در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مهتاب خاکپور | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:55:42
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
میگن گوش از 3تا ماهیچه تشکیل شده
یادم نمیاد هر قسمت دقیقا چه کاری میکرد
ولی بی شک یه  قسمتی هست که حرفایی که شنیدی و باعث ناراحتیت شده نگهشون میداره
و شب ها ،
شب هایی که خیلی خسته ای و میخوای بخوابی
اون حرف ها هی تو گوشت میپیچن...
اون قسمت گوش کارشو اونقد خوب انجام میده
که حس میکنی تازه این حرف ها رو شنیدی
سوالی که برام پیش اومده :اینایی که شنوایشون کم شده،
اینا این قسمت از گوششون که هی بعضی حرف هارو به یاد میاره از کار افتاده؟!
وقتی پیر شدم شبا راحت میخوابم؟
بدون پیچیدن دوباره این حرف ها تو گوشام...
بعضی حرف ها تا ابد میمونه
اما بانو فکر نکنم درجه اهمیتش
مثل الان باشه...

انشاالله کیفیت خنده هاتون اینقدر زیاد بشه
که فقط و فقط صدای خنده بمونه براتون...


۰۷ خرداد ۱۳۹۵
خواستیم نشنویم ، هر چه تلاش کردیم نشد
آدم ها که هیچ ؛ کاش حرف ها ، خود می توانستند حرمت نگه دارند..
۰۷ خرداد ۱۳۹۵
مهتاب جان حرفها جه خوب جه بد انرژی مثبت و منفی خودشون رو به جا می گذارند
امیدوارم همیشه شنوای بهترین کلام باشی...
۰۸ خرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من هنوز پای همه ی حرفهایم مانده ام ..
تو  اما چه زود زیر قولت زدی...
مگر میشود اینقدر به من نزدیک باشی
وقتی همه میگویند که رفته ای
نه؛
تو در خیال من نیستی
تو نزدیکترین غریبه ی آشنای دیروزهای منی...
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
زیباست...

فقط در جمله اول فکر کنم "حرفهای" یه حرفش کمه!!! یا باید "حرفهایت" باشه یا "حرفهایم"...
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
تو نزدیکترین غریبه ی آشنای دیروزهای منی...
عاااالی
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
متین نازنینم ممنونم
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
داشتی میگفتی دوستت دارم
که بی هوا آن را گرفتم
از ترس اینکه از دستم سر نخورد،
محکم فشارش دادم
به خانه که رسیدم
مشتم را باز کردم
و بسویت برگشتم که بگویم...
اما دیگر نه تو بودی،
نه دوستت دارمت!!
به به خیلی عالی بانو مهتاب...


۲۷ فروردین ۱۳۹۵
سلام
--------
عالی و زیبا .
--
و یادم رفت
برای انتشار دوستت دارم
به زمین آمده ام
۲۸ فروردین ۱۳۹۵
بانو رویا نازنینم سپاسگزارم از مهربانیت
ممنونم متین عزیزم
مرجانه جان ممنون برای نگاه زیبایت
جناب جاهد سپاسگزارم برای همراهی و شعر بسیار زیبایتان
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوست داشتن تو شبیه ماهی قرمز سفره هفت سین است
میدانم در این تنگ کوچک ماندنی نیستی...
شاید حتی قبل از تحویل سال از پیشم بروی
...
دوستان عزیز عیدتون پیشاپیش مبارک باشه، سالی پر از شادی و آرامش برایتان آرزو دارم
همه لحظه هایتان بهاری و سرشار از آرامش..درود و تبریک
۲۹ اسفند ۱۳۹۴
بانوی دوست داشتنی

بهارتون مبارک ...



۰۴ فروردین ۱۳۹۵
ممنونم از لطف و مهربانی دوستان عزیزم
۲۷ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تنها،
تنها در برابر تمام جمعیت دنیا.
به زمین بنگر،
حتی سایه ام هم پشت به من است!
نه،
 تو را در میان جمعیت گم خواهم کرد.
شعرهای من باید کوتاه باشد
تو درمیان این همه سطر باز مرا از یاد خواهی  برد.
میدانی ، از آخرین باری که دورمان شلوغ بود خاطره خوبی ندارم...
دوستان عزیز ممنونم از همراهی و نگاه زیبایتان
۱۸ اسفند ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلم هوای ابری نمی خواهد بارانی می خواهد
دستانم خسته است برای تحمل چتری
من زیر باران می روم و اندیشه ام را خیس،
غصه ام را اما پاک می کنم ؟
چشمانم هنوز باران ندیده...
زیر باران بی چتر قدم می زنم ولی هنوز خاطراتم خیس نشده
نمی دانم تا پایان کدام خیابان برای فراموشی باید بروم
می ترسم هنوز به آخر نرسیده باران تمام شود و من...
می ترسم براستی باران چه چیزی را پاک می کند ؟!
فوق العاده زیبا بود
۲۰ بهمن ۱۳۹۴
نمیدانم تا پایان کدام خیابان برای فراموشی باید بروم...
۲۱ بهمن ۱۳۹۴
بسیار زیبا مهتاب جان...
۲۲ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فراموش کرده ای مرا پیش از رفتنت...
قبل از بستن چمدانت،
پیراهنی جا بگذار
میخواهم شاعر بمانم
شاعر شده ام "صبرم ببرد و طاقت و هوش "
بهر رفتن چمدان چیده ای و مرا فراموش ...

زیبا بود
۱۷ بهمن ۱۳۹۴
بسیار زیبا..
۱۷ بهمن ۱۳۹۴
امین :ممنونم دوست عزیز از شعر بسیار زیبا و همراهیت
نوشین جان سپاسگزارم بانو جان
جناب مهدی ممنونم از نگاه زیبا شما
۱۹ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حسودی میکنم...
از همه بیشتر به عینکت ،
او به تو نزدیک است
و هر لحظه به تو خیره
 چه مسخره است دل خوشی من!!
لحظه ای از دور دیدنت...
میگویند فراموشش کن...
آخر مگر خودکشی گناهی کبیره نیست؟!
بی خیالش بشو ای ذهن ِ خیالاتی ِ من
خودکُشی کردن ِ تو دغدغه ای کوچک بود
آه ... یک عمر فقط با کلمه جنگیدی...
کاغذ ِ شعر فقط عاقبتش موشک بود!

ایده قشنگ و زیبایی است .
۱۳ بهمن ۱۳۹۴
عالی
۱۳ بهمن ۱۳۹۴
امین عزیز زیبا نگاه شماست
ممنونم برای شعر بسیار زیبایتان
مرجانه جانم مرسی برای همراهمیت
۱۳ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می ترسم هوا گرم بشود
عکسی که کشیده بودم،
پاک شود
و خیالت از  پنجره اتاقم هم دور تر برود
چقدر زیبا...مهتاب جان
۰۹ بهمن ۱۳۹۴
دوستان عزیز ممنونم از همراهی و مهربانیتان
۱۳ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باشد باور کردم...
من و تو خط هایی موازیی هستیم
که هرگز به هم نمیرسیم
ولی چقدر خوب است که
همیشه خط های موازی روبروی هم قرار دارند
و من راهی برای دیدنت دارم.
مهدی..، متین فکری، مجید سلیمی و مجتبی مهدی زاده این را امتیاز داده‌اند
احساستان زیباست
۱۸ دی ۱۳۹۴
پر احساس و زیبا

فوق العاده بود
۲۷ دی ۱۳۹۴
دوستان عزیزم ممنونم از همراهی و لطفتان
۲۷ دی ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دست بر آسمان برم ماه را نمیگیرم.
عکس ماه در آب است،
در آن دست کنم آن را نمیگیرم
تو در خیال منی و دست من ب سوی تو،
چه فایده که خیال هم دست مرا نمیگیرد؟!
عاااالی بود....
چه فایده که خیال هم دست مرا نمیگیرد....
۲۷ آذر ۱۳۹۴
خیلی زیبا بود
عالی مثل همیشه و پر از احساس
۰۱ دی ۱۳۹۴
متین جانم ممنونم دوست همیشه همراهم
مرجانه عزیزم ممنونم از حضور و همراهیت
آرزو عزیز ممنونم از مهربانیت
رویا جانم ممنونم از نگاه زیبایت
جناب مصطفی ممنون از همراهی و نگاه زیبایتان
امین عزیز زیبا نگاه شماست
۰۶ دی ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برف که میبارد،
من بخار روی پنجره اتاقم را،
با نوشتن اسم تو پاک میکنم
و بعد از میان اسمت بیشتر از هر چیزی به ردپاهای به جا مانده نگاه میکنم
میخواهم ببینم تو حتی بطور اتفاقی هم،
از این نزدیکی ها رد شده ای؟!
بسیار زیبا...
۱۵ آذر ۱۳۹۴
جناب سلیمی ممنونم از شما که خواندین
۱۷ آذر ۱۳۹۴
بانو آرزو عزیز ممنونم از لطف شما
۱۷ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حال این روزهای من خراب است،
همچون هوای طوفانی که،
هواشناسی چیزی درمورد صاف شدن آن در روزهای آتی نمیگوید...
چترها هر چقد هم زیاد باشند،
من زیر این باران خیس خواهم شد.
من زیر این باران خیس خواهم شد...
عالی...
۱۱ آذر ۱۳۹۴
بانو دلتنگتون بودم...

عالی و زیباست...


۱۱ آذر ۱۳۹۴
گلبو جانم ممنونم از لطف و مهربانیت
رویا جان ممنون بانوی مهربان زیبا نگاه شماست
۱۲ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رویاهای این روزهایم آشفته است
آشفته ،
دور از دسترس،
مثلا تو میتوانستی عاشقم باشی؟!
تو میتوانستی عاشقی شاعر باشی
و من مخاطب خاص تمام شعرهای عاشقانه ات.
کاش حداقل تو شاعر بودی
و مرا در شعرهایت دوست میداشتی...
عالی
قلمتون سبز
۱۵ شهریور ۱۳۹۴
امین عزیز زیبا نگاه شماست...
خیلی ممنونم برای شعر زیبایتان
۱۶ شهریور ۱۳۹۴
فوق العاده زیبا بود مهتاب جانم...
۲۶ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روز است اما هوا تاریک!!
نکند مدت زیادی خواب بوده ام و گذر زمان را متوجه نشدم؟!
نکند خورشید قهر کرده است و قصد طلوع ندارد؟!
ای دوست کمی خوش باور باش،
فقط کمی هوا ابری است.
چه امید زیبایی
درود بر شما
۱۳ شهریور ۱۳۹۴
مهدی:ممنونم دوست عزیز
فریبا جانم زیبا نگاه شماست بانو جان
لیلا عزیزم ممنونم بابت همراهیت بانو جان
۱۴ شهریور ۱۳۹۴
ای دوست کمی خوش باورباش...
زیبا مثل همیشه...
۲۶ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سیب بر شاخه درخت خود را اسیر شاخه یافته بود و در آرزوی جدایی بود.
سیب رها شد،
همراه با آرزوی یافتن شادی در آزادی،
در دست کودکی افتاد.
اکنون تنها هسته های آن بر روی خاک برجا مانده؛
دوباره سیب هایی خود را اسیر شاخه خواهند یافت.
آفرین
عالی
۱۰ شهریور ۱۳۹۴
زیبا بود مثل همیشه مهتاب جانم...
دوباره اسیر...
۱۰ شهریور ۱۳۹۴
ممنون دوست همیشه همراهم
۱۰ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادم نمیاد چند سالم بود یا این حس کی شروع شد؛
شاید 3 ساگی؛
3 سالم بود که خواهرم بستنی قیفی میخواست من اما بستنی یخی،
بستنی یخی شاتوتی ؛
اما ما دوقلو بودیم باید شبیه خواهرم می بودم،
منم گفتم :منم بستنی قیفی میخوام
مدرسه که میرفتیم خواهرم دوست داشت موهاشو جمع کنه طوری که گرمش نشه من اما عاشق موی بافته با روبان قرمز بودم ،اما من خواهرمو از ربان های قرمز بیشتر ... دیدن ادامه ›› دوست داشتم،
به مامانم میگفتم مامان طوری موهامو ببند که اصلا راحت باز نشه که یه وقت گرمم بشه آخه میدونی که ما دوتامون از گرما بدمون میاد
خواهرم خیلی مرتب و آروم بود وقتی بارون میومد تمام حواسش بود
یه وقت گلی و کثیف نشه من اما یه صدایی از درونم میگفت  تو تموم چاله و چوله ها بپر طوری که کفش سفیدت سیاه و کاملا کثیف بشه؛
من اما خواهرمو از شیطنتای درونیم بیشتر دوست داشتم پس دیگه مهم نبود چی دوست داشتم
خواهرم عاشق نظم و ریاضی بود من درونم آشفته بود و از ریاضی بیزار،
 البته فقط درونم، خواسته های بیرونیم چیزه دیگه ای رو نشون میداد خواسته های من که نه ؛خواسته های...
من خواهر دوقلومو خیلی دوست داشتم اگه همه چیزهایی که دوست داشتو منم دوست داشتم اینطوری اونم منو بیشتر...
بعدها شرایط طوری شد که ساعتای کمتری باهم بودیم و من باید خودم برای کارام تصمیم میگرفتم کارایی که میخواستمو انجام بدم اما دیگه یادم نمیومد چی دوست دارم
شاید همه ی دوست نداشتنی های دیروزهایم، دوست داشتنی های امروزم شده بودن...
من میتونستم خواهرمو بدون تغییر خواسته های درونیم بدون بی توجهی به دوست داشتنی هام دوست داشته باشم..
امروز میدونم میشه باتمام تفاوتها کسی رو دوست داشت
اما دیگه دوست داشتنی هایم را
" به یاد نمی آورم..."
خیلی زیبا و قشنگ
۰۸ شهریور ۱۳۹۴
فریبا جان خیلی ممنونم
رویا جانم ممنونم بانوی خوش قلم
لیلا نازنینم زیبا نگاه شماست بانو جان
۰۹ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
معلم موسیقی میگوید
دو
ر
سل
لا
....
من به تو فکر  میکنم
دو ر  را حذف میکنم
می ر سی سل لا ...
چه آهنگ قشنگی میشود وقتی نت های آمدن تو در آن است