در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیر | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:42:41
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش لانچر ۵
۲۴ تیر تا ۸ شهریور ۱۳۹۸
تئاتر شهر- سالن سایه
زمان ۲ ساعت
بها: ۳۰،۰۰۰ تومان
نویسنده و کارگردان: مسعود صرامی، پویا سعیدی

داده ها از برگه اولین اجرای تئاتر لانچر ۵ است. اجرایی که با توجه به استقبال فراوان در سالن های مختلف تا آخرین روزهای سال ۹۸ مرتب تمدید ... دیدن ادامه ›› شد و در نهایت با شروع کرونا پایان یافت. آخرین دوره اجرا در سالن سمندریان ایرانشهر بود که بهای بلیت به ۳۵ و ۵۰ هزار تومان و زمان اجرا نیز به ۲ ساعت و ربع افزایش یافته است.
پس از این موفقیت انتظار برای اجرایی مشابه و قوی از تیم نمایش طبیعی بود. امیدی که به علت شیوع کرونا، خراب تر شدن وضعیت اقتصادی و در نهایت جنبش سال گذشته و تبعاتی که در پی داشت در عمل امکان تحقق نداشت.
در زمانه های عسرت و اختناق، ادبیات و هنر همواره ملجائی برای اندک رهایی و آرامش بوده است. اما در بیشتر اوقات، شدت اِعمال سانسور و سلیقه های خاص این دریچه های اندک را هم مسدود می کند. در چنین وضعیتی خیلی از هنرمندان عطای کار کردن را به لقایش بخشیده و یا در عمل وادار به ترک ساحت هنر می شوند. عده ای دیگر با نشانه گذاری در اثر برای مخاطب و روی آوردن به پیچیدگی در فرم و/یا متن سعی در انتقال ایده با وجود محدودیت ها دارند. راهکار اخیر قدم گذاشتن بر روی لبه است؛ از طرفی ممکن است پیام ها و نشانه های مستتر و لایه های مختلف اثر به راحتی قابل کشف نباشند و مخاطب پیچیدگی را پس زند، و یا از طرف دیگر وقتی تنها به اشاره های گذرا بسنده می شود و طرح مسئله عمقی نمی یابد، احتمال ابتذال مفاهیم و خود اثر نمایشی وجود دارد. در این فضا آثاری که بازتاب درخور شرایط روز جامعه بوده و در انتقال ایده و تاثیر به مخاطب موفق شدند اندک بوده و نشان از تلاش زیاد و نبوغ خالقان شان دارند.
بدیهی است آن چه اهالی تئاتر و مخاطبین آن ها از آخرین اجرای لانچر تا امروز از سر گذرانده و در خیابان ها و اخبار به چشم دیده اند هر اجرای مدعی و انتقادی از جنس گذشته را پیشاپیش الکن و کم اثر کرده است.
اینک هنرمند باید چه کند، به انتظار گشایش اوضاع بنشیند، یا بسازد، چه بسازد و چگونه؟ مخاطب چه انتظاری از تماشای تئاتر دارد؟ نمایش اِسفرود بی دُم را می توان تلاشی در یافتن پاسخ به این سوالات دانست. نویسنده نمایشنامه، پویا سعیدی، به گواه پست های صفحه شخصی اش در سال گذشته در باب جامعه‌ی درگیر بحران تعمق می کرده و به تحلیل آن پرداخته، فارغ از انفعال و یا مرثیه خوانی به جستجوی راه بود و به عبارتی در محدوده و بضاعت خود فعالیت روشنفکری می کرد. با لحاظ این امر باید به نمایش این روزهای او و تیم همراهش نشست و دلیل امتناعش از قصه گویی که پیشتر در آن موفقیتش تثبیت شده است را دریافت. سازندگان بر این نکته نیز واقفند که تماشاگر امروز چه از لحاظ اقتصادی و چه روانی، مخاطبی از نفس افتاده است، نه دیگر چندان حوصله دیدن کار دو ساعت و بیشتر و یا تعمق در نشانه ها را دارد و نه به آسانی می تواند بلیت بالای ۲۰۰ هزار تومنی تهیه کند. به شخصه در وضعیت عجیب و متاسفانه عادی شده هفته گذشته که آلودگی هوا راه تنفس را بسته بود به تماشای کار نشستم و تا آخرین لحظات برای رفتن به شهرزاد مردد بودم.

*ادامه امکان اسپویل نمایش را دارد.

نمایش ساختار اپیزودیک دارد، پنج روایت کوتاه یا موومان (شاید ارجاعی به پنج دوره زمانی) که راوی در ابتدای هر یک با نام بردن به نمونه های بهتر آن اشاره می کند. نوعی هجو تماشاگری که بلیت خریده و به زحمت خود را به سالن رسانده و تعیین تکلیف با او که قرار نیست با قصه خاصی مواجه باشد! لحن نمایش هجوآمیز و پارودیک انتخاب شده. نقش ها اغراق شده و دیالوگ ها تصنعی و هجوآلود است‌. موقعیت ها خنده دار و همزمان تا حدودی ترسناک است، دینامیک و روابط بین بازیگران مدام در حال تغییر است و در این میان دو عامل خشونت و قدرت، درام را پیش می برند. خشونتی که در میانه‌ی اولین اپیزود در کلام کارگردان مستند ساز آغاز می شود تا جایگاه او را نسبت به استاد وارونه سازد و در طول نمایش ادامه یافته تا در اپیزود آخر به بالاترین میزان می رسد: روایت کشتار توسط مردی با اره برقی که راوی تعریفش می کند. میانه نمایش در اپیزودی نویسنده، با بازی خود پویا سعیدی، توسط کارگردان از اتاق فرمان کنترل می شود: مجبور به خواندن به سبک رپ برای بیان ایده اش به علت کم بودن وقت نمایش(!) می شود و در نهایت به علت تقابل با کارگردان مورد خشونت جنسی او قرار می گیرد. ایده مرگ مولف پارودی می شود. در یک اپیزود زن و شوهری و در اپیزودی دیگر دو بازجو با تغییر مدام در موقعیت شان به نسبت یکدیگر، بر دیگری اعمال قدرت کرده و خشونت می ورزند. در یک صحنه ببه غایت گروتِسک، کارگردانِ ترسیده از جو بازجویی و رفتار بازجوها نسبت به هم، ناگهان طغیان می کند و بر سر بازجوهایش فریاد می زند و ابراز وجود می کند. گویی تنها با خشونت و فریاد زدن است که دیده و انزوا خارج می شوی، حتا جایی راوی نسبت به خواننده پرخاش و او را از صحنه بیرون می کند.
در موومان آخر راوی بیان می کند که چه حوادث و مصائبی در چند ساعت گذشته داشته و علی رغم از دست دادن تراژیک برادرش و نشسته بر ویلچر با پاهای خونین خود را به سالن شهرزاد رسانده. او که از تمسخر تماشاگران دست برداشته و موقعیت خود را نسبت به آن ها اصلاح کرده با خواننده که با هیبتی مضحک با اره ای دستی و نقاب جوشکاری در نقش مردِ اره برقی و دیگر بازیگران در خواندن ترانه ای همراه می شود تا شاید نمایش و فلسفه وجودی اش را در تاریکی صحنه و زمانه پاس بدارد.

اگر چه اِسفرود بی دُم با سالن نیمه پر هر شب به اجرا می رود و از موقیت تجاری لانچر ۵ فاصله زیادی دارد اما نوعی رهایی از انتظار تکرار و کلیشه را برای سازندگانش رقم می زند و به زعم من تلاش نسبتا موفقی است برای ترسیم راهی برای خروج از بن بست تئاتر امروز.
امیر (amir55)
درباره نمایش مخاطب i
موضوعی بود که پیش تر جابر رمضانی در موردش اجرا رفته بود: نمایش (نمی تونیم راجع بهش حرف بزنیم). این بار سبک کاملن متفاوتی داشت؛ هر چه در (نمی ... دیدن ادامه ›› تونیم) موضوع در لفافه و پنهان بود این بار عیان و با جزییات بیان می شد. تعاملی در کار نبود به نظرم، صرفن بازی گرفتن از تماشاگرها بود آن هم در بعضی لحظات.

وقتی عناصر نمایشی از قبیل دکور صحنه، اکت بازیگرها، گریم و موزیک را از نمایش حذف کنید و یا به حداقل بسنده کنید لابد تاکید روی محتوا و متن می خواهید داشته باشید، اما متن این کشش و تامل را برایم ایجاد نکرد چه در حین اجرا و چه الان که چند روزی گذشته.

آیا صراحت و عریانی قادر به فرا رفتن از بر انگیختن احساسات و یا انفعالی است که خود اجرا انتقادش می کند؟ لیلی رشیدی به زیبایی نقش تماشاگر پیگیر تاتری را بازی می کند که مخاطبی سطحی باقی مانده و در پی امتیاز دادن در تیوال و شتاب برای دیدن نمایش بعدی است، آیا کارگردان چنین شانی برای تماشاگرش قائل است؟ به نظر دیالوگ های علی باقری مبنی بر فرو رفتن در نقش هیولا وارش در نمایش قبلیِ "جابر" موضوع را به یک تجربه شخصی برای یک گروه تئاتری فرو کاسته و جامعیت مد نظر رمضانی را مخدوش می کند.

در مجموع دیدن نمایش برایم خالی از لذت (که احتمالن واژه درستی برای نمایش تراژیک نیست) نبود ولی تاثریش کم رنگ بود.

* چون نیم نداشت سه ستاره دادم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای من جذابیت این مستند سوای زیبایی بصری و نکات تکنیکی ش این بود که چند سال قبل در پاییز سفری به تخت سلیمان داشتم و از فضای اسرار آمیز منطقه لذت بسیار برده بودم و با دیدن این فیلم با وجود دریافت اطلاعات مفید متکی بر بررسی های علمی و رمزگشایی هاش باز هم اون وجه اسرار آمیزش زنده و حتی بیش از پیش برجسته شد، عالی بود.

این مستند روایتی است دست اول از اهالی مطبوعات دوم خرداد، باید دست مریزاد گفت به سرکار خانم اکبری برای ثبت این روایات که بخشی مهم از تاریخ معاصر ... دیدن ادامه ›› ماست و معتقدم به ارزش این فیلم در طول زمان اضافه خواهد شد.
جبر تاریخی و تصمیم های شخصی هر یک از این روزنامه نگاران را به سویی برده با این حال نقاط مشترکی در خلال روایات آشکار می شود؛ واقع بینی همراه با رگه های از امید در عین خستگی، شاید اشلی کوچک از حامیان آن جنب و جوش تاریخی.
به شخصه از گفتگوهای شمس الواعظین و نیوشا توکلیان بیشتر لذت بردم، در بخش روایت تاریخی، کار کمی شتاب زده به نظر می رسد که علت آن شاید تزریق اطلاعات برای کسانی است که آن برهه تاریخی را درک نکردند و شاید هم محدودیت های معمول برای طرح چنین سوژه ای باشد.
کارگردان با ترکیبی از نوستالژی، تحلیل، روایت و با تصاویر آرشیوی ما را با خود همراه می کند بدون آن که کفه تعادل فیلم را به نفع هیچ کدام سنگین کند، از دادن شعار به درستی پرهیز می کند و قضاوت نهایی را بر عهده تماشاگرش می گذارد.
[ اون کسی که نیستش]: اگر دمای فر به جای 180 درجه فارنهایت که خیلی کمه، 180 درجه سانتیگراد بود کیک هویج خراب نمیشد!
خلاصه ای از کار و توضیحی در صفحه تیوال وجود ندارد پس بدون هیچ ذهنیتی در اولین شب اجرا به ایرانشهر رفتم؛ نمایش با نیم ساعت تاخیر شروع شد، بروشوری وجود نداشت و از همین اولین اجرا بلیت های خارج از ظرفیت فروخته شده بود که مانعی بود برای دیدن بخشی از کار که در عمل با توجه به نوع چیدمان بازیگران پیشتر محدود شده است. در حین اجرا سه چهار نفری از تماشاگران عزیز هم بیش از نیم ساعت تاب دیدن کار را نداشتند و نتوانستند نیمه دیگر را سر جایشان باقی بمانند!

در مورد خود نمایش هم فقط میتونم این رو بگم علاقه جابر رمضانی برای تجربه های نو و خلق فضاهای خاص برای مخاطبش قابل تقدیر هست، ولی حداقل برای من و همراهانم هیچ ارتباطی با این کار برقرار نشد؛ شاید در روزهای بعدی با خواندن نظرات سایر دوستان بخشی از مفاهیم مورد نظر کارگردان و نویسنده روشن شود اما سوالی که برایم باقی می ماند اینست که این اثر تا چه میزان بدون واسطه بر مخاطبین این روزهای تاتر تاثیر میگذارد و اصولن دامنه هدف مخاطبینش چه کسانی هستند؟
موافقم.. راستش برای من هم سوالات خیلی زیادی پیش اومد!!!
۱۰ شهریور ۱۳۹۶
احتمالا نوشتن این قبیل نظرات در روزهای ابتدایی نمایش مورد قبول نیست!!!!!اما اگر نظرات مثبت از طرف کاربران یک روزه به وفور بیان شود،بلامانع است!!!!!
۱۱ شهریور ۱۳۹۶
من نمایش صدای آهسته برف دیدم و با وجود نکات مثبت نتوستم باهاش ارتباط برقرار کنم و باعث شد که دیگه نمایش های بعدی این گروه نرم مثل نمایش های ترکیبی جناب چرمشیر و حداد البته!
۱۳ شهریور ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امیر (amir55)
درباره اپرای عروسکی خیام i
جناب آقای غریب پور و تیم اجرایی,
سپاس از زحمتی که می کشید و ما را با هنرمندی خود به وادی رویا می برید.
هانی حسینی و محمد لهاک این را خواندند
شکیبا این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمیشود از کنار کاری که مشخص است جزء به جزئش با وسواس طراحی شده و برای اجرایش زحمت زیادی کشیده شده به راحتی رد شد.
کاری که علی رغم نکات قوت زیادش همچون حفظ ریتم نمایش تا انتها، موسیقی مدرن و در عین حال مناسب فضای کار، طراحی لباس خلاقانه و بازی های درخشانی مثل رضا بهبودی و میلاد شجره بیشترین لطمه را از مدت زمان طولانیش دیده است؛ وقتی که از دو سوم پایانی نمایش اطلاعات خیلی بیشتری ارائه نمیشود، شخصیت جدیدی وارد داستان نمی شود و صحنه ها هم کم و بیش در پی حفظ فضایی هستند که تا به حال ایجاد شده است و پایان نمایش قابل حدس است، تماشاگر احساس خستگی میکند، به ویژه در صحنه کشدار اعدام که فاقد منطق هم می باشد این ملال به اوج میرسد.

مورد دیگر، برخلاف خیلی از دوستان به نظرم بازی باران کوثری در حد و اندازه نقش دوشس نبود و نتوانست تحولات روحی نقش را باورپذیر نماید، با توجه به محوریت این نقش شاید بازیگری با ظرافت بیشتر و داشتن کمی کاریزما و نه فقط معصومیت چهره، میتوانست جذابیت نمایش را بیشتر کند.
برای تک تک اعضای گروه آرزوی موفقیت بیشتر را دارم.
سپاس از یادداشت خوبتون
در مورد زمان اجرا درست می فرمایید ، حتی مخاطب جدی تیاتر هم تاب تماشای سه ساعت و چهل دقیقه نمایش رو نداره، ولی به نظرم سخت خواهد بود که بخواهیم صحنه یا قسمتی از اجرا رو کنار بگذاریم، چون بسیار حساب شده و از سر فکر و فهم کنار هم چیده شده اند مثلا صحنه مرگ دوشس باید طولانی هم باشد تا به تناسب دیالوگ خود او ( ملال اور نخواهم مرد) این مفهوم و گزاره را برساند
در مورد باران کوثری هم موافقم، بسیار تلاش کرده اما با اون زن فاضله ی قدیسه ی مظلوم متن وبستر بسیار فاصله داره
۲۵ مهر ۱۳۹۵
جناب فتحیان،
ممنون از توجهتون، متن وبستر را نخواندم و نظرم تنها در بستر خود نمایش بود.
۲۵ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به دام انداختن کفتر چاهی کار راحتی هستش*

نمایشی بر پایه متنی منسجم، کارگردانی دقیق و حساب شده، صحنه پردازی و موسیقی عالی، بازی های روان و یکدست، همه و همه گودالی هولناک برایت میسازند تا لحظه به لحظه در ژرفایش بیشتر فرو روی.....

و پایان نمایش پایان کابوس نیست چرا که متوجه میشوی در دام کابوسی دیگر همچون یک کفتر چاهی گرفتار شدی، اما نه! این کابوس نیست، این مردنی است که هر روز زندگی می کنیم.

به راستی چه آسان است به دام انداختن موجودی که پناهگاهش تاریکی است.

پس مرا با خون و چرک تعمید کن چرا که؛
میخواهم دستم را پاک کنم حالا با هر کثافتی که شده*

(*) برگرفته از نمایش
سلام
میخواستم بدونم اگر فراموش کردیم از تخفیف دانشجویی استفاده کنیم چطور میشه خرید رو لغو مرده و مجددا بلیط خرید
و آیا میشه با کارت دانشجویی حضورا تخفیف گرفت؟؟؟
۳۰ خرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید