خواب دیدم که مرا روی به رنگ آمده است
پاره ی جان به برم زبر و زرنگ آمده است
نه چنان قبل که روشن تر و شبتابترک
ماه، این بار به دیدار پلنگ آمده است
دست و پا گم شده، لکنت به زبانم افتاد
واژگون گشته قلم، قافیه تنگ آمده است
به شکار دل نازکتر از شیشه ی من
یار سنگین دلمان از دل سنگ آمده است
به لبش یخ زده لبخند دو چشمش
... دیدن ادامه ››
قهر است
به خیالم که به جولانگه جنگ آمده است
خوش خط و خال ترین مار که دنیا دیدست
زهرآلودهِ تر از خصم خدنگ آمده است
باز هم ساده دلی، خورده فریب از دغلی
و گمان کرده که مقصود، به چنگ آمده است
رخت رویای وصالی که به تن پوشیدم
آب کوبیدن و در گود هونگ آمده است
مثل آن یونس پیغمبر و اعجاز و شگفت
شعرم از عمق گلوگاه نهنگ آمده است
شنتیا دلخوش تاویل خیالات نباش
سنگِ مفت است و دوتا پای که لنگ آمده است
خواب هایم شده تعبیر غزل بنویسم
نوش جان، شاعرتان مست و ملنگ آمده است
مجتبی حیدری(شنتیا)🌹