در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ZanaKordistani | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:06:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یه‌ک،
دوو،
سێ،
...
۲۲۵*
ئۆی‌ی‌ی سەرباز!
کولبەر ئینسانه!
بەرد نیە، که له کێڤ برکی ئە دی!


■برگردان فارسی:


یک،
دو،
سه،
...
۲۲۵*
آی‌ی‌ی سرباز!
کولبر انسان‌ست!
سنگ نیست که از کوه ... دیدن ادامه ›› می‌اندازی‌اش!


#زانا_کوردستانی


ــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن:
* ژماری کوڵبەر کوژارەو زامدارەکان لە ساڵی ۱۴۰۰ هەتاوی
* تعداد کولبرهای کشته یا زخمی شده در سال ۱۴۰۰ خورشیدی
* طرح: #آزاده_پاک‌نژاد
امیرمسعود فدائی، آذین حجازی و مرتضی کلانی این را امتیاز داده‌اند
هممون یه جور بدبختیم... اون سرباز یه جور، اون کولبر یه جور... لعنت به باعث و بانیش...
۱۴ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
▪سه شعر هاشور از لیلا طیبی (رها)


(۱)
رویم سیاه!
اما باور بفرمایید،
تمام خطای من،،
دوست داشتن شماست.


(۲)
تاریخش را نمی‌‌دانم!
فقط،
به قدمت
کلاغ‌های تاریخ دوستت دارم...


(۳)
باور کردنی نیست،
اما،،،
هر صبح خورشید
از شانه‌های تو طلوع می‌کند.


#لیلا_طیبی (رها)
سالار ناجی این را خواند
ZanaKordistani، امیرمسعود فدائی، تانیا و مرتضی کلانی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
▪ اشعار هاشور ۴۰ لیلا طیبی (رها)


(۱)
من،
چه غریبانه،،
میان این همه تنهایی،،،
--جا مانده‌ام!!!


(۲)
از تو چه پنهان!
خودت به کنار،
از یادت هم،،
--شراب می‌ریزد.


(۳)
"دوست داشتنت"
مشغله‌ی من‌ست!
...
خدا نکند ختم شود.


#لیلا_طیبی (رها)
ZanaKordistani این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
▪اشعار کوردی ۱۲ زاںا کوردستانی


(۱)
هەموو ڕۆژێ بیر لە دایکم دەکەمەوە
چونکە هێشتا نازانێت 
ئەو وردە جیازەی کە هەیەتی 
لە کوێی ئەم جیهانەدا
--بچنێت؟! 

▪برگردان فارسی:

هر روز به مادرم می‌اندیشم
که هنوز نمی‌داند جهازش را کجای جهان ... دیدن ادامه ›› بچیند.



(۲)
جگەرەکەی بە لێویەوە تەڕ بووە 
چەترەکەی لە ژێر باڵیا 
بارانیش بە خوڕ ئەبارێت 
نە،
شێعر لە قورگی گیراوی.

▪برگردان فارسی:

سیگاری بر لب و چترش زیر بال
بارانی شدید می‌بارید
نه، شعر در گلویش گیر کرده بود.


#زانا_کوردستانی
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"چنار علی" با نام کامل "چنار علی احمد" شاعر کورد معاصر عراقی زاده‌ی یک ژانویه‌ی ۱۹۷۶ میلادی در سلیمانیه است.
وی در دانشگاه بازرگانی سلیمیانە بە تحصیل پرداخت و در سال تحصیلی ١٩٩٣/١٩٩٢ فارغ‌التحصیل شد و به سال ١٩٩٨ به عنوان کارمند کتابخانه‌ی چوارباخ سلیمانیه مشغول به کار شد.
او ازدواج کرده و حاصل ازدواج‌اش دو فرزند پسر است.
او از سال ۲۰۰۰ شروع به نوشتن و سرودن شعر کرد، اما تا سال ۲۰۱۵ هرگز اشعار و مطالبش را منتشر نکرد تا اینکه در آن سال، با حمایت و تشویق خواهرش "چیمن" نخستین اشعارش در مجلات و نشریات سطح اقلیم کوردستان چاپ و منتشر شد و تاکنون ادامه داشته است.



(۱)
ای کاش، با آمدن و نیامدنت
خیالات غبار گرفته‌ام را می‌رفتی و
آرزو و اشتیاق فراق و نبودن این چند وقته‌ات را
از خاطرم می‌زدودی،
شاید ... دیدن ادامه ›› غنچه‌ی ناشکفته‌ی جانم،
به گل می‌نشست.


(۲)
ای کاش همه‌ی آنهایی که تو را می‌بینند،
"من" بودم و
همه‌ی آنهایی که دور و بر من هستند، "تو".


(۳)
آیا تو آگاهی؟
نه شب آرام و قرارم هست و
نه آتشی‌ست که گرمم کند،
و نه عسل به کامم شیرین.
اگر مهر و محبت تو نبود،
عشقت در جانم شعله می‌زد و
دلم از فراقت تنگ می‌آمد.


(۴)
نازنین غربت رفته‌ام، برگرد تا
میان دو چشم نرگسینت
نفسی به آرامی بکشم.


(۵)
روزگاریست که...
همچون زلیخا
از چشمانم باران‌آسا می‌بارد،
اشک و خونابه
برای دوری و نبود یوسف‌ام.
روزگاریست که...
همچون زلیخا
در انتظار خبری از عزیز جانم
چشم به راه و سرگشته‌ام.


(۶)
همچون ستاره هر لحظه منتظر شبانگاهانی،
من هم یک‌ریز چشم به راه تو،
اما افسوس که تو در اندیشه‌ی رفتنی...


(۷)
امشب همراه با نسیم
همراه با ابرها و باران
برگرد.
عطر و نکهت عشق‌ات را
پراکنده کن
بر اوج آسمان شهر
تا که غنچه‌ی جانم
گل ارغوانی عشقت را بشکفد و
از چشمان پژمرده‌ از چشم به راهی‌ام
اشک شوق و شادی بر وجودت بچکد.


شعر: #چنار_علی
برگردان: #زانا_کوردستانی
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"صالح بیچار" (ساڵح بێچار) شاعر، نویسنده، ترانه‌ سرای و روزنامه‌نگار کورد عراقی، در نخستین روز جولای ۱۹۶۷ میلادی، در محله‌ی "سەرشەقامە" شهر سلیمانیه‌، پایتخت اقلیم کوردستان دیده به جهان گشود.
وی طی سال‌های ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸ میلادی در خیابان مولوی آن شهر، کتاب‌فروشی داشت و همین امر سبب‌ساز آشنایی وی با بسیاری از نویسندگان، شاعران، هنرمندان و خوانندگان آن دیار شد.
نخستین شعرش در سال ۱۹۸۳ در روزنامه‌ی هاوکاری منتشر شد و تاکنون اشعارش به زبان‌های عربی و انگلیسی و فارسی و... برگردان شده است. همچنین خوانندگان بسیاری از جمله: عدنان کریم، شهین طالبانی، چوپی فتاح، شیلان عثمان، بختیار صالح و... اشعار او را خوانده‌ و اجرا کرده‌اند.
ایشان در سال ۱۹۹۱ با خانم "منیره رسول" ازدواج و از این ازدواج صاحب سه دختر و دو ... دیدن ادامه ›› پسر شدند.


▪فعالیت‌های ادبی و هنری و اجتماعی:
- عضو کنگره‌ی اتحاد نویسندگان کورد
- عضو مجلس روشنفکران کورد
- عضو اجرایی کنگره‌ی ادبی و هنری گلاویژ
- عضو اجرایی خانه داستان سلیمانیه
- عضو سندیکای روزنامه‌نگاران کوردستان
- عضو فدراسیون نیمه دولتی روزنامه‌نگاران (IFJ)
- همکاری با مجله‌ی پەپوولەی مناڵانە، ماهنامه‌ی یادگار و روزنامه‌ی کوردستان نو و...
و...


▪کتاب‌شناسی:
- ئەوان مرۆڤن بەرلەوەی بەساڵچووبن - ٢٠٠٣
- فریشتەسپییەکان - ٢٠٠٥
- ھاوڕێیانی ژینگە (ئۆپەرێت بۆ منداڵان) - ٢٠١٢
- دیوانی ساڵح بێچار - ٢٠١٩


▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
چاوەڕوانیی،
دەریایەکە...
وشک ناکات، لەبن نایە
خۆرئاوایە و چاوەڕێتم...
دڵ دەڵێ دێ،
ئەو پێیوایە...
کەچی گومان لە ناخەوە
دەمڕوخێنێ،
دەمترسێنێ،
دەمگریەنێ...
دەڵێ نایە!

چشم انتظاری،
دریایی‌ست...
که خشک نمی‌شود و از بین نمی‌رود
غروب است و چشم انتظار تو...
دلم می‌گوید که می‌آید،
دلم گواه می‌دهد...
در حالی که تردید و دو دلی از درون
نابودم می‌کند،
می‌ترساندم،
به گریه می‌اندازدم،
و آن تردید می‌گوید که نمی‌آیی...


(۲)
تۆ لێرە نیت
هەموو شت لە جێی خۆیەتی
هەمان شوێن و
هەمان وەرز و
هەر ئەو شارە و
هەمان شەقام
من هەر منم و
هەر ڕێبواری هەمان ڕێگام؛
بەڵام دونیاکە گۆڕاوە..
ئەمجارەیان، تۆ لێرە نیت..
من بە تەنیام!

تو اینجا نیستی،
همه چیز جای خودش است!
همان جا و
همان فصل و
همان شهر و
همان خیابان
اما من باز منم و
رهگذر همان راه‌ام،
اما دنیا عوض شده است...
این بار که تو اینجا نیستی...
من فقط تنهام!


(۳)
هەوا، بۆنخۆشه...
ڕەنگە، تۆ بیرتچووبێت
پەنجەرەکەت دابخەیت!

هوا، بوی خوشی می‌دهد...
نکند، تو فراموش کردی
پنجره‌هایت را ببندی!


(۴)
ئەمشەو ڕۆحم هاتۆتە لات
لە من یاخی و
زۆر شەکەت و سەرەڕۆیە
داڵدەی بدە، پەنابەری...
مەملەکەتی عیشقی تۆیە!

امشب روحم به سوی تو آمد
از من گریزان و
بسیار خسته و دردمند
پناهش بده، که تو پناهنده‌ای...
ملت تو عشق توست!


(۵)
ئەو کاتانەی پێکەوەین
گوماندەکەم لە چاوم
کە بێ تۆشبم، بێ گیانم
سەیرە، لە دوورییت ماوم!

زمانی کە با هم هستیم
شک می‌کنم که بیدار هستم
چونکه بی‌تو هم باشم، مرده‌ام
تماشا دارد که بی‌تو زنده‌ام هنوز!


(۶)
هەر نیگایەک...
بەس بوو کە من ئیتر بفڕم
لە جێگایەک،
بە دوورییت ڕانایەم، ده‌مرم!

فقط یک نگاهت کافی‌ست...
برای من که به پرواز در آیم
به هر جا،
به دوری تو عادت ندارم، می‌میرم!


(۷)
بینینی تۆ
لە بینینی خەونێک دەچوو،
تێتنەگەیشتم؛
تا، لە بوونت دڵنیابووم
بەجێتهێشتم!

دیدن تو
مشابه یک رویا است،
این را نفهمیدم،
تا بودنت را مطمێن شدم
ترکم کردی!

(۸)
وەکو "یەعقوب" وا کوێر دەبم
"سەبری ئەیوب" لە کوێ بێنم تا،
بە بۆنی کراسەکەت
چاوی نابینام ھەڵبێنم !

همچون یعقوب کور شدم
صبر ایوب را از کجا بیابم تا
با عطر پیراهنت
چشم کورم بینا شود!


(۹)
هەق بەکامیانە
هەر یەکەیان چوار پیتن،
ژیان و مردن!

حق با کدامشان است
هر کدامشان چهار حرف‌اند،
زیست (زندگی) و مرگ!


(۱۰)
زەکاتی ماچ
رەمەزانی عیشقە، ئازیز
جەژنی دیدار، ده‌خه‌یته‌ که‌ی
من، سه‌رفیتره‌ی خه‌مم داوه...
تۆ، که‌ی زه‌کاتی ماچ ده‌ده‌ی!

زکات بوسه،
رمضان عشق است، نازنین!
عید دیدار را به چه زمانی موکول کرده‌ای؟
من که فطریه‌ی غم‌ام را داده‌ام...
تو چه وقت زکات، بوسه را پرداخت می‌کنی؟!


(۱۱)
له بەر خۆمەوە گۆرانیم دەگوت،
ئەو رۆژەی دایکم، پێیگوتم: ڕۆڵە...
وا دیارە دڵت پەداکردووە!
ئەو نەیدەزانی...
تو زۆر لەمێژە،
دڵمت بردووە!

با خودم آواز می‌خواندم،
یک روز مادرم، به من گفت: عزیزم...
انگار عاشق شده‌ای؟!
او نمی‌دانست...
تو خیلی وقت پیش از این،
دلم را برده‌ای!


شعر: #صالح_بیچار
برگردان: #زانا_کوردستانی
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ابراهیم اورامانی (ئیبراهیم هەورامانی) شاعر و روزنامه‌نویس کورد، زادەی ۱۲ اکتبر ۱۹۶۳ میلادی در شهر حلبچه‌ی اقلیم کوردستان است.
اشعارش به زبان‌های مختلفی چون، فارسی، کوردی کرمانجی، عربی، انگلیسی و... برگردان و منتشر شده است. تعدادی از اشعارش در کتاب "عشق با طعم گیلاس" توسط "باسط مرادی" به فارسی برگردان شده است. همچنین مجموعه اشعارش توسط "شمال آکره‌ای" در کتاب "الخریف... صوت وحدتی!" به زبان عربی برگردان شده است.

▪کتاب‌شناسی:
- ئەمشاره پۆستەچی تێدا نییه (این شهر پستچی ندارد)
- مانیفێستی کتێبی سوور (مانیفیست کتاب سرخ)
- ئیبراهیم (ابراهیم)
- هێشتا کات ماوە بۆ خۆشویستن (هنوز زمان برای دوست داشتن هست)
- گەڵاکان بە نۆرە ناوەرێن (برگ‌ها به نولت نمی‌ریزند) ... دیدن ادامه ››
- ماڵم لە هەڵەبجەیە (خانەام در حلبچەست)
- حیکایەتی شیرین و فەرهادیکی تر (حکایت دیگر از شیرین و فرهاد)



(۱)
درۆ تامێکی سەیری هەیە،
تفت و تال.
هەندێک جار، وەک گێلاس شیرین!
بە تایبەت، کاتێ دەڵێی:
-- خۆشم دەۆێی!.

دروغ طعمی عجیب دارد،
گس و تلخ.
و گاه گاه همچون گیلاس شیرین!
آن هنگامه که می‌گویی:
-- دوستت دارم!


(۲)
قسەی زۆرم هەیە، بۆ وتن.
بۆ ئەوەی، رۆیشتنت بیر بچێتەوە،
تەواوی حەرفەکان،
لە بێر خۆم دەبەمەوە!.

حرف‌های زیادی برای گفتن دارم.
اما برای اینکه رفتنت را فراموش کنم،
تمام آنها را،
فراموش کرده‌ام!.


(۳)
جەنگ تەواو دەبێ،
سەرکەردەکان، دەچنەوه، سەر کورسیەکانیان!
ئیمەش بەرەو، گۆڕستان!
تا بە شەهیدەکان بڵێین:
جەنگ تەواو بوو،
هەموو شتێ وەک خۆیەتی، ئیوە نەبێ.

جنگ تمام می‌شود و
فرماندهان، به مناصب خود باز می‌گردند!
ما هم به گورستان!
تا به شهیدانمان بگوییم:
جنگ تمام شد،
اما هیچ چیز جای دوستی و مردانگی، شما را نمی‌گیرد.


(۴)
له ناسنامەکەمدا، نوسراوه:
شوێن، هەڵەبجە!
هەڵەبجە،
ناوی دووەمی تەنیاییە!

در شناسنامەام نوشته‌اند:
زادگاه: حلبچه!
حلبچه،
اسم دوم تنهایی‌ست!.


(۵)
تەنیایی وایە،
نه تۆ هەیت و
نه مانگ!

تنهایی اینچنین است،
نه تو هستی و
-- نه ماه!


(۶)
له ساڵیک دا،
رۆژیکیان بۆ درۆکردن هەیە!
بەڵام،
من بەردەوام درۆ دەکەم!
ئەوەنیە،
هەر کات لە حاڵم دەپرسی،
دەڵیم: باشم!

در هر سال، روزی را برای دروغ گفتن تعیین کرده‌اند!
اما، من مدام دروغ می‌گویم!
آنقدر، که هر وقت از احوالم می‌پرسی،
می‌گویم: خوبم!


(۷)
دەردم زۆرە،
هەمووی لە لایەک و
نەبوونی تۆش، لە لایەک!.

دردهایم فراوانند،
اما همه‌ی آنها به کناری و
نبودن تو هم به کناری!.


(۸)
بۆ کوێ دەڕۆی؟!
بڕۆ!
بەڵام لە گەڵ من...

به کجا می‌روی؟!
برو!
اما همراه با من...


(۹)
غەمی، من نابڕێتەوە.
وەک نەهاتنی تۆ!

غم من پایان نمی‌یابد،
همچون نیامدن تو!.


(۱۰)
چێژی ژیان،
هەر ئەوەندەیە کە دەڵیم:
-- خۆشم دەوێیت.

لذت زندگی،
همین‌قدر است که بگویم:
-- دوستت دارم.


شعر: #ابراهیم_اورامانی
برگردان: #زانا_کوردستانی
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اشعار هاشور ۳۹ لیلا طیبی


(۱)
به خیالم بنشین،
مانند مرغی زیبا!
...
این درخت،
بی پرنده‌ی یادت
کُنده‌ای بیش نیست.


(۲)
طولش نمی‌دهم؛
- بیا،،،
هلاکِ آمدنت،
--"منم"!


(۳)
کدام فرشته‌ی خدا،
در گوشه‌ای از آسمان،
حزن‌آلود
دلش گرفته ست؟!
...
باران می‌بارد...


#لیلا_طیبی (رها)
فرهاد آقارضائی، آذین حجازی و امیرمسعود فدائی این را خواندند
ZanaKordistani و بامداد این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
▪سه شعر کوردی از زانا کوردستانی




(۱)
هەموو شەوێ
شێعرەکانم ماچ ئەکەم!
بەو هیوایە
کە لە بەر خۆتەوە بیڵێ یتەوە!
  
◇ برگردان فارسی;

هر شب شعرهایم را می‌بوسم
به آن امید که تو ... دیدن ادامه ›› زمزمه‌یشان کنی!


(۲)
دەمم وەک چەکێک 
ئامادەیە بۆ
لەسەریه‌ک ماچ کردنت... 
تا ماچت نەکەم چەکەم دانانم!

◇ برگردان فارسی:

دهانم مانند تفنگی آماده‌ی بوسیدنت است
تا نبوسمت اسلحه را زمین نمی‌گذارم!


(۳)
تۆ کە نیت،
مێشکم وەکوو ژنێکی نەزۆکە! 
ناخی شێعرەکانم
پڕە وشەگەلێکی نیوەچڵ. 

◇ برگردان فارسی:

تو که نیستی، ذهنم زنی نازاست
شعرهای ناقص در بطن دارد!


#زانا_کوردستانی
ZanaKordistani، آذین حجازی و مرتضی کلانی این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اشعار هاشور ۳۸ لیلا طیبی


(۱)
گره به گره وُ
رج به رج
دخترک،
بالا می‌کشید قالیِ دار را،
نکند کوتاه شود،
--دارِ آرزوهایش.




(۲)
موهای پریشانم،
دینت را به مخاطره انداخت؟!
...
وجدان ... دیدن ادامه ›› خفته‌ات چه؟!
تلنگری نخورد چرا،
--از شکم گرسنه‌ام؟!




(۳)
آی‌ی‌ی زندگی!!!
موهایم یا شرافتم؟!
کدامین،
به خطر انداخته تو را؟!


#لیلا_طیبی (رها)
حسین مجتهدی این را خواند
ZanaKordistani و تانیا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دو شعر کوردی از زانا کوردستانی


(۱)
قشقەڕە کە باڵی گر تەوە 
سەر ڕوومە تەکانی داهۆڵ
بە بۆنەی تە‌نیاییەوە تەڕ بوو! 

▪برگردان فارسی:

کلاغ که رفت
چشم‌های مترسک
از تنهایی خیس شد!.


(۲)
خەمباریەکانم هەڵواسیوە!
کاتێ تۆ هەیت
ئەم دڵ تەنگیەم کە وەکوو جلێکی
هەراو وایە دەر دێنم...

▪برگردان فارسی:

آویخته‌ام دلتنگی‌هایم را
وقتی تو هستی در می‌آورم
این پیراهن گشاد را


#زانا_کوردستانی
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اشعار هاشور ۳۷ لیلا طیبی

(۱)
شکستی مرا،
مانند سازِ شکسته‌ام!
تعمیر هم بشوم،
با دلِ ناکوک چه می‌کنی؟!

ـــــــــــــــــــــ

(۲)
قلمم زبانش گرفته‌ست!
گویی لال شده،
[زبان بسته]!!!
از بس،
از دلتنگی برایش گفتم وُ
... دیدن ادامه ›› او نوشت...

ــــــــــــــــــــــ

(۳)
بند پوتینش را محکم‌تر بست؛
وقتی که گفتم نرو!
***
عشقی بالاتر از من داشت!؟
به گمانم،
خدا را پیدا کرده بود...


#لیلا_طیبی (رها)
ZanaKordistani این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
▪دو شعر کوردی از زانا کوردستانی


(۱)
لەیلاکم
کە بوو بە پایز
تۆ هەنارەکان بچنەو
بووم بێرا...
دەمەوەێ شەوگاری درێژی پایز
هاوڕێ بوونی دەسەکانی تۆ بم
هەتا گەیشتن بە بەێانی
هەنار تەنانەت بەڵمەێکە...

▪ برگردان:

لیلای‌من!
پاییز ... دیدن ادامه ›› که شد
تو انارها را برایم بچین و بیاور...
می‌خواهم شب‌های دراز پاییزی را
با دستان تو همراه باشم
تا وقتی که صبح می‌شود
گرچه انار فقط یک بهانه‌ست...

______________________

(۲)
داری ئۆمرم،
برینێکی قووڵ لەپێێە
لە دەس تەوری تەنیایی

▪︎برگردان:

زخمی‌ عمیق دارد،
درخت عمر من از
تبر تنهایی!


#زانا_کوردستانی
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خەیاڵەکانت ئەوندە باڵا کردونە
کە ڕۆژێ چەن جار دێنە سەر دانم،
واران هەتا شەو دەبارێ و بەدوایی
-با- دایکی پیرم هەموو بەیانی
کۆرانە خوولینەکەمان گزک ئەدا
بەڵکەم کە بیت و سەرێکم لێ بدەی و
ئەم زامە کۆنە لەژێر چاومدا لابدەی و بیفڕێنی.
دڵم، شیشەیکی ناسکه بەڵام
دڵگیریەکانم و دڵگیریەکانت
وەکۆ شاتاڵی مغولەکان
لەسەر گیانم هاژۆتکار دەبن،
هەتا بەیانێکی تر بیرم داگیر ئەکرێت
لە ... دیدن ادامه ›› ژێر هەنگاوانێک وا تۆ هەڵ نەتگرت!
سیگارەکانم کاتێ گڕ دەگڕن هەوار دەکەن:
(بۆ من ئەویندارت بووم؟!)

▪︎برگردان:

خیالاتِ تو،،،
به ارتفاعی قد کشیده‌اند که،
روزی چند بار به ملاقاتم می آیی.
هر روز صبح
مادر پیرم،
--باد!
کوچه‌ی خاکی ما را جارو می‌کند!
باران می‌گیرد تا،
شب‌ها،
به من سر بزنی!
شاید این درد کهنه را
از گَودِ چشم هایم بشویی
قلبم،
شیشه ی شکننده ای شده است
اما،
دلتنگی‌هایم
و دلتنگی‌هایت،
شبیه تاخت و تازِ مغول‌ها
به جانم حمله‌ور می‌شوند!
و باز
تا صبح، ذهنم،
اشغال می‌شود،
زیر چکمه‌های نیامدن تو.
و سیگارهای گُر گرفته‌ام
فریاد بر‌ می‌آورند:
-- چرا عاشقت شده‌ام...!؟


#زانا_کوردستانی
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
▪ اشعار هاشور ۳۶ لیلا طیبی (رها)


۸۶
سکوت می‌کنم اما،،،
چشم‌هایم،
-[هنگامِ دیدار]
حرف‌های تلمبار شده‌ام را
خوب بازگو می‌کنند!

ــــــــــــــــــــــــــــ

۸۷
خالی است -دستانم-
در تهیدستی،
پُر است،
از ... دیدن ادامه ›› "نبودنت"،،،
تنهایی‌ام!

ــــــــــــــــــــــــــــ

۸۸
هیچ توفیری ندارد
چه رو به آهن و سیمان باز شود
چه رو به درخت و دریا
من از بسته بودن پنجره‌ها
-بی‌زارم!.


#لیلا_طیبی (رها)
ZanaKordistani و تانیا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
▪ اشعار کوردی ۰۵ زانا کوردستانی


(۱)
بیرم زەویێکی چوڵە،
رێنەکانیش،
لە نێوانما نالەوڕیێن.

▪︎برگردان:

ذهنم زمین بایری‌ست!
حتی رمه‌های گوسفند نیز در آن نمی‌چرند!


(۲)
پێکەنینەکانت لە نێو ئەو غوربەتە
لە دەستم دەرچون،
چەپەر ... دیدن ادامه ›› هەموو ڕووژێک لێرەوا دەڕوا
خۆزگا کۆرتە نامەیێک، بنێری.

▪︎برگردان:

لبخندت را کم آورده ام، در این غربت!
پستچی هر روز می‌گذرد از اینجا...
کاش به نامه‎ای، برایم بفرستی.


(۳)
بە فرمێسک
زەوی چاوەڕوانی تێرئاو کردم.
درونی کەید
وادەی ژوانمان.

▪︎برگردان:

به اشک چشم آبیاری کرده‌ام مزرعه‌ی انتظار را...
وعده‌ی دیدارت را، درو کن!


#زانا_کوردستانی
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
▪اشعاری از تنها محمد شاعر کورد عراقی با برگردان زانا کوردستانی


"تنها محمد" (تەنێا محمد) شاعر و نویسنده‌ی کورد، زاده‌ی یک آگوست ۱۹۸۹ میلادی در شهر رانیه، استان سلیمانیه‌ی اقلیم کوردستان است. در آن‌جا رشد و نمو یافت و اکنون سالیان درازی‌ست ساکن شهر کاردیف پایتخت کشور ولز است.


... دیدن ادامه ›› ▪کتاب‌شناسی:
- سەدای دڵێکی بێناز (صدای دل بی‌ناز) - ۲۰۰۶
- شوشە شکا (شیشه‌ی شکسته) - ۲۰۰۹
- دێڕی نامەکان (میان نامه‌ها) - ۲۰۱۸


(۱)
گوڵفرۆشه‌که پێشنیاری کرد
بیر له‌دیاریه‌کی‌تر بکه‌مه‌وه بۆت،
به زیاده مەسره‌فی ده‌زانی گوڵ بۆ گوڵ بکڕم!

گل فروش به من گفت،
گل برایت نخرم!
-: گل برای گل خریدن، اسراف است!


(۲)
زۆر خۆشم ویستی و زوور له ده‌ستم دایت
ئێستا ئامۆژگاری ئه‌و دۆکتوره‌م دێته‌وه یاد که وتی:
خواردنی ده‌رمانی زۆر، نه‌خۆش چاره‌سه‌ر ناکات
نه‌خۆش ده‌کوژێت!

بسیار دوستم داشتی و زود هم فراموشم کردی!
یاد نصیحت دکتری افتادم، که می‌گفت:
داروی زیاد، بیمار را درمان نمی‌کند؛
بلکه او را از پای در می‌آورد!


(۳)
ئه‌گر نه‌مرم
له پیری دا، بۆت ده‌سه‌لمێنم،
که هیچ دارێک ناتوانێت وه‌ک من
بۆت ببێت به گۆچان!

اگر نمردم
وقتی پیری شدی، به تو اثبات خواهم کرد
که شاخه‌ی هیچ درختی همچون من
برایت عصا نمی‌شود!


(۴)
مرۆڤ له کاتی مستیدا نازانێت درۆ بکات
من ئیستا که به بینینی تۆ مه‌ستم،
خۆشم ده‌وێی.

انسان در زمان مستی نمی‌تواند دروغ بگوید
من الان که با دیدنت سرمستم،
دوستت دارم.


(۵)
ڕۆژی هزار که‌ڕه‌ت ته‌ریق ده‌بمه‌وه،
که له‌به‌رامبه‌ر هه‌بوونی تۆ دا
له ڕۆح گرانترم نییه بیبه‌خشم.

روزی هزار بار شرمنده‌ات می‌شوم!
چرا در ازای داشتنت،
جز روح و جانم چیزی با ارزش دیگری ندارم که به تو هدیه کنم.


شعر: #تنها_محمد
برگردان: #زانا_کوردستانی
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اشعار کوردی ۰۴ زانا کوردستانی



(۱)
دە‌بێ ئه‌ویندار ببین وُ
ئه‌ویناداریش بمێنین
ئەویندارم!
شاخان و لەیلان کۆردستان
گۆڤاهی منن!.

▪برگردان فارسی:

می‌گوید: عاشق باش و عاشق بمان
عاشقم!کوه‌ها و دشت‌های کردستان
شاهد ... دیدن ادامه ›› من‌اند!.

ــــــــــــــــــــــــــــ

(۲)
دڵ ته‌نگی
مِردنێ یه‌کجاری داپیرە
ئەوەندە تاڵ بوو بۆ ئێمه
ئە‌وە‌ندە‌یش کۆژنە بوو
ـ بۆ باپیر…

▪برگردان فارسی:

دلتنگی
مرگ ناگهانی مادربزرگم بود
آنقدر که سخت برای ما بود
همان اندازه هم مرگ‌آور بود برای پدربزرگ...


#زانا_کوردستانی
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
《دو شعر کوتاه از رها فلاحی》



(۱)
به آسمان‌ها؛
پرواز خواهم کرد-
برای رسیدن به تو...
***
اگر خیالم پَر بگشاید!


____________________


(۲)
دلتنگی‌هایم را
از من بگیر!
***
آمدنت را،
به من پس بده...


#رها_فلاحی
امیرمسعود فدائی این را خواند
ZanaKordistani این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
● سه شعر کوتاه از لیلا طیبی (رها)


(۱)
شاید باور کردنی نباشد،
امّا،
با رفتنت--
گل‌های گلدان
پژمردند!

ــــــــــــــــــــــــــ

(۲)
گفتی:
بهار بیاید، خواهی آمد!
... دیدن ادامه ›› ***
باز؛
دل‌خوش‌کنک‌های تَکراری؟
--من که چشمم آب نمی‌خورد!

ــــــــــــــــــــــــــ

(۳)
مردی عزیز از دست داده
میان بغض ایستاده
هر روز عصر
چایی و پای‌سیب‌اش را
همراه جناب تنهایی
--سِرو می‌کرد!


#لیلا_طیبی (رها)
ZanaKordistani این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید