(صبا پتو به خود پیچیده و جلوی تلویزیون نشسته است. صدای آواز میآید.)
- صدای خواننده (شهرام ناظری): ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی / جهان و هرچه در او هست صورتند و تو جانی
- صدای صبا [در حال تایپ کردن وبلاگ]: بلند شدم و مقابل LCD نشستم و زار زدم که خدایا چه کار کنم؟ خوبه کاری رو کنم که به خاطرش منیره رو اذیت میکردم؟
صدای خواننده: بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد...
صبا نشسته و با گریه دعا میکند.
- صبا: خدایا، وقتی یه چیزی هم مشخصه، هم نامشخصه، یعنی درواقع نامشخصه. شاید یکی از بیرون منو ببینه
... دیدن ادامه ››
بگه صبا قشنگ مشخصه این پسره داداش لیلا تو رو میخواد. اما خدایا، برای من نامشخصه.
- صدای صبا [وبلاگ]: خوبه که نماز بخونم؟ قبول. تسلیم. همون کاری رو انجام میدم که برام سخته؛ که خجالت میکشم از اینکه به رخم بکشن... خدایا من از همین اولین اذان صبح نمازمو میخونم. خودت اوضاع منو مرتب کن. کاری از دست خودم برنمیاد
از: سر به مهر