توی یک دالان بزرگ می رفتم و می آمدم.
رفت و آمدها تکرار می شدند بدون اینکه به جایی برسم.
وقتی راه افتادم گفتند باید از این دالان بگذری تا بمیری. اما به نظر میرسید وسط راه منصرف شده اند. یا خودم دو دل شده بودم.
حالا داشتم فکر می کردم: برگردم یا بروم؟
لابد آنها هم فکر می کردند: برگردد؟ یا برود؟
۱ نفر
این را
امتیاز دادهاست