در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال وحید عمرانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:27:43
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
می رسد روزی از راه
که آرام می گیریم آخر
با چشم های بسته
آهسته،
خسته.
۳ روز پیش، چهارشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ای کبوترهای شهر پرغبار
مانده در بین شلوغی ها و دود
در میان برج هایی در حصار
دلخوشیتان آخر از بهر چه بود؟!

من اگر بال شما را داشتم
می پریدم از دل این گندزار
نقطه می گشتم بر اوج آسمان
دور می رفتم از این منزل هزار

دشت ها هستند و اینجا مانده اید
کوه ها هستند و بر بامید، آی!
تپه ها از خوشه ... دیدن ادامه ›› ها غرق طلا
بهر مشتی دانه در دامید، آی!

آسمان اینجا فقط خاکستری است
هر نفس همچون کبوتر در قفس
آه می روید از این بیغوله ها
هر تکاپو بی نتیجه است و عبث

ای کبوتر در جحیم ما نمان
پر بگیر و از چنین دوزخ بپر
گر شبی برگشتی و ما نیستیم
یاد ما را هم به همراهت ببر!
۳ روز پیش، چهارشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درِ خانه را محکم می کوبد
و باز که می کنم
بی اجازه داخل می شود
باد خیره سر،
ای کاش شعر تازه ام را
با خود نبرد.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
و صلح
فرشتۀ کوچک غمگینی ست
که هیچ شیطانی او را به بازی نمی گیرد
و تا همیشه در کوچه های خلوت بن بست
درِ خانه ها را یکایک
به امید یافتن همبازی می کوبد.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهار که نه
تو برف سپید زمستان بودی
که در دستان ما آب شدی، آزادی!
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قفس را دوست دارم
اگر میله هایش بازوانت باشند
و سوختن را
اگر اخگرانش لبانت.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دودی بر آسمان
از کلبه ای متروکه در جنگل
خاطراتش را زنده می کند غریبه ای.
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پری از پرنده ای
و شعری از من ماندنی شد
نه پرنده ای ماند و نه من.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاغذ نامه ای که برایت نوشتم
دستم را برید
نخوانده پاسخ می دهی.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اولین اشعه در پگاهی بهاری
چشم می­ گشاید در بیشه­ زار
جوجۀ پرنده­ ای.
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بیچاره سینمای ایران!
سپهر این را خواند
امیرمسعود فدائی و hirbods این را دوست دارند
که برخی فکر می کنند به صرف نشان دادن چارتا رقص و اطوار و شوخی ... به حیات نباتی اش جانی می دهند
۰۲ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دل سنگی زیر سنگ
در مرور دل هایی شیشه ای
زار می گریست.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک سوال فنی؛ در تئاترهای این روزهای اصفهان، هنگام پایان نمایش که بازیگران برای رورانس به روی صحنه می‌آیند، دلیل اینکه حین تشویق و دست زدن تماشاگران، بازیگران هم دست می‌زنند چیست؟ از دو حالت خارج نیست؛ یا شما عوامل تئاتر، خودتان دارید خودتان را تشویق می‌کنید که کار صحیح و مرسومی در ساحت هنر نیست، یا دارید تماشاگر را تشویق می‌کنید.
در صورتی که قصدتان دومی است، چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ یعنی آفرین بر تو ای تماشاگر که برای دیدن کار ما آمدی؟ این یکی هم دلیل درستی ندارد، چون تماشاگر با آمدن به تماشای کار شما منتی بر سر گروه تئاتر ندارد، بلکه نیازهای هنری و ذوقی خود را برآورده می‌سازد و عواطف و تخیلاتش را پرورش می‌دهد و ضمن تلذذ از زیبایی‌های هنر، خود نیز می‌آموزد.
بنابراین به بازیگران و کارگردانان تئاتر اصفهان توصیه می‌کنم هنگامی که برای رورانس بر روی صحنه می‌آیید همراه با تماشاگران دست نزنید، بلکه در سکوت بایستید و با دقت به صدای دست‌ها و تشویق‌های تماشاگران گوش فرا دهید و لذت ببرید. این صداها متعلق به شماست.
این رفتن پیوسته و یکریز کجا؟
هر سال کجا روی غم‌انگیز، کجا؟
از خاک خزان‌خیز دل ما بهتر
پیدا نکنی جایی، پاییز، کجا؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سرمای غروب و آسمانی خالی
از رفتن پاییز، جهانی خالی
مانده ست به جا از آن همه شور و حیات
بر شاخۀ خشک، آشیانی خالی
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نکبت سر تا پای این سینما را گرفته. به سازندگان این فیلم و برخی فیلم‌های دیگر از این دست، باید گفت لااقل کمی به شعور مردم احترام بگذارید.
محمد فروزنده، امیرمسعود فدائی و امیر مسعود این را خواندند
hirbods این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«نمایشنامۀ به سوی برادوی منتشر شد»
به دلیل کمبود متون درخشان دراماتیک در ایران با توجه به تعداد کثیر گروه¬های فعال تئاتر، چند سالی است که بر آن شده ام تا نمایشنامه های برجسته از درام نویسان بزرگ جهان که تا به حال به زبان فارسی ترجمه نشده اند را شناسایی و ترجمه کنم. در این راستا پس از ترجمه و چاپ نمایشنامۀ «یکشنبه ای دوست-داشتنی برای کروکوئر» اثر تنسی ویلیامز، حال به ترجمه و انتشار نمایشنامۀ حاضر؛ «به سوی برادوی» نوشتۀ نیل سایمون رسیده ام. نیل سایمون (متولد 1927 درگذشتۀ 2018) در جهان نمایش و همچنین سینما نام بسیار آشنایی است و شاید بی نیاز از معرفی به طوری که برخی صاحبنظران او را موفق¬ترین نمایشنامه نویس از زمان شکسپیر تا به کنون می¬دانند. او یکی از سرشناس¬ترین نمایشنامه نویسان در تاریخ تئاتر برادوی آمریکا به شمار می¬رود و در تئاتر جهان نیز از جایگاهی استوار و انکار ناشدنی برخوردار است، چنان¬که در سال 1991 برای نمایشنامۀ «گمشده در یانکرز» موفق به دریافت جایزۀ معتبر «پولیتزر» شد. او جایزۀ «مارک تواین» که یکی از معتبرترین جوایز در عرصۀ کمدی آمریکاست را نیز از آن خود کرده است. یکی از سالن¬های تئاتر برادوی به نام نیل سایمون نام-گذاری شده است و او تنها شخص در قید حیاتی بود که به چنین افتخاری دست یافت. در تاریخ پر فراز و نشیب تئاتر برادوی هیچ نویسنده¬ای به اندازۀ او غلبه و قدرت نداشت و نمایشنامه¬های کمدی¬اش برای بیش از نیم قرن در سالن های برادوی روی صحنه می¬رفت. به او لقب «پادشاه کمدی» داده شده و در نیویورک پس از شکسپیر، نمایشنامه¬های او از همه بیشتر روی صحنه می¬رفتند.
سایمون در مدت عمر نود و یک سالۀ خود در سینما نیز موفقیت¬های چشم¬گیری به دست آورد که از جمله آنها می¬توان به شانزده بار نامزد جایزۀ تونی که چهار بارش را برنده شد، دریافت دو جایزۀ امی و یک گلدن گلوب اشاره کرد. کسب چهار نامزدی در جوایز سینمایی اسکار برای فیلم¬نامه¬های «سوئیت کالیفرنیا»، «زوج ... دیدن ادامه ›› ناجور»، «پسران آفتاب» و «دختر خداحافظی» بخشی دیگر از افتخارات پرشمار او در این زمینه است.
در دهه¬های اخیر در ایران نیز نام نیل سایمون پرتکرار به چشم آمده و نمایشنامه¬هایی متعدد از او هم ترجمه شده و هم بر صحنه های تئاتر پایتخت و شهرستان¬ها به اجرا درآمده¬اند. با این حال هنوز برخی از نمایشنامه¬های او به زبان فارسی ترجمه نشده اند که نمایشنامۀ حاضر؛ یعنی «به سوی برادوی» نیز یکی از همان آثار به شمار می¬رود و اکنون برای اولین بار به قلم نگارنده در قالب زبان فارسی حیات خود را آغاز می¬کند. از انگیزه¬های نگارنده برای پرداختن به این اثر یکی همین مطلب بود. دلیل دیگر برای اقدام به ترجمۀ این نمایشنامه، تفاوتی است که در آن نسبت به سایر آثارش یافتم. اغلب آثار دراماتیک سایمون کمدی هستند و عمده شهرت او نیز در جهان نمایش بر اساس همین کمدی نویسی هاست، اما در«به سوی برادوی» مشخصه های بارزی از تراژدی مدرن را نیز مشاهده می کنیم که با کمدی ترکیب شده، دوشادوش آن حرکت می کند و از این لحاظ می توان شاهد وجهه ها و ابعاد جدیدی از سبک درام نویسی او در فضای این اثر بود. سایمون در این نمایشنامه به قول خودش یک موقعیت غمگین را شوخ¬طبعانه روایت کرده است.
«به سوی برادوی» نمایشنامه ای نیمه اتوبیوگرافیک و آخرین فصل از «سه گانۀ یوجین» پس از «خاطرات ساحل برایتون» و «بیلاکسی بلوز» است. این نمایشنامه در سال 1987 فینالیست جایزۀ پولیتزر شد و در همین سال نامزد بهترین نمایشنامه برای دو جایزۀ معتبر تونی و درامادسک گردید. سایمون در این نمایشنامه که آن را به پدر، مادر و برادرش؛ دنی تقدیم کرده تقریباً روایتگر بخشی از زندگی شخصی خود بوده است. شخصیت «استن» برداشتی است از برادر بزرگ ترش و «یوجین»؛ برادر کوچک¬تر نیز خود اوست که با ویژگی های منحصر به فردش این شخصیت را شکل داده و می پروراند. دو نمایشنامۀ دیگر این سه گانه به نام های «خاطرات ساحل برایتون» و «بیلاکسی بلوز» نیز به همین قلم ترجمه شده و در حال گذراندن مراحل چاپ و انتشارند. نمایشنامۀ «به سوی برادوی» هم اکنون از سایت های انتشارات افراز، ایران کتاب، 30بوک و نهنگ با تخفیف ویژه قابل تهیه است.
نوید عسکری فراهانی، امیر مسعود و نیلوفر ثانی این را خواندند
هما م و پویا فلاح این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر معصومی
ای جوانۀ باریک
سنگها را کنار زدی
و بیرون آمدی
در مسیر سیل!
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«زوج ناجور»
نقد نمایش « آرمان، حنا، آزی، حسام یا: نظریۀ کشش سطحی »
نویسنده، طراح و کارگردان: بهزاد سیفی
بازیگران: مهدی احمدی پرور، سارا رفیعی، فرناز سرگل زایی، امیرشاهین مرادی
مکان و زمان اجرا: تالار هنر اصفهان، سالن تماشا، آذر و دی ۱۴۰۳
(به چاپ رسیده در روزنامۀ اصفهان امروز، شماره ۵۰۶۳، ۱۴۰۳/۹/۲۵)

به اختصار «نظریۀ کشش سطحی» را باید نمونه ای مشخص از نمایاندن بسندگی بازیگر بر صحنۀ تئاتر دانست. سنتی نسبتاً معاصر در تئاتر جهان که مشخصاً ... دیدن ادامه ›› مبدأ آن را اغلب از آموزه های کارگردان شهیر تئاتر لهستان یرژی گروتوفسکی؛ بنیان گذار تئاتر تجربی یا آزمایشگاهی می دانند که به تئاتر بی پیرایه یا تئاتر بی چیز نامبردار گشته و عبارت است از زدودن پیرایه ها و آرایه های صحنۀ تئاتر تا سرحد امکان و تا جایی که جز بازیگر چیزی بر صحنه باقی نماند. بازیگر تنها عنصری در ماهیت تئاتر است که در فقدان او تئاتری شکل نمی گیرد، چنانکه بدون دکور، لباس خاص، آکساسوار، و حتی بدون صحنه، تئاتر امکان هست شدن می یابد، اما بدون بازیگر هرگز.
مسائل مربوط به دایرۀ خانواده و زناشویی یا درام خانوادگی همواره در تئاتر و سینما از پیشینه ای طولانی و جایگاهی مخصوص به خود برخوردار بوده اند. نمایشنامه نویسان نامداری نظیر آنتوان چخوف، آگوست استریندبرگ، نیل سایمون، اریک امانوئل اشمیت، فلوریان زلر و بسیاری دیگر در جهان نمایش تا کنون به این مسئله پرداخته و در آثار خود آن را مورد مداقه و بررسی قرار داده اند و در تئاتر معاصر نیز پرداختن به این رویکرد رو به فزونی نهاده، چون به راستی از اهمیت خاصی در جوامع انسانی برخوردار است، به ویژه در جامعۀ معاصر ما که به دلایل گوناگونی که ذکر آنها از حوصلۀ این مقال خارج است، تزلزل هایی انکار ناپذیر در بدنه و شاکلۀ نهاد خانواده ایجاد شده و جایگاه آن با تهدیدی جدی مواجه است. موضوع نمایش حاضر نیز در همین دسته قرار می گیرد.
بهزاد سیفی برای معرفی کار خود در بروشور و همچنین در فضاهای مجازی ارجاعات و منابع خود را به وضوح معرفی نموده و آنها را مشخص کرده است. این کار اگرچه وظیفۀ هر کارگردانی است، اما با توجه به وضعیتی که در میان قشری از جامعۀ تئاتر کشور برقرار است، متأسفانه این امرِ بدیهی که توسط کارگردان این اثر رعایت شده، باید به عنوان الگو مطرح شود و این دسته از افراد را به رعایت آن ترغیب کرد. حتی دیده می شود که برخی ترجمۀ یک نمایشنامۀ خارجی را که همکارشان به صد رنج و کسب تخصص و صرف وقت آن را به زبان فارسی برگردانده، با تغییر چند نام و چند دیالوگ جزئی به نام خود قالب می زنند، یا دیده شده که برخی دیگر مبلغی را به مترجمی دم دستی و درجه سه پرداخت می کنند تا از یک نمایشنامه نویس نسبتاً گمنام از جایی مثل روسیه نمایشنامه ترجمه کند و آنگاه نام خود را به عنوان نویسنده بر صدر آن می گذارند و حتی در جشنواره های تئاتر داخلی نیز ارائه اش می کنند و جایزۀ نمایشنامه نویسی هم دریافت می کنند!
بهزاد سیفی همان گونه که با اقتباس از فیلمنامۀ «زن و شوهرها» اثر وودی آلن متن خود را ساخته و پرداخته، طبق گفتۀ خودش به نمایشنامه نویس موفق معاصر کشور؛ محمد یعقوبی نیز نظر داشته و حین تماشای این نمایش، فضای برخی آثار یعقوبی نظیر «خشکسالی و دروغ» و «یک دقیقه سکوت» به ذهن تماشاگر آشنا با درام معاصر ایران متبادر می گردد.
در مبحث کارگردانی مشاهده می کنیم که این نمایش مانند یک ماشین منظم کار می کند. طی هفتاد و پنج دقیقۀ فشرده ای که این اجرا در آن تعریف شده، مرزبندی ها و خط کشی های مشخص میزانسن هماهنگ با ترکیب بندی بازیگران در اقصی نقاط صحنه را شاهد هستیم که همگی سر وقت معین صورت می پذیرند و اتوماتیک وار انجام می شوند. از این لحاظ با یک کارگردانی سیال در اجرا مواجه نیستیم، بلکه ردپای کارگردانی به طوری برجسته، مشخص و مشهود بر صحنه ثبت است. تعویض صحنه ها با تک زنگ گروه موسیقی نشانه گذاری شده و علاوه بر این همچنین نقاط عطف اجرا را نیز برجسته نمایی می کند.
گروه موسیقی که متشکل از تراینگل (مثلث)، هنگ درام، کاخن و شیکر است به طور زنده در گوشه ای از صحنه به اکت های بازیگران گره می خورند و حتی می توان گفت به نوعی آنها را هدایت می نمایند. ترکیب گروه موسیقی با نمایش در تئاتر معاصر ما از بسامدی بالا برخوردار گشته و به خاطر بازخورد غالباً مثبتی که از تماشاگر گرفته رو به فزونی نیز هست. حتی برخی از کارگردانان، گاه اعضای گروه موسیقی را در بخش هایی از نمایش، وارد به فضای بازیگری اجرا نیز می گردانند که البته این مورد در نمایش مورد بحث ما انجام نگرفته است. در کل در مبحث موسیقی باید گفت که این اثر از ترکیب خوب و به اندازه ای برخوردار است که نه از کادر بیرون می زند و نه به قولی فوکوس می کشد تا مخاطب را از آنچه بین بازیگران می گذرد غافل کند.
بازی ها به نحوی هم اندازه و متناسب با اندازۀ سالن بلک باکس (جعبۀ سیاه) طراحی شده و ارائه می شوند و از نظر قوّت، نظر مثبت مخاطب را تأمین می کنند به ویژه بازی جاندار و پرخون مهدی احمدی پرور که بر اساس طرح متن، در جاهایی نیز زهر داستان را می گیرد و قدری متعادل سازی در فضای تیرۀ داستانی اجرا برقرار می سازد. متأسفانه روندی یکطرفه در فضای تئاتر اصفهان مرسوم شده که وجود لهجۀ اصفهانی در اغلب نمایشها مساوی با عنصر کمدی و خنده گرفتن از تماشاگر شده است. البته ایجاد کمدی در ذات خود هیچ ایرادی ندارد اما اینکه صرفاً وجود لهجۀ اصفهانی، عاملی بر این اتفاق باشد اشکالاتی را ایجاد می کند. این روند، سایر عناصر و مزیت های استفاده از لهجه ای خاص را در نمایش های ما تحت تأثیر قرار داده و کمرنگ نموده است، اما در این نمایش سعی بر این بوده تا بر خلاف این روند عمل شود و استفاده ای تازه از این عنصر در نمایش صورت گیرد؛ به این نحو که نقش آرمان با بازی مهدی احمدی پرور، لهجه را به لحن تبدیل نموده و یک استاد دانشگاه را به نمایش می گذارد که بر اساس جایگاه خود در عرفِ غالب مراکز دانشگاهی، سعی بر کنترل لهجه دارد، ضمن اینکه در کنار نشانه های جغرافیایی نظیر (کوه صفه، چهارباغ، آراخوان، سیتی سنتر، میدان جلفا و...) که توسط نویسنده در متن به قصد نشانه گذاری جاسازی شده اند، تعریف کنندۀ فضای زیستی نمایش نیز قرار می گیرد.
آکسان گذاری های نوری بر صحنه به صورت ترکیبی و همزمان، فضاسازی های متنوعی را ایجاد می کند و می تواند خالی بودن صحنه از آکساسوار را از لحاظ بصری تا حد مناسبی پوشش دهد. در بسیاری از صحنه ها نور شدیدتر بر بازیگران در حال دیالوگ گفتن وجود دارد و همزمان در جایی دیگر از صحنه یک آکسان نوری ضعیف تر با رنگی متفاوت بر اعضایی از گروه فرم یا دیگر بازیگران انجام می گیرد که با فضاسازی ایجاد شده ذهن مخاطب را درگیر یک گستردگی بیشتر از حجم مفاهیمی که قصد انتقال آنها وجود دارد می سازد.
در بسیاری از نمایشهایی که از گروه فرم بهره می گیرند، حضور این نوع گروه در اجرا مساوی با حرکات درشت فیزیکال بر صحنه است، اما در این نمایش این دسته به منظورهایی نظیر فضاسازی و برجسته سازی شخصیت های اصلی که ماجرا به دست آنهاست مورد استفاده قرار گرفته اند که خوشبختانه این استفاده بسیار به اندازه و با طراحی مناسبی هم صورت گرفته است. البته استفاده از گروه فرم با حرکات غلو شدۀ فیزیکال در تئاتر هیچ ایرادی ندارد اما لازم است مخاطب بداند که کارکرد گروه فرم صرفاً برابر با خلق تئاتر فیزیکال نیست و می تواند کارکردهای دیگری هم داشته باشد. علاوه بر این با توجه به فضای کوچک سالن بلک باکسی که اجرا در آن انجام می شود، چنین حرکاتی قدری به تناسب با امکانات محل اجرای خود دسترسی پیدا نخواهند کرد و در شیوۀ اجرایی انتخاب شده شکافی از دوگانگی را پدیدار خواهند ساخت.
نکته ای که احساس می شود نیاز بود تا از سوی کارگردان تأمل بیشتری بر آن صورت گیرد و قدری در برخی صحنه ها از صیقل خوردگی بیشتری برخوردار گردد، اهمیت سکوت دراماتیک است. در بعضی از صحنه ها آنچنان حجم کثیر دیالوگها به ذهن تماشاگر هجوم می آورد که گاه او را از درک مفاهیم انتقالی عاجز می کند. به قول مولانا: «نهان شوند معانی ز گفتن بسیار». در این موارد با دادن سکوتی مقطعی و کوتاه و طرح دلایل دراماتیک برای ایجاد این سکوت ها، می شد این نقیصه را برطرف کرد تا ذهن تماشاگر، تازگی و قدرت خود را برای جذب مفاهیم بعدی از نو بازیابد.
خالق «نظریۀ کشش سطحی» بر موضوعی انگشت نهاده که اهمیتی انکار ناشدنی در جامعۀ معاصر ما دارد و پرداختن به آن ضروری است. نویسنده و کارگردان با آگاهی از اهمیت این موضوع، دغدغۀ خود را بر آن متمرکز نموده و شالودۀ نمایش را بر آن طرح ریخته است. دوران گذار فرهنگی و اجتماعی ای که در آن حضور داریم، مفهوم خانواده و روابط زن و شوهری را به شدت تحت تأثیر خود قرار داده و آسیب شناسی آن با هنر مادر؛ که بی شک تئاتر است، نتایج بهتری را نیز در بر خواهد داشت که البته این مهم از دید و نگاه کارگردانان دغدغه مند تئاتر معاصر ما پنهان نمانده و کم و بیش در این سالها به آن پرداخته شده است.
در پایان باید گفت که گذشته از مباحث فوق، «نظریۀ کشش سطحی» توانسته است تا هفتاد و پنج دقیقه مخاطب را درگیر کند و او را با خود همراه سازد تا از منظری دراماتیک به یکی از بحران های مهم عصر خویش بنگرد و چه بسا با همذات پنداری با کاراکترها به فکر فرو رود تا در مواردی حتی به راه حلی برای رفع مشکلات زندگی شخصی خویش یا اطرافیانش نائل آید.

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون جهانی منتقدان تئاتر)
بهزاد سیفی (behzadseyfi)
ممنون از نگاه دقیق جناب عمرانی
۲۳ آذر ۱۴۰۳
بهزاد سیفی
ممنون از نگاه دقیق جناب عمرانی
درود بهزاد جان، خسته نباشی و سپاس از دعوتت.🙏🏻🌹
۲۳ آذر ۱۴۰۳
بهزاد سیفی (behzadseyfi)
وحید عمرانی
درود بهزاد جان، خسته نباشی و سپاس از دعوتت.🙏🏻🌹
سپاس از حضور شما
۲۷ آذر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بیمار توام شفا نخواهم هرگز
از بند تو خود رها نخواهم هرگز
صد سال اگر به قبله اش سجده کنم
شیطان باشی خدا نخواهم هرگز
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید