در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال بامداد | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:09:20
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
عجیبه .
الان به شدت دلم هوایِ یک #بیربطِ موقتِ "نیلوفر" رو کرده
کجایی تو دختر ؟ :)
دلم عجیب هوای خوندنِ یه خاطره از جاده ها و موسیقیِ "علی نوبادی" رو کرده .
کجایی تو پسر ؟ :)


اره...الان منم به شدت دلم هوای پست‌های کریسمسیِ تو رو کرده...
بیایی فیلم معرفی کنی،بزنم دانلود شه...

من اینجام 💖
تو کجایی پسر؟!😊
۲۲ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر زیاد به شما مدیونم آقای براونِ عزیز . هر لحظه و در هر موقعیت صدای شما در گوشم میپیچه و راهنمایِ زندگیمه .
شما زندگیهای بسیاری رو مسح کردید و برکت دادید ؛ از جمله من . عمرتون دراز باد :)





https://www.aparat.com/v/17oAe
امیر مسعود و شقایق شمسی این را خواندند
کاوه علیزاده و قاصدک این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سپهر، نرگس رضوی و امیر مسعود این را خواندند
Samira این را دوست دارد
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

با درود
بامداد جان مفسرینی که من دیدم این شعرو اینجوری تفسیر کردند که بد گفتن حسود بر میگرده به شاعر و شاعر به رفیقش میگه اگر بدی من‌و ... دیدن ادامه ›› هم گفتتد تو خوش باش و... . ولی من دوست دارم اینجوری بخونم که حسود بدی رفیق حافظو به حافظ گفته و باقی ماجرا ... با خوانش دوم با هزارن درود این شعر تقدیم شما
۱۰ مهر ۱۴۰۱
بامداد
فدای شما بشم که انقدر قلب بزرگ و طبع بلندی دارید علی جان ، قدردان مهربونیتونم . حالا که صحبت از شعر شد ، خدا رو شاهد میگیرم که هر بار ، هر زمان و هرجا شعری از شعرای کلاسیکمون ( ویژه حضرت حافظ ...
بامداد جان از طبع بلندتونه که همیشه رفیق نوازی میکنی . ممنون
۱۰ مهر ۱۴۰۱
Ali
بامداد جان از طبع بلندتونه که همیشه رفیق نوازی میکنی . ممنون
جان دلید شما ، من ممنونم :)
۱۰ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سپهر این را خواند
سعید قدرتی، ابرشیر و مریم اسدی این را دوست دارند
من خیلی آهنگ رو نفهمیدم😊😊 اساساً آهنگ‌هایی که به زبان انگلیسی خونده میشه رو خوب و بدش رو نمی‌فهمم!!
ولی چقدر زیبا بود این بشر😍😍
یعنی اگر فرشته‌ای وجود داشته باشه قطعاً باید این شکلی باشه☺️☺️
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
امیرمسعود فدائی
من خیلی آهنگ رو نفهمیدم😊😊 اساساً آهنگ‌هایی که به زبان انگلیسی خونده میشه رو خوب و بدش رو نمی‌فهمم!! ولی چقدر زیبا بود این بشر😍😍 یعنی اگر فرشته‌ای وجود داشته باشه قطعاً باید این شکلی باشه☺️☺️
موافقم واقعن زیباست :)
ترجمه ی این شعر چون ارجاعاتِ بسیار زیادِ تاریخی و پرستشی ( کتاب مقدسی ) داره خیلی سخته ، ( خصوصن برای کسی که عهد عتیق رو نخونده باشه شاید اصلن به کل ؛ شعر بی معنا جلوه کنه ) . اما دیدم یه سایت ترجمه ش کرده و اشاراتِ کوتاه اما خوبی رو هم در توضیحِ شعر ضمیمه کرده ؛ گفتم همون رو اینجا کپی کنم شاید به درد بخوره :)


Now I’ve heard there was a secret chord

That David played, and it pleased the Lord

شنیده ام که یک کورد ( چند نت آهنگ ) سری ... دیدن ادامه ›› وجود دارد

که دیوید نواخته، و خداوند خوشش آمده

( دیوید اینگونه در کتاب سلیمان معرفی شده است: ابتدا، سائول دچار دل درد می شود. خداوند به او می گوید مردی چنگ نواز را پیدا کن، خدمتکارانش چنین مردی را پیدا می کنند ( دیوید! ). دیوید چنگ می نوازد و روح شیطانی سائول را ترک می کند و خدا خشنود می شود. و اما حالا در این آهنگ شخصیت اصلی چون می داند که دیوید آهنگی نواخته که خدا را راضی کرده پس می تواند برایش آهنگی بنویسد که با آن عشقش را راضی کند. اما به خاطر می آورد که عشقش زیاد برای موسیقی اهمیت قائل نیست بنابراین نباید تلاشش را روی آن بگذارد. بنابریان سعی می کند آهنگ hallelujah خودش را بسازد تا کسی غیر از خدا را راضی کند و همینطور که پیش می رود هر قسمت آهنگ را توضیح می دهد. )

But you don’t really care for music, do you?

اما تو زیاد به موسیقی اهمیت نمی دهی، می دهی؟

( سعی دارد با آهنگی که خدا را راضی کرده عشقش را راضی کند ولی متوجه میشود او اصلا به موسیقی علاقه ندارد بنابراین تلاشش برای نفوذ به او بی تاثیر است. )

It goes like this

The fourth, the fifth

The minor fall, the major lift

داستان از این قرار است

چهارم، پنجم

پایین جزئی، بالا عمده ( از عبارات مخصوص موسیقی )

( معمولی ترین روند نت ها در موسیقی پاپ از ریشه است به چهارم ( sub-dominant ) به پنجم ( dominant ) تا موسیقی شاد درست شود. در این قسمت روند موسیقی که می خواهد بسازد را توضیح می دهد. )

The baffled king composing “Hallelujah”

پادشاه حیرت زده سرود ( خواند ) ” تسبیح ” ( شکر خدا )

( Hallelujah یک کلمه عبری است که از کلمات ” Hallelu ” ( ستایش ) و ” Jah ” ( مدل کوتاهی از نام خدا ). دیوید در این قسمت حیرت زده و گیج توصیف شده چون Hallelujah خیلی غیر منتظره بر زبانش جاری شده. )

Hallelujah, Hallelujah

Hallelujah, Hallelujah

سپاس پروردگار


سپاس پروردگار

( کلمه Hallelujah به معنای شکر کردن خدا است و زمانی ادا میشود که شخص در برابر عظمت پروردگار شگفت زده شده است و در مواقع شادی آن را می شنوید و همراه با دست زدن است اما اینجا بیشتر حالتی نیش دار و تاریک دارد. مانند درخواست رحمت کردن و گفتن این است که خدایا شکرت لطفا کمکم کن! )

Your faith was strong but you needed proof

ایمانت قوی است اما باید ثابت کنی

( بر اساس سنت یهودی، دیوید طلب امتحان الهی می کند. اما رهبر مذهبی می گوید ما بی میل به این کاریم چون امتحان برای اطمینان خواهد آمد! )

