در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال Ali | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:47:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
با درود
شاهنامه سراسر حکمت است و این حکمت در آغاز و پایان داستان‌ها که حکیم توس از قید و بند بایستنی‌های داستان و داستان
گویی آن هم در قالب داستان حماسی فارغ است، بیشتر و بیشتر نمود پیدا می‌کند.

آغاز داستان سیاوش گه فکر می‌کنم اگر خوب خوانده شود خیلی به کار تیوالیون علی‌الخصوص دیوار نویسان بیاد:
( این مطلب‌و به عمد در دیوار نمایش‌ها گذاشتم اگر علاقه‌مند نیستید بیشتر نخونید وقتتون تلف نشود )

کنون ای سخن گوی بیدار مغز
یکی داستانی بیارای نغز

سخن چون برابر شود با خرد
روان سراینده رامش برد

کسی را که اندیشه ناخوش بود
بدان ... دیدن ادامه ›› ناخوشی رای او گش بود

همی خویشتن را چلیپا کند
به پیش خردمند رسوا کند

ولیکن نبیند کس آهوی خویش
ترا روشن آید همه خوی خویش

اگر داد باید که ماند بجای
بیآرای ازین پس بدانا نمای

چو دانا پسندد پسندیده گشت
به جوی تو در آب چون دیده گشت

زگفتار دهقان کنون داستان
تو برخوان و برگوی با راستان

کهن گشته این داستانها ز من
همی نو شود بر سر انجمن

اگر زندگانی بود دیر یاز
برین وین خرم بمانم دراز

یکی میوه‌داری بماند ز من
که نازد همی بار او بر چمن

ازان پس که بنمود پنچاه و هشت
بسر بر فراوان شگفتی گذشت

همی آز کمتر نگردد بسال
همی روز جوید بتقویم و فال

چه گفتست آن موبد پیش رو
که هرگز نگردد کهن گشته نو

تو چندان که باشی سخن گوی باش
خردمند باش و جهانجوی باش

چو رفتی سر و کار با ایزدست
اگر نیک باشدت جای ار بدست

نگر تا چه کاری همان بدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی

درشتی ز کس نشنود نرم گوی
به جز نیکویی در زمانه مجوی

گش : در اینحا معنی ناخوش نارس و از روی تکبر میدهد
اهوی خویش: خود را آهو میبیند در صورتی که خوی وحشی دارد
بیارای از این پس به دانا نمای : ظاهرت مثل آدم عاقل نیست چه برسد باطن تو
همی آز نگردد کم به سال: گرگ تو با تو پیر میشود خیال نکن علاج رفتار زشت مو سفید کردن است
که هرگز نگردد کهن گشته نو: کارای زشتی که میکنی روز به روز با ورژن جدیدتر و زشت تری اونارو انجام میدی
تو چندان که گویی سخن گوی ... دیدن ادامه ›› باش خردمند باش جهانجوی باش
اونقدری که میپنداری درست است و عامل هستی حرف بزن
اهل تفکر و ژرف شدن باش و در زمین سیر کن
فکر کنم در آیه ی ۸ سوره روم داریم که
اولم یسیرو فی الارض فینظر کیف کان عاقبت الذین من قبلهم
البته آیه ۹ اون اگر اشتباه نکنم ضربه عجیبی وارد میکنه
که در مورد خودتون فکر کردید آیا تا حالا؟
۰۶ اردیبهشت
بهنام دیناری
گش : در اینحا معنی ناخوش نارس و از روی تکبر میدهد اهوی خویش: خود را آهو میبیند در صورتی که خوی وحشی دارد بیارای از این پس به دانا نمای : ظاهرت مثل آدم عاقل نیست چه برسد باطن تو همی آز نگردد ...
با درود ممنون که خواندید و نظر دادید .
و ضمن تشکر از معانی که از ابیات کردید به دلیل اینکه ممکنه دوستان دیگری هم این مطلب‌و بخونند باید بگم با اکثرش هم‌سو نیستم . بازم ممنون
۰۶ اردیبهشت
Ali
با درود ممنون که خواندید و نظر دادید . و ضمن تشکر از معانی که از ابیات کردید به دلیل اینکه ممکنه دوستان دیگری هم این مطلب‌و بخونند باید بگم با اکثرش هم‌سو نیستم . بازم ممنون
عرض ادب خوشحال میشوم نظر شمای عزیز و دیگر عزیزان را بخوانم . مخلصیم
۰۷ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سرانجام گفت این ز کشتن بتر
که من پیش رومی ببندم کمر

ستودان مرا بهتر آید ز ننگ
یکی داستان زد برین مرد سنگ(فردوسی)

ستودان : گور،قبر

فرهنگ ایرانی فرهنگ نام و ننگست.
فرهنگ آزادگیست.
نون جوین می‌خورد به فلک باج نمی‌دهد.
...چون او را بدیدند،
اگر خواستند و اگر نه او را بزرگ داشتند که مردان را جهد اندر آن باید کرد تا یک‌بار وجیه گردند و نامی، چون گشتند و شد و اگر در محنت باشند یا نعمت ایشان را حرمت دارند و تا در گور نشوند، آن نام از ایشان نیفتد...
تاریخ بیهقی به کوشش دکتر خطیب رهبر

با درود
یه گپ کوتاه از مترجم چیره‌دست عبدالله کوثری دیدم که با اشاره به اینکه ترجمه‌ی " ریچارد سوم " رو با نگاهی به تاریخ بیهقی انجام داده و اینکه تاریخ بیهقی‌و همواره در کنار خود داشته، به ارزش‌مندی این اثر بی‌بدیل توجه فراوون می‌دهد.
از اونجایی که ریچارد سوم‌و بارها به خاطر همین ترجمه عالی نگاه کردم و خواندم و به تاریخ بیهقی هم علاقه فراوونی دارم می‌خوام بگم که نه تنها ... دیدن ادامه ›› در ترجمه میشه از آن بهره برد بلکه از تاریخ بیهقی به تنهایی می‌شود هفت هشت‌‌تا نمایشنامه در قواره‌ی ریچارد در آورد که متاسفانه هنوز که هنوزه کاری در این مورد نشده...
پ.ن بعد پونزده بیست سالی که نمی‌تونستم با دقت بخونم وقتی به خونده‌ها و نخونده‌ها دوباره مراجعه می‌کنم میبینم چه لذتی‌ داره خوندن ....

شاهنامه فردوسی‌، حافظ
و
بیهقی
آرام‌بخش این روزای خیل سخته برای من ...
با درود
یه جایی در " کتاب باز " اردشیر رستمی میگه : انسان کارهای نکردش هم هست .‌..
اتفاقا به نظر من مخصوصا در این روزگار انسان بیشتر کارهای نکردشه؛ کارهایی که می‌تونسته انجام بده ولی تصمیم گرفته انجام نده و اینجاست که عیار انسان‌ها بیش از پیش مشخص میشه ...
علی در مورد خودم میگم: تمام کارهایی که نمی‌کنم از ترسه... من جداً توان ذهنی و جسمی حبس و شکنجه و کشته شدن ندارم! راستش رو بخوای یه زندگی سادهٔ توأم با کمی بدبختی و کمی نگرانی و کمی تشویش و کمی ناامیدی رو به مردن ترجیح میدم...
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
امیرمسعود فدائی
علی در مورد خودم میگم: تمام کارهایی که نمی‌کنم از ترسه... من جداً توان ذهنی و جسمی حبس و شکنجه و کشته شدن ندارم! راستش رو بخوای یه زندگی سادهٔ توأم با کمی بدبختی و کمی نگرانی و کمی تشویش و کمی ...
.

خسته ام دیگر ازین در قامتِ غم زیستن
با بهشتِ نسیه در نقدِ جهنم زیستن!

زندگانی نیست، تمرینِ فراوان مُردن است
شرم می آید مرا زینگونه کم کم زیستن!

باد تا چون من بگویی: هرچه باداباد! هان!
تا کجا بر بامِ هستی همچو پرچم زیستن؟!

قطره ام، اما مخیّر بینِ دریایی عمیق،
یا که آویزان ز برگی مثلِ شبنم زیستن!

آه ای سهراب! اینک، مرگ و جاویدان شدن،
یا در آغوشِ پدر با ننگِ مرهم زیستن!

هرچه ممنوع است خواهم خورد، باری! مِی بیار
تا بنوشم شادیِ مانندِ آدم زیستن!

با دلی چون موم دشوار است اما چاره چیست؟!
حال چندی هم شبیهِ سنگ محکم زیستن!

عاقبت عیدی ازین تقویم بیرون می کشیم
از پسِ عُمری در انبوهِ محرم زیستن!


#حسین_جنتی
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
باز هم دم شجاعان گرم...
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گفتمش: (( سلسله زلف بتان از پی چیست؟ ))
گفت: (( حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد ))

به نظرم یکی از طنار‌ترین و شاید مطلق طنازترین شاعر ما حافظه.

در حال خواندن شعری به غایت عرفانی هستی؛ ناگهان به بیتی می‌رسی در حالی که هنوز در اوج آسمونهایی بدون اینکه به فضای شعر ضربه بخورد، ناخوداگاه لبخندی میزنی ... دیدن ادامه ›› جان‌فزار

حالا شعرو یه بار دیگه بخونیم از بالا به پائین و ناگهان در بیت اخر

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا
سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد

محمد فروزنده و میثم محمدی این را خواندند
امیرمسعود فدائی، Reza1991s، سپهر و نرگس رضوی این را دوست دارند
گاهی اوقات به صفحه تیوالم سر می‌زنم که ببینم چی نوشتم. چرا که پیش میاد که تحت تاثیر شرایطی خاص چیزهایی بنویسیم که از منطق به‌دور باشه و دیدن دوباره نوشته‌ها و نظرات مرتبط با ان‌ها می‌تونه بعدها راهگشا باشه...
اینجا نوشتم که :

" به نظرم یکی از طنار‌ترین و شاید مطلق طنازترین شاعر ما حافظه."

بهتر ... دیدن ادامه ›› بود می‌نوشتم؛ طنازی‌های شعر حافظ را بسیار دوست دارم.
چرا که،
اول من همه‌ی اشعار فارسی‌و نخوندم یا بهتره بگم به غیر حافظ و فردوسی چیزی نخوندم یا اگر خوندم خیلی پراکنده . همین حافظ و فردوسی رو هم هنوز که هنوزه روخونی درستی نمی‌تونم ازش بکنم چه برسد به صدور حکم ...
.دوم که اصلا به نظرم مقوله ی هنر حکم بردار نیست...


۱۴ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فلک را ندانم چه دارد گمان
که ندهد کسی را به جان خود امان

کسی را اگر سالها پرورد
درو جز به خوبی دمی ننگرد

چو ایمن کند مرد را یک زمان
از آن پس بتازد برو بیگمان

به تخت اندر آرد نشاند به خاک
از این کار نی ترس دارد نه باک

به مهرش مدار ای برادر امید
اگرچه دهد بیکرانت نوید

شاهنامه ( خردنامه‌ی حکیم توس )
میثم محمدی، محمد فروزنده و غزل این را خواندند
امیرمسعود فدائی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آدمیزاد یک‌بار به دنیا می‌آید اما در هر جدایی یک‌بار تازه می‌میرد. مرگ دردی است که درمانش را با خود دارد، چون برسد دیگر دردی نمی‌ماند تا درمانی بخواهد. اما جدایی:
دردی‌ست غیر مردن، کان را دوا نباشد
پس من چگوته گویم کاین درد را دوا کن

سوگ مادر، شاهرخ مسکوب
مهرناز خلیلی، سمیرا و stanco این را خواندند
امیرمسعود فدائی و غزل این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوش دیدم که ملایک درِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند

ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت
با منِ راه نشین بادهٔ مستانه زدند

آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نامِ منِ دیوانه زدند

جنگِ هفتاد و دو ملت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند

شُکرِ ایزد که میانِ من ... دیدن ادامه ›› و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغرِ شکرانه زدند

آتش آن نیست که از شعلهٔ او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

کس چو حافظ نَگُشاد از رخِ اندیشه نقاب
تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند.

به نظرم از حدود ۵۰۰ غزلی که حافظ سروده به غیر از بیست‌سی تاش همگی شاهکارند. با این حال فکر می‌کنم اگر از خود حافظ می‌پرسیدند ۵ تا از بهترین غزل‌هایی که سرودی‌و انتخاب کن بی برو برگرد یکیش این غزل بود. بیت پایانی غزل گواه این مدعاست.
یک شاهکار به تمام معنا، یک داستان کوتاه، یک متن روایی بی‌نقص، یک اثر عرفانی بی بدیل.
حالی به حافظ دست داده شگفت انگیز، از خود بی‌خود شده و قلم برداشته و سر زلف سخن‌و شانه زده و خلق کرده .‌‌.
به نظرم بیت اخرو پس از سرودن باقی غزل و خواندن چند باره‌ی آن و حظ وافری که برده، سروده . خودش هم شگفت زده شده از آنچه سروده و با خود گفته :
کس چو حافظ نَگُشاد از رخِ اندیشه نقاب
تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند.
محمد فروزنده، میثم محمدی و stanco این را خواندند
امیرمسعود فدائی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چو غنچه گرچه فروبستگیست کارِ جهان
تو همچو بادِ بهاری گره گشا می‌باش

به نظرم این بیت حافظ شاه‌کلید حال خوبه انسان‌ست ...
stanco، محمد فروزنده و میثم محمدی این را خواندند
امیرمسعود فدائی و غزل این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک حقیقت ناخوشایند در مورد روانشناسی انسان هم احتمالا در اینجا در کار بوده است، زدودن دروغ‌ها پس از انکه راه به جهان عمومی پیدا کردند دشوار شود: ظاهرا ما آمادگی زیادی داریم که حرف‌هایی را به عنوان حقیقت به خاطر بسپاریم حتی پس از آنکه اعتبار آنها مخدوش شده و از بین رفته است.مثلا اگر شایع شود ... وبعد معلوم شود این داستان جعلی بوده است، درصد چشمگیری از مردم همچنان آن را به عنوان واقعیت به یاد می‌سپارند. در رواشناسی این را تاثیر حقیقت موهوم (illusory truth effect ) می‌نامند.
کتاب دروغ سام هریس

رسانه‌های جریان اصلی اغلب با دانستن این ویژگی روانی انسان ذهن‌ها را می‌شویند(false flag ) و سپس با تکذیب خبر خود را تطهیر می‌کنند.
گول نخوریم ...
سپهر، stanco، امیرمسعود فدائی و میثم محمدی این را خواندند
امیر مسعود، نیلوفر و نیلوفر ثانی این را دوست دارند
به‌به چقدر خوشحال شدم از این " دوست دارم " زده شده . واقعا و بدون هیچ گزافه‌گویی خیلی نگرانتون بودم رفیق قدیم تیوالی ....
۰۴ آبان ۱۴۰۲
Ali
به‌به چقدر خوشحال شدم از این " دوست دارم " زده شده . واقعا و بدون هیچ گزافه‌گویی خیلی نگرانتون بودم رفیق قدیم تیوالی ....
دورت بگردم رفیق... 😊🌷🙏
من چقدر خوشحال شدم از خوندن نوشته‌ت...همچنان توی نوشته‌هات، دلسوزی...و همچنان از هیجاناتِ بدونِ فکرِ جمعی،بیزار👌💖
۰۴ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما از سرزمین هرز شرمندگی و بلوای اجتماعی می‌توانیم فقط با پیروی از یک حکم اخلاقی دور بمانیم ... دروغ نگو !

کتاب دروغ
سام هریس
میثم محمدی این را خواند
امیرمسعود فدائی و سپهر این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به‌زودی خاکستر و استخوان خواهی بود،تنها نامی از تو باقی می‌ماند، یا شاید حتی نامی هم از تو بر جای نماند، گرچه نام هم چیزی جز صدایی توخالی و تکرار آن نیست. تمام آنچه آدمی در زندگی بدان دل می‌بندد پوچ و تباه و به درد نخور است؛ انسان‌ها همچون سگ‌هایی غران یا کودکانی در حال نزاعند که لحظه‌ای می‌خندند و لحظه‌ای دیگر می‌گریند.امانت، نزاکت، عدالت و حقیقت ار زمین رخت بربسته و به المپ پرکشیده‌اند. پس چرا هنوز این‌جایی ؟
تاملات مارکوس اورلیوس
میثم محمدی، ژنرال، سپهر و Reza1991s این را خواندند
امیرمسعود فدائی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به‌زودی جهان را فراموش خواهی کرد،و به‌زودی جهان هم تو را از یاد خواهد برد.

تاملات مارکوس اورلیوس
ترجمه‌ی عرفان ثابتی .
میثم محمدی این را خواند
امیرمسعود فدائی، هانیه مدرس، سپهر و مژگان این را دوست دارند
تُنسیٰ کَأنَّکَ لَم تَکُن...
۰۵ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه اندوه بار است ای خدایان جهان به شب‌هنگامان. و چه رازگونه است مِهی که مرداب‌ها را می‌پوشاند. اگر پیش از مرگ رنجی فراوان برده باشی و اگر بار گران جانکاهی بر دوش گرد جهان می‌گشتی، می‌فهمیدی.و اگر خسته باشی و بی هیچ بیم و دریغی به ترک جهان و به ترک مه و مرداب و رودخانه‌هایش رضا داده باشی، می‌فهمیدی .اگر حاضر بودی با روحی سبک به کام مرگ فرو روی و می‌دانستی تنها مرگ مرهم زخم توست، می‌فهمیدی.

مرشد و مارگاریتا
ترجمه‌ی عباس میلانی
...حتی به نظر می‌آمد بدون هر گونه ملامتی ولی با اندوهی ژرف همه کاری را از دست بشر ساخته می‌داند. با این طرز فکر به جایی رسیده بود که هیچ کس و هیچ چیز نمی‌توانست او را بترساند یا حیرت زده کند.‌‌.‌.
برادران کارامازوف
با درود به همه دوستان‌این اکانت احتمالا به زودی پس از اقدام تیوال حذف خواهد شد ...
پیشاپیش بابت پاک شدن مطالب بنده پای نوشته‌هاتون که احتمالا پاسخی دادید عذر خواهی میکنم ....

ممنون بابت معرفت‌تون ، بودن‌تون و تمامی مطالبی که یادم دادید 💚
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ خویش
بیرون کشید باید از این وَرطه رَختِ خویش

از بس که دست می‌گَزَم و آه می‌کشم
آتش زدم چو گُل به تنِ لَخت لَختِ خویش

دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخِ درختِ خویش

کای دل تو شاد باش که آن یارِ تندخو
بسیار تند روی نشیند ز بختِ خویش

خواهی که سخت و سست جهان بر ... دیدن ادامه ›› تو بگذرد
بگذر ز عهدِ سست و سخن‌هایِ سختِ خویش

وقت است کز فراقِ تو وز سوزِ اندرون
آتش درافکنم به همه رَخت و پَختِ خویش

ای حافظ ار مراد مُیَسَّر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

والسلام...
آقا دلمون رو لرزوند اون " والسلام " :) ما به عشق شما دوستانِ جان و اندیشمند و خوندن و آموختن ازتون میایم تیوالااااا . یادتون باشه :)
۲۵ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نظر من " داستان داستان‌هایِ " شاهنامه داستان " رستم و اسفندیار"ست . داستان ازادگی.
جایی که رستم -پهلوان پهلوانان ایران - ناخواسته و به حکم تقدیر در مقابل شاهزاده ایرانی ایستاده . اسفندیار شاهزاده‌ی ایرانی که آیین لهراسبی رو گستررش داده و حال، او نماینده‌ی دین و دولته ...
و اما رستم پهلوانی که تنها در مواقع نیاز به کمک ایران می‌اید و اوست که ازاد و ازاده از فرمان هر شاهی ، فقط و فقط یاری‌گر ایرانست .
دو راه جلوی رستم است و هر دو به نابودی او می‌انجامد :
یکی دست به بند اسفندیار دادن و پذیرش قول اسفندیار که هرچه خواهی به تو می‌دهم تنها دست به بند بده تا من پدر را راضی کنم و تخت شاهی را از آن خود . آنگاه تو آزادی...
دیگری جنگ با اسفندیار که فر شاهی دارد و حنگ با او بدشگون است و خود و خانواده‌اش نابود خواهند شد...
رستم تصمیم می‌گیرد؛

چه نازی بدین تاج گشتاسپی
بدین تازه آیین لهراسپی

که گوید برو دست رستم ببند
نبندد مرا دست چرخ بلند

که گر چرخ ... دیدن ادامه ›› گوید مراکاین نیوش
به گرز گرانش بمالم دو گوش

و ...

رستم ازاده‌ست و دست به بند نمی‌دهد به هر بهایی که باشد ...

به نظرم بزرگترین موهبتی که هر ادمی می‌تونه برخوردار باشه ازادگیست . به نظرم تنها جایی که حتی میشه ازادی رو فنا کرد در راه ازادگیست ...

و شاهنامه ، خردنامه‌ی ازادگان است...
شاید امروز بیش از همه چیز به ازاده بودن و آزادگی نیاز باشه...
کاش پیش از این و بیش از این شاهنامه خونده بودیم و فهمیده بودیم....
الهی به زیبایی سادگی
به والاییِ اوجِ افتادگی
رهایم مکن جز به بند غمت
اسیرم مکن جز به آزادگی


"‌ #قیصر_امین_پور "
۲۲ مهر ۱۴۰۱
سپهر
الهی به زیبایی سادگی به والاییِ اوجِ افتادگی رهایم مکن جز به بند غمت اسیرم مکن جز به آزادگی "‌ _{#}_قیصر_امین_پور "
دمت گرم سپهر جان .
مثل همیشه مرتبط. حضور ذهن شگفت انگیز
۲۲ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در گفت‌وگو‌، مفاهمه و روشنگری در مورد یک موضوع از طریق جریان و انتقال ایده و معنا در خود و درمیان جمع روی می‌دهد. ما گفت‌وگو را با جریان و انتقال ایده‌های خود در موضوع مشترک شروع می‌کنیم . موضوع مشترک به گفت‌وگوی ما عینیت می‌بخشد در پی این جریان و انقال اید‌ه‌ها ، مفاهمه و روشنگری‌ای پیش می‌رود که ممکن است به ایجاد ایده‌ها و معانی مشترک و یا خلق ایده‌ها و معانی نو برسد یا نرسد.اما، در هر حال تداوم گفت‌و‌گو هم به مفاهمه و روشنگری درباره موضوع مشترک می‌رسد و هم به مفاهمه درباره‌ی خود و دیگران...
مفاهم و روشنگری همچون هدف گفت‌و‌گو از این رو الزامی است که هریک از ما با وجوه یا جنبه‌های متفاوت و متمایزی از هر موضوعی آگاهی داریم.گفت‌و‌گو امکانی است که ما دریافت‌های خود درباره‌ی موضوع‌ها را با دیگران به اشتراک بگذاریم و از طریق مفاهمه و روشنگری به دریافت و ادراک منسجم‌تر و متعالی‌تر برسیم.
گفت‌و‌گو حضور در مرز ناشناخته‌هاست.انچه بنیان ما را به حضور در این مرز هدایت و حفظ می‌کند، تفاوت و تمایز است.آنچه موجب مفاهمه و روشنگری نیز می‌شود تفاوت و تمایز ارا و عقاید است. از این لحاظ باید تاکید کرد، گفت‌وگو جز بر زمینه‌ی تفاوت و تمایز ناممکن است .

کتاب " شوق گفت‌وگو و گستردگی فرهنگ تک گویی در میان ایرانیان" صفحه ۱۵۲ ، نوشته حسن قاضی ... دیدن ادامه ›› مرادی...

بعد از مدت ها سری به کتابخونه‌ام زدم و دیدم شاید اوردن قسمتی از این کتاب بی‌مناسبت با شرایط امروز جامعه و تیوال نباشه.‌‌..
طبق تعریفی که اقای قاصی مردای از گفت‌وگو می دهد احتمالا اکثر ما گمان می‌کنیم گفت‌وگو می‌کنیم و بیشتر تک‌گویی می‌کنیم.
سپهر، محسن جوانی و امیر مسعود این را خواندند
پویا فلاح و بامداد این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فردا که پیشگاهِ حقیقت شود پدید
شرمنده رَهرُوی، که عمل بر مجاز کرد ( حافظ)