنیم .
۲۸ شهریور
مارال بنی هاشمی
این برداشت شماست . تک تک جملات بالا نقد صریح و اشاره مستقیم و حتی رفرنس به کدام بخش و کدام جزء نمایش است ، شما نقد خوانی بیاموزید و صدالبته نگارش . متنی که با "سرکار خانم " آغاز میشود ...
سرکار خانم نشان از احترامه و کجای فرهنگ لغت گفته شده احترام یعنی پرخاشگری؟!
و در ضمن بنده آنقدری راجع به نقد کردن و تئاتر مطالعه میکنم که نیاز به سرزنش یا کنایه زدن شما نباشه دوست عزیز!
وگرنه که بنده هم نکاتی برای نقد درباره‌ی این تئاتر دارم و در نظرات بالا هم مشاهده کنید نظر خودم رو ثبت کردم از نکات مثبت و منفی نمایش،پس لطفا در تبادل نظر با بنده یا دیگران و استفاده‌ی صحیح از کلماتی که مینویسید دقت بفرمایید.
۲۸ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود
همیشه پارامتر " خلاقیت " در لذت بردن من شخصا ، از هر پدیده ی هنری ، اولویت داشته . بهمین خاطر شیوه خلاقانه ی این اجرا را در بخش های مختلف اعم از اکت و صدای بازیگران ، نقش پذیری و نقش دهی آنها ، کارگردانی داستان و … بسیار دوست داشتم ؛

ولی داستان جذابیت لازم را نداشت ، قصه با شروعی قدرتمند روایت میشود ولی در اواسط کار ، تماشاگری که گویی تا کنون در اکت و صداها گم شده بود حالا بدنبال ماجرا و قصه است ، که متاسفانه چیز چشمگیری عایدش نمیشود ، محتوا و روایت آن ضعیف عمل میکند … قصه این نمایش بیشتر شبیه تبلیغ سایکدلیک بود :)

سپاس و خسته نباشید به گروه اجرایی و آقای گرجی عزیز که همیشه خوش می درخشد .
درود
تاتری بر دوش بازیگر.
بازیگری که به غایت خوب و پخته عمل میکند ولی صد حیف که متن نخ نماست و کارگردانی ابزار خلاقانه ای را ارائه نمیدهد . متن و کارگردانی به شدت تکراری و کلیشه است . چقدر در تمام این سالهای تاتری ، تکرار این صحنه ها و اینگونه فلش بک ها را دیده ایم و حفظ شده ایم . تیر خلاص زمانی شلیک میشود و فاتحه ی متن خوانده ، که جمله ی تکراری " با تولد هر نوزادی یعنی خداوند هنوز به نوع بشر امید دارد " از زبان بازیگر بیرون می آید !!!
بازیگر ، بسیار توانمند عمل میکند و یک تنه ، نمایش را به مقصد میرساند که صدالبته اگر خوراک بهتری در متن بود یا کارگردان شیوه اجرا و بازی گرفتن را کمی ، تنها کمی از کلیشه خارج میکرد ، این کار میتوانست جز بهترینهای اینروزها باشد .
خسته نباشید و سپاس
_________________________
جنگ ... دیدن ادامه ›› مثل طاعون است ؛
یکنفر که جنگش بگیرد ، هزاران تن خواهند مُرد . گلوله ای که نشان افتخار شد و بر سینه سربازی نشست ، در دم ، ده ها نفر را از پای در آورده است .

به خاطر بسپار ، هیچ مُرده ای ، زنده از گور برنخاسته است و
هیچ سربازی زنده از جنگ و
هیچ زنی ، زنده از عشق ...

ما بسان دو عضو از دو قبیله ی در جنگ ، دچار عشق و مرگِ مادرزادیم ؛
شاید آوارهای یک خانه ایم ،
بر دوش های مختلف .
به گمانم ما تنها برای پرت کردن حواس مرگ از زندگی به این دنیا آمده ایم،
برای سربازی که خودش را به مساوات میان ترس هایش قسمت کرده است؛
مُردن اصلا کار ساده ای نیست ؛
حالا تو هم نمی توانی بی لکنت بگویی من از مرگ بازمانده ام. ( مارال بنی هاشمی )
درود
دیروز ، آن حظ قدیمی که سال ٩٢ از تماشای نمایش "افسانه آه" تجربه کرده بودم ، برایم تداعی شد .
پس همانی را مینویسم که ١١ سال قبل در برگه ی آن نمایش نوشتم :

تاتری بی ادعا و حرفه ای در این فضای بوق و کرنای تبلیغات فلان تاتر و فلان کارگردان و فلان بازیگر شهره ...
سپاسگزارم از این گروه هنرمند نمایشی که اینطور ، دستِ احوال بد اینروزهای خیلی از ما را میگیرند و به خوبی و خوشی به خانه می رسانند...
سپاس
نگران نباش ، من از من های مجروحم آگاهم ؛
همان ها که پر از اتفاق نیفتاده اند ؛
همان ها که هر روز در جوخه اعدام با چشم بسته به صف می ایستند و روی دوش هایم ، کشان کشان دور می شوند ( م ب) .

درود
نمایش محترمی ست هم به لحاظ محتوا و هم اجرا . صدای بازیگران در بخش ابتدایی کار ، نامفهوم است که به نظر بدلیل صدا سازی ناموفق آنهاست . صدایی که قرار است پیر و دردمند باشد ولی گنگ است . سپاس از مجموع عوامل .
درود
این اثر تقریبا در دورترین فاصله با فرهنگ تاتر ، دیشب روی صحنه رفت .
سالن بدون تهویه ! بوی شدید عرق !
بالغ بر ٨٠ درصد سالن ، دوستان و آشنایان عوامل ! که خوردن چیپس و بادام زمینی و نزدن ماسک برایشان آزاد بود !!!
در یک نمایش ٥٠ دقیقه ای ، نیم ساعت پس از شروع ، به دفعات تماشاگران دیررسیده را راه دادند !
نمایشنامه به شدت ضعیف از جهت بازیگری هم تقریبا افتضاح و …
بیشتر پروفایلهای تعریف و تمجیدکننده در اینجا ، تازه وارد هستند !
به گمانم عوامل نمایش اگر آشنا با فرهنگ تاتر باشند دوستان و آشنایانشان را از این حرکت بازمیدارند که نه تنها تبلیغ نیست بلکه کاملا برعکس عمل میکند ؛ همانطور که من قطعا هر کجا نامی از این دوستان آمده باشد قطعا حاضر به تماشای اثرشان نخواهم بود .
واویلا شبی بود دیشب !!
درود
این اثر متاسفانه مثل آدم پرحرفی که بی توجه به پذیرش و برقراری ارتباط با طرف گفتگو ؛ یک ریز حرف میزند و نیم نگاهی هم به حواس و حوصله طرف ندارد ، یک بند حرف میزند ، جمله پشت جمله .

همانقدر که گوشهامان از شنیدن کلافه شد ، چشمهامان از ندیدن .

در کل نمایشی که به کندیِ تمام ، نهایتا به مرز خوب نزدیک میشود .

سپاس
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما عادت کرده ایم در سرهامان فرار کنیم ، در دستهامان حتی .
ولی قدم از قدم برنداریم .
مهم نیست کجای بودنها ، نیست شده ایم ، مهم آنست که آنقدر بوده ایم که نبودن مان به باور کسی نمیرسد ؛
دود میشویم میان این بودنها و کسی ما را نفس نمی کشد ؛
و ما خسته میشویم از دست خودمان و به خودمان پناه میبریم و از من هایی میگوییم که ما را آزار میدهند ؛

من هایی که هنوز یک پایشان در گذشته گیر است .

ما از شر خودمان به خودمان پناه میبریم و راهی جز عبور از خودمان برای رسیدن به خودمان نداریم . ( مارال بنی هاشمی )
____________________
درود ... دیدن ادامه ››
یک اثر نو و خلاقانه ؛
به جهت متن ، برای دانش آموختگان فلسفه ، منطق و روانشناسی میتواند کمی ابتدایی ( مفاهیم و معانی ) باشد .
ولی به جهت ایده و فرم قطعا جای تحسین بسیار دارد . تسلط کارگردان در پردازش جزییات و هنرنمایی بازیگران ، لذت بخش بود .

بخشهایی که نمایش سعی میکرد مستقیما برای تماشاگر تبدیل به یک کارگاه خودشناسی شود را دوست نداشتم .

سپاسگزارم
جمله ی پایانیتون دقیقا منو یاد قسمتی انداخت که مرد در انتهای استیصال مبارزه با خودش(سایه اش) بود...تنها ایستاده و ناتوان تر از لحظات قبل چشمش به چیزی روشن شده بود که باید....لذت چندان در وجودم رو دوباره زنده کرد...موتشکرم
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود
یکی از ارزشمندترین ها در اینروزهای ما .
که بلاشک مدیون برادران پورناظری ست و همچنین خانم دلنیا آرام . نوازندگی و صدای سهراب پورناظری ، بازی کم نظیر و حنجره دلنیا آرام ، یک تنه انتظار مرا از این اثر اجابت کرد .
ساختار نمایشی اثر ، کم و کاستی دارد ، قصه به قدر کافی پخته نیست و انتهای نمایش کلیشه میشود .
ولی اینها از ارزشمندی این اثر کم نخواهد کرد . به قولی همه ابزار این نمایش هرچند هم که قابل قبول باشند در مقابل حضور بی نقص پورناظری ها رنگ میبازد .
سپاس .
یکی میگه مزخرف ترین و سطحی ترین، یکی میگه ارزشمند ترین
موندیم کدومه آخر
۱۱ تیر ۱۴۰۱
مارال بنی هاشمی
بله ایشون میخونن ، صدای بسیار خوبی دارند و تعجبه که این سوال رو مطرح کردید !!!! در این اثر جناب پورناظری بیش از جناب بهرام اجرا دارند و البته هر دو نفر مسلط هستند .
رفتم ویدیو خوندنش رو دیدم، به نظرم صدای خوبی نداشت و تسلطی هم من ندیدم حقیقتش، در مورد ستاره هم دستم خورده بود، ممنون که پیگیر هستید، البته جای نگرانی نیست چون پروفایلهای فیک یکروزه جبران مافات میکنند.
۱۳ تیر ۱۴۰۱
با سلام
کارهائی با این سبک و ابعاد به خصوص وقتی عوامل معروف هستن یا برای چنین کارهائی بدون سابقه هستن، معمولا حتی قبل از شروع موافقان و مخالفان جدی دارن و متاسفانه اکثرا احساسی و گاهی حتی غیرمنصفانه تایید یا تکذیب میشن.
من به شخصه احساس کردم چه گروه موسیقی و چه دوستان بخش نمایش واقعا دلی دارن کار رو انجام میدن و تلاششون رو برای اینکه به بهترین نحو اجرا رو ارائه کنن قابل درک هستش، برای همین حس و حال کار بسیار قوی بود. در شبی که حضور داشتم نظم و ترتیب در اجرا کاملا رعایت شده بود.
اما با توجه به موضوع جذابش، قطعا نمایشنامه میتونست قوی تر باشه و همچنین متن ترانه ها با اینکه زیبا بودن، میتونستن مرتبط تر با کار باشن.
۱۳ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من دقیقا از همین میترسم ؛
اینکه وقتی به مرگ می اندیشم ، کودک همسایه به دنیا می آید ؛
یا وقتی به سقوط فکر میکنم هزار کبوتر عریان به آسمان می پرند انگار که روی ابرها دانه پاشیده اند .
تو راست میگفتی دنیا به طرز احمقانه ای گرد است .
و من از اینکه هر روز بیشتر در تنهایی گم میشوم میترسم ، مبادا تو داری خودت را در آغوش دیگری پیدا میکنی ؛
همین است که فرقی نخواهد کرد ؛
کشیشی تنها در روستایی دورافتاده باشم یا قاتلی زنجیره ای در شهری بزرگ .
من تا وقتی که در دوردست ِ تو ام از هر اتفاقی میترسم ...(هومن شریفی)

