امشب به تماشا نشستم،در اندیشه ای عظیم سالن را ترک کردم!
پروسه شکست عاطفی و عوامل دخیل در این شکست بسیار متنوع و گوناگون است،مهمترین اصل آن خودشناسی می باشد…
آسیب های دوران کودکی(که بارها بهش اشاره شد)
طرحواره های ذهنی ما(احترام به بزرگ تر و بزرگترها به کوچکترها آسیب نمیزنند)
دوران سوگعاطفی به منزله از دست دادن عزیزترین فرد است(اولش انکار میکنیم(نه نرفته…برمیگرده…منتظریم)
بعد خشمگین میشیم(چرا رفت،چرا منو رها کرد،مگه من چه بدی داشتم)
و بعد از یه پروسه ای نسبتا طولانی به پذیرش میرسیم،وزندگی از سر میگیریم!!!
ولی با اون زخم هایی که خورده ایم ودر پشت کمرمان پنهان شده
و متقابلا با زخم هایی که وارد کرده ایم، آیا همون انسان سابق هستیم(مشخصا خیر)
هر
... دیدن ادامه ››
دوطرف رابطه متحمل درد و رنج میشن اما ناعادلانه اینجاست که به مساوات نخواهد بود
من خودم شکست عاطفی را تجربه کرده ام
با بسیاری از دیالوگ ها اشک ریختم
چون بارها در گفتگوهای ذهنی ام نشخوار شده بودند….
سوال مهمتر بعد از شکست عاطفی چه کسی مارو در آغوش می گیرد و کمک به شفای درون می کند(هیچکس جز خودمان نیست)چون فقط من از تمام ابعاد این رابطه آگاهم.
تکه تکه زخم ها را باید برداریم، چسب بزنیم،مراقبت و مداوا کنیم اما جای زخمها بر اندیشه های ما ماندگار خواهد ماند.
تمام من های وجودی خود را در جهت حفظ عشق تغییر میدیم
در نهایت رابطه تمام می شود
و من می مانم و من هایی که من نمیشناسم!
اندوهگین میشوی تمام خودت را جایی بیادگار گذاشتی ولی طرف مقابل امانت دار خوبی نبود.
آیا دوباره عاشق می شوم(بلی،چون من با عاشق بودنم تبدیل به انسان بهتری میشم،مهربونتر،خوش اخلاق تر،علاقمند به طبیعت و ماه وخورشید و…)
سعی کردم برداشت شخصی خودم را با توجه به فهمی که از تاتر داشتم بنویسم.