you saw her bathing on the roof

تو او را در حال حمام کردن روی سقف دیدی

( تمام این قسمت از کتاب مقدس گرفته شده است. شاه دیوید روزی از خواب بیدار می شود و روی بام خانه اش می رود و زن زیبا و جوانی را در حال حمام کردن می بیند. به جای اینکه او را رها کند و برود شروع به پرس و جو می کند و متوجه می شود او بتشبع همسر اوریا است. کسی که برای پادشاه در یک نبرد در حال جنگیدن است. او زن را فرا می خواند و با او رابطه برقرار می کند. بتشبع باردار می شود و شاه دیوید را با خبر می کند. دیوید برای سرپوش گذاشتن روی این خیانت به دنبال اوریا می فرستد تا گزارشی از خط مقدم جنگ برایش بیاورد. به این امید که اوریا بعد از دیدنش به خانه برود و با همسرش همبستر شود و فکر کند که بچه برای خودش است. اما اوریا فکر می کند در حالی که دوستانش در نبرد هستند این درست نیست که به خانه برود، بنابراین به جای رفتن به خانه در سربازخانه می ماند. سپس شاه دیوید نامه ای از فرمانده نبرد به اوریا می دهد که او را به جایی در خط مقدم ارسال می کند که امکان مرگش زیاد است. اوریا کشته می شود و این نقطه ضعفی است برای پادشاهی و تاج و تخت. این تصویر سازی بسیار قدیمی است اما پیامش صرفا نفسانی است. شخصیت اصلی آهنگ کسی را که دوست دارد مانند کسانی که از دست داده می بیند. )

Her beauty and the moonlight overthrew you

زیبایی اش و نور ماه تو را سرنگون می کند

( نور ماه اشاره دارد به آن ساعت که دیوید بتشبع را دیده. شب. البته نور ماه به زمانی که همبستری انجام شده نیز می تواند اشاره داشته باشد. زیبایی و نور ماه هر دو در سرنگون شدن دیوید نقش دشات هاند. )

She tied you to a kitchen chair

او تو را به صندلی آشپزخانه بسته

( این قسمت نیز به رابطه شاه دیوید و بتشبع اشاره دارد و نحوه رابطه جنسی آنها! اما می تواند یک استعاره نیز باشد صندلی آشپزخانه جایگزین این جهانی پادشاهی دیوید است، و حالا این صندلی شکسته ( در خط بعدی گفته می شود ) و به جای اینکه خود حکمرانی کند حکمرانی می شود. )

She broke your throne, and she cut your hair

او تاج و تختت را شکست و موهایت را کوتاه کرد

( بتشبع جانشینی دیوید را برای پسر خود سلیمان می کند و چیزی به پسر بزرگتر دیوید ادونیا نمی رسد، بنابراین از عبارت شکسته شدن تاج و تخت استفاده شده است. قسمت کوتاه کردن موها به داستان سامسون و دلیله اشاره دارد. زمانی که دلیله موهای سامسون ( منبع قدرتش ) را کوتاه کرد کشورش مورد خیانت قرار گرفت. سامسون که از طرف همسرش مورد خیانت قرار گرفته شده بود و موهایش را از دست داده بود از طرف خدا نیز متروک می شود. سپس سامسون کور می شود و به بردگی گرفته می شود و به پایتخت دشمنانش می رود. تمام این قسمت اشاراتی است به کتاب مقدس و داستان هایی را روایت می کند که مردان توسط زنی که به او علاقه داشتند مورد خیانت قرار گرفته اند. بازیگران اصلی در این قسمت زنان هستند و حتی شکر کردن خدا برای یک زن صورت گرفته. )

And from your lips she drew the Hallelujah

و از لبان تو او تسبیح را بیرون می کشد

( اتفاقی که برای دیوید و سامسون افتاد هر دو تراژدی های عظیمی هستند. لئونارد کوهن ( خواننده ) می گوید این موقعیت ها نیز مسیر الهی هستند – با گفتن شکر خدا به صورت غمگین. آخرین عمل یک فرد صدا کردن خدا است: آه خدایا، لطفا مرا دریاب و لطفا همین یکبار به من قدرت بده ( judges 16:24 ). این آخرین کاری است که یک مرد مبارز اما شکست خورده انجام می دهد. سامسون زمانی که توسط عشقش مورد خیانت قرار گرفت، کور شد، خدا را از خود نا امید کرد، توسط دشمنانش تحقیر شد در آن پایین ترین نقطه ازخدا خواست به او قدرتی دهد که خود و دشمنانش را نابود کند. ایمان آخرین مکان امن برای انسان شکست خورده است. )

Hallelujah, Hallelujah

Hallelujah, Hallelujah

سپاس ای پروردگار

سپاس ای پروردگار

You say I took the name in vain

I don’t even know the name

But if I did, well really, what’s it to you?

تو می گویی من نام را بیهوده برگزیده ام

من حتی نام را نمی دانم

اما اگر این کار را کرده ام، خب واقعا، این برای تو چگونه است؟

( در این قسمت منظور از نام همان نام خدا است که یهودیان معتقدند تنها خاخام ها می توانند به زبان بیاورند. عشقش به او می گوید بیهوده نام خدا را استفاده می کند اما او می گوید من حتی او را نمی شناسم حتی اگر می شناختم برای تو چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟ )

There’s a blaze of light

In every word

It doesn’t matter which you heard

The holy or the broken Hallelujah

درخششی از نور آنجاست

در هر کلمه ای

مهم نیست کدام را می شنوی

تسبیح مقدس را یا ( تسبیح ) شکسته را

( هر کلمه ای مانند دیگر کلمات مقدس است، مهم نیست که شکر خدا را به صورت مذهبی می شنوی یا به حالت کمک خواستن از خدا. )

Hallelujah, Hallelujah

Hallelujah, Hallelujah

سپاس ای پروردگار

سپاس ای پروردگار

I did my best, it wasn’t much

I couldn’t feel, so I tried to touch

I’ve told the truth, I didn’t come to fool you

من نهایت تلاشم را انجام دادم، زیاد نبود ( چشمگیر نبود )

نمی توانم احساس کنم بنابراین سعی کردم لمس کنم

من حقیقت را گفتم، نیامده ام که تو را فریب بدهم

( به سستی اش به عنوان یک مرد اعتراف می کند چون بهترین تلاشش آنچنان هم قدرت نداشته و دیگر عشق را در رابطه اش احساس نمی کند. تمام آنچه گفته از روی صداقت بوده و امیدوار است همین باعث خشنودی عشقش شود. )

And even though

It all went wrong

I’ll stand before the Lord of Song

With nothing on my tongue but Hallelujah

و حتی اگر

همه اینها اشتباه پیش برود

من مقابل خدای موسیقی ایستاده ام

بدون اینکه چیزی جز تسبیح بر زبانم باشد

( تمام عشق های بزرگ زندگی، حتی آنهایی که پایان خوشی ندارند به شدت افسرده کننده هستند و روح انسان را از هم می پاشند وقتی به پایان می رسند یک چیز به ذهن می آید و آن شکر کردن خدا تنها برای وجود آن عشق در زندگی است. پس او متشکر است که توانسته به مقابل خدا برود و شخصا از او برای داشتن چنین عشقی تشکر کند. هر چند این شکر خدا خود نوعی کمک خواستن برای بدست آوردن آن عشق نیز بود. )


۲۴ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سسیلی براون نقاشیه که دغدغه ش کاوش در اروتیسم و روابط و مسائل جنسیه . منتقدینِ سنتی اون رو نقاشی وقیح و بی هدف میدونن .
سسیلی اگرچه هنرمندی فیگوراتیو به حساب میاد اما به آرمانهای اکسپرسیونیسم انتزاعی مثل خودانگیختگی ، بیان شخصی و ... همچنان وفاداره .
میونِ پیچشهای رنگ و ریفها و تاشهای وحشیِ سسیلی به یک چهره ، حیوان ، اندامهای خصوصی ، معاشقه و ... برخورد میکنیم که ما رو یادِ گاستون ، دکونینگ و حتا دگا و از جدیدترها کراسنر میندازه . فرم در آثارِ براون مخاطب رو هیجان زده میکنه و دلیلش جابجاییِ مکرر و بی قرار بین حالتهای انتزاعی و فیگوراتیوه .
منتقدینِ مخالف براون معتقدن کنشهای زنانه در نقاشی برای دو دهه پیش جذاب و حتا حیاتی بود اما امروزه حرکتی سودجویانه ست تا فقط مخاطبِ عام رو تحت تاثیر قرار بده ، برای همین در تحلیل آثار براون ؛ کارهاش رو مصنوعی اما شهوت انگیز میدونن که با تمامِ اشوبها و هیجانات و درامِ پشتِ رنگها ، سازمان یافته و خسته کننده به نظر میرسن .
در کنارِ این صحبتها اما برخی هم بر این باورن که ابهاماتِ ناشی از بازیِ مداومِ او بین تصویر و انتزاع ، مخاطب رو با سوالاتِ فوری و آنی مواجه میکنه . سوالی که شاید این باشه که منِ مخاطبِ روبروی اثر ایستاده ؛ چگونه می تونم مسئولیت اونچه رو که فکر می کنم می بینم به عهده بگیرم ؟!!


پ.ن :
هنرمندان شناخته شده و بزرگ رو همه میشناسیم یا بواسطه ی رسانه ها یا کتب درسی و ...
دوست دارم گاهی از آرتیستهای بزرگ اما کمتر شناخته شده ( برای ایرانیها ) بنویسم تا شاید بهانه ای بشه برای سرچ و مطالعه و شناختِ بیشتر و در نهایت لذت بردن از اونها و آثارشون .





* چه بسیار تراژدیهای باشکوه که با یک کف زدن به مضحکه بدل شدند ...
* عروسکهای خیمه شب بازی ، بیهوده رویای مونولوگِ هملت را میبینند .
* توجیه آدمخوارها : آدمها گاوند .
* انسان باشیم ! دستِ کم تا هنوز علم کشف نکرده که ما چیز دیگری هستیم .
* من ایمانم را به کلمه از دست داده بودم ، سانسور آن را به من پس داد .
* عقیده ی خود را اظهار کردن یک چیز است و از خود نقل قول کردن ؛ چیزِ دیگری .
* طنزِ حقیقی صدمه نمیزند ، میکُشد .
* انسانهایی که مثل خدایان تکریم میشوند ؛ در طول زمان عملن خصایص انسانیِ خود را از دست میدهند .



فکرهای اصلاح نشده ی یرژی لتس منو ... دیدن ادامه ›› یادِ نیچه میندازه . نیچه ای که معتقد بود حرفی رو که دیگران در کتابها مینویسن و همچنان شاید نتونن بگن ؛ او میتونه در یک جمله بیان کنه ؛ و حقیقتن هم همینطور بود که میگفت . . یرژی لتس هم ساده صحبت میکنه ، بی پیچیدگی ، اما عمیق .. بس بسیار عمیق .
اگر دوست داشتید شما هم بخونید و ازش لذت ببرید .




بامداد جان
این ساده عمیق مغروقمان کرد ، جستجو در کتاب فروشی های برخط و انقلاب و تارنماهای قانونی و غیرقانونی دانلود کتب ، بی نتیجه بود
این دردانه نغز را از کجا ابتیاع کنیم ، گویا از سال 1388 تجدید چاپ نشده
بسیار از شما می آموزم
و سپاس که متواضعانه و صبورانه دانایی و آگاهی را به اشتراک می گذارید
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
بامداد
بزرگوارید :)) . ممنونم از لطف و کوچک نوازیتون :) چَشم :)

سپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاس ما را کشـــــــــــــدار و جــــــــــــــــــــاندار بخوانید بزرگوارِ بنده نواز
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
مریم اسدی
آقا شما بی نظیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرید :) سراپا گوش می شویم و جان متبرک می کنیم پس از شنود : خدا نگهبان و نگاهدار صوت داودی تان باشد ...
با درود خانم اسدی از بامداد که خبری نیست . نمیدونم شما هستید یا نه امشب یادش افتاده بودم اومدم صفحه‌ش رو مروری کنم . این پست‌و دیدم فایل صوتیش نیست . شما می‌تونید اپلود کنیم بلکه صدای بامدادم بشتویم.
۱۷ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادم باشه ؛
مبادا تنگ نظری ، نگاه و قضاوتم رو نسبت به دیگران شکل بده . 

یادم باشه ؛
از موفقیت ، امکانات ، پیشرفت و لذت بردنِ دیگران برآشفته نشم اگر خواهانِ اینم که موفق باشم ، رشد کنم و از زندگی لذت ببرم . 

یادم باشه ؛ 
سهم خواهی ، موضعم رو نسبت به مسائل تعیین نکنه .

یادم باشه ؛ 
اگر کسی هر روز هزینه میکنه و بطور مثال تئاتر میبینه ، به جای شک و انگ ... دیدن ادامه ›› و ... ،  ازش عشق ورزیدن و بها دادن رو بیاموزم  .

یادم باشه ؛
نرنجم از قضاوتِ کورکورانه ی دیگران ؛ همچنانکه نیچه گفت : کسانی که می رقصند، دیوانه به نظر می‌آیند؛ نزد کسانی که موسیقی را نمی‌شنوند.

یادم باشه ؛ 
زود روی گزینه ی " دوست دارم " کلیک نکنم . این مهمه که هشیار باشم : که با حتا یک " کلیک " دارم از چی حمایت میکنم و در صفِ چه نگاه و نگرشی قرار میگیرم .

یادم باشه ؛
از اصلاحِ موضع و تصحیحِ اشتباهم و از عذرخواهی نترسم .

یادم باشه ؛
در کنارِ ایمان و وفاداری به خوشبینی و مثبت اندیشی ، هشیارانه برائتم رو از هرگونه شارلاتانیزم و ... اعلام کنم .





یادمان می ماند
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
بامداد
دقیقن اون جمله ارتباط کاملن مستقیمی با حمله ای که به شما شد داره نیلوفر جان .  متاسفانه کسانی که در اون مقاله به کاربرانِ تیوال میتاختند که چرا بی پشتوانه ی نظری و بدونِ هیچ استناد و منطق و  دلیلی ...
بزرگواری و بلند طبع بامداد جان. در جهان آدمها اونقدر تناقض دیدم که فقط عبور می کنم. اما برخی خصلت ها عجیب پررنگ خودشونو نشون میدن.
ارادتمندم دوست خوبم که وجودت و همراهیت همیشه با خیرخواهی و محبت هست.
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
نیلوفر ثانی
بزرگواری و بلند طبع بامداد جان. در جهان آدمها اونقدر تناقض دیدم که فقط عبور می کنم. اما برخی خصلت ها عجیب پررنگ خودشونو نشون میدن. ارادتمندم دوست خوبم که وجودت و همراهیت همیشه با خیرخواهی و ...
تو چنان درخشانی نیلوفر جان که تاریکی به هر شکل و در هر قامتی ، فقط میتونه جایی که نیستی ، اعلان حضور و وجود کنه . بودنت روشنایی و نور محضه رفیق جان . الهی که همیشه سلامت باشی و بیش از پیش در جهان شگفت انگیز ادبیات و هنر بدرخشی :)
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مادر ترزا میگفت :
«اگر می‌خواهید برای ایجاد آشتی در جهان، کاری انجام دهید، به خانه‌ بروید و خانوادتان را دوست بدارید.»
معتقد بود قدرتِ عشق بس بیش از هرگونه تظاهرات و ... توانایی اصلاحِ جامعه رو داره . با گذشتِ زمان منم امروز باهاش هم عقیده و هم نظرم . دیگه سالهاست در من اثری از اون حالِ پر التهاب و آشوبِ پر شر و شور نیست . الان معتقدم وقتی از " بدی " صحبت میکنی ، در هر صورت ، مشغول تکثیرِ اون بدی هستی . چه در اثرِ هنریت ، چه در خطابه ی اجتماعی و سیاسیت و چه در گفتگوهای روزمره و ... مهم نیست در موردِ بدی چی میگی ، نتیجه تکثیرِ اون بدیه در حال ها و احوالها و روحیه ها و کلام ها و عملکردها و ...
توی کار و حرفه ام ، بارها شده برآشفته از موضوعی سیاسی یا اجتماعی و ... انتقادهای تند و آتشین کردم و دستِ آخر دیدم اونچه برام مونده یه اثرِ بسیار عصبی و لبریزِ بغض و سرشار از بیزاری و تاریکیه که خودش برای از بین بردنِ انرژی و انگیزه و امیدِ اطراف ، کافی به نظر میرسه . دیدم خودم عملن در صف و طرفِ همونهایی هستم که ازشون انتقاد میکنم . باهاشون سرِ جنگ دارم . ازشون متنفرم . دیدم هیچ فرقی با اونها ندارم . فقط ظاهر و شکل و شرایطِ دشمنیها و دیکتاتوریها و عربده کشیهامون متفاوته . اما نتیجه و حال ؟! یکسانه .
و امروز بس بیش از همیشه با عیسای مسیح همفکر و همراهم که فرمود : آنکه به شمشیر زندگی کند ؛ به شمشیر خواهد مرد .
چرا اینها الان به ذهنم زد ... دیدن ادامه ›› و به فکرم رسید ؟
چون این شعر رو خوندم :

ای ظرافت آهو
چین عشوه بر پیشانی صخره
ای لمس لطافت
در گودی استخوان!
ردپای عطر
در سرای برگ‌ها و شاخه‌ها!

وقتی همه در مراقبت از خواب
به رویا پناه برده بودند
ما به تقسیم ذره‌های شب مشغول بودیم.

ای نگاه تو رد صبح بر خلوت اردیبشهت!
در شیب کوهستان نفس بربز
تا گل‌پونه‌ها به اشتیاق تو گل بدهند.

خاطره از درون رگ‌ها
ترتیب تقویم به دیدار بود!
آنجا که چشمه با روی روشن تو‌
دشت سینه‌ی مرا متبرک کرد.

برای اجابت دیدار
به لحظه‌ی سفر در بازوان خودم برمی‌گردم
که ردپای تو مرور منظم اشتیاق است.

ای ردپای آهوی در برف
خال سپید به رسم افق
مسیر منقش به اضطراب و حیا!

به دنبال تو می‌گردم
که رد چشم می‌ریزی
آن‌جا که گل‌ها از زیارت نگاه تو برمی‌گردند

زائر بپذیر
تا از آستان بازو به تو سلام بگویم!


این شعرِ میثم متاجی یک عاشقانه ی شخصی نیست . یه راهکاره . یه دستورالعمل برای رهایی . برای نجات . سیاسی ترین و کوبنده ترین و آزادیخواهانه ترینِ شعرها و خطابه ها و بیانیه ها و ... هم به گمان و اعتقادِ من ؛ در برابر این شعر ، الکن و دست و پا گم کرده و ناکارامدن .
این شعر با عشق ، آزادی ایجاد میکنه ؛ نه با جنگ و آشوب و آنارشی . این شعر تن به هیچ بلا و بلوایی نمیده .
این شعر یادآورِ جمله ی مادر ترزاست . این شعر توانِ حرکت دادن و برخیزاندن داره . چون بهت نشون میده زندگی چقدر میتونه زیبا باشه . این شعر به تاریکی فحش نمیده ، نور رو تحسین میکنه . لب و دهن نیست که زار بزنه و آوار بشه روو اعصابت . امیدوار و چابک ؛ راهِ برون رفت رو پیشنهاد میده که : " نور رو دنبال کن " . و اینگونه به جای استیصالِ فلج کننده ی اندوه ، برات انگیزه و ایمان رو به ارمغان میاره . بالهایی که باهاشون بتونی به هر ناممکن سفر کنی و هرانچه خواهانشی فراچنگ بیاری .
عشق تواناییِ نجاتِ انسان رو داره . و انسانِ نجات یافته میتونه هر معجزه ای رو مقدر کنه .
این شعر ؛ تمام عیاره . در آشفته بازاری که به قولِ نیچه ( اغلب ) شعرهای عاشقانه چیزی نیستن جز اندکی ملال و اندکی شهوت ، این عاشقانه ی میثمِ متاجی ؛ رهایی و رستگاریِ توامانه .
زنده باد










فرهاد آقارضائی و سپهر این را خواندند
امیرمسعود فدائی، کاوه علیزاده، قاصدک و مریم اسدی این را دوست دارند
دیکتاتوران امروز ، کودکان مرعوب و مهجور دیروزند که کسی به آشتی به خانه شان نرفت.


" با دنده سنگین برانید" جاده های شعر "متاجی " کوهستانی و پردست انداز است :)
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
مریم اسدی
زاینده و پاینده قلمی که مروج مهر است و آگاهی ، نبی مهرڱسترید بامداد جلیل
زبان در برابر شکوه کلام و شفقت بیانتون قاصره بانو :)
درودها بهتون
و چقدر دلم هوای خوندن شعرهاتون رو کرد . کاش وقت کنید و بیشتر بنویسید برامون ، چون به جد خاص و یگانه اید .
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
بامداد
زبان در برابر شکوه کلام و شفقت بیانتون قاصره بانو :) درودها بهتون و چقدر دلم هوای خوندن شعرهاتون رو کرد . کاش وقت کنید و بیشتر بنویسید برامون ، چون به جد خاص و یگانه اید .
سرگیجه واژه مابعد چرخ و فلک زمانه از یَد ساقی محله ماست :)



رعنا و مانا ، سماع واژه های صوفی درک و شهودتان بامداد شفیق
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بخت یارم بود که تونستم این فیلم زیبا رو الان ببینم . فیلمی که تماشاش برام بسیار دلچسب و خوشایند بود . اثری پخته ، ظریف و چشم نواز .
لحظاتِ بسیاری از فیلم بهم گوشزد میکرد که در حالِ تماشای اثری هستم که کارگردانش اهل فلسفه ست و اونچه میبینم محصولِ درست و رسیده ی نگاهِ گرانقدرشه .
شروعِ چشم نوازِ فیلم و همراهیِ صدای پدرِ خانواده در وصف " هنر " ِ رنگ و طرحِ فرشها و قرابتِ ورق زدنِ فرشها با قدم زدنِ دختر در آموزشگاه و دیدن و شنیدنِ رنگها و طرحهای مختلفِ سازها و صداها ..
لذت بردم از اشاراتِ به گاه و مناسب نویسنده که چقدر هوشمندانه راه بر تفسیر گشوده بود . انتخاب دقیق و به جایِ مرتضی پاشایی ، هوشمندی در همنفسی ؛ همدلی و نزدیکیِ پدربزرگ و نوه ، دوچرخه سواریِ دختر در سطح شهر ، ممنوعیتِ ساز و موسیقی و ارادتِ پر سفسطه ی پدر اما به مایکل و بسیاری از لحظات و دقایقِ درخشانِ دیگر که همگی فکر شده و دقیق بود .
فیلم به گمانِ من از کلام نخستینِ کاوه آفاقِ عزیز شروع شد ، اونجا که نجواگونه گفت : اینم یه جورشه آقاجون ، مسالمت آمیزه . و اینجا ساز زدن رو معادل و هم تراز ِ اعتراض های کارگری و ... قرار داد . ساز زدنی که در طول فیلم متوجه میشیم یک نماده از هرانچه به صلاحدید و میلِ جامعه ؛ ناهنجار و ساختار شکن و نادرسته . فیلم از اون نقطه آغاز شد تا در ادامه ؛ پوسته ی ظاهری رو خودمون کنار بزنیم و از سطح عبور کنیم تا به حرف و دغدغه ی اصلیِ کارگردان ... دیدن ادامه ›› برسیم .
دست مریزاد . خیلی وقت بود که فیلمی اینچنین درخشان از سینمای ایران ندیده بودم . بسیار لذت بردم و خوشحالم که امکانش برام مهیا شد تا بتونم امروز ببینمش .
زنده باد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید