در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال بهار مومنی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:47:03
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ریگ چاه یه نمایشِ ساده و بی ادعا
دلنشین بدون اضافه گویی
یکی از قشنگیای این گروه برام آقای پیمان بودن با رفتارِ حرفه‌ایشون،
کارگردانی که به مخاطبش احترام میذاره گلی‌است از گل‌های بهشت😌
درخشان بودید و از تماشاتون لذت بردم
علی پیمان
عزیز دل هستین. وظیفه ام رو انجام دادم. ما بدون حضور و حمایت شما هیچی نیستیم. خداروشکر نمایش رو هم دوست داشتین💚🙏
پرتلاش و قشنگید
عزیز دل هستین.
وظیفه ام رو انجام دادم.
ما بدون حضور و حمایت شما هیچی نیستیم.
خداروشکر نمایش رو هم دوست داشتین💚🙏
علی پیمان
عزیز دل هستین. وظیفه ام رو انجام دادم. ما بدون حضور و حمایت شما هیچی نیستیم. خداروشکر نمایش رو هم دوست داشتین💚🙏
🙏🏽💚🌱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه پوسترِ جذابی 👌🏽
به به آقای زمانی 💫👌🏽
به به ببین کی اینجاس مامان جاااان عزیز جااان 😍👌🏽
مثل همیشه بدرخشی آقای افشاریااان
مدتیه فقط نمایش میبینم و نظرمو (مثبت یا منفی) ثبت نمیکنم
الانم چیزی نمیگم فقط اومدم بگم خواهشااااا قبل از اجرا ۱-تمرین کنید، ۲-تمرین کنید ، ۳-تمرین کنید ،۴-تمرین کنید ، ۵-تمرین کنید ، ۶-تمرین کنید ،۷-تمرین کنید…
بهار نبودی ببینی گالمکس تمرین داشت متن نداشت..
( با صدای آهنگران بعد از فتح خرمشهر خوانده شود..)

اول متن خوب
دوم: طراحی میزانسن های خوب
سوم: تمرین کنند..
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
H.M.kiani2
بهار نبودی ببینی گالمکس تمرین داشت متن نداشت.. ( با صدای آهنگران بعد از فتح خرمشهر خوانده شود..) اول متن خوب دوم: طراحی میزانسن های خوب سوم: تمرین کنند..
خب پس خداروشکر که کار داشتم و به اون نرسیدم😅
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
بهار مومنی
خب پس خداروشکر که کار داشتم و به اون نرسیدم😅
Good for you!
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بازی‌ها نجات دهنده ی متن بودن و از دید من بسیار بسیار بالاتر از متن
اسماعیل گرجی خودش به تنهایی پنج ستاررررس
هر جا باشه هیچ حرفی برای گفتن باقی نمیذاره و فقط باید دید و لذت برد
خب این نمایش رو تو شب های آخر دیدم و دیگه تموم شده ولی حیف بود ننویسم که بازی ها قوی بود، گرچه متن درگیرم نکرد اونم بحث سلیقس و متن جنایی خیلی تو سلیقه ی من نیست
بامید موفقیت گروه در نمایش های آتی 🌱
با سلام
از لطف شما سپاسگزاریم.
۱۱ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمیدونم این نمایش چقدر بر اثر حذفیات و سانسور تغییر کرده و از این بابت برای گروه و زحماتشون ناراحتم ولی ماحصلِ کار اصلا مخاطب رو درگیر نمیکرد
برای من یه جورایی درام نمایش کم بود و نتونستم با متن ارتباط برقرار کنم
نشد که سگ ها و استخوان های مادرم تو ذهنم ماندگار شه.

شفیره؛ افسانه ای با عروسک های دلبر و صدای قصه گو که منو پرتاب کرد به دنیای کودکیم
عروسک ها و اون ماهی های کوچولو دلمو بردن
شیوه ی روایت قصه و اجرا رو دوس داشتم
با کودک درونتون برید ، ببینید و لذت ببرید 😊
🐟🐟🐟🐟🐟🐟 ماهی رو برات بیارم؟
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
بهار مومنی
آرههههه ، همشون دلبر بودن دستت به هر کدوم رسید بیار برام 😬
چشممممم 😁😘😍
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
ملانقطی تیوال
چشممممم 😁😘😍
چشمت بی بلا عزیزم❤️🥰
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خب دیدن این نمایش برای من که فیلمِ پدر رو دیده بودم از لحاظ متن هیچ جذابیتی نداشت ، فکر میکردم خلاقیتی در کار باشه و با فیلم فرقی داشته باشه که نداشت و عیناً شبیه به فیلم بود
از لحاظ بازی ها هم فقط به بازیِ آقای کیانیان میتونم بگم خوب بقیه متوسط بودن
ارتباطِ بین کار و تصاویری که پخش میشد هم متوجه نشدم
از دیدنش پشیمون نیستم ولی کاری نبود که تو ذهنم بمونه و موندگار بشه
متن و ایده ی نمایش رو خیلی دوست داشتم و از دیشب مدام به این فکر میکنم که اگر حق انتخاب داشتم کدوم بخش از بیوگرافیم رو حذف میکردم
یه کارِ ارزشمند با بازی‌های خوب (خانم عبدالرزاقی هم مثل همیشه شیرین)
کمدیِ کار درست و به اندازه بود و متن تونست حسابی درگیرم کنه
میتونستم بیشتر لذت ببرم ولی گرمای بیش از حدِ سالن از میزانِ لذتم کم کرد
موفق و پرمخاطب باشید
یه نمایش پر زحمت با طراحی صحنه ،طراحی لباس، گریم، نورپردازی و بازی‌های عاااالی و متنی سنگین و پیچیده که اگر روان تر بود بیشتر باهاش ارتباط برقرار میکردم
تایم نمایش هم بنظرم میتونست کمی کوتاهتر باشه
ولی به طور کلی از تماشای کار لذت بردم
حسابی خسته نباشید و بدرخشید
بازیِ درخشانِ بهنام شرفی تنها چیزی بود که منو به نمایش وصل کرد
بازی‌ها خوب و مسلط بود ولی متن زیادی پیچیده و گنگ بود
با یه قسمت هایی از نمایش هم که کلاً مشکل داشتم
در کل از دیدِ من اجرای خوبی بود که متن جذابی نداشت
خسته نباشید
دیشب دوباره تماشاتون کردم و اندازه ی اولین بار لذت بردم
دیگه وقتشه قندای تو قندونو خالی کنم صادق برقعی رو بذارم جاااش
همگی عالی بودید
کاش میشد که دوتا ۵ ستاره تقدیمتون کنم 🙂
🙌🏼🤗💛
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
بی‌تا عزیز
🙌🏼🤗💛
خودتم قندِ خالصی 🥰 فقط اونجا که میری روی تخت و نمی‌تونی بیای پایین 🤣👍🏽
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
بی‌تا عزیز
🙌🏼🤗💛
🌱💚
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پیش فرضم با توجه به اسم نمایش چیز دیگه ای بود و یه چیزِ دیگه نصیبم شد که با سلیقه ی من اصلا همخونی نداشت
خب قطعا اگر جایی ذکر میشد که نمایش تم مذهبی داره این کار رو برای دیدن انتخاب نمیکردم
تنها نکته ی مثبت این نمایش برام کشفِ یه عکاسِ بی صدا بود😅
اقای عماد دولتی (تا یادمون بمونه) 👍🏽
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
صبا صالحیان
خب حقیقتاً منم تردید کردم با این شرایط 😄😅 ولی از نظر ساعتی خیلی مناسب بود برام 😁
بهتره تردید و به یقیین تبدیل کنین و از لیست خط بزنین :))
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
مهسا حسنی
بهتره تردید و به یقیین تبدیل کنین و از لیست خط بزنین :))
😁🤦🏻
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خب انتظار دیدن یه کار متفاوت داشتم اما متاسفانه همون اتفاقاتِ ورنوسفادرانی 🤦🏽‍♀️ازدحام جمعیت ، راه رفتن تو راهروهایی که هیچ چیزی جز گرما نصیبم نشد، با جمعیت سی نفره قطعا من هیچی از صحنه هایی که جلوم اتفاق میوفتاد نمیدیدم
متن هم اصلا برام کشش نداشت و متاسفانه بدلیل شرایط نامساعدی که وجود داشت نتونستم تا انتهای نمایش تو سالن بمونم ، برای گرمای سالن هم کولرهایی تعبیه شده بود که متاسفانه با اون ازدحام جمعیت اصلا جوابگو نبودن
خلاصه که حیفه بخاطر فروش بلیتِ نامحدود زحمات گروهتون به هدر بره
🥲🥲🥲🥲🥲 دیگه نه شما خوشت اومده نه مهرنوش جرئت رفتنم نیست. تازه من خیلی هم با ورنوسفادرانی صفا نکردم اینم خوشم نیاد بغضی می‌شم.
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
ملانقطی تیوال
🥲🥲🥲🥲🥲 دیگه نه شما خوشت اومده نه مهرنوش جرئت رفتنم نیست. تازه من خیلی هم با ورنوسفادرانی صفا نکردم اینم خوشم نیاد بغضی می‌شم.
متن که سلیقس و من دوسش نداشتم اما ممکنه برای تو دوستداشتنی باشه عزیزم
ولی شرایط فضا همونجوریه متاسفانه و از دیدِ من قابل تحمل نبود
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
بهار مومنی
متن که سلیقس و من دوسش نداشتم اما ممکنه برای تو دوستداشتنی باشه عزیزم ولی شرایط فضا همونجوریه متاسفانه و از دیدِ من قابل تحمل نبود
نه بی‌خیالش شدم. اون‌بار هم تجربه‌ی خوبی تو بوتسک نداشتم این.بارم برم حالم گرفته شه سرخورده می.پ‌شم 🥺😁
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بازیِ فایزه یوسفی خوب بود ولی متاسفانه من هیچ جوره با متن ارتباط برقرار نکردم
متن برام پراکندگی داشت و اصلا هدفشو دریافت نکردم
خلاصه که نمایش تو سلیقه ی من نبود
خسته نباشید
نمایش دوستداشتنی ای بود
فضاسازی ، طراحی صحنه ، لباس ، صدا و نور همگی حس وهم و ترس و سرما رو منتقل میکردن و از نظر من از متن جلوتر بودن
(نمایش برام حس صدای آهسته ی برف رو داشت)
بازی ها عالی و مسلط
صحنه ی آخر هم که کلی کیف کردم 👍🏽
خسته نباشید و بدرخشید 🌟
دقیقاً حس صدای آهسته برف داشت.
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
ردپای جابر رمضانی 👍🏽
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
دقیقاً حس صدای آهسته برف داشت.
همینش برام دوستداشتنیش کرد ☺️
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امیدوارم قبل از شروع اجرا یه فکری به حال تهویه و گرمای این سالن بکنید
جنابِ نوید آغاز زیرِ نوشته‌ی خودشون (رونمایی پوستر) گفتن به فکر تهویه و سیستم سرمایشی هستن. ✌🏻
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
سپهر
ایشالا به اجراهای آخر برسه
امیدوارم 😬
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
بعضی آثار برای لذت بردن‌اند، بعضی هستی‌شناسانه‌اند و برای شناخت. اما آثاری هست که چه آن دوتای اول را داشته باشند یا نه، کار دیگری هم می‌کنند. به نقل از بزرگی این دسته‌ی سوم «تعادلت را به‌هم می‌زنند.» تو را از ایستگاه‌های شناختی‌ات برمی‌دارند، می‌برند به دوردستِ ناشناخته‌ای که گنگ است، مبهم است و سرتاسر سؤال. می‌پرسی چیزی که با آن مواجه‌ام چیست؟ چه می‌گوید؟ چرا؟ و بی‌‌آنکه به جوابی روشن رسیده باشی، اتفاقِ اصلی می‌افتد؛ «همین‌ها! پرسشی که پاسخند.»
ما به پاسخ‌ها عادت کرده‌ایم، فراموش کرده‌ایم که دگرگونی، در امتدادِ پرسش‌ها اتفاق می‌افتد. درست همان لحظه‌های ندانستن و تلاش برای فهم، برای کاوشِ معنا.
«نامه‌هایی بر دوشِ تندباد» از همین دسته است. گویی آن تندباد به تو هم اصابت می‌کند، تعادلِ به‌هم خورده‌ات را کِشان‌کِشان از راهروها ... دیدن ادامه ›› و اتاق‌ها و اتفاق‌ها جابه‌جا می‌کنی، از راه‌پله‌ها بالا می‌روی، پایین می‌آیی، به دیوار تکیه می‌دهی، می‌نشینی، می‌ایستی و در این گذار نامه‌های برآمده از ذهنِ خالق را مرور می‌کنی.

اجراهای مکان-محورِ «علی اتحاد» در مسیر بلوغ است. کاربه‌کار ظرایفِ بیشتری رعایت می‌شود و ایده‌ها بدیع‌تر. این مکان‌-محور بودن محدودیت‌هایی در اجرا ایجاد می‌کند. به عنوان مثال در نور، صدا و طراحی صحنه. اما اجرای نهایی در مرحله‌ی صرفاً رفع محدودیت‌ها نمانده و با پیچشی خلاقانه آن‌ها را به عنوان عاملی در خدمتِ فرم درآورده است. در صحنه‌هایی از کار، یک چراغ‌قوه کل نور را تأمین می‌کند و در صحنه‌ای دیگر شمع که اساسِ آن صحنه است. در مورد صدا هم همینطور. وقتی اجرایی داری که مخاطب متحرک است، ممکن است دیر یا زود برسد، یا هنوز بر صدای صحنه‌ی قبلی متمرکز باشد، هر صحنه به نحوی طراحی شده که در ورود و خروج‌ها صدایی را از دست نمی‌دهید، دیالوگ‌ها از گوش نمی‌افتد و اتفاقا نجواهای صحنه‌هایی که دیگر در آن نیستید اما جاری‌اند؛ به عنوان همهمه‌ای در پس‌زمینه‌، به صداها عمقِ بیشتری می‌بخشد‌.
فرمِ فیزیکیِ کار، ترکیبی‌ست. پیوندی میان اجرای متن و پرفورمنس‌‌آرت‌هایی که هوشمندانه طراحی شده‌اند. بیشینه‌ی کاراکترها در تمامِ لحظه‌ها در حال اجرا هستند، حتی وقتی آن‌ها را نمی‌بینید! این را شیطنت‌های گاه‌و‌بی‌گاه و به عقب‌سرک‌کشیدن‌ها اثبات می‌کند. گویی بازیگردان از پیش، کار را از چشم‌های مخاطب دیده. می‌دانسته کجاها می‌ایستی و چگونه باید حرکات را بچیند تا پوششِ بصریِ کار از تمام زوایا اتفاق بیفتد.

نقد اصلی من بر کار، عنصر «رسانندگی»‌ست، که البته نقدی ذائقه‌بنیاد است. چرا که باور دارم هرچقدر هم که ابعادِ زیبایی‌شناسانه‌ی یک اثر غنی باشد، لذتِ کشفِ محتوا، مخاطب را برمی‌انگیزاند. با نگاهی هگلی، هرچند این خالقِ اثر است که تصمیم می‌گیرد معنا را در چه عمقی پنهان کند و هرچقدر هم دانشِ مخاطب نقشی نهایی در این کشف داشته باشد، پیدا کردنِ عمقی مناسب برای کاشتِ معنا، سخت است اما مؤثر و ارزشمند. ذاتِ انسان قصه‌پذیر است و اینکه گوهرِ اثر آنقدر در سطح نباشد که مخاطب را متأثر نکند، اما آنقدر هم عمیق نباشد که گسستِ حسی اتفاق بیفتد از آن تمهیداتی‌ست که هر هنرمندی در چندوچونِ به‌کارگیری‌اش ذائقه و نظری دارد.


سخن‌کوتاه آنکه حرف در مورد این کار بسیار است. به خصوص در مورد متن و جنبه‌ها و ارجاعات اساطیری، بن‌مایه‌های آیینی و البته تراشه‌های مدرن‌اش. به هر روی، «نامه‌هایی بر دوش تندباد» دیدنی‌ست. فرصتی‌ست برای پرسه در ساختمانی چندطبقه، و متروک. می‌توان به تمامیِ اتاق‌ها و راهروهایش وارد شد و کنج‌ها را کاوید. تندبادی‌ست که سمت‌وسو ندارد با نامه‌هایی بر دوش که «سطرهاش تیزند» و ذهن را خط‌خطی می‌کنند، اما مثل آن ویدئوآرتی که از تلویزیون‌های کهنه در جای‌جای کار پخش می‌شود، در دوردستی سبز و صخره‌اندود، در نهایت -یین‌و‌یانگ‌وار- به تعادل می‌رسد. نظمی‌ست در بی‌نظمی، مثل پرواز جمعی پرنده‌ها، یا انبساط آنتروپیکِ کیهان.

آن را باید دید، و به تیزی‌ها و تندبادها تن سپرد.

انتظارِ فهمِ کاملِ محتوای این تئاتر با یک‌بار دیدن مانند آن است که به تماشای شهاب‌باران بنشینید، لذت ببرید و هم‌زمان انتظار داشته باشید با یکی از شهاب‌ها سیگارتان را روشن کنید!



پ.ن: پیشنهاد می‌کنم اگر موفق شدید کار را ببینید، سرِ راهِ آن‌کس که در راهرو می‌دود، نایستید!


محسن نیک
شهریور چهارده‌صفریک
۱۲ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خب اجازه بدید اول از مهمترین ها شروع کنم
از گرمای سالن و صندلی ها و تهویه نامناسب که واقعاااااا طاقت فرسا بود و وای به حال من که هر دو جلد رو باید تو یک شب تماشا میکردم ، یه فکری به حال این وضع بکنید
وقتی وارد سالن شدم واقعا حس ورود به یه تیمارستان رو داشتم و یکم همه چیز برام نو بود
کار پر زحمتی بود و بازی ها با توجه به تجربه ی بازیگرا خوب و مسلط بود
تایمِ اجرا با توجه به شرایط بدی که وجود داشت (گرما…) یکم طولانی بود
جلد دوم رو بیشتر از جلد اول دوست داشتم و به طور کلی چخوف ساد برای من کار متوسطی بود
خسته نباشید
موافقم جلد دوم بهتر بود
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
سپهر
موافقم جلد دوم بهتر بود
امیرمسعودم همیشه باهامون مخالفه😄
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
امیرمسعود فدائی
خدا رو شکر تنظیماتمون سر جاشه داداش😅😅 من جلد یک رو بیشتر دوست داشتم♥️♥️
😂😂👍🏽
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید