در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال | پیمان لسان درباره نمایش بانوی محبوب من: نیم ساعت قبل از اجرای بانوی محبوب من به لابی تئاترشهر می رسم... توی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:58:40
نیم ساعت قبل از اجرای بانوی محبوب من به لابی تئاترشهر می رسم...

توی لابی چشم می چرخونم و نگاهی به تماشاگرا میندازم و از طریق حذف گزینه و مهندسی معکوس سعی میکنم پشت سری و بغل دستی و نفر جلویی مناسبی را در ذهنم تجسم کنم...دو سه سالی هست زخم خورده ام! در این حین تعداد نه چندان کمی از خردسالان به چشمم میان که خیلی بی منطق و بی توجه به اصول احتمالات، توی ذهنم به دورترین نقاط سالن نسبت به جایگاه خودم تبعیدشون میکنم.
از نقل و قول سخنان ترسناک تماشاگران بیرون سالن صرف نظر میکنم و پس از 15دقیقه تاخیر به داخل سالن میرم تا روی صندلی گوشه یِ چپ باکس وسط بشینم(تاکتیکی جهت مسلط بودن به صحنه همراه با حفظ فاصله فرهنگی-اجتماعی از تماشاگران سمت چپ خودم!)

یک زوج پشت سر نشسته اند که طبق مکالمه ی بلند مستمرشون(که بقول راضیه تو جدایی نادر از سیمین: نمیشد که نشنید!) خودشان را مستقیما از صرف قلیان به تئاترشهر رسانده بودند و افسوس می خوردند که با آگاهی از تاخیر میتوانستند کام های بیشتری بگیرند و خانم دوصد افسوس داشت که زمان نمایش هم طولانی ست ... دیدن ادامه ›› و بعدش هم نمیشه مجددا به لوکیشن قبلی جهت جبران کام های جامانده بازگشت و از فرط ناراحتی پاهای خود را به پشتی صندلی من فشار می داد...تو گویی بنده بلیت ها را با مبلغ گزافی به ایشان انداخته ام و قرار نیست حتی خروس قندی هم تحویلشان دهم!

15دقیقه دیگر می گذرد تا گلاب آدینه طی حرکتی نوین ابتدای نمایش برای خوشامد گویی روی صحنه بیاید و توضیح بدهد که از تاخیر بوجود آمده بخاطر ورود تماشاگران متاسف است ولی ممکنه پس از شروع نمایش با 30دقیقه تاخیر هم تماشاگرانی بیایند و مصرا بخواهند روی صندلی خود بنشینند و ما چاره ای نداریم...که در اینجا جمعیت با تشویق ممتد، رضایت خود را از ورود تماشاگر فرهنگی و تشنه ی تئاتر به سالن ابراز می کند.

نمایش شروع می شود و 15دقیقه ی اول نمایش را چشمانم را می بندم و با توضیح نفرات کناری برای هم صحنه را تصور می کنم...ناگهان یادم می آید که قرار بوده نمایش را خودم تماشا کنم و ابزار لازم برای تماشا را نیز به همراه دارم..نگاهی می اندازم تا ببینم این صدا واقعی است یا فقط من آن را می شنوم. که با تایید همراهم متوجه می شوم صدا خیلی هم واقعیه و با تذکر ایشان تاحدی از واقعیت رئالیسم تا پایان نمایش کم میشه!

از آنتراک نمایش جهت مراجعه به لابی استفاده میکنم و می بینم گوشه ی لابی(پله های منتهی به کافه تئاترشهر) دچار اشتعال شده و دود فوران می کند...جهت اطلاع بیشتر نزدیک می شوم و دود را پیگیری میکنم و می بینم حداقل 30نفر(بدون اغراق) روی پله ها تا سرویس های بهداشتی و کتابفروشی علی آقا ایستاده سیگار می کشند(نه حتی با اکت هنری) و جهت حفظ قرینگی همین تعداد هم روی پله های آن سوی کافه مشغولند و فضای کافه آماده ی........(تخیل مخاطب) هست. بخورگرفته به سالن برمیگردم و می بینم پشتی هایم گویا طی الارض کرده و به حالتی پوزیشن گرفته اند که گویا به صرف قلیان برگشته اند...متوجه می شوم که زیادی نیکوتینه شده ام(بیشتر از درصد آدامس های نیکوتین) و اشتباه می بینم و روی صندلی خود می نشینم.

انتهای نمایش با حدود 10دقیقه رورانس مواجه می شوم که ذوق زدگی در اون مشهوده...چه روی صحنه و چه بین تماشاگرا که دوربین به دست فیلم میگیرن و حراست سالن به طرفة العینی خود را جهت توقیف گوشی ها می رساند...چون ثبت و نشر حرکات بسیار خلاقانه ی رورانس خط قرمزشونه و سایر موارد طی اجرا، فقط خط قرمز غرغروهایی امثال منه!
از ذکر عجایب بیشتر، تکرر موارد فوق و سایر موارد آزاردهنده که در نمایش های دیگر برایم پیش آمده جهت عدم اطاله ی بیشتر کلام پرهیز کردم وگرنه از فرط فانتزی و ابزوردیسم به نمایشنامه درخشان "همه چیز می گذرد، تو نمی گذری" چرمشیر تنه می زد.

==========================================================================================================================

*یک هفته پس از وقایع بالا تولد تئاترشهر بود و به همین مناسبت در یک پرفورمنس خیابانی در محدوده ی تئاترشهر، قمه آمد و خون ریخته شد و از فرط اجرای درست همگی باورش کردند! از این به بعد نیم ساعت زودتر آمدن به سالن هم باید جهت حفظ جان، فراموش کرد!

**با این اوصاف تئاتر دیدن دیگه اون چیزی نیست که حتی 2سال پیش بود!

***اگر بنظر خیلی سیاه اومد، معذرت میخوام..حال خودم رو هم بد میکنه...ولی آینده رو از این هم تاریکتر می بینم!

****پایان اجرا نفر جلویی (که در متن خبری ازش نبود) برگشت سمتم، کلاهشو داد بالاتر...دیدم رضا بهبودیه...خیره به چشمام گفت: "فقط یه نفر!"