از: هومن شریفی
من تمام این سالها ، سراغ گورها و گریه ها ،
بسیار گرفته ام ؛
در پستوی هر ترانه بسیار گریسته ام و لابه لای این زندگی بسیار مُرده ام ....

ولی تو هنوزه ی هنوزِ منی ... که چونان لکنتی دوست داشتنی ، در پیدا و پنهان ِ هر واژه ، بر زبانم تکرار میشوی ...


از: خود
هی نمی آیی و تمام پائیزهای عالم را بی کس میکنی ، حواست هست این روزها ، چقدر پائیز ، ما را به روی خودش نمی آورد و این جاده ها چطور از وسط شاهرگمان رد می شوند .
هیچ می دانی به هیچ زبان و لهجه ای ترجمه نخواهد شد ، رد پای زنی که هیچگاه به اندازه کافی بغل گرفته نشد .

این است که بودن هایت را این دست و آن دست میکنم ؛
صبوری میکنم ؛
و زندگیم حوالی آغوش تو پرسه میزند...


از: خود

یکی از نمایشهای ارزشمند اینروزها .
درود بر شما که حرفه ای عمل میکنید .
گفتنی ها را دوستان اینجا نوشته اند ؛ تنها می ماند این نکته از نظر من که ای کاش نمایش در یکی از اوج ها تمام میشد و ده دقیقه پایانی ، کارگردان سعی نمیکرد تماشاگر را بیش از پیش در غصه و فکر فرو برد و شیره ی مطلب را به خورد بیننده بدهد .
به گمان من از یک مصیبتی به بعد ، دیگر هیچ دردی آدم را صاحب عزاتر نمیکند ، از یک جایی به بعد ، نبود هیچ چیز، آدم را ندارتر و نبود هیچ کس ، آدم را بی کس تر نمیکند ؛ پس پافشاری زیاد روی یک نکته میتواند نتیجه عکس بدهد .
کاش نمایش بعد از مشروطه در اوج تمام میشد .

بماند که بسیار لذت بردیم و در دلمان عوامل این کار را تحسین کردیم . سپاسگزارم
خانم بنی هاشمی سپاس.امیدوارم روزی تیوال جلسه ای برای توضیحات و یا جلسه ای برای پرسش و پاسخ بگذارد تا عوامل گروه توضیحات لازم را به صورت حقیقی بشنوند و پاسخ بدهند،
در مجموع سپاس از نظرتان
۲۵ شهریور ۱۳۹۸
جناب بهرامی ما هم امیدواریم . ممنون از شما
۲۵ شهریور ۱۳۹۸
سپاس از شما
۲۵ شهریور ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما آدم ها ، من های زیادی داریم که هر کدومو زمانی ، پیش کسی یا توو اتفاقی یا جایی حوالی همین زمین ، گم و یا پیدا کردیم ؛
گاهی توو شهرتون توو خاطراتتون دوره بیفتید و به من هاتون سر بزنید ؛
اونها که فراموش شدن ؛
اونها که غریب افتادن و یا حتی ، من هایی از شما که روزی به خاک سپرده شدن ...
مطمئن باشید هرکسی خودشو گم کنه ، قطعا دست اونایی رو هم که توو دستشه ، یه روز وسط جمعیت و شلوغی رها میکنه ؛ شما رو هم گم میکنه .
کمک کنید همراهانتون توو زندگی کمترین فاصله رو از من هاشون داشته باشن ؛ دست ِ یه بخش از یه آدمو که دوست دارید هی سمت خودتون نکشید ، اونو مشت مشت از خودش هجرت ندید .
واقعیت اینه هرکسی ریشه هایی داره ، بخشی توو آب ، بخشی هم شاید توو گنداب ... ولی هر چی هست ، خودشه . خودِ خودش.

لانچر ٥ نمایش نسبتا بی نقصی که موفقیت خود را قطعا وام دار بازیگرانش است .
سالها گذشته از زمانی که نمایش های دو ساعتی را با لذت تمام تماشا میکردیم و باز دیشب احسنت گفتیم به هنرمندی این گروه در پرداخت شخصیت ، کنترل ریتم قصه و تسلط بر نقش هاشان .
طنز بجا بدون خدشه وارد کردن به باورپذیری شخصیت از سوی تماشاگر ، یکی دیگر از نکات قابل تحسین این اجراست .
شخصیت شایگان آنقدر کم نقص در تمام جزئیات نوشته و اجرا شد که گویی روانشناس توانمندی عهده دار نقش پردازی آن بوده است .
بسیار لذت بردیم و سپاسگزاریم .
درود
متاسفانه من از دیدن این نمایش حتی با حضور رویا تیموریان نازنین و جناب خطیبی عزیز لذت نبردم .
اجزای داستان کاملا شتابزده و ناپخته است ، گمان میکنم این نمایش از جانب نمایشنامه ضربه اصلی را خورده و نقص عضو شده است .
اتفاقات به خورد کار نمیروند و قطعا به خورد تماشاگر .
اینکه بی دلیل و بادلیل اشعار نرودا در طول اجرا خوانده میشود واقعا زیبا نیست ، کارگردان نمیداند چطور اشعار را در جا و ترکیب درستی ارائه دهد، کاملا سرسری در نمایشنامه پرت شده اند ... جایشان را پیدا نکرده اند و جز یکی دوجا واقعا تاثیر گذار نیستند و به بدترین شکل ( بخصوص از جانب مادر رزا ) خوانده و شهید میشوند .
مطلب بعدی که شاید سلیقه ی شخصی من باشد ، عدم خلاقیت کارگردان در این اجراست ، من اصولا شیوه روایتگری خطی ( شبیه تله تاتر ) را نمیپسندم ، اینکه یکساعت و نیم بنشینم و قصه را بی هیچ افت و خیزی انگار کسی از رو برایم بخواند ، ببینم، واقعا کسالت ... دیدن ادامه ›› آور است .
از نظر من در این نمایش ، بازیگران کار خود را انجام دادند ، یعنی آنچه را که باید ، آنطور که باید . ولی نقص در مورد همین آنچه و آنطور است ؛ نمایشنامه و کارگردانی متاسفانه قابل قبول نیست .
بعد از خواندن خلاصه نمایش دلیل بسیاری از نواقص این کار را متوجه شدم ؛ گویا کارگردان عزیز اهداف زیادی را در ذهن داشتند که در قالب یکساعت و نیم نتوانستند با روایت هول هولکی قصه ی عاشقی ِمرد پستچی و چپاندن روزنامه وار و گاه و بی گاه اتفاقات شیلی در آن مقطع بدان نائل شوند .
خسته نباشید به گروه اجرایی .
چه قدر نظرم به شما نزدیک بود :))
۱۹ مرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
واقعا این روزها با دیدن بعضی فیلمهای شرکت کننده در جشنواره مثل قسم یا قصر شیرین و ... دلیل اهدا جوایز به شبی که ماه کامل شد رو اصلا و ابدا درک نمیکنم ! متعجب ، هر روز بیش از دیروز !!
قسم در ایده ، فیلمنامه ، تصویر برداری و شخصیت پردازی واقعا عالی عمل کرده ... بماند که ترجیح شخصی من این بود کاراکتر راضیه را کسی کمتر شناخته شده ، با تیپ چهره و سبک و سیاق سایر بازیگران ، بازی میکرد .
صد افسوس از این داوری !
اینجا ، حکایت آن جوخه اعدامی ست که در دو سوی هفت تیرش یک نفر ایستاده است ...

درود
خوشبختانه با نمایشی روبرو هستیم که روی تمام اجزای آن فکر شده است ؛ شاهد خلاقیت در شیوه روایی کارگردان، استفاده از نور و صدا به عنوان عضو و پاره ی تن نمایش - چیزی شبیه قلب _ و صدالبته تسلط بی نظیر امثال پانته آ پناهی ها و قلم زیبای نغمه ثمینی هستیم .
آنچه میبینید و میشنوید فقط زیبایی ست .
انتقال حس مکان به تماشاگر به تمامی صورت گرفته ، در طول اجرا گویی در آکواریوم بزرگی نشسته ایم ، این امر قطعا وام دار استفاده هنرمندانه از نور و صدا و پیش از آنها ، بازی بی نقص حامد رسولی ست . چقدر خوب نوای خسرو پسیانی در متن دیالوگ ها قرار میگیرد ، نه کم است نه زیاد ، دیالوگ بازیگر را نمیبلعد و خودش را به رخ گوشهایتان ... دیدن ادامه ›› نمیکشد .
دوستان عزیزم این تفکر که باید هر دو نمایش را ببینید از ذهنتان دور کنید ، کارها به تنهایی کامل اند و طبق علاقه مندی و معیار خودتان یکی را انتخاب کنید که من دومی را .
فقط حوصله کنید ، در آب همه چیز کندتر است ولی پررنگ تر ؛ نَم ، رنگها را زنده میکند ، زخمهای کهنه را میسوزاند و از ترک ِ خاطرات رسوخ میکند .
آب مثل خاک نیست ؛ چشمانتان را پر نمیکند ، نمیبندد، در آب هر چقدر هم که در به در شوی باز سر از ناکجاآباد خودت در می آوری ، همانجا که خشکت زده ، همانجا که ایستاده ای . همان بلندایی که هرکسی روزی چمدانش را به قصد آنجا بسته و یا باز کرده است ...
زنان وارثان مرگ تدریجی اند ؛
همیشه رفتن کسی لازم است ،
تا مرگ ما زنان در آینه ها طبیعی جلوه کند ؛
باید کسی باشد ، برود و
کاسه های آب هم از پس برگشتنش برنیایند ...

از: خود
حسام الدین حیدری و مریم عرفانیان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود
نمایش مگس با درخشش جناب دارابی به گمانم قطعا ارزش دیدن را دارد . قصه شاید به لحاظ ماهیت ، دارای پیچ و خم و فراز و فرود آنچنانی نباشد ولی بقدری خوب پرداخت شده است که بیننده را بدون لذت باقی نمیگذارد و این دقیقا نقش موثر یک کارگردان است .
اُور اکت جناب آقاخانی در اوایل کار به نظرم کمی به نقش لطمه زد ولی در ادامه به تمامی جبران شد .
جالب اینجاست در روند ٧٠ دقیقه ای ، کار نه تنها از ریتم نمی افتد که به مرور اوج هم میگیرد . نمایش شاید در پانزده دقیقه ابتدایی خیلی موفق نباشد ولی به خوبی در مسیر می افتد و انتظار بیننده را پاسخ میدهد . طنز موقعیت و تسلط جناب دارابی ستون نمایش را از گزند هجو مصون نگه میدارد و رنگ و لعابی هم به داستان می زند .

خسته نباشید به این دوستان .