در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آرزو نوری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:05:41
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کلمات
صف کشیده بودند
تا از میان آنها
یکی را بردارم
می خواستم
چیزی بنویسم
که جهان را زیباتر کند
و پرندگان آزادی را
به آسمان برساند
با این همه
نام تو را نوشتم
نامی که بر زبانم بود
و جهان را
در جنگ و صلح
زیبا می کرد
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ترسیده ای
از آسمان خراش ها
که دست به آسمان می برند
... از طیاره ها
که می افتند
و آدمها را
تمام می کنند

ترسیده ای
از ایستگاه های مترو
که قلب زمین را
چنگ می زنند
... از قطارها
که تو را بر می دارند
در فاصله ای دور
جا می گذارند

ترسیده ای
از آینده ات
در سرزمین سوخته
که دل کندن از آن
دشوار است
ماندن در آن
دشوارتر
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نام عکس: #پاییز_روی_پل
عکس از : #آرزو_نوری
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فکر می کردیم
«خیابان» حق ماست
می توانیم به خیابان برویم
فریاد بزنیم
و اعتراض کنیم
نمی دانستیم
چشم در چشم ما
«خیابان» را
به گلوله می بندند
و درختها را
سلاخی می کنند


حسین کوهی، ، عمو فرهاد قصه ها و roya imani این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
#بانو_در_آیینه
عکس: آرزو نوری
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من ابر بودم
برای باریدن
تو از بی آبی دشتها می گفتی

من خورشید بودم
برای تابیدن
تو از سیاهی شبها می گفتی ...

من کنار تو بودم
تو مرا نمی دیدی
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پنجره کور
عکاس: آرزو نوری
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چهره آبا یادت رفته باشد
بروی سراغ عکس ها. چند روز بعد و با وجود عکسی که دیده ای نتوانی قیافه اش را به یاد بیاوری. انگار تصویر او برای همیشه از ذهنت پاک شده. و مغزت در برابر داده های جدید مقاومت می کند.
بعد همینطور که نشسته ای و به عادت معمول کاغذ را خط خطی می کنی احساس کنی تصویر جان گرفته، تو را یاد آبا می اندازد. نمی دانی شباهتی بین او و این تصویر بوده یا نه اما مغزت این تصویر را می پذیرد.
مغزت دنبال چیزی بوده که در همین خطوط کج و معوج یافته است.
#آبا
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صدای تو را فراموش نمی کنم
آغشته به کلمات عاشقانه ای
که می توانست ادامه پیدا کند
از خیابانها بگذرد
تا همین امروز
همراهم باشد

شگفتا!
چگونه صداها و کلمات
از واقعیت پیشی گرفتند
آنقدر که پنداشتم
دوستم داری
و تا ابد
دوستم خواهی داشت
#آرزو_نوری
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
مژگان، عمو فرهاد قصه ها و حسین کوهی این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به جزئیات فکر نمی کنم!
لحظه ای که دوربین ها
تو را گم کردند
و بشکه های غمگین
جنازه ات را پس دادند...

به مادرت فکر نمی کنم
فکر کردن به او
ضربان قلبم را بالا می برد
طوری که مدام
از خودم می پرسم
چطور زنده خواهد ماند؟

پدرت می گوید
آتنا فی‏ الدنیا حسنة
غافل ... دیدن ادامه ›› از اینکه
آدمها بیمار شده اند
و همین بیماری
دنیا را به هم ریخته

هر روز اتفاقی می افتد
اتفاقی که وادارم می کند
به جزئیات فکر کنم
کودکانی که گم می شوند
مادرانی که تا آخرعمر
به دوربین ها زل می زنند
#آرزو_نوری
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی پروانه آبی بالهای زیبایش را می‌گشود تا پرواز کند و به چمنزارهای دوردست برود، اشک در چشمان گل حلقه می‌زد، با خود می‌اندیشید:«من که زیباترین گل این باغم، بهترین رنگ و بوی عالم را دارم پس چگونه است که پروانه مرا رها می‌کند و به سرزمینهای دوردست می‌رود ؟ شاید دیگران به من دروغ می‌گویند! شاید در ستایش آنها کنایه‌ای باشد. آه! نمی‌دانم، قلبم چقدر محزون است! تا چه اندازه تنهایم».
گل سرخ عاشق بود اما حضور این رقیب ناشناخته تا اعماق قلبش را آتش می‌زد، هیولای حسد در روحش می‌لولید. تا این که روزی از روزها، وقتی پروانه روی بوته‌اش نشست، گل زیبا لبخندی زد و گفت: «هان! ای پروانه دانا که اندوه برایت بی‌معناست، مدتهای مدیدی است که در این باغ و چمنزارهای دور پرواز می‌کنی و چه بسا گلها و شکوفه‌ها که دیده‌ای، اینک بگو تا بدانم، در این میان کدام یک را از همه زیباتر یافته‌ای؟»
پروانه آبی چشمانش را بست. لحظه‌ای اندیشید، پس با لحنی ستایشگر زمزمه کرد: «نه در این باغ، که در تمامی باغهای دنیا گلی به زیبایی تو ندیده‌ام. در اعتدال قامت هیچ موجودی را چون تو نیافته‌ام و از عطر هیچ بوته‌ای به اندازه عطر تو سرمست نبوده ام.»
گل زیبا بر افروخته و دیوانه‌وار بوته اش را تکان داد، آنگاه پرسید: «پس چگونه است که در جوار من نمی‌مانی و با طلوع خورشید بال می‌گشایی تا به دنبال هوسرانی خود بروی؟»
پروانه دلباخته که از سخنان گل سرخ رنجیده خاطر شده بود زهرخندی زد و گفت: «بانوی من! طبیعت یک پروانه پرواز است. پرواز است که یک پروانه را ... دیدن ادامه ›› پروانه می‌کند. همانگونه که نازکی و طنازی در طبیعت شما آمیخته و زیبایی تان را دو چندان کرده ... آیا تا کنون من از طنازی شما گله‌ای کرده‌ام یا بر نازکی طبعتان رشک برده‌ام؟»
گل سرخ سخنان پروانه را می‌شنید اما به تنها چیزی که می‌اندیشید پرواز بود. رقیب او پرواز بود و نه چیز دیگری. پس یک روز عنکبوت پیر را فراخواند و از او خواست تا محکم‌ترین تار عالم را بر بوته او بتند. عنکبوت که دل در گرو مهر خاتون داشت برای او تاری تنید در نهایت استحکام و زیبایی.
ساعتی بعد پروانه آبی به دیدار گل سرخ شتافت، خسته از پروازی طولانی بر بوته گل فرود آمد. و این فرود، آخرین فرود پروانه بود.
پروانه آبی برای همیشه در تار عنکبوت ماند و بدینگونه حقیقت عشق در باغ گلها زنده به گور شد.
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
توی یک دالان بزرگ می رفتم و می آمدم.
رفت و آمدها تکرار می شدند بدون اینکه به جایی برسم.
وقتی راه افتادم گفتند باید از این دالان بگذری تا بمیری. اما به نظر میرسید وسط راه منصرف شده اند. یا خودم دو دل شده بودم.
حالا داشتم فکر می کردم: برگردم یا بروم؟
لابد آنها هم فکر می کردند: برگردد؟ یا برود؟
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از تو می گفتم
و کلمات
پروانه هایی بودند نامرئی
در فضای اتاق

از راه رسیدی ...
حرفهایم ناتمام ماند
و سوزن هایی از سکوت
پروانه ها را
به دیوار دوخت
فاطمه برارزاده، مژگان و حسین کوهی این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دریا
قصد مهاجرت داشت
از ساحل نزدیک
پذیرش گرفت
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دعا کردم پسر باشی!
دلم نمی خواست
نادیده ات بگیرند
یا پای رفتن ات را بشکنند

پدرت می گفت
فرقی ندارد
سهم زن و مرد
از دردهای جهان
به یک اندازه است

من اما
فهمیده بودم
زن بودن
همه چیز را
دردناکتر می کند
و زن بودن زیباترین کار سخت دنیاست
۲۵ تیر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از رفتن ات
رقصیدم
مثل آخرین ماهی
که از حوض آب
بیرون می پرد
روی سطح سیمانی
می رقصد
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به باد بگو بیاید
روی شانه ات بنشیند
یا نه
بپیچد توی پیراهنت
بوی تن ات را بردارد... بیاورد
به باد بگو دلتنگم
و دلتنگی...
مفهوم مشترکی است
بین کسانی که تو را می شناسند
برایت
یک سبد رودخانه!
یک مشت گندم
و
یک کبوتر
کنار گذاشته ام
خداکند روی شانه ات ،هنوز کسی ننشسته باشد...




سلام بر آرزو نوری,تیوالی و شاعر قدیمی :)
۲۸ آبان ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو را بهانه کردم
برای گریستن
تویی که سالها
دلیل من بودی
برای زیستن
تهی شده بودم از خویش
تماشاگری ...
روبروی تو
روبروی جهان
مانند دیواری که گاه
یادگاری بر آن می نویسند
گاه
خراشی بر آن می گذارند

۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به خانه می رسم
در را باز می کنم
تلویزیون
جا می خورد
یخچال
آه می کشد
خاطرات مبل بزرگ
ناتمام می ماند

آرزو_نوری
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یاد تو می افتم
آسمان اخم می کند
ابرها به هم می رسند
باران می گیرد
نوبهاری، نیلوفر ثانی و محمد سیدی این را امتیاز داده‌اند
تصویرسازی جالبی بود.
۱۹ مرداد ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید