با درود
چندی پیش اگر اشتباه نکنم مصاحبهای با بهروز غریبپور بود که میگفت شاهنامهرو باید در دانشگاههای هنر ( سینما-تئاتر ) درس داد و جایی دیگر یا همونجا مقایسهای میکرد با اثار دراماتیک کشورهای دیگر از جمله اثار شکسپیر...
داشتم داستان رستم و سهرابو نگاهی میکردم به ابیاتی که در زیر خواهد امد رسیدم حیفم اومد اینجا نذارم واقعا بسیار سینماییه ...
اینجا سهرابه که اومده به لشکر ایرانیان هجوم آورده یکسر به خیمه کاووس شاه زده، پهلوانان از جمله توس و گیو و... هیچکدام از پس سهراب بر نمیآیند کاووس بسیار هراسونه میگه برید به سراپردهی رستم و او را بخوانید...توضیج اینکه هنگام جنگ هر پهلوان بزرگ خودش سراپردهای داره و لشکرش همراهش هست و وقتی میخواد به جنگ بره خدمتکاران و زبر دسنانش اسب و الات جنگی او را اماده میکنند حالا پهلوانان ایران هراسان اومدند در پی رستم ...توصیف صحنه و هول و تشویشو ببینید...
غمی گشت کاووس و آواز داد
کزین نامداران فرخ نژاد
یکی نزد رستم برید آگهی
کزین ترک شد مغز گردان تهی
ندارم سواری ورا هم نبرد
از ایران
... دیدن ادامه ››
نیارد کس این کار کرد
بشد طوس و پیغام کاووس برد
شنیده سخن پیش او برشمرد
بدو گفت رستم که هر شهریار
که کردی مرا ناگهان خواستار
گهی گنج بودی گهی ساز بزم
ندیدم ز کاووس جز رنج رزم
بفرمود تا رخش را زین کنند
سواران بروها پر از چین کنند ( رستم میخواد خدمتکاران اسبشو زین کنند و سواران آماده جنگ باشند)
ز خیمه نگه کرد رستم بدشت
ز ره گیو را دید کاندر گذشت ( رستم داره نگاه میکنه میبینه گیو پهلوان بزرگ ایران داره نگران حرکت میکنه و در بیت بعد میگه این گیو که انقدر هراسونه خودش داره زین اسب و میذاره نه خدمتکاران و گرگین دیگر پهلوان ایران میگه زودباش زود باش؛ هول و تشویشو ببینید )
نهاد از بر رخش رخشنده زین
همی گفت گرگین که بشتاب هین
همی بست بر باره رهام تنگ
به برگستوان بر زده طوس چنگ ( رهام پهلوان دیگر ایران داره تنگ زینو میبنده و طوس شاه زاده ایرانی داره لباس رزم اسبو تنش میکنه و رستم نظارهگره)
همی این بدان آن بدین گفت زود
تهمتن چو از خیمه آوا شنود
به دل گفت کین کار آهرمنست
نه این رستخیز از پی یک تنست ( رستم که این نگرانی پهلوانانو میبینه و اینکه خودشون از هول دارند اسبو الات جنگو آماده میکنند و نه خدمتکاران به خودش میگه این قیامتی که به پا شده از پی جنگ با اهریمنه نه یک تن )
بزد دست و پوشید ببر بیان
ببست آن کیانی کمر بر میان
نشست از بر رخش و بگرفت راه
زواره نگهبان گاه و سپاه
درفشش ببردند با او بهم
همی رفت پرخاشجوی و دژم