در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ✿گلبو✿ | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:35:13
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بهار را بیخیال
من سال را با نگاه تو تحویل میگیرم..


عیدتون پیشاپیش شاد و پر از اتفاقای خوشش *:))

خدا میدونه چههههه قددد دلممم تنگ شدهه بوداااا :(((
Instagram.com/golak__

خلاصههه که همه جوره بهتون خوش بگذره امسال :)

من سال را با نگاه تو تحویل میگیرم..

خیلللی زیبا!
۲۹ اسفند ۱۳۹۴
عید شمام مبارک ارزوجان
۰۲ فروردین ۱۳۹۵
بانو گلبو جانم عالی...


بهارت مبارک...


۰۴ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای بار دوم زنگ اف افو زد...میدونستم عصبیه سعی کردم نگاه نکنم چون میدونستم یه هاله ی اخم پشت دوربین اف اف منتظرمه...نتونستم طاقت بیارمو یه نگاه ریز کردم حدسم درست بود...دستشو تو موهاش کرده بود و اخم خیلی عمیقی رو صورتش بود میدونستم بیام پایین خونم پای خودمه...سعی کردم سریع باشم که انگشت پام محکم خورد به میز..اه از نهادم بلند شد زمین و زمان زیر فشای من له شده بودن...سریع شلوار مخمل کبریتیمو با ی لباس استین سه ربع کرم پوشیدم..همون طور ک عین فرفره دور خودم میچرخیدم یه لحظه میخکوب چهره ام شدم خیلی وقت بود با یه دل سیر خودمو تو اینه نگاه نکرده بودم خیلی وقت بود سرم تو طرح لباسایی برای ادمای مختلف بود...بیشتر غرق دنیای اونا شده بودم...خیلی به اینه نزدیک شده بودم بوی نم حیاط تا خونه میومد میدونستم سرش با ماشین شستن گرمه..وقت داشتم تا بیشتر به خودم و زمهریر دورم نگاه کنم...آینه چه قدر خاک گرفته بود،منم....بغضی مثل یه پرنده ی مهاجر که دنبال یه الونک گرم بود نشست رو گلوم...یک آن انگار که اب یخ روم ریخته باشن به خودم اومدمو نذاشتم اشکام رنگ و لعاب تصنعی صورتمو بریزه اخ که چه قدر پیر شده بودم..با گره ی روسریم بغض هزاران سالمو کشتم...آخ...انگشت پایم چه قدر درد میکرد و قلبم نیز هم...__instagram.com/golak
سپاسگزارم مهتاب بانو جان
۳۰ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نامت شورش میکند..
میان بند بند وجودم...
همان جنگ داخلی
که مملکتی را به هم میریزد..
چه زیبا...
۲۲ بهمن ۱۳۹۴
بانو مهتاب عزیزم سپاس
جناب جاهد بزرگوار سپاسگزارم
رویا بانو ی جان خیلی ممنون
ارزو جان سپاس بی کران
۲۲ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بیا برای روز های آخر هم که شده قهوه مان را داغ بنوشیم خاطراتمان را حل کنیم میانش...تو هورت بکشی و من انقدر بخندم و صورتم را با دستانم سانسور کنم تا کافه چی از دیوانه بازیمان فنجان قهوه اش لبریز شود...میبینی دنیا همین قدر برایمان ساده گذشت...انقدر ساده که وقت صحبت های انتلکت و نقد های جدی تئاتر را نداشتیم..وقت سیگار کشیدن های متمادی و شکایت از سیاست...
تو یک دوربین داشتی و من یک لبخند خوب یادم هست...مینشاندیم روی همان نیمکت روبه روی تئاتر شهر و میگفتی حالا از همون ژستات بگیر که وقتی دیر میکنم میگیری... و من تو همون حال و هوای سرخوشم بودم و تو برا خودت تق تق عکس میگرفتی..یادم هست هر چی اصرار میکردم بهم اون عکسایی که تو حال خودم نبودمو نشون بدی ، نمیدادی هر چی میگفتم چرا؟ یه لبخند تحویلم میدادیو میگفتی این لبخندا orginal عه واقعیه.ادا نداره خوده خودتی..اما تهش بهم نشون میدادی...
یادم هست اونقدر وقت نداشتیم تا بشینیم و قطعه های ادبیه اندره ژیدو نقد کنیمو بارون همین طوری هدر بره...
یادم هست میگفتی اونقدر زمان نیست تا تو کافه منتظرم بمونی حیف نریم و عکاسی نکنیم...
یادم هست آن هم دقیق آن هم با تمام واج های جاری از زبانت...اما من الان سالهاست وقتم دارد میگذرد سالهاست دوربینم چیزی ثبت نکرده...روزگاری است که انگار همه چی عوض شده. همه چیز.من،تئاتر شهر، مزه ی قهوه ها و حتی چهره ی همان کافه چی .. برایم عادت شد که هر گاه سرم را بالا بیاورم جای خالی ات درد کند. از ترس دردهای لاعلاجت نشسته ام گوشه ی همان کافه و سرم را با دستانم میپوشانم..میبینی انگار تمام نبودن هایت یک باره اوار شد...انگار رفتی تا یک 'ن' ساکن بگذاری سره فعل هایم...
مرز های بینمان را بشکن...
این سرباز سالهاست
انقلاب چشمانت را انتظار می کشد...

[گلبو لطفی]
آذر94
بانو چه خوب که هستید...

عالی ست و زیبا...


۱۱ آذر ۱۳۹۴
درود بر زیبا گل تیوال...
زیباست بانو جانم..
۱۴ آذر ۱۳۹۴
ممنونم بانو رویای مهربان و هنرمندم :)

سپاس بی کران متین عزیز و بزرگوار :)

ساغر بانو سپاس :)

لیلا جان هنرمند واقعا ممنون باعث افتخاره بودن با شما دوستان :)
۳۰ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی امدی
قصیده ای بودم
که نفس میکشید و میخندید
ان هم دندان نما
آن هم بی بهانه و بی محابا
چرا باور نمیکنی؟
گر بروی هم من همان شعر بریده بریده
بی پایان میمانم
همانی
که نه فروغ سرایید و نه نیما شنیده بود...


زیباست بانو گلبوی جان...


۰۹ مهر ۱۳۹۴
بسیار لذت بردم
۰۳ آبان ۱۳۹۴
ممنونم ماریای عزیز
۰۶ آبان ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زندگی نخواهم کرد
تا زمانی
در جایی از تقویم
روز دیدنت را دایره کشیده باشم...
زندگی نخواهم کرد...


۲۷ مرداد ۱۳۹۴
رویا بانو عزیزم مرسی که خوندی
۲۷ مرداد ۱۳۹۴
جناب معصومی سپاس از خوانش شما
۲۷ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باید ضمیر تازه ای برای
سروده هایم برگزینم
'تو' سالهاست
در ادبیاتم
بیگانه شدی.....


Instagram.com/golboo_ltf
واوووووووووووووو چه ادبیات قشنگی
۱۹ مرداد ۱۳۹۴
جناب سنایی سپاس و ممنون
۲۰ مرداد ۱۳۹۴
رویا ی عزیزم ممنون از محبتت عزیز ترین
۲۰ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در بطن تمامی
عاشقانه های ساده ام
قصه ای اسطوره ای آبستن بود
اما چه سود که
قابله ی زندگی دیر جنباند
و بی چاره دفتر شعر هایم
که هرشب از فراغ تک تک
آرایه ها
های های جوهر پس میداد...

instagram.com/golboo_ltf
زیباست بانوگلبوی دوست داشتنی...


۲۷ تیر ۱۳۹۴
"قابله ی زندگی دیر جنباند"
زنده باد....
۳۱ تیر ۱۳۹۴
جناب ملکی سپاس
۰۲ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من قرینه ی تنهایی های
گل های بی بوی
حیاط خانه مان بودم
که سالهاست
زنده به گوری را آزمون و خطا میکنند...



[گلبو لطفی]
تـــیر 94
"سالهاست زنده به گوری را آزمون و خطا میکنند"
عاااالی
۳۱ تیر ۱۳۹۴
خیلی سپاسگزار از خوانش شما...
۰۲ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو تنها ضریب مجهولیتم
در معادله ی زندگی هستی
با حضورت
جواب تمامی معادله ها
به سادگی دو دو تاست...



[گلبو لطفی]
تـــیر 94
با حضورت جواب تمامی معادله ها
به سادگی دو دو تاست ...
عااااالی بود
۱۳ تیر ۱۳۹۴
قربونت برم من آخه متینه بانو :*
دلم واست تنگ شده بود :)
۱۵ تیر ۱۳۹۴
منم عزیزم
۱۶ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تا آمده ای بمان
که هنوز
همچو تابستان های گذشته
که دستانمان را سمت خورشید دراز میکردیم
و گوش جهان از قهقه هامان کَر میشد
هوا تره و تازه و ناب ست
بمان وبدان....
این تقویم که هی ورق میخورد
و عمر من که هی میگذرد
منتظر عطسه ی ابرها
در شب های ظل گرماست...
منتظر آن روزها که خروسها فراموش میکردند صبح را
و ما بشارت دهنده سپیده دم بودیم...

[گلبو لطفی]
تــــیر 94
مرسی قلم :)
عااالی مثل خودت :***
۰۲ تیر ۱۳۹۴
"گوش جهان از قهقه هامان کَر میشد"
به به ....
۳۱ تیر ۱۳۹۴
درود بر شما و سپاس
۰۲ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حلال کن این شاعر را
بگذار شعر هایش
در بی پایانی غصه ها
آرام بگیرد...



[گلبو لطفی]
خرداد 94
درود بر بانوی دوست داشتنی...


۲۷ خرداد ۱۳۹۴
گلبوی نازنینم...
بسیار زیباست..
۲۹ خرداد ۱۳۹۴
لیلا جانم درود بر شما عزیز سپاس از لطفت
وجودت مانا :*
۲۹ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
و هیچ کس نفهمید...
آن بوته ی امیدوار
به باران...
در هامون دلت
من بودم...



[گلبو لطفی]
خرداد 94
تو!..
خودت خوشه ی بارانی
که عمری ست عشق
در قاب پنجره ات
خطاب ابرها ست...
ر.ا

بسیار زیبا و عالی ...


۲۳ خرداد ۱۳۹۴
در اشعار زیبای شما در کنار عشق
"آرامش" برایم همیشه کاملا قابل لمس و دل نشینه..
بسیار زیبا و فوق العاده..
۳۰ خرداد ۱۳۹۴
سپاسگزارم جناب مهدی و خوشحالم از این بابت سپاس
۳۰ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به مناسبت اولین سال نوا ی موسیقی (ابراهیم لطفی):




شاید که نه, قطعا باید این پست رو زودتر از این میذاشتم اما هیچ گاه برای تقدیر دیر نیست...
وقتی شنیدم قراره از عمو جانم تقدیر شه خیلی خوشحال شدم و قطعا این خوشحالی بابت این بود که هنوز هم کسانی هستند تا قدر موزیسین هایی که سال ها در سکوت و دور از جنجال های خبری فعالیت میکنند رو میدونن و برای بیشتر شناساندن آن ها به نسل جدید که اکثرا علاقه ای به شنیدن آثار کلاسیک و فاخر ندارند تلاش میکنند و این جای تقدیر است...
باید قدر دانست کسانی را که از هنرمندان و آثارشان در روزگاری که موسیقی تنها وسیله ای برای گذراندن اوقات جوانان ... دیدن ادامه ›› والبته روزگاری که اکثر افراد , با وجود طرز تفکر های غلط باعث دل سرد کردن اهالی موسیقی و گوشه نشینی آن ها گشته اند... از هنرمندان همچنان حمایت های لازم و درخور تلاششان را میکنند...
در انتها بسیار خرسندم که سال نوا با دستان شاگردان با محبت و ارزشمند نازنین عمویم و جناب علی جعفری پویان استارت زده شد...و امیدوارم تمام موزیسین ها ی این سرزمین با تولید آثار پر محتوا گوش مخاطبان موسیقی را به شنیدن موسیقی واقعی عادت دهند ....

پ.ن: این پست صرفا جنبه ی تجلیل از اهالی برگزار کننده این سال نوا است و پست این جانب نیز تنها بهانه برای یادی از این عزیزان در حال فراموشی است ...
مانا باشید....

http://www.musicema.com/node/234000
واقعا کار پسندیده ای بوده و ایشالله ادامه دار
تبریک به شما بابت چنین عمویی سرکار گلبو:)
۲۰ خرداد ۱۳۹۴
ایشالا که ادامه خواهد داشت
سپاس فراوان جناب شفیعی امیدوارم چنین اتفاق هایی در کشورمون پررنگ تر از پیش بشه
۲۰ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ارام از دیده کوچ کن....
بگذار این چشم
از این پس
به پرواز کلاغ ها عادت کند...


[گلبو لطفی]
خرداد 94
آرام کوچ کن
آرامتر !
بگذار
کوچیدنت را بر بال باد
حک کنم در خویش
تا ابد...
مرجانه
۱۸ خرداد ۱۳۹۴
وااااای
فوق العاده
فوق العاده ...
۲۰ خرداد ۱۳۹۴
فوق العاده شمایی عزیز من :****
۲۰ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حتی اگر مردم مرا با دست نشان دهند
یا مرا چون دستمالی دور بیندازند
بازهم روزهایی خواهد آمد
تا من فارغ از انگشتان نظاره گرم
دوان دوان با تبسمی دریایی
با گیسوانی پریشان چو موج
در بیشه زار دلت همسو با نسیمی آرام
که ضرب آهنگ
رقص گندم های نحیف است
در دل گندم زار
و با صورتی
باران خورده و نمناک
از خواب چشمانت بیدار شوم...


#خردادانه##94#


بانو گلبوی جانم

عالی...
۱۴ خرداد ۱۳۹۴
عالی
۱۶ خرداد ۱۳۹۴
عالی نگاه شماست مرجانه جان :)
۱۶ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار


فکری به حال خویش کن این روزگار نیست!


# عماد خراسانی#
بر ما گذشت نیک و بد...

خیلی ملموس و عالی ...

۱۰ خرداد ۱۳۹۴
صهبا بانو ی هنرمند سپاسگزار:)
۱۳ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دخترک نشسته بود
با دامنی گلدار
با گیسوانی بافته از جنس نور
کنار حوض پر شمعدانی مادربزرگ
خانه ی مادربزرگ انگار بوی دیگری برایش داشت
چیزی شبیه
نارنج های بلوغ رسیده ی شیراز
دخترک میخندید
غم در دلش نبود
هم بازیش جوجه های نحیف
و تنها دغدغه اش دور کردن گربه ها از چنگ ماهی های بی قرار حوض بود
دخترک بزرگ شد
بزرگ بزرگ
حالا این روزها
دغدغه اش
پس گرفتن گل های همیشه بهار دامنش
از چنگ باد خواهد بود...
ای جان دلم فوق العاده
۰۲ خرداد ۱۳۹۴
بسیار شیرین و زیبا..
واقعا عاالی..
مرسی بسیار..
۰۱ مرداد ۱۳۹۴
خیلی ممنون جناب مهدی سپاس از خوانش شما...
۰۲ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من بیشتر از این باید بدونم که شما می تونی زخمای سمیرای HIV مثبتو
بدون دستکش پانسمان کنی؟


بانو مرسی که قصه هایت هوشیارم کرد...
یعنی در این صحنه من زار می زدما!!!!!
۰۲ خرداد ۱۳۹۴
بله این صحنه واقعا ناراحت کننده بود :(((
۰۶ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید