در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مژگان جایز | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:35:51
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
موسیقی خیلی خوب بود و دکور و بازی ها رو دوست داشتم. اما با پیرنگ قصه نمی تونستم ارتباط برقرار کنم و منطقش برام باورپذیر نبود. پدری که انقدر روی ... دیدن ادامه ›› زنش حساسه که حتی نمی ذاره پرده رو کنار بزنه چطوری یهویی ول می کنه میره؟ پسری که مادرش برای پرداخت هزینه ها با شرایط نامناسبی در هتل کار می کنه و خودش هم از تحصیلات مونده و هم اخراج شده و به عنوان سیبل توی شهربازی کار می کنه، چطور می تونه هزینه های پیانو و سال ها تمرین و آموختنش رو تهیه کنه؟ اون عاشق قدیمی مادر که انقدر براش مهم بوده که هر جا می رفتن دنبالشون می اومده چرا یهویی غیب میشه؟ نشان شاگرد اول بوده که بوده، چرا باید نمره بچه ها رو اون بده؟ البته که برای همه این سوالات میشه توضیح و جواب های مختلف داشت، اما رسیدن به پاسخ ها در زمان تماشای نمایش اتفاق نمیفته و بین تماشاچی و قصه گسست ایجاد می کنه. به عنوان تماشاچی مدام توی ذهنم می پرسیدم الان چی شد؟ چرا؟ به نظرم می شد از جزئیات هم کم کرد. خسته نباشید به گروه نمایش.
ممنونیم که نمایش را دیدید و نظرتان را بیان کردید
۲۷ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر دلم می خواست این نمایش رو می تونستم ببینم ولی الان امکان سفر ندارم. یک هفته نیست که برای بار دوم نمایشنامه اش رو خوندم
۱۰ نفر این را خواندند
سینا این را دوست دارد
من برنامه ریزی هم کرده بودم اما با شروع و ادامه دار بودن بارندگی همه چی بهم ریخت
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
سینا
من برنامه ریزی هم کرده بودم اما با شروع و ادامه دار بودن بارندگی همه چی بهم ریخت
امیدوارم بعد از عید یا تابستون مجدد اجرا بشه که بشه رفت
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نکات مثبت انقدر زیاده و انقدر در کامنت های دیگه گفته شده که تکرار نمی کنم. من پنج ستاره دادم و کنجکاوم بدونم اون سه نفری که یک یا دو ستاره دادند چه نقدی به نمایش داشتند.
یک نکته برای دوستانی که برای روزهای آینده قصد بلیط خریدن دارند: من ردیف ششم متمایل به راست نشسته بودم و الان می خوام برم دوباره از ردیف های جلوتر و میانی تر نمایش رو ببینم. به نظرم کلا بیشتر از پنج ردیف نباید بلیط می فروختند چون عناصر نمایش اندازه بزرگی ندارند و جزئیات بسیار زیاد و دقیقی داره که باید بتونید درست ببینید. امیدوارم در سالن های بهتری تکرار بشه.
کله کوچیک رو باید نهایتا تا ردیف سوم رویت کرد :))
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
H.M.kiani2
مردودی درس ۱۰ بود.. معدل ۱۲ بود.. ارشد مردودی ۱۲ بود معدل ۱۴ بود..
اهان، ما خرخونا فقط فکر ۲۰ بودیم واسه همین اونور بومو خیلی یادم نیس :D
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
سوزان
اهان، ما خرخونا فقط فکر ۲۰ بودیم واسه همین اونور بومو خیلی یادم نیس :D
نه من سمت سرداران و پسران سرداران بودم..
مثل ناپلئون و پسر سردار قالیباف...
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایده اجرا رو دوست داشتم اما قصه رو نه. به نظرم قصه چیزی نبود که تو ذهن مخاطب باقی بمونه و درگیرش کنه. ولی اجرا چیزایی داشت که برای من خیلی لذتبخش ... دیدن ادامه ›› بود. کف صحنه یه جورایی منو یاد فیلم داگویل لارس فون تریه انداخت، اما دیوارهای نامرئی اینجا وجود نداشتن. یه چیز دیگه که خیلی دوست داشتم نمایش همونجایی تموم شد که شروع شده بود و خیلی تمیز و غیرقابل انتظار همه چیز به هم وصل شد. بازی ها رو هم دوست داشتم.

نمی دونم چقدر این چیزی که حس می کنم واقعیه، ولی انگار تماشاگران نمایش به سمت افت کیفیت سیر می کنند. توی تاریکی مطلق عامدانه ابتدای نمایش که صدا داره پخش میشه طرف خیلی خونسرد گوشی همراهش رو با بیشترین نور صفحه روشن می کنه که پیام چک کنه، وسط نمایش خیلی سوسکی از صحنه عکس می گیره، خنده های غافلگیرکننده که تو از خودت می پرسی واقعا الان چیز خنده داری روی صحنه اتفاق افتاد؟ و ...

یه جایی از نمایش آقای فاضلی یه جمله ای گفتند با این مضمون که وظیفه انسان در دنیا اینه که با جهانی که قرابتی باهاش نداره کنار بیاد و تحملش کنه، یا یه همچین چیزی که از یک نفر نقل قول کردند. من غافلگیر شده بودم، نه اسم مرجع یادم موند نه جمله دقیق. ممنون میشم اگر کسی دقیقش رو می دونه بگه
ممنون از اینکه تشریف آوردین و کار رو تماشا کردین.
همچنین ممنون از نظرتون.

جمله از هانس بلومنبرگ بود که " مسئولیت بزرگ انسان این است که ناگزیر است خود را با جهانی سازگار کند که اصولا برای او به وجود نیامده"
البته این دیالوگ شخصیت مرد بود.
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
نمایش سوپرایمپوز
ممنون از اینکه تشریف آوردین و کار رو تماشا کردین. همچنین ممنون از نظرتون. جمله از هانس بلومنبرگ بود که " مسئولیت بزرگ انسان این است که ناگزیر است خود را با جهانی سازگار کند که اصولا ...
درود و سپاس 🌹
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نظرات دو خطی و یک جمله ای که همه شون در حال هورا کشیدن و ستایش هستند، بعد میری نظرات مبسوط و چندخطی رو می خونی و می بینی نوشتن کار متوسطه. چقدر تیوال واقعا مکان مناسبی برای تحقیقات روان شناسی اجتماعیه. منم بالاخره نفهمیدم این نمایش رو برم یا نرم.
نظراتی رو ملاک قرار بدید که نظر دهنده حداقل چند روز از ساخت پروفایلش گذشته باشه و چند تا تاتر دیگه که مال این کارگردان نبوده هم دیده باشه چون متاسفانه کلا نظر فیک زیاد شده من به شخصه هیچ کدوم از دو کار در حال اجرای کارگردان رو پیشنهاد نمی کنم.
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با احترام به گروه اجرایی، ایده فوق العاده بود، اما اجرا رو اصلا دوست نداشتم. اول اینکه پیرنگ قصه سوال برانگیز بود. من نفهمیدم چجوری همه رکساناها ... دیدن ادامه ›› سر از اینجا درآوردند، چرا چند روز قبل از تولد چهل و پنج سالگی، شخصیت ها و پس زمینه هاشون هم در حدی پرداخته نشده بود که بشه با شخصیتشون ارتباط برقرار کرد. مواجه شدن با خودی که تحقق نیافته، اینکه چطور با انتخاب هامون کنار میایم و مواردی از این دست به نظرم نیاز به پرداخت فلسفی و روان شناسانه عمیق تری داره و علیرغم اینکه جزو مشاوران کارگردان روان شناس هم هست، اما موضوع در سطح مونده بود و من نتونستم ارتباط خوبی با اجرا برقرار کنم.

ضمنا اون جمله «توجه: لطفا نیم ساعت قبل از شروع نمایش در محل حاضر باشید و درهای سالن ۱۵ دقیقه مانده به زمان اجرا باز می شود.» که اون بالا نوشته شده سند بی خردی مدیریت مجموعه شهرزاد محسوب میشه. ساعت هشت و ربع تازه در سالن باز شد و هشت و نیم نمایش شروع شد. باعث تاسفه که این مرکز فرهنگی هنری مدیریتش به شیوه ماقبل شهرنشینی هست و درکی از این نداره که برای کسانی که در کلان شهر زندگی می کنند یک ساعت اتلاف وقت (با احتساب نیم ساعتی که زودتر تشریف آوردند) واقعا زیاده.
اول خطاب به مدیریت مجموعه عمارت ارغوان: به نظرم کمی در روش های مدیریتی تجدید نظر کنید. یک. تاخیرهای شروع اجراها و نگه داشتن تماشاگران در سرمای حیاط. دو. دیگه الان تقریبا همه جا دستگاه خودکار چاپ بلیط دارند و دیشب بعد از مدت ها تو صف طولانی گیشه ایستادم فقط برای چاپ بلیط. سه. تقریبا نیم ساعت آخر نمایش دیشب برق رفت و نمایش در تاریکی با همکاری تماشاچیان ادامه پیدا کرد. نبود ژنراتور و برق اضطراری در همچین مجموعه ای چقدر عادیه؟ البته همه اینها را میشد به حساب مشکلات اقتصادی گذاشت، اما آنچه عجیب تر بود اینکه حتی یک نفر از مدیریت مجموعه برای عذرخواهی از گروه نمایش و تماشاگران به صحنه نیامد. تاسف باره. نمایشخانه که فقط بیزنس نیست. با هنر و فرهنگ سر و کار دارید ناسلامتی.

دوم. نمایش
می توانست یکی از بهترین نمایش هایی باشد که من دیده ام. چهل دقیق اول نمایش خانمی که کنار من نشسته بودند تمام مدت گوشی شون روشن بود و در حال پیام فرستادن بودند. و بعد هم که برق رفت. اما نمایشنامه قوی، بازیگران خوب و کارگردان که الحق علیرغم رفتن برق کم نیاوردند باعث شد تصوری داشته باشم از نمایشی که می توانست باشد و همین کافیست. این اولین بار بود که متن نمایشنامه را از قبل خوانده بودم، اما صحنه جذاب تر از متن بود. بعد هم که برق رفت آقای غلامی با استفاده از گوشی موبایل و کوبیدن پا به زمین کمبود موسیقی و صدا و نور و همه چیز را مدیریت کردند و تلاششون برای مدیریت شرایط یکی از تحسین برانگیزترین تلاش هایی بود که در عمرم دیدم. من امکان حضور در اجراهای جبرانی را ندارم، اما حتما پیگیر کارهای بعدی کارگردان و بازیگران خواهم بود.

باعث افتخار ماست خانوم جایزست
خیلی از شما ممنونم برای تشریف فرماییتون 🌹
۰۲ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اول تالار حافظ: تا زمان تغییر رویه مدیریت این نمایشخانه دیگر هیچ نمایشی را در این سالن نخواهم دید. نمایشخانه ای که احترام تماشاچی را نگه ندارد ... دیدن ادامه ›› لایق احترام نیست. همه کسانی که قبل از شروع نمایش در سالن انتظار بودند می دانند چه می گویم. یه مدیریت ساده لازم بود تا شان تماشاچی حفظ بشه و استرس بیخودی قبل از نمایش تحمل نکنه. اما طبق معمول برخورد از موضع بالا اون هم با تماشاچی که تو این وضعیت اقتصادی هزینه کرده اومده توی یه فضای فرهنگ.

دوم نمایش: نمایش برای من دو پاره می شود: قصه و اجرا.

اجرا را بی نهایت دوست داشتم. دکور، صفحه نمایش/بیلبورد، آقای دوربین، بازی اسماعیل گرجی، نور، موسیقی. بسیار لذت بردم. سورنا هم درجه یک.

قصه را اما می توانم بگویم تقریبا دوست نداشتم. علتش شخصیت پردازی مبتنی بر عاملیت مرد و انفعال زن. دو کارکتر زن قصه هر دو منفعل و ناگزیر و فاقد عاملیت بودند. ساده و بی دست و پا و محکوم به بیچارگی. یکی کلیشه مادر بیچاره و مظلوم و قربانی، دیگری کلیشه زن خوشگل و خنگ و گول‌بخور (چرا آدم باید کلید و رمز گاوصندوق رو جایی قرار بده که انقدر در دسترس باشه؟ چرا باید وقتی توی بازی مافیا بهت حمله می کنند از خودت دفاع نکنی و فقط دلبرانه بخندی؟ چرا وقتی دوست پسر ابلهت به خاک سیاه نشوندتت باید بری تو افق محو بشی و نزنی با خاک یکسانش کنی؟ و ...). در مقابل شخصیت مرد رام نشدنی و هر لحظه در حال رقم زدن یک اتفاق و حتی تا حدی توجیه همه دسته گل هایی که به آب داده. و لابد «چون پدر بالا سرش نبوده» (باز هم عاملیت مرد) و لابد مادر هم که کافی نیست و باقی ماجرا.

خلاصه که احساسات متفاوتی دارم نسبت به نمایش. ولی خوشحالم که دیدمش.

باهاتون موافقم،منم از چندماه پیش که لطفشون شامل حالم شد تالار حافظ رو تحریم کردم،هر سالن دیگه ای هم اینکار رو بکنه به لیستم اضافه میشه.
به امید روزی که با شادی و آرامش پا توی خیابون بزاریم.
۲۴ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حدود یک ساعته که دارم مارکس لید و وحید رهبانی و اسم نمایش رو با با صد جور املای مختلف و به زبان فارسی و انگلیسی جستجو می کنم و چیزی به جز اخبار مربوط به این نمایش پیدا نمی کنم. نمایشنامه ترجمه شده ظاهرا در ایران منتشر نشده. اسم نویسنده و عنوان نمایش به زبان اصلی هم احتمالا متفاوت از «مارکس لید» و «صد در صد» باید باشه. خیلی ممنون میشم اگر نماینده گروه اجرایی یا سایر فرهیختگان محترم اطلاعی از این نویسنده و نمایش دارند و اسامی به زبان اصلی را می دانند اعلام کنند.
نمایشنامه Dead certain نوشته ی Marcus LIoyd
۲۰ آذر ۱۴۰۲
مرسی پریای عزیز. لطف کردی
۲۰ آذر ۱۴۰۲
خانوم‌پولادوند زحمتشو کشیدن
۲۰ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام و احترام. من جزو مخاطبین تخصصی نمایش نیستم و همیشه بر اساس نمایشنامه، نویسنده، زمان و مکان انتخاب می کنم وارد صفحه نمایش بشم. ولی بعدش حتما چند روزی نظرات رو چک می کنم و بعد تصمیم می گیرم که نمایش رو ببینم یا نه و حتی اینکه شاید تصمیم بگیرم روزهای آخر بلیط بگیرم که اشکالات فنی و غیرفنی نمایش با بازخورد بیننده ها حل شده باشه. من مثل خیلی دیگر از مخاطبین نمایش لزوما هنرمند نیستم و زمان محدودی برای دیدن نمایش دارم و برام مهمه که اگه روز تعطیلم رو برای دیدن نمایش اختصاص می دم تلف نشه. وقتی اینطوری چند هفته جلوتر بلیط ها پیش فروش میشن، چطور میشه انتخاب کرد که نمایش رو دید یا نه؟ اسامی و افراد معروف هم ضمانت کیفیت کار نیستند چون قاعدتا هر هنرمندی در طول حیات هنری هم کار قوی داره هم کار ضعیف و ضمنا سلیقه مخاطب هم تا حدی متنوع و شخصیه. با این توضیح فکر می کنم مخاطبینی مثل من حق داشته باشیم که نسبت به نحوه فروش بلیط این نمایش نقد داشته باشیم و درخواست کنیم که این شیوه برای بقیه روزها ادامه پیدا نکنه.
از نگاه منی که مخاطب تخصصی نیستم و تئاتر همیشه بخشی از تفریح فرهنگی ماهیانمون بوده و هیچ وقت تئاتری به نظرم اینهمه بد نبوده که کامنت منفی به احترام بازیگران و تلاششون نذارم، میگم که این نمایش واقعا هدر رفت وقت بود و سلامتیمون در روز آلودگی هوا بیشتر ارزش داشت تا این مسیرو طی کردن با نارضایتی از سالن نمایش خارج شدن!
۲۸ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک. اومدم نظر بنویسم دیدم ظاهرا اینجا بازار خرید و فروش بلیطه. کاش تیوال یه آیتم اضافه کنه با عنوان «تهاتر بلیط» و وقت ماها مدیریت بشه.

دو. ... دیدن ادامه ›› چون بک تو بلک رو دوست نداشتم اومده بودم ببینم چه بلایی سر متن ماتئی ویسنیک آوردن. اما این نمایش رو دوست داشتم. دلیلش: ناله بی هدف نبود، منبع بخش های مختلفش کلیپ های تکراری و سطحی فضای مجازی نبودن و حرف جدیدی زده بود. هر چند که هنوزم به نظرم قوی ترین قسمت های کار، جاهایی بودن که از متن نمایشنامه اصلی وام گرفته بودند.

سه. الان می دونم که آقای افشاریان چاره ای نداره جز اینکه دوز دراماتیزه شدن کار رو در حد شوری ببره بالا. اساساً انگار مخاطب می طلبه. شاهدش هم جاهایی که خودش توی صحنه پاسخ های دراماتیک تماشاچی ها رو با طنازی دست مینداخت. انگار جماعت اومدن ناله بشنون و دورهمی ناله کنن و خلاص. انگار کامنت و استوری گذاشتن تو اینستاگرام که «ما بدبختیم» کافی نیست. حتی تلاش نمی کنند این «ما بدبختیم» رو یه جورایی نوآورانه تر بیان کنند. برای همینه که این بار محصول نمایش آقای افشاریان برام محترم بود، چون ترمز ناله رو می کشید، چون یکی از غمگین ترین متون نمایشنامه رو تبدیل به اثری کرده که تا میای بزنی زیر گریه، خنده ات می گیره. چون به جای ناله گرا بودن، عمل گراست.

چهار. نظر شخصی من اینه که این شرکت دادن نمایشگر در نمایشنامه زمانی می تونی اثر ماندگاری داشته باشه که واقعا تماشاگر رو با حفظ هویت فردی شرکت بدیم و به تفکر وادار کنیم. نه اینکه احساساتیش کنیم، یک کلمه از زیر زبونش بکشیم و برگردیم توی بقیه نمایش، بدون اینکه واقعا فرقی بکنه که اون یک کلمه ای که گفته چی بوده. مثلاً وطن شما شبیه چیه؟ طرف بگه «زندان»، یا «کلم بروکلی»، بازم هیچ فرق خاصی شکل نمی گیره چون جنس ارتباط پسیو (منفعلانه) است و دیوار بین تماشاچی و صحنه شکسته نمیشه. که البته می فهمم با اون جنس تماشاچی اگر این دیوار شکسته بشه احتمالاً بازم تبدیل به میتینگ سیاسی و تخلیه روانی میشه.

پنج. آقای سجاد افشاریان عزیز، برادر، به قرآن ما قبل از اینکه بیایم نمایش شما رو ببینیم، کتاب «پیکر زن به مثابه ...» (که توی بازار هم برای خرید پیدا نمیشه) رو با سختی جور می کنیم، وقت می ذاریم هم کتاب رو هم کامنت ها رو می خونیم. وقتی هم بلیط می خریم و نوشته «لطفا سی دقیقه زودتر تشریف داشته باشید«، هر جوری هست سی دقیقه زودتر تشریف میاریم. شما که این همه آدم رو با جادوگری به تماشاخانه می کشونی، خب فرهنگ وقت شناسی رو هم یه کم یاد بگیر و رواج بده. یک بار برای همیشه: زمانی که در بلیط به عنوان ساعت آغاز نمایش نوشته، ساعتیه که باید نمایش شروع بشه. نه اینکه وقتی نوشته ساعت شش، شما تازه ساعت شش در سالن رو باز کنی و شش و نیم شروع کنی.
مده‌آی اوریپید زن ستیز است، اما مده‌آی امین سعدی و باران شادپوری نه فقط زن ستیز نیست که توانسته به چیزی ضد آن تبدیل شود. اگر متن اصلی مده‌آ را خوانده باشید کاملا می فهمید که آنچه روی صحنه برده اند چطور علیرغم وفاداری به نمایش اوریپید، حرف خودش را زده و راه خودش را رفته است. من نمایش را بسیار دوست داشتم. نوع پرداخت و اجرای آن بسیار بسیار محترم و سنگین است. لباس و حرکت شخصیت ها، مده‌آ را به دنیای معاصر ما پیوند می‌زند و به قول یکی از دوستان همراه، لحظه هایی که رنج زن در حرکات موزون آیگیوس همنوا با موسیقی جان می‌گیرد انگار رنج تجسد می یابد. به نظرم موسیقی اگرچه بسیار دل انگیز و جادویی بود، اما خود نمایشنامه اثر و به ویژه بازی خانم مقصودی نقاط قوت اصلی نمایش هستند. کارهای بعدی خانم شادپوری را حتما به تماشا خواهم نشست. دست مریزاد.
سلام دوست گرامی
ممنون از حضور و درج نظرتون🙏🍀💙
۲۰ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نظرم وقتی یهویی به صورت موج وار همه میان اینجا و فقط می نویسن عالی و خوب و بی نظیر،‌ قاعدتا انتظار آدم به شدت می ره بالا. الان می دونم که ... دیدن ادامه ›› توی تیوال حواسم باید به موج های ستایش ها و تقیبح ها باشه و بیش از حد روشون حساب باز نکنم. تا حدود چهل دقیقه که از شروع نمایش گذشت نمی دونستم نمایش رو دوست دارم یا نه. بازیگران نیم ساعت اول روی صحنه فریاد می زدند و من با اینکه ردیف دوم نشسته بودم برام واضح نبود چی میگن و اگر کله گردها و کله تیزهای برشت رو نخونده بودم شاید تا اواخر کار باز هم متوجه خیلی از دیالوگ ها نمی شدم (نمی دونم این جزو نقاط ضعف نمایشه که گفتار نمایشگران به دلیل احتمالا فنی واضح نبود یا انتخاب گروه اجرایی این بوده که مخاطب فقط فریاد رو بشنوه و محتواش رو متوجه نشه). کم کم داشتم با خودم کنار می اومدم که بیخیال محتوا بشم و از فرم (که انصافا خوب بود) لذت ببرم. که به ناگهان دوزاریم افتاد. واقعیت اینه که اگر قوت نمایش فقط در حد فرم باقی می موند و محتوا به این خوبی نبود شاید یک ستاره بیشتر بهش نمی دادم. اما استفاده از متن برشت در بافتار اردوگاه های مرگ با چنین فرمی نیازمند تأمله و به خاطر همینه که خیلی ها نمایش رو بیش از یک بار می بینند. من جزو اون خیلی ها نیستم،‌ اما در نهایت نمایش رو دوست داشتم.
با احترام به تلاش و زحمات گروه نمایش، من خلاقیت چندانی در این نمایش ندیدم و برام جذابیتی نداشت.

روایت و متن عین به عین از «رویای مرد مضحک» داستایفسکی برداشت شده بود و انگار فقط دوباره همون اثر رو این بار شبیه یه پادکست داشتم گوش می دادم (اگر بلیط نمایش رو خریدید و اثر داستایفسکی رو نخوندید،‌ پیشنهاد من اینه که نخونید چون اونجا دوباره باید بشنوید). مینیمال بودن عناصر اجرا هم در چنین شرایطی باز هم از جذابیت کار برای من کم کرد. واقعیت اینه که یک ربع که از شروع نمایش گذشت فقط به احترام گروه نمایش و بر هم نخوردن تمرکز سایر تماشاگران تا پایان نشستم.

تا اینجا شاید مربوط به سلیقه من باشه و از زحمات گروه اجرا کم نمی کنه،‌ اما دو نکته دیگه هم بود که برای من نشونه حرفه ای نبودن گروه بود: اول ساعت شروع نمایش هفت بود ولی ساعت هفت و پنج دقیقه تازه در سالن باز شد. شاید ده دقیقه تا یه ربع تاخیر برای جامعه ما چندان مهم نباشه،‌ ولی اگر با استرس زیاد توی ترافیک عصر جمعه رانندگی کرده باشید و بدو بدو خودتون رو رسونده باشید که به موقع برسید اون وقت این تاخیر احساس بی احترامی به مخاطب رو میده (به عنوان مخاطب نمایش انتظار دارم که حداقل ده دقیقه قبل از شروع اجرا در سالن باز بشه و سر ساعت هم کار شروع و تمام بشه).

نکته دوم هم عکاسی حین اجرا بود ... دیدن ادامه ›› که صدای باز و بسته شدن دیافراگم دوربین کاملا شنیده می شد و من در دقیقه های آخر متوجه شدم که دوربین دست یه کودک ده تا پانزده ساله است.
یه گیر دیگه هم بدم و اون هم وقتی نمایشی دکور مینیمال داره و کف همون صحنه خالی هم پر از خاک و کثیفیه، اون کثیفی خیلی به چشم میاد.

آخرین نکته هم که ربطی به گروه نمایش نداره اینه که خیلی خوبه که بین تماشاگران نمایش خانواده هایی رو می بینم که همراه بچه های نوجوان به تماشا آمده اند،‌ ولی کاش قبل از نمایش به بچه ها آموزش بدیم که حین اجرا نباید صحبت کنند.
سلام و عرض ادب خانم جایز..ممنون که وقت گذاشتید و نمایش ما رو تماشا کردید. و متشکریم که حفظ اخلاق و وظیفه و ادب کردید و در سالن تا انتهای اثر موندید تا تأتر روی صحنه برای یک‌ نفر و سلیقهء شخصیش آسیب نبینه..🙏🌹
بنده با کمال احترام مخاطب هامون رو در طول ایام اجراها به دو دسته تقسیم کردم..اونهایی که مینی مالیست رو دوست دارن و اونهایی که دوست ندارن و خود شما هم درست و بجا فرمودید. چون کاملا سلیقه‌ها مطرحه نه استانداردها و اندیشه...چون بنده اصلا نفهمیدم چرا مینی مال باید از جذابیت اثر اصلا برای شما کم میکرده؟مگر چنین وظیفه‌ای داشته..تو همین شب ها بسیاری با مهر فراوان بیش از فرمایش شما پیشانی عرق کردهء ما رو بوسیدن از سر تحرک و نفس زدن در صحنه..گواهشم واقعیت و تجربهء ماست و همین چند کامنتی که اینجا باقی مونده..و البته عرض کردم سلیقه هم مطرحه بالطبع و تا حالا و در شب پانزدهم اجرا شما سومین نظر برابر تموم نظرهای فرمایش شده در باب پادکست بودن نمایش هستید..که با حفظ احترام و ادب به هیچ وجه نظرتون رو منطقی نمیبینم و دید شما میپندارمش..و در باب ساعت اجرا هم شما که به عنوان تماشاگر با تاخیر و استرس آشنایید بهتره دیگران رو هم به اندازهء خودتون ... دیدن ادامه ›› دوست داشته باشید..ما پشت صحنه خیلی بیشتر از شما منتظر موندیم..منتها همون‌هایی که تو ترافیک میمونن با خواهش و عجز با سالن و گروه‌ها تماس میگیرن و تقاضا میکنن که کار با پنج دقیقه تاخیر شروع بشه تا برسن. و البته سالن استاد انتظامی هم همونطور که میدونید با دو اجرا پر میشه و خود همین مسأله سالهاست همهء گروه هایی که اونجا اجرا میرن رو رنج میده..سالن رو دیر تحویل گروه‌ها میدن و زود هم تحویل میگیرن و به شخصیت کاری گروه‌ها و وقت تماشاگرها آسیب میرسه..کاش بدونید تو سالن‌های غیر معروف و تجربی گروه‌ها چی میکشن..
و راستی دلم میخواد بدونم شما در تأتر بیمار ایران که اتاق رژی و پروژکتورش سوخته و کف سالنش کنده شده و سیستم تهویهء درستی هم نداره و بودجهء کارهاش رو شش ماه بعد از اجرا میدن؛از چه حرفه و حرفه‌ای گری حرف میزنید بزرگوار..چه خوش دل..درسته و زیبا فرمودید ما اصلا حرفه‌ای نیستیم..

دربارهء عکاس‌مون هم ازتون عذر میخوام.از شما و هر تماشاگری که شب قبل اذیت شد..مضطرب شده بود و هیجان زده وگرنه ایشون عکاس در حال آموزش هستن و میدونن قواعد رو فقط شور اولین عکاسی تأتر عمرش چنین کاری دستش داد و البته دست تماشاگر....عکاس حرفه‌ای این کارها رو نمیکنه..و ما گروه‌مون خودش یه عکاس درجه یک داره..و دوست عزیزم لطفا به عنوان یه کاراکتر فرهنگی اجازه بدید نوجوانی که شجاعت و خطا کرده مسأله رو و خطاش رو، درست و سالم درک کنه تا اصلاح بشه..این واژگان به یه بچهء ده پونزده ساله به عمد قصد تخریب در نهاد اون رو داره و هیچ کارکردی نداره.نوجوان ما اشتباه کرد و البته خوبه که برخورد بعضی از مخاطبین رو هم دید تا جهان براش بسیط تر بشه..و در نهایت من ازتون پوزش میخوام که نوجوان‌مون رو درست توجیه نکردیم .
و دربارهء نکته ای که تحت عنوان گیرتون مطرح کردید هم عرض کنم که ما هر شب دوبار سالن رو تمیز میکنیم..یک بار ما و گروه‌مون و یک بار هم مسئول محترم نظافت سالن..
اگر خاک و خاشاک و خطی در صحنه بود بدونید کار ما نبود و ما دوبرابر سالن های دیگه تمیزکاری میکنیم چون لباس هامون سفیدن ولی درزهای باز احتمالا باعثن...ما تلاش‌مون رو برای نظافت و شخصیت نمایش‌مون کردیم همیشه و البته کماکان این مورد پیش آمده..به هر حال صحنه با آشپزخانهء منزل توفیراتی داره..
۲۲ مهر ۱۴۰۲
رویای مردان مضحک
جناب آقای اشرفی مهربان،سلام و عرض ادب..برادر ارجمند و فرهیخته بی نهایت از مهر جاری شما لذت بردم و خوشحالم که افتخار آشنایی با شما انسان شریف رو داشتم..هنوز هم ذوق و نگاه مهربان تون رو به خوبی ...
این حجم از لطف و مهر، که شما هنرمند گرامی به این حقیر ارزانی داشتید را، با زبان تن پاسخ نتوانم گفت..
یکایک جملات سرشار از مهرتان را با جان و دل خواندم، بسیار آموختم و لبریز از شوق شدم.
هرچه بیشتر خواندم، بیشتر به انتخاب خود اطمینان یافتم و دانستم که این همزاد پنداری حقیر از سر تصادف و اتفاق نبوده که هیچ، بسیاری نقاط مشترک فکری وجود دارد که زمینه را برای این اتصال فراهم آورده است..
دوست عزیز و گرامی من، این حقیر نه خود را کارشناس و متخصص هنری میدانم، نه دانش آموخته ی آکادمیک این حیطه هستم، و نه از هنر ارتزاق میکنم.. این نهالِ شیفتگی و عشق به تأتر را بزرگی در من کاشت و آبیاری کرد که سالهاست از او جدامانده ام و نمی‌دانم هم اکنون کجای این جهان است، ... دیدن ادامه ›› اما هنوز درست و دقیق به یاد دارم آن روزها و شبها را که در رنج و سختی و با حداقل امکانات مالی، اثری از بیضایی بزرگ را
پس از خوانشی هفت ساله از متن او و با کیفیتی شگفت انگیز روی صحنه برد، و هیچ از مخاطبان خود طلب نکرد.. و آنگاه که به دوراهه تفریق رسیدیم ازاو شنیدم که میگفت تمام این هجده شب که روی صحنه رفته تنها به این امید بوده که "یک نفر" پیامش را دریافت کند.. و این را تنها رسالت هنری خود میدانست..
و آنگونه شد که با رسالت هنر و هنرمند آشنا شدم..
اینها همه را گفتم که بگویم حقیر خود را در جایگاه نقد نمی‌دانم و دانشی دراین زمینه ندارم.. اما خطکشی دارم که متعلق به شخص من است، و یادگاریست از همان استاد گمشده ام که با آن آثار هنری را اندازه میزنم، و هنرمندان محبوبم را کشف میکنم و با شوق دیدن دوباره و دوباره شان بر صحنه، رنج و ملال زندگی را از سر می‌گذرانم.. اما باید اعتراف کنم که این خطکش بسیار سختگیر و حساس است و به سادگی به هرکس و هرچیز آری نمی‌گوید، چنانکه تاکنون شمار این جان های آزاده به انگشتان یک دست نیز نرسیده است و از این بابت البته کاملا راضی و خشنودم.
سخن بسیار است و مجال اندک، تنها برهمین نکته تأکید میکنم که درنگاه کسی چون من.. در این زمانه و این سرزمین (بویژه) بروی صحنه بردن اثری تجربی با چنین مفهومی(چنین بیگانه با زمانه) و در قالب چنین فرمی(چنین خطیر) با کمترین امکانات.. و انگشت اتهام و هزار انگ ریز و درشت را به جان خریدن و خود را دربرابر قضاوت های ناجوانمردانه ی بسیاری قرار دادن و باز اینکه هیچ، با شهامت قدافراشتن و به تمامی ایرادات و قضاوت ها محترمانه و بدون کوچکترین توهینی پاسخ گفتن،، باوجود این که هرشب وهرشب بار سنگین اجرای صحنه ای را نیز (با آن سطح کیفی) بدوش کشیدن این در نگاه من کمتر از معجزه نیست.. و من به نوبه ی خود دست شما و یکایک همقطاران تان را میبوسم.. و خسته نباشیدی از صمیم قلب نثار جان های زیبایتان میکنم.. و بزودی با یکی دیگر از عزیزانم برای سومین بار به تماشای هنرمندیتان خواهم نشست، و بازهم سرشار از لذت خواهم شد.. و برایتان رشد هرروز و هرروز و تکامل هنری روز افزون و موفقیت های بیش از پیش در این شب های باقی مانده و آثار آتی دوران هنریتان آرزومندم.

نیمه شبی پاییزی
تهران
1402
۲۳ مهر ۱۴۰۲
مسعود اشرفی
این حجم از لطف و مهر، که شما هنرمند گرامی به این حقیر ارزانی داشتید را، با زبان تن پاسخ نتوانم گفت.. یکایک جملات سرشار از مهرتان را با جان و دل خواندم، بسیار آموختم و لبریز از شوق شدم. هرچه ...
برادر مهربان و شریف
متشکرم از محبت شما و بی نهایت خوشحالم که تونستیم با هم به درک مشترکی برسیم از نمایش و کارکردش..و به قول و فرمایش شما برای یه گروه دغدغه مند حتی درک و باور یک نفر هم کافیه که ما خوشبختانه و سعادتمندانه چشم های روشن شدهء بسیاری رو مقابل خودمون دیدیم..بسیار بیش از اونچه باید، از خیر و ارتباط بر ما بارید.پس بدانید که:
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست

و به راهمون ادامه خواهیم داد
آره،به راهمون ادامه خواهیم داد

و قدم بر چشم ما میزارید..
۲۳ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یکی از معدود نمایش های خوبی که در این دو سال دیدم.

نکات مثبت:
- قطعا بازی خانم رضی. هر نمایش دیگه ای که بازی کنن میرم و می بینم.
- تعادلی ... دیدن ادامه ›› که بین قربانی بودن و قربانی کردن بین دو شخصیت اصلی قصه می گذشت و غافلگیری که با رو شدن هم قسمت ماجرا اتفاق می افتاد. کلا قصه به نظرم پرداخت خوبی داشت.
- ورود و بازی و برخورد شخصیت تکنسین اورژانس با ماجرا عالی بود.
- دکور و استفاده هوشمندانه و زمانبندی دقیق در استفاده از صفحه های نمایشگر برای نشون دادن صحنه های مختلف

نکات منفی:
- شاید صدا و قالب موسیقی می تونست در این حد بلند و آزاردهنده نباشه. من داشتم فکر می کردم که بد نباشه اگر در صفحه فروش بلیط هشدار بدید که نمایش برای کسانی که میگرن یا سردردهای مزمن دارند مناسب نیست.
- میزان اغراقی که در بازی نمایشی دوستان زوج (جین و شخصیتی که آقای بی غم بازی می کردند) اون تیکه ای که قرار بود میت رو سورپرایز کنند به نظرم بیش از حد بود. اولین لحظه ای که از صحنه جدا و دچار گسست شدم و یادم افتاد که نشستم دارم تئاتر می بینم و نگاهم رو از صحنه برداشت، اون لحظه بود.

خسته نباشید به اقای شاهونه و همکارانشون و دست مریزاد
امیرمسعود فدائی، stanco و Reza1991s این را خواندند
Zahra Abdorahim، چاوش، راحله احدی و میثم محمدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دومین نمایشی بود که در سالن سه شهرزاد می دیدم و الان تقریبا مطمئنم هر نمایشی رو تو این سالن ببینم صرفنظر از کیفیت، برام لذتبخش نیست. رفت و آمد آدم ها با تاخیر و بقیه شرایط سالن نمی ذاره از اجرای حرفه ای و دورنمات لذت برد
در این کنج محنت آباد غوغایی ست خواسته که ناخواسته در تنهایی و سکوت فرو می‌رویم ... چند وقت پیش تو این سالن جلوم آقا پسری نشسته بود که مرکز ملاجش موها فر درشت به سمت بیرون داده بود بطوری که بزحمت میتونستم صحنه رو ببینم عقبم آقای مسنی بودن که بی وقفه با کناریشون صحبت میکردن انگار در منزل جلوی تلویزیون هستن و با تذکر هم میانه خوبی نداشتن در واقع بین دو نسل با فاصله گیر کرده بودم و هرچند تیاتر خوبی بود نامش کافه عاشقی که لذت بردم اما ... بماند !!!!
۳۰ دی ۱۴۰۱
حمید رضا ضیایی
در این کنج محنت آباد غوغایی ست خواسته که ناخواسته در تنهایی و سکوت فرو می‌رویم ... چند وقت پیش تو این سالن جلوم آقا پسری نشسته بود که مرکز ملاجش موها فر درشت به سمت بیرون داده بود بطوری که ...
تذکر دادن به این دوستان وسط اجرای نمایش خودش سکوت سالن رو به هم میزنه و حواس بقیه رو پرت می‌کنه. در همچین موقعیت‌‌هایی عملا بدون چاره می‌مونیم. تجربه من میگه در نمایش هایی که گروه اجرا یا نمایشخانه قبل از شروع تذکر قاطع میدن، بیشتر رعایت میشه. عجالتا من شخصا دیگه نمایش های این سالن رو صرفنظر از کیفیت اجرا انتخاب نخواهم کرد
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با احترام به بانو گلاب آدینه عزیز و خسته نباشید به گروه نمایش، با احترام به نظر همه دوستانی که لذت بردند و با ارادت بسیار به بهرام بیضایی، این اثر مطابق سلیقه من نبود و لذت نبردم. اما معتقدم تداوم حضور نمایش‌ها بر صحنه، چه مطابق سلیقه ما باشد یا نباشد، نوری‌ست در تاریکی و مایه امید
دیدن نمایش برای بار دوم حس خیلی بهتری بهم داد. بار اول سنگینه، بار دوم جزئیات رو میشه تازه دید.

دوستانی که می خوان برای روزهای آینده بلیط ... دیدن ادامه ›› بگیرند، در سالن اصلی تئاتر شهر بهترین حالت صحنه رو در ردیف های چهارم تا ششم و وسط می تونید ببینید.

آقای محمدرضا مساوات، ازتون ممنونم که تن به ابتذال و سطحی گرایی نمی دید و اصرار دارید که آدما عمیق تر و آرام تر دنیا رو ببینند. ازتون ممنونم که جرات می کنید بدون شعار دادن و بااصالت و فکرشده، از تماشاچی مضطرب و سودازده امروز بخواهید که چند لحظه سکوت کنه و در اکنون غوطه ور باشه.

در سکوت همون دقیقه هایی که صحنه خالی بود و تماشاگران به اندیشه و نفس فراخوانده شده بودند، تکون خوردن های مکرر آدم ها، حرف زدن های زمزمه وار، گوشی چک کردن ها و حتی صدای کفش خانمی که در حال ترک سالن بود (کفش پاشنه بلند صدا دار، و دقیقاً در لحظاتی که قرار بود سکوت محض باشد. در همان لحظه داشتم با لبخند فکر می کردم که حتی با این پدیده ها هم در صلحم)، همه اینها کاملاً نشون می داد که چقدر آرام و قرار از دنیای ما کم شده.

اصالت در متن، در اجرا، در محتوای این اثر بسیار بسیار قابل احترامه و با اطمینان میشه دیدنش و چند بار دیدنش رو توصیه کرد.
یک هفته تمام هر وقت فرصت شد خوندم و خوندم و خوندم. از آلنده و پینوشه و هر اشاره تاریخی که گفته شده بود رو جستجو کردم، تا موسیقی کار، تا رمزگشایی ها و نمادها و هر آنچه در تیوال و هر جای دیگری پای نمایش قبلی و فعلی نوشته شده بود، هممممه افشاها، هممممه چی. اما باز هم برای من بیش از حد پیچیده بود و اونجوری که دلم می خواست نفهمیدم. امیدی هم به دوباره دیدن ندارم، فقط دلم می خواست نمایشنامه کار رو می شد سر فرصت خوند. خسته نباشید به عوامل محترم و همه دوستانی که نمایش رو کامل فهمیدند.
من سیزیفم نفهمیدم درست.
۲۷ تیر ۱۴۰۱
Fahime Naseri
مگه کنکوره:)))) اموجی خنده. ادم تئاتر میره لذت ببره و نمایش هم باید برای همه نوشته بشه:) مگر یک جماعتی که شیفته تئاترن و خودشون دستی بر اتش دارن که اونا با یک دید دیگه میرن سراغ این نمایش ها.
خانم ناصری هنوز دلخورینا
۳۱ تیر ۱۴۰۱
سعید قدرتی
خانم ناصری هنوز دلخورینا
دلخور نیستم ولی عادت ندارم به گرفتن حس نفرت و طردشدگی از سمت اجتماع حتی جماعتی کوچک. الان احساس بچه های کار و خشونتی که از جامعه به وجودشون منتقل میشه رو درک میکنم:)))
البته این کامنتم ارتباطی به دلخوری نداشت. نظرشخصی من این هست که تئاتر برای همه هست. همونطور که همه از هنر در اشکال مختلف به اندازه خودشون لذت میبرن از یک نمایش هم هرکسی به اندازه دانش خودش میتونه برداشت کنه.
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امیدوارم همه دوستانی که علاقه مند هستند بلیط بگیرند. اگر امکانش هست لطفا در مورد خود نمایش هم دو خط نظر بدید که من بتونم انتخاب کنم ببینم یا نه (صفحه اجرای قبلی نمایش رو خوندم، اونجا هم همه خوشحال و راضی، باز متوجه نشدم نمایش خودش در چه زمینه ایه و چطوریه). سپاس
خلاصه‌اش بهترین چیزیه که میشه گفت
واقعاً کار خوبیه
حالا شاهکار نیست
ولی حتماً باید دیدش
۱۳ تیر ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
مژگان جان آلنده نازنین واقعاً نازنین و حتماً لذت خواهی برد و همونطور که دوستان گفتن نمایش در مورد مشکلات کارگردان با عوامل صحنه در اجرای متفاوت از یک شخصیت سیاسی هست.
مرسی سحر عزیز 🌹🌹
۱۴ تیر ۱۴۰۱
مژگان جایز
مرسی سحر عزیز 🌹🌹
🙏🏻♥️
۱۴ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید