سلام. به عنوان یک بینندهی سادهی مبتدی مینویسم.
هرچقدر از زیباییِ این نماش بگم کم گفتم. چقدر دلنشین، چقدر لذتبخش و از همه مهمتر، چقدر خاکی!
به خاطر سبک نمایش که تعاملیه (و من درونگرا) و همچنین به خاطر وجود تشکچه (که فکر میکردم خیلی صحنه رو شلوغ میکنه) برای دیدن نمایش گارد داشتم. اما یه روز که اتفاقی به صفحه فروش نمایش سر زدم و دیدم یه دونه بلیط جای مناسب در ردیف 2 خالیه با خودم گفتم اینجا دیگه جای منه که نگهداشتن! و واقعا خوشحالم که اینکارو کردم.
قبل از شروع نمایش که تماشاچیا میومدن و روی تشکچهها میشستن و من به خاط روحیهی کمال گرام هر لحظه عصبی و عصبیتر میشدم که چقد همهچی نامرتب و نامنظمه. با شروعِ نمایش، همچنان رفت و آمدِ تماشاچیا با فلشِ روشن، کاملا تمرکزمو گرفت. ولی با گذشت فقط چند دقیقه از شروع اجرای خانم تیرانداز و همسطحی عجیبی که مخاطب با نمایش داشت به شدت منو به خودش گرفت، البته هنوزم معتقدم صحنه زیادی شلوغ بود و میشد از تعداد کمتری تشکچه برای روی زمین استفاده کرد و حین اجرا هم شاهد رفت و آمد بودیم.
با همه اینها هر سه بازیگر فوقالعاده بودند. به متن و اجرا کاملا مسلط و در تعامل هم عالی بودن و داستانی رو روایت میکردن که همهی ما تجربش کردیم و اگر نه، بلخره یه روز تجربهش میکنیم. چقدر زیبا این نکته رو به نمایش گذاشتن که همهی ما با همهی تفاوتهامون فرقی با فرزی مترو تو تجربه عشق
... دیدن ادامه ››
نداریم. سه بازیگر، سه برهه زمانی عاشقیِ رو روایت میکردند و درسته که ریشهی اصلیِ داستان غمگین بود ولی غمی بود که هممون هر از چند گاهی بهش برمیخوریم و چه عالی که در کنار هم تجربش کنیم.
شوخیها به اندازه، غمِ اجرا به اندازه، نشان دادنِ مشکلات و اشتباهاتی که توی زندگیمون داریم و انجام میدیم به اندازه و حتی خوندن هم به اندازه. همهچی به اندازهای بود که باید باشه. بعد از مدتها با حالِ خوب از سالن بیرون رفتم.
امیدوارم که این نمایش رو تجربه کنید و شما هم به اندازه من لذت ببرید.